دمی با توماس کوهن

توماس کوهن یکی از نویسندگان برجسته ی غربی است که با آثار و اندیشه هایش تحولی شگرف در دنیای علم و فلسفه به وجود آورد.

کوهن در هجدهم ژولای ۱۹۲۲ در ایالت اهایوی آمریکا به دنیا آمد.

زندگى دانشگاهى اش را در فیزیک آغاز کرد. سپس به مطالعه در تاریخ علم پرداخت و رفته رفته به فلسفه علم روى آورد، گرچه در این میان علاقه اش را به تاریخ فیزیک حفظ کرد.

در ۱۹۴۳ از هاروارد فارغ التحصیل شد. در ۱۹۴۶ در رشته فیزیک فوق لیسانس و در ۱۹۴۹ دکترا گرفت.

کوهن از آن سال تا ۱۹۵۶ براى دانشجویان لیسانس علوم انسانى به تدریس علوم پایه اشتغال داشت.

در اوایل این دوره کار کوهن معطوف به نظریه ماده و تاریخ اولیه ترمودینامیک در قرن هجدهم بود.

او سپس به تاریخ نجوم روى آورد و در ۱۹۵۷ نخستین کتابش را با عنوان « انقلاب کپرنیکى » منتشر ساخت.

کوهن در ۱۹۵۶ وارد دانشگاه کالیفرنیا در برکلى شد و به تدریس در تاریخ علم پرداخت.

کوهن در ۱۹۶۱ به بالاترین مرتبه استادى رسمى در آمریکا رسید.

در ۱۹۶۲ کتاب « ساختار انقلابهاى علمى » را در مجموعه «دایره المعارف بین المللى علوم» که سرپرستى آن را « اوتونویرات » و « رودلف کارناپ » بر عهده داشتند منتشر کرد. مفهوم محورى این کتاب پرتأثیر و بحث انگیز آن است که بسط و گسترش علم – در دوره هاى متعارف علم – متأثر از یا مبتنى بر آن چیزى است که کوهن از آن به پارادایم(Paradigm) تعبیر مى کند. با انتشار این کتاب عصر نوینی در درک دانش اغاز شد.

این کتاب مشتمل بر یک دیباچه و ۱۳ بخش دیگر است که در هر یک از آنها به بحث سیر و تاریخ علم پرداخته است.


۲_  نگاه اجمالی به کتاب:

کتاب مذکور توسط احمد آرام در سال ۱۳۶۷ ترجمه شده است و انتشارات سروش در سال ۱۳۶۹ چاپ اول کتاب را روانه بازار نموده است.

در حال حاضر علاوه بر ترجمه مذکور ، ترجمه سعید زیبا کلام که توسط انتشارات سمت چاپ شده در بازار یافت می شود.

اهمیت این کتاب در آن است که تحول علم به صورتی شایسته بیان شده است.

به طور خلاصه می توان پروژه کوهن در این کتاب را این گونه نشان داد: پارادایم حاکم _ علم عادی (هنجاری) _ حل معماهای علمی _ ظهور معماهای جدید _ ناتوانی در حل معماهای جدید _ ظهور پارادایم های رقیب _ انقلاب علمی _ ظهور علم عادی جدید.

کوهن کتاب خود را با یک « دیباچه » آغاز می کند. 

دیباچه کتاب در واقع دریچه ورود به بحث اصلی کتاب است، در این بخش کوهن چرائی ورود به بحث تاریخ علم و همچنین رویکرد خود را نسبت به بحث تاریخ علم سنتی و جدید بیان می دارد.

او در دیباچه توضیح می دهد که « اشتغال مساعد در یک رشته تجربی دانشگاهی که علوم فیزیکی را برای غیر دانشمندان بررسی میکرد اولین آشنائی من با نظریه و رویه ی علمی منسوخ بود که برخی از تصورات اساسی مرا در باره ی ماهیت علم و دلایل موفقیت خاص ان سست و ویران ساخت. من برخی از این تصورات را از آموزش علمی فرا گرفتم و برخی دیگر را از علاقه دیرینه خود در مشغولیت در فلسفه علم بدست آورده بودم.( ۹-۱۰).

سپس در بخش دوم که «مقدمه: نقشی برای تاریخ » پرداخته است رویکرد تارخی خود را بیان میدارد.

کوهن بر این باور است « تاریخ، اگر بیش از آنکه همچون داستان یا گاهشماری به آن نظر شود، همچون مخزنی مورد ملاحظه قرار گیرد، تغییر شکلی در تصویری که از علم در اختیار داریم برای ما به وجود خواهد آورد »

در واقع وی می خواهد نگاهی جدید نسبت به تاریخ و تاریخ علم ارائه دهد. به همین منظور در باب علم می نویسد که « اگر علم مجموعه ای از واقعیتها و روشها و نظریه های گرد آمده در متون جاری باشد، در آن صورت دانشمندان کسانی خواهند بود که با موفّقیت یا بدون آن، در آن کوشیده اند تا با افزودن جزء تازه ای به آن مجموعه ی خاص، سهمی در آن داشته باشند. تکامل علمی فرایند تدریجی می شود که به وسیله ی آن این اجزاء به صورت مفرد یا ترکیب شده ی با یکدیگر، به توده پیوسته در حال رشدی که راه و رسم علمی و شناخت را می سازد، افزوده می شود. و تاریخ علم شاخه ای از دانش خواهد شد که این افزایش های تدریجی و موانعی را که بر سر راه جمع شدن آنها پیش آمده است ثبت می کند» ( ۱۷-۱۸).

کوهن همچنین کار مورخ علم را دو وظیف می داند: الف: اینکه روشن سازد چه کسی و در چه برهه ای از زمان هر واقعیت یا قانون علمی را اختراع کرده است.

ب: مجموعه ی خطاها و اسطوره ها و خرافاتی را که از گرد آمدن سریعتر عناصر سازنده متون علمی جدید ممانعت به عمل آورده را توصیف و توضیح دهد.

اما این رویکر سنتی به علم و تاریخ علم و … به دلیل دشواریها و نارسائیها سبب شده تا یک انقلاب در نگاه به تاریخ ایجاد شود نگاهی که می خواهد نگاهی تازه به علم مطرح کند به گونه ای که می کوشند تا تمامیت تاریخی علم را در زمان خود عرضه کنند نگاه کسانی که با او همفکر و هم گروه می باشند در واقع کمتر نگاه انبوهشی به تاریخ علم داشته باشند.

کوهن خود را نماینده این نگاه دوم به تاریخ می داند. در واقع کوهن در مقدمه کتاب خود رویکرد خود را نسبت به تاریخ علم بیان می کند رویکردی که در آن فرایند پیشرفت علمی شامل مراحل پیش علم، علم عادی (هنجاری) (normal science)، بحران، انقلاب، علم عادی جدید، و بحران جدید است.

به همین خاطر در ادامه کتاب خود به هر یک از مراحل ذکر شده می پردازد.

ضیاء الدین سردار بر این باور است که این رهیافت کوهن به تاریخ علم در واقع واکنشی بود نسبت به « تفسیر ویگ » از تاریخ،

طبق این تفسیر تاریخ عبارت بود از پیشرفت خطی ازادی فزاینده که به زمان حال منتهی می شود.

در ادامه بر اساس رویکردی که کوهن اتخاذ کرده به مرحله اول از تاریخ علم یعنی« راه علم هنجاری » می پردازد، پژوهش خود را با تعریف علم هنجاری اغاز می کند: ( علم هنجاری به معنای پژوهشی است که به صورتی مستحکم بر شالوده‌ای از یک یا چند دستاورد علمی بنا شده است و جامعه علمی خاصی در مدتی از زمان به آن دستاوردها معتقد است و آن‌ها را اساس عمل زاینده خود قرار می‌دهد. امروز این‌گونه دستاوردها در کتاب‌های درسی مقدماتی و پیشرفته مورد بحث قرار می‌گیرد.»

از نگاه کوهن ویژگی علم هنجاری این است که به پارادایم تبدیل می شود، به این صورت که پارادایم از آثار و دستاوردهای علمی بزرگی سر برمی‌آورد که برای مدتی مسائل و راه‌حل‌هایی برای جامعه دست‌اندرکاران علم فراهم می‌سازد.

بنابراین، پارادایم‌ها به واقع همان دستاوردهای بزرگ علمی‌اند که پژوهش گروهی از دانشمندان را در مقطعی از تاریخ هدایت می‌کنند.

فیزیک ارسطو، المجسطی بطلمیوس، گردش افلاک آسمان کوپرنیک، اصول و نورشناخت نیوتن، الکتریسیته فرنکلین، شیمی لاوازیه و زمین‌شناسی لایل از جمله آثار و دستاوردهای بزرگ‌اند که به سبب برخورداری از دو ویژگی برجسته، یکی تازگی و بی‌سابقه بودن و قدرت جذب هواداران و دیگری باز و بی‌کرانه بودن و توانمندی در طرح مسائلی برای حل کردن و برانگیختن فعالیت علمی، به پارادایم‌هایی تبدیل می‌شوند که تلویحاً مسائل و روش‌های پژوهش را برای چندین نسل از پژوهشگران تعیین می‌کنند.

بنابراین، مفهوم علم عادی با مفهوم پارادایم پیوندی بسیار نزدیک می‌یابد.

علم عادی پژوهشی است که تحت سلطه و هدایت یک پارادایم خاص صورت می‌گیرد و پارادایم ویژگی پژوهش علم عادی را مشخص می‌سازد؛ زیرا پارادایم مجموعه‌ای گسترده از مفروضات مفهومی و روش‌شناختی است که در قالب نمونه‌ها و مثال‌هایی استانده (استاندارد) ریخته می‌شوند و این نمونه‌ها و مثال‌ها و معیارهایی برای شناختن علم معتبر و خوب نیز به شمار می‌آیند..

یک پارادایم، مانند مکانیک نیوتن، به‌طور ضمنی انواع پرسش‌هایی را که اعضای یک جامعه علمی می‌توانند آن‌ها را مطرح کنند و انواع تبیین‌هایی را که باید در پی آن‌ها باشند و انواع راه‌حل‌هایی را که می‌توانند بپذیرند، مشخص می‌سازد.

پارادایم همه پیش‌فرض‌های متافیزیکی دانشمندان درباره امور مختلف در جهان را شکل می‌دهد و همه روش‌های پژوهشی شایسته برای مطالعه آن امور را تعیین می‌کند و سنت‌های پژوهش علمی را پدید می‌آورند.

دانشمندانی که پارادایم خاصی را پذیرفته و به آن پای‌بند و سرسپرده شده‌اند و در آن فعالیت می‌کنند به قواعد و ضوابط مشترکی برای حرفه خود گردن می‌نهند و اساساً شرط لازم برای علم عادی و به‌ واقع برای پیدایش و تداوم یک سنت پژوهشی خاص همین تعهد و پای‌بندی است.

آموزش علمی نیز چیزی جر تثبیت پاره‌ای از عادات فکری و رفتاری موجود در متون درسی و آشنایی با شیوه کار دانشمندان نیست.

بدین‌سان، افراد جامعه علمی شبکه نیرومندی از تعهدات مفهومی، نظری، ابزاری و روش‌شناختی را می‌پذیرند و در چهارچوب آن فعالیت می‌کنند و سنت پژوهشی ویژه‌ای را شکل می‌دهند.

بعد از تشریح راه علم هنجاری کوهن به « ماهیت علم هنجاری » می پردازد.

این مبحث را کوهن با این سوال آغاز می کند که « ماهیت پزوهش حرفه ای تر و اسرارآمیزتر که پذیرش یک گروه را از نمونه ی واحد اجازه می دهد چیست؟ اگر نمونه نماینده کاری است که یک بار و برای همیشه صورت گرفته، چه مسائل دیگری این نمونه بر جای می گذارد تا گروه یگانه شده به حل آن بپردازد؟»

از نگاه کوهن رمز موفقیت یک نمونه در این است که از رقیبهای خود در حل مسائل حادّی که گروه مشتغلان با آنها روبه رو هستند، کامیابی بیشتری به دست آورده اند.

باید توجه داشت که منظور وی از نمونه درواقع الگوی پذیرفته شده است.

وی ویژگی بارز علم هنجاری را این می داند که هیچ  قسمت از از هدف علم هنجاری عبارت از به کار گرفتن نمودهایی از گونه ی تازه نیست، در واقع آنها که با جعبه سازگاری ندارند غالبا هرگز دیده نمی شوند. و نیز دانشمندان غالبا قصد اختراع نظریه ی تازه را ندارند و غالبا با انهائی که دیگران اختراع کرده اند سر تسامح نشان نمی دهند.

در واقع وظیفه ای که در این جا برعهده علم هنجاری قرار می گیرد میدان دید را به صورتی عظیم محدود کرده است، البته همین محدود سازی و اعتماد به یک نمونه است که زمینه گسترش علم را فراهم کرده است.

به طوری که علم هنجاری یک سازوکار درونساخته ای دارد که که محدودیتهائی را که مانع پیشرفت پزوهش می شود، در ان جا که نمونه ای که به آن وابستگی دارد از کارائی موثر بیفتد، سست خواهد کرد.

موفقیت پارادایم به برتری آن بر پارادایم‌های رقیب در حل پاره‌ای از مشکلات بستگی دارد که جامعه علمی آنها را حاد می‌یابند.

البته این توانایی حل مسأله همواره واقعیتی تثبیت شده و بالفعل نیست، بلکه استعداد بالقوه حل مسأله است که صرفاً موفقیت علم عادی را در حل مشکلات و مسائل وعده می‌دهد.

بعد از شرح ماهیت علم هنجاری کوهن در بخشی تحت عنوان « علم هنجاری به عنوان حل معما » سعی میکند تا وظیفه و کاربرد علم هنجاری را تشریح کند. ایشان کار مهم علم عادی را حل معما می‌داند، نه حل مسأله؛ زیرا حل مسأله چندان دشوار نیست و در علم عادی قواعدی وجود دارد که فرایند حل مسأله را هدایت می‌کنند و جامعه علمی را از یافتن پاسخ‌هایی برای آن مطمئن می‌سازند. این قواعد و  اطمینان‌ها برخاسته از همان پارادایمی‌اند که پژوهش در چهارچوب آن انجام می‌گیرد؛

اما معماها به جدول‌ها یا شطرنج‌هایی می‌مانند که علم عادی در پی حل یا بازی آنها است.

قواعد بازی پیشاپیش در پارادایم مشترک تعیین شده‌اند. بنابراین، معماها آن دسته از مسائل علم عادی‌اند که به صورت ناهنجاری‌هایی در برابر نظریه‌های رایج و پذیرفته شده سر بر می‌آورند.

کوهن این ناهنجاری‌ها را مانند پوپر مبطل‌هایی برای نظریه‌ها نمی‌داند بلکه آنها را معماهایی می‌داند که باید حل شوند.

میزان اعتماد جامعه علمی به نظریه‌های اساسی خود به حل این معماها بستگی دارد: « معماها در معنای کاملاً استانده‌ای که با آن در این جا به کار رفته‌اند، آن گروه از مسائل است که حل آنها می‌تواند گواهی بر هوشمندی یا مهارت حل کننده آنها بوده باشد. در فرهنگ‌های لغت از معمای جدول کلمات متقاطع و معمای کنار هم قراردادن قطعات تصویری و بر روی مقوا که با اره کمانی آن را به قطعاتی گوناگون بریده‌اند، سخن رفته است و از این لحاظ این‌گونه معماها همانند مسائل علم هنجاری است . معماها برخلاف مسائل فقط یک راه حل ندارند. حل معماها مانند حل یک جدول یا جورچین (پازل) فقط با استفاده از چند حرف یا قطعه و ساختن یک واژه یا یک تصویر ساده پایان نمی‌گیرد. برای حل جورچین باید از همه قطعه‌ها و به شیوه‌ای مناسب استفاده کنیم.

پس از شرح ماهیت و وظیفه علم هنجاری کوهن سعی می کند تا چگونگی تبدیل شدن این علم را به نمونه و در واقع پارادایم توضیح دهد

به همین منظور قبل از پرداختن به به ناهنجار در علم هنجاری بر آن است تا تبدیل شدن علم به اولویت نمونه را نشان دهد.

در واقع در اینجا می خواهد وظیفه مورخ در بحث تاریخ علم را روشن سازد، وظیفه ای که به تعیین نمونه های مشترک هر دوره نامبردار شده است.

پارادایم یا نمونه دارای جامعیت و مقبولیت و اجماع محققان و در کل یک جامعه علمی بر سر قواعد یک پارادایم علمی می باشد.

از وبلاگ http://gharibsajadi.blogfa.com و نگاره از ویکیپدیا

بهترین از سراسر وب

[toppbn]
ارسال یک پاسخ