آشوکا که در برخی منابع آسوکا (Asuka / Asoka) نیز آمده است (کریستن سن، آرتور، ۱۳۵۱، ایران در زمان ساسانیان، ص ۴-۴۱) در واقع از پادشاهان هند دانسته شده است که حدود ۲۷۰ تا ۲۳۵ پیش از میلاد زمام دار بوده است. آشوکا در واقع ثمرۀ مشترک فرهنگ هندوها و سکاها (Indoskythisch) که خاستگاه مشترک او از هر دو فرهنگ قابل انکار نیست. وقتی سلوکوس یکم (نیکاتور Seleukos Nikator) وارث بخش آسیایی متصرفات اسکندر مقدونی، در حدود سال ۳۰۵ پیش از میلاد مسیح به سوی رودخانه سند (Indus) لشگرکشی کرد تا ساتراپهای شرقی از دست داده را دوباره به دست آورد، در آنجا قدرتی بزرگ به صورت حکومتی نوپا که قلمروش سرتاسر شمال و مرکز هند را دربر می گرفت و امپراطوری بزرگی به شمار می آمد و توسط پادشاهی به نام چاندرا گوپتا (Chandragupta) که یونانیان به او ساندراکوت (Sandarkottos) می گفتند، در برابر او قد علم کرده و ایستاده بود. سلوکوس نیکاتور از چاندراگوپتا شکست خورد و به همین دلیل در عقد پیمان صلحی با این پادشاه نیرومند شتاب کرد. (Her3feld, H. (Hrsg) 1963 : Geschichtein GestaltenI. 94) سلوکوس از مناطقی چون رخج، قندهار و برخی دیگر نواحی عقب نشست و یا به وجود آوردن پیوندی خانوادگی به چاندراگوپتا، دوستی خود را با خاندان و یا سلسله جوان ماوریا (Maurya – Dynastie) استحکام بخشید و پانصد زنجیر فیل جنگی از چاندراگوپتا دریافت کرد که با آن فیلها توانست در سال ۳۰۱ پیش از میلاد در نبرد ایپسوس (Ipsos) رقیب خود آنتی گون (Antigonos) را شکست دهد و ساقط کند. گزارشهای سفیران سلوکی از دربار ماوریا در پاتالی پوتر (Pataliputra) در کرانه رود گنگ (Ganges) مهمترین مأخذ برای تاریخ هند باستان به شمار می آیند و ارزشمندترین اطلاعات را به محققان می دهند. در دورۀ زمام داری آشوکا نوۀ چاندراگوپتا (ساندراکوت) امپراطوری هندی نامبرده دارای عظیم ترین نظام اداری بود که توسط متخصصان زبردست به گونه شگفت آور برای یونانیان اداره می شد. این نظام دوران شکوفایی چشم گیری را در آن زمان داشت.
چاندراگوپتا براساس سنن زمام داری هندوان به خاطر برخی مسائل اعتقادی و اعمال شیوه های خودکامانه در امر کشورداری خود ناگریز از چشم پوشی از مقام پادشاهی شد و آشوکا که شمار چندی کتیبه های صخره ای و سایر آثار مکتوب از او به جای مانده، جانشین او شد. او به عنوان شخصیتی مدیر و نیرومند در امر زمام داری در تاریخ ثبت شده است که تاریخ جهان باستان کمتر همانند او را به خاطر دارد. آشوکا پای بند به سنن و آداب آیین بودا بود. فرمان سیزدهم (Edikt XIII) او که به منشور آشوکا معروف است حکایت از آن می کند که وی مقارن به تخت نشستن خود، آیین بودا را با رغبت و فروتنی پذیرفت. مقرر کرد که اخلاف او نیز به قوانین و آداب آیین بودا پای بند باشند. سرتاسر هند تا ناحیه جنوب زیر فرمان او بود. گسترش آیین بودا و تبدیل آن به یک دین جهانی همه مرهون زحمات اوست که هیئتهای تبلیغی از جمله به سرزمینهای همسایه هند همانند سیلان (Ceylan) و مناطق دیگر گسیل داشت. آشوکا در اواخر زندگی خود به این نتیجه رسید که صومعه های بودایی و سایر مراکز و تأسیسات تبلیغاتی این آیین، برای اقتصاد امپراطوری او چندان سودمند نیست، لذا به محدود کردن آن اقدام نمود. این امر برای سرزمینهای همسایه و تابع او نیز قابل تحمل و دوام نبود. پس از مرگ آشوکا که در سال ۱۸۵ پیش از میلاد اتفاق افتاد، امپراطوری بزرگ او به بخشهای کوچک و ناوابسته تجزیه شد و به صورت حکومتهای خودمختار درآمدند که به زودی به دست فاتح بزرگ مقدونی به نام دمتریوس باختری (Demetrios von Baktrien) تسخیر گردیدند و به صورت سرزمین واحدی تحت زمام داری او اداره می شدند (Her3feld, H. 1963, a.a.o,95).
منابع نوشته:
کتاب تاریخ ایران در دوره ساسانیان، اثر دکتر اردشیر خدادادیان
وبسایت تاریخ ما، اِنی کاظمی