جنگ پل پیروزی ساسانیان بر اعراب

به سال ۶۳۴ میلادی که سال بسیار بد و شومی برای ایرانیان بود، رستم فرخزاد رازی سپهبد ساتراپی خراسان، از طرف دربار با اختیارات تام به سپهسالاری کل قوای ایران منصوب شد. رستم فرخزاد که از اوضاع آشفته ایران آگاهی داشت در نخستین اقدام خود فرمان داد تا سپاهی جمع آوری کنند تا آنها را به مقابله با اعراب مهاجم بفرستد که مردم شهرهای غربی و جنوب غربی ایران را به خاک خون کشیده بودند.

تنها در مدت چند روز فرستاده های رستم فرخزاد توانستند سپاهی در حدود ۱۰ هزار مرکب از سوار و پیادۀ ایرانی در تیسپون گرد آورند. رستم فرخزاد نیز مجلس مشاوره ای با سردارانش ترتیب داد تا درباره چگونگی جنگ با اعراب چاره ای بیاندیشند. پس از گفتگو و مشاوره با سرداران دیگر تصمیم بر این شد که فرماندهی این سپاه ۱۰ هزار تنی بر عهدۀ یکی از بزرگترین سرداران ایرانی یعنی بهمن جادویه باشد و بهمن با این سپاه به طرف سپاه عرب که در شعبه غربی رود فرات لحظه به لحظه به طرف مرزهای ایران می تاختند و غارت می کردند، حرکت کند و مانع ورود آنان به شهرهای داخلی ایران شود.

بهمن جادویه که او را گاهی بهمن مردانشاه و یا بهمن دراز ابرو نیز می نامیدند، مردی شجاع، بزرگ و وطن پرست بود که در آن دوران تاریک وجود مردانی همچون او و رستم فرخزاد بسیار نایاب بود. بهمن جادویه در همان روز بدون استراحت، با سپاه خود و ۳۰ پیل جنگی به طرف رود فرات حرکت کرد. طلایه داران پارسی پیش از اینکه سپاه عرب متوجه حرکت سپاه ایران بشود تمام اطلاعات سپاه دشمن را به گوش بهمن جادویه رسانیدند. طلایه داران سپاه ایران خبر آوردند که سپاه عرب بیش از ۲۰ هزار نفر می باشد که در کنار رود فرات اردو زده اند و فرماندهی آنان بر عهده شخصی به نام مثنی بن حارثه است. بهمن با دانستن وضعیت دشمن سپاه خود را با احتیاط کامل به طرف فرات غربی راند (اعراب آن منطقه را قس الناطف خوانده اند) و در آنجا اردو زد.

فردای آن روز سپاه با اطلاع یافتند که سپاهی از ارتش ایران در چند مایلی آنان اردو زده است. بنابراین مثنی با فهمیدن تعداد اندک سپاه ایران، بی درنگ فرمان حرکت سپاه خود را به طرف سپاه ایران که در آن طرف رود فرات اردو زده بودند، را داد. مثنی برای عبور داد سپاه خود از رود، دستور داد از جنگل های اطراف چوب جمع آوری کرده و پلی از قایق بسازند و از رود بگذرند. طولی نکشید که تازیان پلی از چوب ساخته و آماده حرکت به آنسوی رود بودند. اما ایرانیان هم بیکار نمانده و خود را آمادۀ نبرد کرده بودند. بهمن جادویه با دیدن نقشه و ترفند دشمن دستور داد تا کمانداران پارسی، اعراب را موقع گذشتن از رود مورد هدف تیرهای خود قرار دهند. طولی نکشید که سواران سبک اسلحه سپاه ایران که در تیر اندازی بسیار زبده بودند، به صف شدند. (صنف سواران سبک اسلحه ایران در زمان ساسانیان، از پارتیان تقلید شده بود و آنان در تیراندازی به قدری مهارت داشتند که ارتش بزرگترین امپراتوری آن زمان یعنی امپراتوری روم از مواجهه با آنان وحشت داشت)

کمانداران ایران با هر دستور فرماندهان خود تیرهای خود را به طرف دشمن که در حال نزدیک شدن به آنان بود، پرتاب می کردند و سربازان عرب را به هلاکت می رسانیدند. طولی نکشید که سپاه عرب از رود گذشته و خود به مقابله با سپاه ایران رساند و طولی نکشید که دو سپاه به یکدیگر تاخته و جنگ وحشیانه ای آغاز شد.اعراب مسلمان پس از گذشتن از پل ، آن را خراب کردند و با این کار به سپاه دشمن نشان دادند که به هیچ وجه قصد عقب نشینی نخواهند داشت.

همانطور که گفته شد بهمن سردار ایران همراه خود تعدادی پیل جنگی آورده بود و همین باعث شد که در تمام جبهه ها پیروزی از آنِ سپاه ایران باشد، چرا که اسبان عرب ها با دیدن حیوان بزرگ جسه ای همچون پیل، رَم کرده و سوار خود را بر زمین می زدند و سربازان ایرانی با استفاده از این وضع با خونسردی مشغول شکار کردن اعراب بودند.
پس از چندین ساعت نبرد خونین، سربازان ایران در جناحین و در قلب سپاه بر دشمن چیره شده بودند و توانسته بودند ضربات خرد کننده ای بر پیکره سپاه عرب وارد آورند و بسیاری از سربازان عرب و همچنین افسران عرب را بر خاک هلاک افکنند. وجود پیل ها در این جنگ برگ برنده سپاه ایران بود. اعراب نیز چنین می دیدند سعی در این داشتند که فیل ها را از معرکه به در کنند. در گرماگرم نبرد یکی از سرداران عرب به نام عبید ابن مسعود به طرف یکی از پیل های سپاه ایران حمله برد و در زیر یکی از فیل ها به هلاکت رسید. هنوز چند ساعت به غروب خورشید مانده بود که سپاه عرب بالاخره موفق شد به طرف پل عقب نشینی کند.

مثنی سردار سپاه عرب که اوضاع را چنین دید به سپاهیان عرب دستور داد تا آنجایی که می توانند نبرد را ادامه دهند تا پل بازسازی شده و بتوانند عقب نشینی کنند.

لشگرعرب در مدتی که دو سپاه در حال نبرد بودند توانستند پل را بازسازی کرده و عقب نشینی کردند. در حین عقب نشینی دشمن از روی پل، سپاهیان ایرانی که دشمن را در حال فرار می دیند آنان را دنبال کرده و تلفات سنگینی بر آنان وارد می کردند. بالاخره پس از چند ساعت نبرد در روی پل، باقی مانده سپاه عرب توانستند به طور کامل از روی پل عقب نشینی کنند و خود را به آن طرف رود برسانند.

پس از متوقف شدن جنگ که به پیروزی ایرانیان انجامید، بهمن جادویه سردار ایران قصد دنبال کردن سپاه شکست خوردۀ تازی ها را داشت ولی درست در این هنگام قاصدی غبار آلود از راه رسید و مستقیما به سوی بهمن جادویه رفت، و این پیک حامل خبر مهمی بود که بهمن جادویه پس از خواندن آن متوجه شد که شورش تمام پایتخت (تیسپون) را فرا گرفته و دربار ایران از او خواسته که با تمام سپاه خود به پایتخت باز گردد.

بهمن که نمی خواست سپاه دشمن را که هنوز هم نیروی زیادی بود به این راحتی رها کند، قصد داشت سپاه عرب را دنبال کند و تمامی آنان را نابود کند، پس مشاوره ای با سردارانش ترتیب داد و با توجه به نامۀ دربار و تاکید دربار و الزام بودن بهمن در تیسپون، بهمن جادویه مجبور شد سپاه عرب را رها کرده و به تیسپون بازگردد.

نبرد پل که در آن ایرانیان بر سپاهی پیروز شدند که از نظر تعداد دو برابر ایشان بود، نخستین پیروزی ارتش ایران بر سپاهیان عرب بود که طی آن سپاه ایران توانست ۸۰۰۰ نفر از دشمن را به هلاکت برساند وحتی سردار عرب ها “مثنی” نیز زخم مهلکی برداشت. در عوض سپاه ایران تنها ۶۰۰ تن کشته و زخمی داد.
این نبرد به علت این که سپاه اعراب با عبوراز پل به مقابل ایرانیان شتافتند، به جنگ پل ( یا نبرد جسر) معروف شد. مورخان عرب این جنگ را به دلیل اینکه در محلی به نام “قس الناطف” درگرفت، نام این نبرد را ” الحبر الیاقس الناطف” نیز نوشته اند.

مورخان ایرانی نوشته اند: اگر بهمن جادویه می توانست سپاه عرب را که گریخته بودن دنبال می کرد، می توانست تمام آنان را نابود سازد اما بخت با عرب یار بود! چون درست در این هنگام سردار ایران با آگاه شدن از شورش کتسپون (تیسفون)، بی درنگ خود را به پایتخت رساند. سپاه عرب هم از این پیشامد استفاده کرده و خود را به شهر الیس رساندند و طی نامه ای به عربستان درخواست نیروی کمکی کردند.عمر هم با آگاهی از پیروزی سپاه پارس بر عرب ها، جریر ابن عبدالله را با سپاهی بسیار به یاری مثنی فرستاد. (سال ۶۳۴ میلادی)

سرچشمه

  • تاریخ ده هزارساله ایران – رضایی
  • پیرنیا
  • زرین کوب

بهترین از سراسر وب

[toppbn]
2 نظرات
  1. hamghabile می گوید

    انها از سوم شعبان تا ۲۳ شعبان سه بار به روستاهای عرب نشین فرات حمله بردند و بهمن جاذویه روز ۲۳ به جنگ انها امد – با مثنی ۹۰۰ نفر بوده و تعداد هر قبیله را نیز ذکر کرده اند – و گفته اند که سپاه ابوعبیده هزار نفر بود اگر این دو یکی تعداد یک سپاه نباشد جمع انها ۱۹۰۰ نفر است
    چند روز قبل از به خلافت رسیدن عمر ۲۲ جمادی‌الثانی ۱۳هجری یکی از سران قبیله بنی شیبان از قبیله بنی بکر به نام مثنی بن حارثه به مدینه امد و به شیخین گزارشهایی درباره اوضاع پریشان دربار ساسانی و آسانی غنیمت یابی و حمله به شهرکها و روستاهای حاشیه عراق و عدم پیگیری دربار و مسٓولان و بی پناهی مردم میداد در اولین روز خلافت خلیفه دوم او شیبانی را به مسجد اوردو مردم را تشویق به تشکیل سپاه کرد. و از شیبانی خواست تا جریان را به مردم بگوید و انها را تشویق به رفتن کند واعلام کرد که اولین داوطلب را امیر سپاه میگرداند با این همه هرچه هر روز بیشتر کوشش میکردند تا سه روز هیچ کس داوطلب نشد تا روز چهارم ابوعبیده ثقفی داو طلب شد و با تعداد اندکی به همراه شیبانی از مدینه خارج شد
    گزارشهای بعدی نیز حاکی از اینست که در حالی که قبایل عربی دسته دسته برای رفتن به برخورداری از ثروات شام به مدینه میامدند تا با تجهیز خلیفه به شام بروند خلافت. انها را با تشویق و جایزه و بالا بردن درصد سهم غنیمت انها را به رفتن به عراق تشویق میکرد –
    اما سپاه ابوعبیده ثقفی که بیشترشان ثقفیها بودند در راه به احیای عرب سر میزدند و انها را تشویق به همراهی میکردند
    انها سوم شعبان به عراق رسیدند و با توجه به مرگ ابوبکر ىر ۲۲ جمادی الثانی اگر حتی اول رجب هم حرکت کرده باشند سفر یک ماهه نشان میدهد که انها در راه به دنبال راضی کردن قبایل عرب و یارگیری بوده اند –
     
    و انگونه که . بلاذری میگوید به قومی نمیگذشت مگر اینکه انها را به غنیمت و جهاد تشویق میکرد – و گروهی به انها پیوستند
    انها از سوم شعبان تا ۲۳ شعبان به غارت روستاهای حاشیه ای پرداختند
    دربین سپاه ابوعبیده عده از پارسیان مسلمان هم نیز بودند
    تا انکه در روز ۲۳ شعبان سپاه بهمن جادویه (نامش رستم است ) جادویه که انوشه روان خسرو عادل به او لقب بهمن داده بوده از طرف ایوان ساسانی برای مواجهه انان فرستاده شد و در اخر رمضان در جنگ پل شکست سختی به انها داد و ابوعبیده ثقفی کشته شد
    سپاه خلیفه بیشتر از ثقفیان طایف و بدویان بنی شیبان ساکن جنوب بادیه عراق و جمعی از رندان پارس و عده ای از اهالی غیر قرشی مدینه و بدویان مسیحی ونومسلمان دیگر قبایل نزدیک بود بین ثقفیان نیز احتمالا عده ای بت پرستان نیمه مسلمان بودند چرا که اهل طایف در خلافت ابی بکر کم کم به سپاه اسلام پیوستند
     
    تاریخ نویسان نوشته اند که بعد از این جنگ تا یک سال هیچ کس نام عراق و فارس را نمیاورد –
    – بعدها درباره مثنی قصص و روایات فراوان ساخته شده و او و گروهش را از اولین مسلمانان گفته اند که اسلامش را پنهان میداشته اما گمانم بر ایست او که برای غنیمت یابی در عراق بر قبایل عرب و بعضی روستاهای کوچک میتاخت و اوضاع بی سروسامان عراق را میدانست وقتی خبر فتح سرزمینهای شام را در اجنادین شنید در اخرین روزهای زندگی ابوبکر به مدینه رفت و خلیفه را تشویق کرد تا او را تجهیز کند
    تا پیش از قادسیه قربانیان بیشتر و یا شاید همه عربهای مسیحی (بدوی و غیر بدوی ) و نبطها بودند
     
     

  2. hamghabile می گوید

    پل با طناب و چوب بود و با یک شمشیر زدن قطع شد و دوباره ان را بستند پل روی فرات نبود بلکه روی یک نهر از شاخه های کوچک فرات بوده اما ببنید چه بزرگ گویی شده – پس از این شکست تا دو سال بعد که عربها شام و مصر را گرفتند کسی به جنگ نیامد این بزرگ نمایی ها اصلا خرافات است

ارسال یک پاسخ