نگاهی به رویدادهای اواخر دورۀ اشکانی
در آغاز سده دوّم میلادی مبارزه بر سر قدرت و به دست آوردن مقام پادشاهی منجر به نبرد میان شاهزادگان خاندان اشکانی شد و بالا گرفتن این جدال و بهره مندی آن از شتابی وصف ناپذیر جهت گسترش در قلمرو اشکانیان، فرصتی به مخالفان دولت اشکانی داد تا علیه این شاهنشاهی چهار صد و هفتاد و شش ساله قیام کنند. بالا گرفتن جدال میان شاهزادگان خاندان اشکانی به صورت مسئله روز درآمده بود. خسرو اشکانی در پی این جدالهای بی وقفه و متمادی بر سر تاج و تخت، سرانجام در حدود سال ۱۲۸ میلادی از میدان منازعه و مبارزه خارج شد و ولخش سوم و مهرداد چهارم در این میدان مبارزه در برابر یکدیگر قرار گرفته و در نبردی سهمگین علیه یکدیگر درگیر شدند. از مهرداد چهارم جز معدودی از سکّه هایش بر جای نمانده و تاریخ، اطلاعات چشمگیری از زندگی سیاسی و نظامی وی به دست نمی دهد. در صفحات بعد گرچه به تفصیل به مناسبات ایران و روم در عصر اشکانیان و تاثیرات جنگ های ایران و روم بر سر نوشت دولت اشکانی خواهیم پرداخت، ولی گفتنی است که در زمان ولخش چهارم نبردی میان ایرانیان و رومیان در گرفت و رومیان تا ناحیه سلوکیه پیشروی کردند و آن شهر را محل تاخت و تاز و غارت خود قرار دادند. سرانجام تیسفون نیز به تصرّف رومیان درآمد، اما در این گیرودار سپاهیان روم بر اثر طاعون شکسته، پریشان، متلاشی و ناتوان شده و به روم بازگشتند. افزون بر آنچه بر سر سپاهیان روم آمد، بیماری طاعون در سرتاسر قلمرو رومیان گسترش یافت و هزاران رومی را به کام مرگ کشید و اقتصاد رومیان را دچار بحران شدید نمود و از این رو از توان رزمی سپاهیان روم به گونه قابل ملاحظه ای کاسته گردید. بیماری طاعون به طور مستمرّ بر دامنه گسترش خود می افزود و اشکانیان نیز از این آفت و فاجعه مصون نماندند و بیشتر قلمرو امپراطوری اشکانی را فرا گرفت، معذالک سرانجام این پیکارها موجب شد که بخش هایی از قلمرو شاهنشاهی اشکانی در شمال بین النهرین به دست رومیان افتد. البته نبرد میان ایران و روم با چنین پیش آمدی دچار وقفه ای کوتاه شد و بلاش پنجم (ولخش) آتش نبرد را دوباره شعله ور نمود، بدین معنی که این پادشاه اشکانی در سال ۱۹۰ میلادی به نام خویش سکّه ضرب نمود و به قلمرو رومیان در شمال بین النهرین تاخت، ولی حملات او گرچه برای رومیان ضایعات و تلفاتی را به دنبال آورد، معذالک نتیجه قابل توجهی برای اشکانیان به بار نیاورد.
در پاسخ به تاخت و تاز بلاش پنجم در قلمرو رومیان در شمال بین النهرین که از نظر اقتصادی و استراتژیکی اهمیت و ارزش فوق العاده ای برای آنان داشت، در سال ۲۰۰ میلادی یعنی نخستین سال سده سوم میلادی سپاهیان روم به قلمرو اشکانیان یورش آورده و دیگر بار شهر تیسفون پایتخت باشکوه اشکانیان را به محاصره خویش برخی از مورّخان تایید نشده است، معذالک این حملات ضربات سهمگینی را بر پیکر سپاه نیرومند اشکانی وارد کرد به گونه ای که این سپاهیان در سنوات بعد در برابر قیامهای گوناگون علیه دولت اشکانی تاب و توان مقاومت نداشتند. علیرغم همه مشکلات به وجود آمده، مقاومتهای سلحشورانه نظامیان اشکانی، رومیان را از بردن بهره های مورد نظر از حملات خود محروم نمود، ولی در مجموع نبردهایی که در این مقطع زمانی میان ایرانیان و رومیان در گرفت و به صورت جنگ های فرسایشی با وقفه های اندک و کوتاه درآمده بود، برای هیچکدام از طرفین بهره مندی به همراه نداشت و نه رومیان کامیاب شدند و نه ایرانیان توانستند رومیان را سرکوب کرده و به عقب بنشانند و برای ایران اشکانی فقر و مسکنت، بیماری و قحطی بسیار وحشتناکی را به دنبال آورد.
دولت اشکانی به این ترتیب در عرصه های گوناگون اقتصادی، نظامی و سیاسی دچار پریشانی، ضعف و ناتوانی فراوان شد. با توجه به اینکه عصر اشکانیان هم زمان با قدرت گرفتن پاره ای اقوام بی نام و نشان بود که تا آن زمان در تاریخ نامی و جایی نداشتند، ایران اشکانی نیز از تهاجمات این اقوام و قبایل تازه به دوران رسیده به راستی در امان نماند.
آلانها یکی از این اقوام می باشند که در سالهای ۱۳۵ تا ۱۳۶ میلادی با توجّه به محل سکونت آنها که در شرق کوههای قفقاز بود، به شمال ایران تاختند و ارمنستان و آذربایجان و ماد را تا کاپادوکیه در آسیای صغیر در زیر سمّ ستوران خود در نوردیدند. بلاش پنجم که پیشتر درباره او سخن گفتیم، توانست بیست هزار پیاده، نظام نسبتاً ورزیده و چالاک را به مقابله با آنان گسیل دارد، ولی سپاهیان انبوه و پیاده وی نتوانستند از پیشروی این مردمان خشن و ماجراجو جلوگیری کنند. تاریخ نشان می دهد که براساس تحقیقات به عمل آمده درباره پیشینه و جایگاه این مردمان در تاریخ جهان باستان به دلایل هنوز نا مشخص این گروه غارتگر و متجاوز به سرزمین خود یعنی دامنه های سلسله جبال قفقاز بازگشتند. افزون بر این در سده نخستین میلادی اقوام سکایی که در شرق و شمال شرق ایران سکونت و پایگاه داشتند. بخشی از سرزمین های شرقی را به فرمانروایان هند و پارتی واگذار نمودند. از این مردمان می توان از پادشاهی به نام گندوفار نام برد که قلمرو حاکمیت او از مرو تا پنجاب گستره داشت.
در عصر فرمانروایی گند و فار مردمان زیر فرمان وی به تاخت و تاز در مناطق همجوار پرداخته و سرزمین های شرقی را از شمال شرق تا جنوب در مناطق مجاور رودخانه های سند و پنجاب به زیر فرمان خود در آوردند و موجبات نا امنی را در بسیاری نقاط آن سامان به وجود آوردند. پس از مرگ گندوفار اقوام دیگری از آسیای مرکزی به نام قوم یوئه چی ، مناطق زیر فرمان زمام داران هند و پارتی را که پیشتر به آن اشاره شد به زیر تصرّف و تسلّط خود در آوردند و توانستند در سایه پیروزیها و به زیر فرمان در آوردن سرزمین های کوچک و بزرگ که نصیبشان شده است، امپراطوری کوشان را تاسیس کنند. هرچند امپراطوری کوشان دوام زیاد نیاورد، ولی همین امپراطوری در فروپاشی دولت اشکانی بی سهم و تاثیر نبود. برجسته ترین و نامدارترین پادشاه سلسله کوشانیان، کانیشکا نام دارد که دوره زمام داری وی هم زمان با عصر فرمانروایی ولخش سوم شاهنشاه بود. همان گونه که پیشتر به مواردی از رویاروییهایی اشکانیان با اقوام تازه وارد آسیای مرکزی اشاره شد. سلسله کوشانیان که دولتی نوپا و در عین حال نیرومند و دارای خوی تجاوزگری بود، پارتیان را از دست اندازیهای خود بی نصیب نگذاشت و به استناد پاره ای منابع تاریخی در همین زمان زمام داری ولخش سوم، نبردی میان او و کانیشکا که هم عصر ولخش بود، صورت گرفته است. این کانیشکا به کانیشکای بزرگ معروف است. به وی نسبت داده شده است و به هنگام زمام داریش معابد بودایی را بازسازی کرد و آنها را رونقی تازه بخشید. از سویی آیین بودا در زمان او و چهار قرن پیشتر تحت حمایتهایش به عنوان دین رسمی کوشانیان و برخی سرزمین های شرقی همسایه با امپراطوری کوشان درآمد. آشوکا پادشاهی دیگر از کوشانیان خود به آیین بودا درآمد و گروههای تبلیغی زیادی را برای تبلیغ آیین بودا به سرزمین بلخ فرستاد. در مشرق فرمانروایی اشکانی آیین بودا به تدریج نفوذ گسترده ای یافت و پیروان بی شماری پیدا کرد. آشوکا در سال ۲۶۰ قبل از میلاد مسیح شخصاً با پذیرفتن کیش بودا زمینه های محکمی را جهت گرویدن مردم به این آیین را فراهم کرد.
در سده دوم پیش از میلاد میان پیروان بودا اختلافی شدید بروز کرد و گروهی به نام هینه یا نه به معنای گردونه کوچک به آیین اصیل بودایی وفادار ماندند و گروهی به نام ماهایانه ، اعتقادات بودایی را با عقاید دیگر آیین های هندوان آمیختند. این آیین در شمال به آسیای مرکزی رفت و کانیشکا که به او اشاره کردیم در سده دوم میلادی جهت پایان به آسیای مرکزی رفت و کانیشکا که به او اشاره کردیم در سده دوم میلادی جهت پایان دادن به خصومت ها و اختلافات، به پیروان این آیین آمیخته نیز فضای مناسب جهت تبلیغ و برگزاری آداب و رسومشان داد.
منابع:
. Osro;Husrav.
.Valakhs III,(Vologeses III,بلاش سوم)
.Mithridates IV.
. Valakhs III,(Vologeses I,بلاش چهارم)
.Pest.
. Valakhs III,(Vologeses V,بلاش پنجم)
.Alanen.
.Kaukasus-Gebirge.
.Armenia (Armenien).
.Azerbeidjan(Athurpatakan)
.Media(Medien).
.kappadokia(Kappdokien)
.Sakka’s(Sakken,Skythen)
.Indo-Partische Herrscher.
.Gondofarres(Gondopharr)
.Merv(Margiana)
.Pentschab(Satagusi)
.indus.
.Yoe-Tchi(yueh-chih)
.Kusan-Reich.
.Kaniska.
.Kaniska, the great.
.Buddha-Religion.
.Asukka.
.Missionar.
.Baktia Bakhtris
.Hinayana.
.Mahayanah.