بابل و بابلیان در دیدگاه هرودت
بابل و بابلیها از نظر هرودت : قبل از ختم این مبحث که راجع به تسخیربابل بدست کوروش بزرگ است ، مقتضی است توصیفی که هرودت از این شهر و اخلاق مردم آن کرده شمه ای ذکر کنیم چه مورخ مذکور تقریباً یکصد سال بعد از وقایعی که ذکرشد، بقول خودش ، این شهر را دیده و در آن زمان مملکت بابل یکی از ایالات ایران بود. مورخ مذکور پس از شرح تسخیر بابل بدست کوروش ، چنین گوید (کتاب اول ، بند ۱۹۲ – ۲۰۰): «اما اینکه ثروت بابل به چه اندازه بود، من میتوانم با مثل های ذیل این مطلب را بنمایانم . تمام ممالکی که در تحت تسلط شاه بزرگ است (مقصود شاه پارس است . مترجم ) از حیث نگاهداری دربار و قشون او بقسمتهائی تقسیم شده و علاوه بر آن مالیاتهائی هم دریافت میشود. از دوازده ماه سال ، مخارج چهار ماه را تنها بابل میدهد و هشت ماه دیگر را تمام آسیا. بنابراین مملکت آسور (هرودت مملکت بابل را آسور می نامد. مترجم )از حیث ثروت معادل یک ثلث تمام آسیاست . اداره ٔ این مملکت ، که بگفته ٔ پارسیها ساتراپ نشین است ، از حیث عایدات بر سایر ایالات پارس برتری دارد، چنانکه تری تان تای خِمس پسر آرته باذ والی این ایالت ، روزی یک ارتبه نقره عایدی داشت ، این والی سوای اسبهای قشون ، دارای هشتصد اسب و شانزده هزار مادیان بود و هرکدام از اسبها را به بیست مادیان میکشیدند. سگ های هندی این والی بقدری بود که چهار قریه ٔ جلگه در عوض مالیات مکلف بودند خوراک این سگها را برسانند، چنان بود عایدات والی بابل ». تردیدی نیست که هرودت درباب عایدی والی بابل مبالغه کرده (ارقام او غالباً اغراق آمیز است ) زیرا یک ارتبه نقره بوزن امروز پانصدوپنجاه هزار گرم یا تقریباً صدوده هزار مثقال نقره میشود و اگر قیمت نقره را به نرخی ، که قبل از تنزل اخیر داشت ، حساب کنیم (حال آنکه در آن زمان ، چنانکه در باب دوم کتاب تاریخ مشیرالدوله در مبحث مسکوکات آمده ، بیشتر بوده ) باز تقریباً به یازده هزار تومان بالغ است . بنابراین عایدات سالیانه ٔ والی میبایست متجاوز از چهارمیلیون تومان باشد. خود هرودت در جای دیگر تألیفش (کتاب ۳ بند ۹۲) گوید که : مالیات بابل و سایر قسمت های آسور، یعنی مملکت بابل ، هزار تالان یا بپول امروزی تقریباً یک میلیون ودویست هزار تومان بود، پس والی برای مخارج خود تقریباً سه برابر و نیم مالیات از ایالت خود وجه دریافت میداشته و چنین چیزی معقول نیست ، زیرا اگر بابل میتوانست چنین وجه گزافی را بپردازد لااقل نصف آن را براصل مالیات اضافه میکردند. بعد مورخ مذکور گوید: «زمین های آسور (مقصود بابل است ) با باران کمتر آبیاری میشود چه آب باران فقط بقدری است که ریشه ٔ حاصل تر شود و نمو و رسیدن حاصل بسته بآب رود است ، ولی این رود مانند نیل طغیان نمیکند، آب را بوسیله ٔ تلمبه ها و با دست بزراعت میرسانند، در بابل مانند مصر جویهای زیاد کنده اند. بزرگترین آنها، که کشتی رو است از فرات تا دجله امتداد مییابد، نینوا در ساحل این رود است .
این مملکت از تمام ممالکی که ما میشناسیم از حیث غله حاصلخیزتر و از جهات دیگر در عسرت زیاد است . میوه ،مثلاً انجیر و انگور و زیتون کم دارد ولی در عوض ثمردمترا در اینجا بقدری زیاد است که زمین تخمی دویست سیصد تخم میدهد و پهنای برگهای گندم و جو بچهار انگشت میرسد. از اینکه ارزن وکنجد ببزرگی درختی میشود ذکری نخواهیم کرد اگرچه میدانم که چنین است زیرا اشخاصی که در بابل نبوده اند گمان خواهند کرد مبالغه کرده ام . بابلیها روغن زیتون استعمال نمیکنند و بجای آن از کنجد روغن میگیرند. درخت خرما در تمام جلگه ها زیاد است و بابلیها از خرما نان ، شراب و عسل درست میکنند. درخت خرما را مانند درخت انجیر بار میآورند یعنی میوه ٔ درختی را که یونانیها نروک گویند بدرخت هائی که میوه میدهد می بندند. چنین میکنند تا زنبور داخل میوه گردیده کمکی برای رسیدن آن گردد و میوه از درخت نیفتد چه در میوه های درخت نروک هم مانند درخت انجیر وحشی زنبورهائی لانه کرده اند». بعد هرودت شرحی از لباس و اخلاق بابلیها ذکر کرده چنین گوید: «اما از عادات بابلی آنچه عاقلانه بنظر میآید اینست : در بابل معمول بود که سالی یک مرتبه در هردهی دخترانی را که بحد بلوغ رسیده بودند در یک جا جمع میکردند و جمعی از مردان دور آنها می ایستادند. بعد جارچی دختری را پس از دیگری صدا کرده میفروخت . این کار از زیباترین دختر شروع میشد و همین که او را بقیمت گزافی میفروخت دیگری را که از حیث زیبائی بعد از اولی میآمد می طلبیده ، بدین ترتیب بابلی های غنی که بحد بلوغ رسیده بودند، دختران زیبا را می خریدند و بابلیهای ساده یعنی عوام که در جستجوی دختران زیبا نبودند حاضر میشدند بقیمت کم دختران بدگل را بردارند، چون فروش این دختران تمام میشد جارچی زشت ترین دختر یا دختر ناقص الخلقه ای را طلبیده بآواز بلند میگفت : کی میخواهد بنازلترین پاداش این دختر را بزنی اختیار کند؟و آن دختر را بکسی میداد که به گرفتن نازل ترین وجه راضی میشد. پولی که برای شوهر دادن این نوع دختران بسیار زشت و ناقص الخلقه لازم میشد بحساب دختران زیبا میگذاشتند و بالنتیجه دختران زیبا دختران زشت و ناقص الخلقه را شوهر میدادند. پدر نمیتوانست بمیل خود دخترخود را شوهر دهد و نیز ممنوع بود که کسی دختری را بی ضمانت ضامن ها بخانه ٔ خود برد. ضامن ها میبایست در نزد دختر ضمانت کنند که مشتری دختر را ازدواج خواهد کرد. اگر زن و شوهر با هم سازگار نبودند زن میبایست پولی را که شوهر داده بود رد کند، این عادت خوبی بود و حالا متروک شده ، بابلیها برای اینکه دختران خود را مجبور نکنند بشهر اجنبی بروند بعدها ترتیب دیگری پیش گرفتند. توضیح آنکه از مردم عوام آنهائی که از جهت جنگ دچار فقر و پریشانی شده اند با تن دختران خود کسب میکنند. و بابلیها عادات حکیمانه ٔ دیگری نیز دارند ، مرضائی را که دستشان بطبیب نمیرسد بمیدان میبرند و رهگذر نزد مریض آمده با او صحبت میکند. ممکن است که یکی از رهگذرها مبتلا بهمین مرض بوده یا کسی را مبتلا باین مرض دیده باشد، در اینصورت چنین کس دوائی را که استعمال کرده یا دیده است که استعمال کرده و چاق شده اند به مریض میگوید. برحسب عادت ممنوع است که کسی مریض را دیده بگذرد و از اواحوال پرسی نکند. مرده ها را در مس دفن میکنند و سرودهای بابلیها در این موارد شبیه سرودهای مصری است . مرد و زن پس از اینکه با هم ارتباط یافتند باید کندر بسوزانند و هر دو همین که صبح دررسید، شست وشو کنند. قبل از این کار دست به ظرفی نمیزنند. عادت اعراب هم چنین است . بابلیها عادتی دارند که بسیار زشت است : هر زن بومی باید یک دفعه در مدت عمر خود با شخص خارجی درمعبد آفرودیت ارتباط یابد. بعض زنان بابلی که دولت مندند چون نمیخواهند با زنان بی چیز مخلوط شوند بمعبد مزبور رفته در گردونه هائی جا میگیرند و ملتزمین زیاد پشت سر آنها می ایستند. مرد سکه ای روی زانوی زن انداخته میگوید «تو را بنام می لت تا (آفرودیت ) دعوت میکنم »، سکه ای را که خارجی میدهد، هرقدر کم باشد باید زن قبول کند، زیرا برای خدا داده میشود و پس از اینکه زنی از معبد خارج شد دیگر بهیچ قیمتی با مردی ارتباط نمی یابد و زنان وجیهه زوداز معبد خارج میشوند و حال آنکه زنان زشت گاهی مجبور میشوند سه چهار سال در معبد بمانند تا یک شخص خارجی بطرف آنها بیاید».
منبع نوشته : تاریخ مشیرالدوله ص ۱۱۳، ۱۱۴، ۱۱۹ – ۱۲۵، ۳۷۷ – ۴۰۸، ۴۳۸ – ۴۴۲