مانی – بخش دوم
ج ) چگونگی آغاز فعالیتهای فرهنگی مانی :
این واقعیت پذیرفتنی است که شاپور یکم ساسانی (۲۴۱ تا ۲۷۲ میلادی) در همان زمان روی کار آمدنش وارث پاره ای مشکلات بود که پدر وی اردشیر بابکان (۲۲۶ تا ۲۴۱ میلادی) به گونه ای ناموفق با آن دست و پنجه نرم کرده بود. مانی این را می دانست که شاپور در بن بستی که موبدان و اشراف ساسانی برای او به وجود آورده اند، گرفتار شده است. ناگفته نماند که کوات ساسانی (قباد یکم پدر خسرو یکم «انوشیروان») نیز به همین سرنوشت دچار شده بود که برای رهایی خود از این بن بست، به مزدک گروید و به او میدان فعالیت داد.
آنگاه که شاپور یکم در کاخ شوشتر[۱] تاج گذاری می کرد، فرصتی به مانی دست داد تا به اهداف خود برسد. بدیهی است که مانی به آسانی نمی توانست به شاپور برود. جشن و مراسم تاجگذاری برپا بود که مانی از پیروز[۲] برادر شاپور استمداد طلبید تا به حضور شاپور برسد. مانی از مدتها پیش در تدارک فراهم کردن هدیه ای ارزشمند بود تا به هنگام شرفیابی به حضور پادشاه، تقدیم وی کند. این هدیه گرانبها کتاب شاپورکان (شابورگان) بود که اثری از آن هم اکنون در دست نیست. مانی به عنوان روان شناسی آگاه که به رموز فکری و اخلاقی ایرانیان از جمله پادشاه جوان ساسانی آگاه بود، مطالب و محتوای کتاب شاپورگان را هماهنگ و متناسب با ذائقه شهریار ساسانی به رشته تحریر درآورده اند، به این ترتیب که در ایر این یلان، پهلوانان و شهریاران دوره های داستانی و تاریخی ایران به گونه ای گسترده و تحسین برانگیز ستایش کرده و آنان را از نظر توانایی، کفایت، لیاقت و رموز و اصول زمام داری و کشورگشایی مورد تجزیه و تحلیل قرار داده بود. وی به هنگام رسیدن به حضور پادشاه ساسانی در کاخ شوشتر، این کتاب را تقدیم وی کرد و شاپور از این بابت خاطری خرسند یافت. از سویی چون مانی مدعی اشراف و آگاهی به دانش پزشکی داشت، شاپور از این فرصت سود جست، طفل بیمار خود را که شهریار ساسانی را غمگین کرده بود به مانی سپرد تا او را درمان کند و تندرستی را به این طفل بازگرداند، ولی این طفل بیمار در آغوش مانی جان سپرد و شاپور بر مانی این پیشامد را خرده نگرفت و از مانی مکدر و رنجیده نشد. بدیهی است که مانی با شاپور گفت متأسفانه این کودک بیمار را دیر برای درمان به نزد من می آوری و هم اکنون کار از کار گذشته و از دست من و یا هر پزشک دیگر کاری ساخته نیست و بیماری تن این کودک را کاملاً ناتوان و روان او را سخت آزرده و او را به لحظات پایانی زندگی اش نزدیک کرده است.
مانی پس از آنکه دوران طفولیت، نوجوانی را پشت سر گذاشت و به مرحلۀ جوانی رسید، بلوغ فکری او به تأیید مانی شناسان به مراتب فراتر از رشد جسمانی و سنی او می نمود. مانی سخنوری زبردست بود و دارای بیانی رسا بود و بسیار شیوا و دلنشین و نغز سخن می گفت. راز سخنوری او در آرامش کلام وی نهفته بود. هنگامی که مانی خود را در مرحله ای یافت که باید و می تواند با مردم سخن بگوید و به ویژه از مسائل و مشکلات روحی – روانی و حتی فرهنگی – دینی آنان آگاه شده و به راهنمایی آنان بپردازد، اقدام به مسافرتهای متعدد و مکرر به اقصی نقاط ایران، آسیا، آسیای صغیر، بین النهرین و سرزمینهای دیگر نمود. ناگفته نماند که مانی به اکثر زبانهای روزگار خود تسلط کامل داشت. به سخن دیگر او نه تنها زبان پهلوی را به خوبی می دانست، بلکه بر همۀ گویشهای این زمان که در گوشه و کنار ایران ساسانی با آن سخن گفته می شد، اشراف داشت. او زبانهای آرامی[۳]، عربی[۴]، یونانی[۵]، اردو[۶]، چینی[۷] و ختنی[۸] و عبری[۹] را به خوبی می دانست و زبان مادری او سُریانی[۱۰] بود. مانی هرجا و هر زبانی به سخنرانی می پرداخت، نیاز به مترجم نداشت، زیرا مردم هر سرزمینی که مخاطب مانی بودند سخنان او را به نیکی می فهمیدند و مانی نیز حرفهای آنان را چه به صورت پرسش و چه در قالب پاسخ به راحتی دریافت می کرد. آن گونه که در منابع تاریخی آمده است، گویا مانی در نخستین سخنرانیهایش مخاطبان زیادی نداشت، ولی به تدریج شمار آنان به ده و صد و هزار برابر افزایش یافت تا آنجا که شمار شنوندگان مانی در آخرین سخنرانیش در جنوب ایران و نیز در بین النهرین و آسیای صغیر بی شمار نوشته اند. شیوۀ سخن گفتن مانی با مردم به گونه ای بوده است که گویا مانی از دل مخاطبان خود سخن می گفته است، زیرا مانی یکی از ارزشمندترین و مؤثرترین ابزار پیشرفت کار خود را به درستی از زاویه روان شناسی تشخیص داده بود. مانی برای قابل فهم بودن سخنانش بسیار آرام، روان، ساده و شاد سخن می گفت، زیرا روحیه و قریحه هنرمندانه اش در عرصه های نقاش، موسیقی و سخنوری[۱۱] را بی مانند توصیف کرده اند. یکی از رموز پیشرفتهای مانی دریافتن مخاطبان، همراهان، مبلغان و پیروان خود، حفظ وقار، آرامش و فروتنی او بوده است. او به زودی دریافت که مردم جهان به او نیازمندند و این مانی است که می تواند تسلی بخش و مسکن آلام مردم باشد. مانی به این ترتیب با تکیه بر نقاط ضعف مردم و حکومتهای هم زمان خود به تبلیغات خود شتاب بخشید و گامهای مؤثری به وسیلۀ همین تبلیغات برداشت.
مانی چون از نقاط ضعف حکومت ساسانی و مسائل و مشکلات شاپور یکم[۱۲] به خوبی آگاه بود، همان گونه که اشاره شد از این فرصا طلایی بهره جست و به برنامه ریزی پرداخت. مانی بر این باور بود که پیشوایان و بنیانگذاران ادیان، آیینها و کیشهای پیشین، نتوانسته اند به رسالت خود عمل کنند و مردم را به راستی راهنمایی نمایند. او ادعا می کرد که بودا[۱۳] نه تنها مشکلی از پیروان خود نگشود، بلکه به آنان دریوزگی و تن پروری آموخت، زرتشت[۱۴] نیز نتوانست بر مشکلات بی کران زمان خود فائق آید و چون هم طراز با مغان مادی بود او با شعر و موعظه جادوگری و شعبده بازی را رونق داد و حضرت مسیح (ع)[۱۵] نیز نتوانست آن گونه که با مردم پیمان بسته بود، به عهد خود وفا کند و پیروان خود را از چاه مشکلات به بیرون هدایت نماید. بنا به اظهار مانی، بودا از سرزمین هند، زرتشت از ری و غرب ایران برخاست و سپس به شرق ایران آورده شد و حضرت مسیح (ع) از مشرق زمین و از ناصره برخاست.
گفتنی است که دین اصلی مانی آیین زروان[۱۶] بود و به او نسبت داده می شود که با پیروان ادیان و مذاهب دیگر نیز به خاطر اطلاعات گسترده اش دربارۀ ادیان مناسبات خوبی داشت. به گونه ای که وقتی با آنان سخن می گفت، تصور می کردند که مانی هم کیش آنهاست. به او تعلق به فرقه ماندایی[۱۷] که به حضرت یحیی بن ذکریا اعتقاد داشتند و از اخلاف ستاره پرستان کلدانی می باشند، نسبت داده اند.
ستاره پرستان کلدانی همان صائبین هستند که برخاسته از سرزمین بابل اند[۱۸] و پیوسته در کنار رودخانه ها و سواحل دریاها می زیستند تا آب همه زمان در اختیارشان باشد تا بتوانند غسل نمایند به همین دلیل فرقه مغتسله (کسانی که خود را غسل می دهند) را از آنان می دانند. مانی گاهی خود را پیرو میترا[۱۹] (مهر) نیز می دانست. او همچنین خویش را از طرفداران گنوستیکیها[۲۰] (غنوسیان) معرفی کرده است. گنوستیکیها فرقه ای از مسیحیت اند که به شناخت (عرفان) تعالیم ناب حضرت مسیح (ع) اعتقاد دارند. مانی خود را نیز ناصراری[۲۱] قلمداد کرده است. فرقه ناصره ای به زادگاه حضرت مسیح (ع) به عنوان قبله خود می نگریستند و همین طور پیروی از فرقه ها و تشکلات، ادیان و مذاهب دیگر را به مانی نسبت داده اند. مانی اظهار داشته است که پیامبر واقعی اوست که از بابل برخاسته است و رسالت و مأموریت خود را به کمال خواهد رسانید، آنچه پیروان و آورندگان ادیان و مذاهب پیش از او نتوانسته اند. مانی افزون بر این خود را فارقلیط[۲۲] که حضرت عیسی مسیح (ع) نوید داده است می دانسته است. حضرت مسیح (ع) فرموده است که پس از من پیامری خواهد آمد که راستین و عادل است به او بگروید. مانی خود را آن پیامبر دانسته است، در صورتی که این پیامبر حضرت محمد (ص) است.
[۱] . Sustar – Palast.
[۲] . Piruz (Peroz ( به پهلوی ساسانی، پروژ
[۳] . Aramaisch.
[۴] . Arabisch.
[۵] . Griechisch.
[۶] . Urdu – Sprache.
[۷] . Chinesisch.
[۸] . Khotanisch.
[۹] . Hebraisch.
[۱۰] . Syrisch.
[۱۱] . Rhteorik.
[۱۲] . Sapur I. (241-272n.ch)
[۱۳] . Buddha.
[۱۴] . Zarathustra.
[۱۵] . Jesus Christus.
[۱۶] . Zeruanismus.
[۱۷] . Mandaische Sekte.
[۱۸] . Babylon.
[۱۹] . Mithra’s.
[۲۰] . Gnostiker.
[۲۱] . Nazarether.
[۲۲] . Paraklet (παραcετ پاراکلت به یونانی =)
منابع نوشته:
کتاب تاریخ ایران در دوره ساسانیان، اثر دکتر اردشیر خدادادیان
وبسایت تاریخ ما، اِنی کاظمی