آیین بودایی و دموکراسى
آیین بودا نظامى دینى است بر شالوده آموزه بوداى تاریخى، سیدارته گئوُتمه[۵] تبت. از این سه شاخه، شاخه تِیرهواده که دارنده بخشى از نظریه اصلى است، همراه با شکل هاى اولیه نهادهاى دینى آن، در متن دموکراسى از اهمیت خاصى برخوردار است.
نفوذ سیاسى جدید
آیین بوداى تِیرهواده در طى تاریخ طولانى اش عمیقاً درگیر توسعه و مشروعیت ِ قدرت سیاسى در سرى لانکا، برمه (میانمار)، تایلند، لائوس و کامبوج بوده است. در تاریخ پس از جنگ جهانى دوم، آیین بودا بر طبق قانون اساسى کشورهاى سلطنتى مستقل تایلند و کامبوج، تبدیل به یک دین دولتى شد، در حالى که سرى لانکا و برمه بر سر این مسئله قانونى که آیا باید به آیین بودا، به مثابه یک دین دولتى، یک پایگاه ممتاز اعطا شود یا نه، دچار بحران هاى سیاسى سختى شدند. در طى نخستین سال هاى استقلال سرى لانکا و برمه، این مسئله به ترور رهبران سیاسى و سقوط حکومت ها منجر شد.
به نظر مى رسد که در چین نوین شکل هاى چینى آیین بوداى مهایانه ــ که فقط یک مؤلفه از سه گانه دینى چینى، یعنى آیین کُنفوُسیوُس، آیین بودا و آیین دائو هستند ــ نقش محدودى در میدان سیاسى داشته اند. شاید به استثناى جنبش هاى معترض سیاسى، مانند آنچه در ویتنام رَهبانان بودایى براى اعتراض به جنگ ویتنام در دهه ۱۹۶۰ دست به خودسوزى مى زدند، قسمت اعظم فرقه هاى بودایى مهایانه آسیا به سیاست بى اعتنا هستند. سوکا گَکّایى[۶] یک استثنا است. این سازمان بودایى غیرروحانى ژاپنى جهت گیرى سیاسى نیرومندى دارد. از طرف دیگر، آیین بوداى تبت از نظر تاریخى منش سیاسى نیرومندى از خود نشان داده است. در آیین بوداى تنترى، رهبر دینى در حکم رهبر سیاسى است، که نمونه اش دالایى لاما است.
به طور کلى، ارتباط تاریخى تنگاتنگى میان آیین بودا و حکومت دموکراتیک نبوده است. بااین همه، گرایش برخى اصول آیین بودا به آن است که از اِعمال محدودیت هاى عمومى بر مراجع قدرت حمایت کند. یکى از اینها مفهوم دمّه راجه[۷] است، که بازدارنده شاه از ستمگرى است; دیگرى مفهوم «برگزیده بزرگ» است، که شاه را ملزم مى کند که نظم جهانى را به سود رعایایش حفظ کند. مفهوم دموکراسى را شکل دنیایى شده اصولِ اساسى کلام مسیحى خوانده اند. به عبارت دیگر، در حوزه دنیایى، قدرت کامله مردم و قانون گذاران ِ حکومت دموکراتیک جایگزین خواست خداوند شده است. چگونه آیین بودا با این مفهوم غربى دموکراسى،که دیرى است مورد احترام است، مرتبط شده است؟
انجمن بودایى
اصول آغازین آیین بودا یک جهت گیرى نیرومند ِ نخبه گرا داشت. این اصول ]نخست[ در هند به رَهبانان تربیت یافته عرضه شد تا آنان را یارى کند که با تلاش خودشان به مقصد نهایى رهایى از رنج برسند. آیین بودا در این جستوجوى روحى نه پیش فرضى از یک خدا دارد و نه از یک منجى; اما به جاى آن، رستگارى از طریق خودْرهایى را عرضه مى کند; چنان که به روشنى در یکى از شعرهاى کتاب مقدس دَمَّه پَدَه[۸] آمده است: «تنها هر انسانى خود مى تواند سَرور ِ خویش باشد; که مى تواند از بیرون سَرور او باشد؟» در زمینه کنونى مى توان گفت که این حکم، که به وضوح بیان کننده احترام به شأن انسان است، شرط ِ بنیادى ِ دموکراسى است.
اساس اجتماعى ِ پیوستگى ِ تاریخى ِ آیین بودا، در شکل آغازینش، انجمنى بود معروف به سَنگَه.[۱۱] هدایت مى کند.
سَنگَه در شکل اصلى اش نهادى خودمختار و دموکراتیک بود. هر عضوى از این پیکره خودمختار در تصمیم گیرى بر سر سازگارى گروه با وینَیَه نظر مى داد و حق داشت نظراتش را در مورد اداره روزانه اجتماع دیرنشین بیان کند. اختلافات درون سَنگَه بر طبق وینَیَه حل و فصل مى شد. مجموعه اى از قواعد براى رهبانان بودایى، که هسته وینَیَه را نشان مى دهد، فهرستى به دست مى دهد مشتمل بر هفت مورد ِ حل و فصل شکایت درباره گناهان، از جمله «ابطال شکایت از طریق حکم اکثریت». این عمل شبیه به اصل حکومت اکثریت در تصمیم گیرى دموکراسى غربى است.
اعضاى سَنگَه، بیکّوُ[۱۲] خوانده مى شوند که به معناى «دریوزه کننده غذا» است. به طور سنتى، رَهبانان از نظر اقتصادى تولیدکننده نبودند و براى معیشتشان به خیرات «خانهْ خدایان» وابسته بودند. چنین اجتماعاتى که از نظر مادى وابسته بودند، قابل اعتمادترین حامیانشان را در بین شاهان بودایى پیدا مى کردند. اینان سوگند یاد مى کردند که آسایش مادى و نیز اخلاقى رهبانان را فراهم کنند. اما ارتباط بین شاه و سَنگَه یکطرفه نبود، بلکه دوجانبه بود، به این معنا که حمایت شاه از سَنگَه کمک مى کرد که حکومتش مشروعیت پیدا کند. هر شاه بودایى مى توانست خود را «مدافع ِ دوستدار ِ ایمان» و تأمین کننده اجتماع رهبانان اعلام کند و از این طریق مشروعیت سیاسى اش را تقویت کند; چرا که این اجتماع بدون حمایت او از میان مى رفت.
تایلند و سَنگَه جدید
تایلند برجسته ترین نمونه را در این زمینه که آیین بودا چگونه در توسعه دموکراتیک مؤثر بوده است، به دست مى دهد. سَنگَه باستانى ساختار قرص و محکمى نداشت. سازمانش تنها چنین مراتبى داشت: مثل راهب پیش کسوت و تازه کار، بیکّوُى مشرف کامل و نومرید، استاد و شاگرد. اجتماعات جدید عموماً ساختار محکمى دارند. یک سَنگَه راجَه[۱۴] («شاه» یا «فرمانرواى» سَنگَه) در رأس قرار مى گیرد و شورایى از رهبانان پیش کسوت او را یارى مى کنند.
در طى یک دهه بعد از انقلاب مشروطیت ۱۹۳۲، سَنگَه تاى (تایلندى) به تقلید از نهادهاى دموکراتیک غیردینى، که تازه شناخته شده بودند، تجدید نظرى را در ساختار ادارى اش آغاز کرد. بنا بر قانون اداره سَنگَه 1941 پادشاهى تایلند، سَنگَه تاى بر طبق اصل تفکیک سه قوه از نو سازمان دهى شد، که این مشابه شکل نوپدید ِ مبتنى بر قانون اساسى حکومت تاى بود که جایگزین پادشاهى مطلق دهه قبل شده بود. سَنگَه نوسازمان ِ تاى همچنان در بالاترین مقامش یک سَنگَه راجَه داشت، اما زیر نظر او سه نهاد ِ مجلس سَنگَه (شاخه مقننه)، دولت سَنگَه (شاخه مجریه) و دادگاه هاى سَنگَه (شاخه قضایى) قرار گرفته بودند. چهل و پنج عضو مجلس به تناسب از بین دو فرقه نماینده سَنگَه تاى انتخاب مى شدند. این دو فرقه یکى بزرگ و سنتى بود به نام مَهانیکایى[۱۶] که کوچک تر اما بانفوذتر بود (به دلیل بستگى اش به دربار). در نتیجه کلّ ِ ساختار ادارى سَنگَه تاى رنگ دموکراسى به خود گرفت.
اما عمر این ساخت دموکراتیک کوتاه بود. دو دهه بعد، در طى رژیم خودکامه بسیار متمرکز فیلد مارشال ساریت تانارات،[۱۷] قانون سَنگَه دموکراتیک لغو شد. جایش را قانونى گرفت که خودسالارى سنتى شوراى ریش سفیدان را از نو برقرار کرد.
حکومت بودایى
ردّ ِ یک عنصر دموکراتیک آیین بوداى آغازین را مى توان در مفهوم یکّه «شاه ِ برگزیده» آن پیدا کرد. این مفهوم در برخى کتاب هاى مقدس بودایى دیده مى شود، که در آنها تصویرى از یک شاه کهن به شکل مَهاسمّاتا[۱۸] یا برگزیده بزرگ رسم شده است، که مردم او را براى حفظ نظم این جهانى انتخاب کرده اند. بر طبق کتاب مقدس، از مَهاسمّاتا انتظار مى رفت که در جایى که خشم روا است خشم بگیرد، آنچه را به حق باید نکوهش شود نکوهش کند، و آنان را که مستحق تبعیدند، تبعید کند. گفته مى شد که برگزیده بزرگ سهمى از محصول مردم را در ازاى خدمت شایسته اش به کسانى که انتخابش کرده بودند، مى گرفت. در یک گاه نامه، که به پالى نوشته شده، آمده که بعضى از شاهان سیلانى سرى لانکا از اخلاف مَهاسمّاتا بودند.
یک جنبه مفهوم سنتى پادشاهى بودایى آن است که یک شاه بودایى خوب همیشه باید به مثابه حامى دَمَّه[۲۱] سیام (۱۷۶۷ـ۱۷۸۲) مى توان دید. با آن که او در آزادسازى سیام از اشغال ارتش برمه کار سترگى کرده بود، اما به سبب رفتار ظالمانه اش، با این قضاوت که این رفتار براى یک شاه بودایى قابل توجیه نیست، سرانجام به دست همرزم پیشینش در جنگ اعدام شد. یکى از گاه نامه هاى سلطنتى این سؤال را مطرح مى کند: اگر شاه فریب کار و نادرست کردار شود، چه مى کنید؟ جواب وزیران این است که هر شاهى که رفتارش نادرست باشد، باید او را مانند خائنان مجازات کرد. این گاه نامه نمونه اى از مشارکت عمومى را در فرآیند سیاسى حکومت بودایى به دست مى دهد.
مطابق با دَمَّه سَتَّم[۲۲] یا، قانون نامه مَنوُى ِ بودایى، که زمانى در بسیارى از قسمت هاى جنوب شرقى آسیا پذیرفته شده بود، شاه ِ آرمانى با استوارى از ده فضیلت شاهانه پیروى مى کند، پنج دستور عمومى (براى غیرروحانیان) را رعایت مى کند، و در ایام مقدس مجموعه هشت دستور را به جا مى آورد. او در زندگى مهربان و خیرخواه همه موجودات است. همچنین او چهار اصل عدالت را رعایت مى کند، یعنى ارزیابى درستى یا نادرستى ِ هر عملى که با او شده است، دفاع از آنچه درست و راستین است، کسب مال فقط از راه هاى عادلانه، و حفظ رفاه کشور فقط از راه هاى عادلانه. خلاصه، چنین مقرر است که شاه بودایى همیشه زیر فشار اخلاقى رعایایش باشد. اگر شاه عادل نباشد، رعایایش ممکن است در یک قیام همگانى شرکت کنند و او را از تخت به زیر اندازند.
به نظر مى رسد که مفهوم سنتى بودایى ِ رهبر سیاسى، که مکلّف به پیروى از دَمَّه یا «درستکارى» است، در فرهنگ سیاسى ِ بودایى ِ جدید ِ شرق آسیا بُن مایه پایدارى باشد. این امر هم در مورد یک کشور پادشاهى با سلطنت مشروطه مانند تایلند، و هم در مورد یک جمهورى مانند برمه (میانمار)، لائوس و کامبوج صادق است. گاهى مى شنویم که مردم (یا ارتش) چگونه حکومت یک کشور بودایى را که فساد آن معلوم شده، به سبب انحراف ِ از درستکارى بودایى تحت انتقاد شدید قرار مى دهند. در دو دهه ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ در تایلند ایستگاه مخفى رادیوى کمونیستى از چنین منطقى پیروى مى کرد، به این معنا که رژیم نظامى بانکوک را به نادرستکارى دینى محکوم مى کرد. رهبران فاسدى چون تانوم کیتّى کاچورن[۲۴] سرانجام به دنبال قیام دانشجویى ۱۹۷۳ خلع شدند.
حتى رهبرانى که به طور دموکراتیک انتخاب شده اند از حمله مردم در امان نیستند، البته اگر ثابت شود که نمى خواهند یا نمى توانند بر طبق آرمان هاى حکومت ِ مطابق ِ درستکارى زندگى کنند. در ۱۹۹۱ وقتى که معلوم شد حکومت چاتچاى چون هاوان[۲۶]یکى از رهبران شوراى ملى حافظ صلح، قیام کردند. اصطلاح سیاسى ِ انگلیسى ِ Legitimacy(مشروعیت) معمولاً در تاى به «موافق درستکارى بودن» ترجمه مى شود.
دموکراسى بودایى
آزادى و برابرى را اغلب دو رکن توأمان دموکراسى جدید خوانده اند. اما هرگاه که برابرى براى بقاى آزادى خطر ایجاد کند این دو ارزش ممکن است تعارض پیدا کنند. در اواسط دهه ۱۹۶۰ در ژاپن، با نظر به غلبه بر این تناقض ِ دائمى، مفهوم جدیدى از «دموکراسى دَمَّه اى» از سوى یکى از رهبران سوکا گکّایى ژاپن پیشنهاد شد. طرفداران آن مدعى اند که فقط از طریق آرمان ِ سیاسىـ دینى ِ ئوبوُتْسوُـ میوگو،[۲۷] یا «اتحاد شاه و بودا»، سرانجام دموکراسى دَمَّه اى در سراسر جهان مى تواند به دست آید، تا همزیستى مسالمت آمیز و هماهنگ ِ آزادى و برابرى را در جهان پدید آورد.
دموکراسى که در غرب زاییده شده و پرورده سنت یهودى ـ یونانى گراى[۲۸] اروپا بود، اکنون خواستار آن است که در سطح جهان به کار برده شود. هیچ کشورى در جهان امروز نمى تواند عضوى از خانواده ملت ها تلقى شود، مگر این که لااقل مدعى شود که دموکراتیک است. بنابراین، طبیعى و قابل درک است که کشورى با زمینه تاریخى و فرهنگى ِ کاملاً متفاوت به دنبال یک نسخه خاص خود از این ساخت سیاسى غربى بگردد. دموکراسى ِ بودایى شده فقط یکى از این نسخه هاى متفاوت دموکراسى خواهد بود.
آیین بودا این عقیده سیاسى را بر پیروانش تحمیل نمى کند، اما نظریات و سنن بودایىْ یک رگه دموکراتیک دارند. اصل بنیادى ِ این دین ِ هند ِ باستانى عزّت هر انسان است. سنت ِ همیشه محترم دیرنشینى در آیین بودا رنگ دموکراتیک دارد، همان گونه که در خودمختارى سَنگَه منعکس شده است. مفهوم کهن ِ «برگزیده بزرگ» کاربرد جدیدى براى دموکراسى مشارکتى فرض مى کند. بودادَسه بیکّوُ،[۳۰] بر دموکراسى برترى دارد، و اولى را شکل نهایى دومى مى خواند. این که نسخه بودایى دموکراسى بتواند به کشورهاى آسیایى یارى کند که به بقایشان ادامه دهند و به توسعه سیاسى بیشتر دست یابند یا نه، شاید به تساهل فرهنگى بقیه جهان بستگى داشته باشد.