مرنپتح و مقابله با تهاجم لیبیایی ها
رامسس دوم دارای فرزندان متعددی بوده است که شماری از آنها پیش از مرگ وی، از دنیا رفته اند. دوازده پسر رامسس دوم پیش از پدرشان درگذشته اند. مرنپتح[۱] سیزدهمین پسر وی بود که در سال ۱۲۲۴ پیش از میلاد به تخت سلطنت نشسته است. دربارۀ جنگهای وی با دشمنانان او و نیز کشورگشایی اش اسناد و مدارک قاطع، منسجم، مدون، منظم و روشنی در دست نیست که بتوان دستاوردهای نظامی او را به گونه ای مطمئن و واضح با پدر و پدربزرگش مقایسه کرد. روایات محدود و مختصر مصریان دربارۀ اوضاع نظامی زمان او نشان می دهد که او شخصاً فرماندهی سپاه مصر را در دست نداشته است. به سخن دیگر مرنپتح همانند پدربزرگش ستوس یکم و پدرش رامسس دوم خود در جبهه های جنگ عملکرد نظامیان مصر را زیرنظر نداشته است، بلکه از محل کاخ خود واقع در دلتا، برکار آنها از دور نظارت می کرده است. این کاخ توسط پدرش ساخته و به آن نام «رامسه – میآمون»[۲] داده بوده اند. رامسس دوم این بنای مجلل و باشکوه را به نام رع و به روایتی آمون – رع ساخته و پرداخته است. یکی از دیگر از عناوین این کاخ با عظمت «خانۀ بزرگ روان رع»[۳] بوده است.
با روی کار آمدن مرنپتح تغییرات اساسی در مناسبات خارجی مصر در مقایسه با واپسین سال های زمام داری پدرش به وجود نیامده است. امپراطوری هیتی واقعدر شمال نه تنها خطری برای دولت فرعون به شمار نمی آمده، بلکه به خاطر بروز مسائل گوناگون در حال فروپاشی بوده است. در واپسین سالهای زمام داری رامسس دوم، در سرزمین هیتی براثر خشکسالی و بلایای دیگر، قحطی گسترده ای بروز کرده و رامسس آنرا به چشم خود دیده بود و در حد توان خود به مردم هیتی آذوقه رسانده و کمک دیگر را نیز به آنها نموده بود. مرنپتح نیز سیاست پدر خود را نسبت به دولت و مردم هیتی در این زمینه ادامه داد و کشتی های بزرگ را تدارک دید و به ارسال غلات به کشور هیتی اقدام کرد.
خطری که در این مقطع زمانی مصر را تهدید می کرد، این بار از ناحیۀ غرب بود. طی نسل ها مردمان لیبی از مرزهای میان مصر و لیبی می گذشته و در مناطق حاصلخیز و سرسبز مصر به عنوان مهاجران اسکان یافته و زندگی می کرده اند. در دورۀ زمام داری برخی از فراعنه این اقدام مردم لیبی نفوذ غیرقانونی به خاک مصر تلقی می شد، ولی مصریان به این کار عادت کرده و آنرا تحمل می نموده اند.
مصریان از این مناطق مرزی خود با سرزمین لیبی به خاطر سرسبز بودن شان به عنوان چراگاه استفاده می کرده اند. با روی کار آمدن مرنپتح مهاجران لیبیایی به ماندن در مناطق محدود مرزی واقع در خاک مصر و استفاده از مراتع مصریان بسنده نکرده، بلکه به داخل خاک مصر تا ناحیۀ کانال[۴] پیشروی کرده بودند و به نزدیکی هلیوپولیس رسیدند. این منطقه در ناحیۀ شمال شرقی در مسیر رود نیل قرار دارد. لیبیایی ها چادرهای خود را بر روی شهر «بوباستیس»[۵] و در فاصلۀ کوتاهی با این شهر بزرگ و با اهمیت مصری برپا کردند. به این ترتیب دو شهر بزرگ دیگر مصر یعنی ممفیس و هلیوپولیس در معرض خطر قرار گرفتند. فرعون تازه به قدرت رسیده دریافته بود که مهاجمان لیبیایی هر لحظه ممکن است امنیت این مناطق و آسایش مردمان ساکن در شهرهای نامبرده بالا را برهم بزنند، لذا اقدام به مقابله با پیشروی مهاجمان و مهاجران لیبیایی کرد.
گزارشی مربوط به پنجمین سال زمام داری مرنپتح به دست آمده است که براساس آن پیشروی خشونت آمیز مردم «لیبو»[۶] در خاک مصر صورت گرفته است. این نخستین بار است که در تاریخ مصر باستان از این نفوذ و تجاوز مردم لیبی به خاک مصر سخن به میان آمده است. رهبری این گروه های مهاجم را یک نفر لیبیایی قدرت طلب به نام «مارایه»[۷] به عهده داشت. وی به موجب همین گزارش پسر «دید» یکی از بزرگان و چهره های متنفذ در سرزمین لیبی بوده است. مارایه به وسیلۀ دوازده زن و شماری از فرزندانش همراهی می شده است. مصریان نخست باور کرده بودند که وی و خانواده اش مهاجرانی هستند که از لیبی آمده و قصد دارند در خاک مصر زندگی کنند و برای همیشه در آنجا بمانند. به دنبال مارایه و خانواده اش، گروه گروه مردمان دیگری نیز از لیبی وارد مصر شده و به این خانواده پیوستند.
این گزارش نشان می دهد که قبایل متعددی در فهرست این مهاجمان قرار داشته اند که از آنجمله اند: قبایل «ماش وش»[۸] که پیشتر مصریان با آن شدیداً درگیر شده بودند و از سوابق این قبیله و عملکردش به خوبی آگاه بودند، قبایل «لوکا»[۹] ، «شیردانه»[۱۰]، «آکاواشا»[۱۱]، «تورشا»[۱۲] و «شکلش»[۱۳]. به یاد داریم که دو قبیلۀ لوکا و شیردانه پیشتر به عنوان متحدان هیتی ها علیه رامسس دوم بودند و در نبرد خونین کادش در برابر مصریان حضور فعال داشتند. این دو قبیله در حاشیۀ جنوبی آسیای صغیر می زیسته و به قتل و غارت و تجاوز به حریم کشورهای دیگر و حتی کشتار دسته جمعی اعضای قبایل کوچک و ضعیف مشغول بوده اند.
این چند قبیله ای که هم اکنون از آنان نام برده شد، همگی از ناحیۀ غرب آمده بودند تا به مردم لیبی پیوسته و در تهاجم آنها به مصر با آنان همدست و همراه شوند. مورخان گمان کرده اند که قبیلۀ لوکا[۱۴] به خاطر شباهت اسمی اش با لیکی ها[۱۵] (لیکیان) ساکن در آسیای صغیر، یونانیان بعد ها آنها را لوکی ها یا لیکی ها نامیده اند و به همین ترتیب قبیلۀ شیردانه بعدها ساردنی ها[۱۶] ، آکاوشا بعداً آخئی ها[۱۷] (آکئی ها) و قبیله تیرزن ها[۱۸] (تیرسن) که در این فهرست نیز از آن نام برده شده است همان اتروسکی[۱۹] (اتروسک)ها نامیده شده اند و افزون براین سیسیلی ها نیز از میان این قبایل اخیر برخاسته اند. این مطابقت و شباهت دهی به وسیلۀ برخی از زبان شناسان، کرونیست ها و مصرشناسان مورد تأیید قرار نگرفته است، ولی این شباهت های بزرگ و نزدیک اسمی را نمی توان اتفاقی و به اصطلاح تصادفی به شمار آورد.
این گزارش که مربوط به پنجمین سال به قدرت رسیدن مرنپتح است، نشان می دهد که این فرعون اخبار مربوط به تهدید این اقوام و قبایل ماجراجو را در دومین ماه از فصل تابستان سال پنجم حکومت خود دریافت کرده است. فرعون بی درنگ به تجهیز و آماده سازی سپاهی انبوه متشکل از کمانداران، ارابه رانان و نیزه اندازان و… پرداخت. در سومین ماه از فصل تابستان همان سال این دشمنان بی شمار در مرز غربی مصر در برابر سپاه فرعون صف آرایی نموده و خود را به شهر«پی یر»[۲۰] نزدیک می کردند. ناگفته نماند که مصرشناسان و کارشناسان جغرافیای تاریخی مصر تاکنون نتوانسته اند محل فعلی شهر پی یر را به درستی شناسایی کنند.
سپاه مصر دو روز پس از مشاهدۀ این صف آرایی به آنان حمله کرد و پس از شش ساعت نبرد سهمگین و تمام عیار، شمار زیادی از آنان را از پای درآورد و گروهی را نیز به هنگام فرار کشت. از جمله کسانی که پا به فرار گذاشته بودند، مارایه بود که کفشها ، کمان و کوله پشتی خود را به جای گذاشت و خود او توانست با دست خالی، از مهلکه بگریزد. همۀ زنان او به اسارت مصریان درآمدند و شش تن از فرزندان وی نیز کشته شدند. مارایه از تاریکی شب استفاده کرد وخود را به قلعه ای رساند که مصریان آنرا پناهگاه «یا قلعۀ غرب»[۲۱] نام نهاده اند. وی برآن بود که خود را به خاک لیبی رسانده و به اصطلاح به خانه اش برگردد. قلعه بان گویا بعدها گزارش کرده است که مارایه یکی از برادران خود به جای خود به مقام فرماندهی منصوب کرده و وظایف خود را به او سپرده است[۲۲].
در این گزارش سخن از زنده بودن مارایه به میان نیامده است. بدیهی است که عدم ادامۀ نبرد با مصریان و اختیار نمودن فرار توسط مارایه، لیبیایی ها را به سختی از او ناخشنود کرد. متعلقان دیگر قبایل و اعضای خانوادۀ او نیز از این اقدام رنجیده خاطر شده اند. از سویی این مهاجمان زیان های سنگینی را همراه با تلفات بی شمار نیروی انسانی خود از مصریان متحمل شده بودند. این گزارش نشان می دهد که مصریان در این جنگ نه هزار تن از نیروهای دشمن را به اسارت خود درآورده و شش هزار نفر از آنان را کشته اند. سپاهیان مصر دست و پاها و آلات تناسلی کشته شدگان جبهۀ دشمن را به کاخ فرعون آورده و آنها را در برابر دید مرنپتح قرار دادند. این خود دلیل واضح و قانع کننده ای از سپاه مصر بوده است، ولی این رویداد از سویی به ما نشان می دهد که فرعون در این جنگ حضور نداشته و فرماندهی سپاهیان مصر به عهدۀ شخص دیگری که منصوب مرنپتح بود، گذاشته شده بود.
یک سال پس از این پیروزی، «مسوی»[۲۳] نایب السلطنۀ مصر در سرزمین نوبی که عنوان رسمی و لقب سیاسی او «شاهزادۀ کوش»[۲۴]بود، دستور داد تا تقدیر نامه ای دربارۀ پیروزی مرنپتح در چند نسخه تنظیم و در مدخل همۀ معابد نصب کنند. چهار نسخه از این فتحنامه افتخارآمیز از زیر خرابه های معابد «وادی السبوا»[۲۵] «آمادا»[۲۶]، «آکشه»[۲۷] و «آمارا (آمره)»[۲۸] به دست آمده است. همۀ متن این فتحنامه قابل مطالعه و خوانا است و مصرشناسان آن را مورد تجزیه و تحلیل و ارزیابی دقیق قرار داده اند. محتوای این متن ها نحوۀ رفتار زشت و خشونت آمیز مصریان را با اسیران جنگی نشان می دهد. این اسیران از نزدیکی ممفیس به منطقه ای در جنوب این شهر آورده شده و در اسارتگاه بزرگی که از شرایط خوبی برخوردار نبوده نگهداری می شده اند. بی تردید این اسیران شرکت کنندگان در جنگ علیه مصریان در جبهه «پی یر» بوده اند.
پیشتر اشاره شد که شهر پی یر شهری زیبا ولی نه چندان پرجمعیت و در نزدیکی ممفیس واقع بوده است. اگر این گمان درست باشد، جنگجویان لیبیایی از طرف غرب دلتا به مصر هجوم نیاورده، بلکه با پشت سر گذاشتن و به اصطلاح دور زدن قلعه های نظامی مصریان از طریق ریگزارهای میان «فایوم»[۲۹] و ممفیس به جبهۀ جنگ رسیده بوده اند.
رفتار غیرانسانی مصریان با اسیران جنگی در اسارتگاه ها، همانندی در تاریخ مصریان نداشته و مصریان آنرا تنبیه متجاوزان نام نهاده اند. در این جنگ روستاییان مرزی مصری نیز آسیب دیده و متضرر شدند و پس از جنگ به سختی می توانسته اند، حداقل مایحتاج زندگی خود را فراهم کنند. نسخه ای از این گزارش جنگی سپاهیان مصر در دورۀ زمام داری مرنپتح در ناحیۀ کارناک نیز به دست آمده است. در تحسین نامۀ مسوی به نکاتی نیز دربارۀ کیفر دادن اسیران اشاره شده است. مصریان خود اشاره کرده اند که این گونه مجازات ها تنها در مورد شورشیان نوبیایی قبلاً به اجرا درمی آمده است. اسیران جنگی به مرنپتح در همان زمان لقب «جلاد جیزه»[۳۰] داده اند. جیزه شهری در سرزمین فلسطین بوده است که مصریان آنرا در تصرف خود داشته اند.
مرنپتح شرح حملۀ خود به این منطقه را در کتیبه ای جداگانه که در سال ۱۸۹۶ میلادی از قبر این فرعون واقع در تب، به دست آمده، به تصویر کشیده است. این پیروزی برروی صفحه ای از سنگ گرانیت به دستور مرنپتح نقر گردیده است. این گونه به نظر می رسد که تاریخ این حمله با تاریخ نگارش تحسین نامۀ مسوی به مرنپتح به خاطر پیروزی اش بر قبایل مهاجم لیبیایی متفاوت نیست[۳۱] به همین دلیل مورخان پیروزی سپاه مصربه لیبیایی ها و حملۀ مصریان به مناطق آسیایی را همزمان به شمار آورده اند.
این گزارشها نشان می دهد که پیروزی مصریان در جبهۀ پی یر بر دشمنان لیبیایی یکی از بزرگترین رشادت های ارتش مصر در دورۀ زمام داری سلسلۀ نوزدهم مصر بوده است. اهمیت این پیروزی بزرگ به اندازه ای بوده است که مسوی نایب السلطنه نوبی آنرا به گونه ای گسترده تنظیم و در چندین نسخه تکثیر و در معرض دید مصریان و آیندگان گذاشته است. کرونیست ها افزون بر شرح وقایع چنین جنگی گسترده که در این فتح نامه آمده است، دریافته اند که سپاه مصر که مرنپتح آنرا به ارث برده است، همان ارتش نیرومند و بی باکی است که رامسس دوم با آن پیروزی های درخشانی را در برابر دشمنان به دست آورده و برای پسر و جانشین خود به ارث گذاشته است. همین کارشناسان براین عقیده اند که در کتیبه ها و نقوش دیگر مصریان که صحنه ها و گزارش های جنگی را در برگرفته اند، به این تفصیل و گستردگی وقایع نظامی ، روند جنگها و فرجام نبردهای فراعنه با دشمنان، ترسیم نگردیده است.
آخرین سطور این کتیبه بیانگر آن است که فرعون جهت لشکرکشی به سرزمین های آسیایی چه برنامه هایی را طراحی کرده و به اجرا خواهد گذاشت. پس از پیروزی بر لیبیایی ها و سرکوب شدید و قاطعانۀ شورش ها و تجاوزات مرزی قبایل لیبیایی الاصل به حریم مصر، نوبت به مناطقی از آسیا رسید که در فهرست برنامه های جنگی فرعون قرار داشت. از جمله شهر کنعان[۳۲] به شنیع ترین و دلخراش ترین وضع ویران و غارت شد. آسکالون[۳۳] و غزه[۳۴] به تصرف درآمد و شهر ژنوام[۳۵] آنگونه ویران شد که به صورت زمین مسطحی درآمد.
مورخان مصرشناس، هجوم هیکسوس ها را که برخاسته ازآسیای مرکزی بوده اند، به مصر، که در اوائل روی کار آمدن سلسلۀ هجدهم روی داده است، زمینه ای مناسب برای ورود اقوام و قبایل دیگری نیز دانسته اند که در تاریخ خاستگاه مشخصی به آنان نسبت داده نشده است و با بیرون رانده شدن هیکسوس ها از سرزمین مصر، این اقوام مجهول المکان که پیشتر فرصتی به دست آورده و در خاک مصر اسکان گزیده بوده اند، نیز از مصر رانده شدند. کرونیست ها توانسته اند دریابند که بخشی از این رویدادهای درهم آمیخته بیشتر به افسانه ها و حماسه های اساطیری که در تاریخ مصر فراوان است، شباهت دارند و تفکیک آنها از واقعیات تاریخی چنان آسان نیست که برخی از وقایع نگاران باور دارند.
آمیختگی واقعیات تاریخ مصر با افسانه ها و داستانهای اساطیری و حماسسی تنها مربوط به تاریخ و دورۀ زمام داری رامسس دوم و جانشین وی مرنپتح نیست، بلکه در موارد و مقاطع دیگر تاریخی نیز سابقه دار است و جای هیچ گونه تردیدی برای کرونیست ها باقی نگذاشته است. آنچه دربارۀ دورۀ حکومت مرنپتح در کتاب انجیل آمده است، یکی نام مکانی است که بیشتر در آنجا چشمۀ آبی منتسب به این فرعون وجود داشته است. به یاد آوریم که مرنپتح برای مزروعی کردن زمین های خشک و بایر و طبعاً در راستای تأمین رفاه مردم با پیروی از سلف خود رامسس دوم، اقدام به حفر چاه های آب و یافتن چشمه های آب برای تحقق این هدف مهم خود کرده بود.
در کتاب انجیل درهمین مورد از چشمۀ آبی به نام «چشمۀ آب نپتواح»[۳۶] نام برده شده است. آنگونه که از واژه «نپتواح»[۳۷] برمی آمد، بی تردید مراد مرنپتح[۳۸]است، زیرا در فهرست فراعنۀ مصر و با توجه به مقطع زمانی مورد نظر، فرعون دیگری نمی تواند مورد نظر بوده باشد. از چشمۀ آب دیگری نیز با همین شباهت نامی ذکر شده است که تحت عنوان «چشمه مینه پتح»[۳۹] در تاریخ مصرباستان و کتاب انجیل مورد مطالعه و بررسی قرار گرفته است.در این منابع آمده است که «چشمۀ مینه پتح» به وسیلۀ سربازان مصری تحت محافظت و مراقبت مستمر قرار داشته است.
آنچه مسلم است و این خود به وسیلۀ باستان شناسان و مو رخان مورد تأیید قرار گرفته است، این است که مرنپتح فرعون مص راز خود تنها یک مقبره در تب گذاشت و اثر یا آثار قابل توجه دیگری از خود در مصر به یادگار نگذاشته است. دربارۀ این فرعون بحث انگیز و اسرارآمیز مصری در سلسلۀ نوزدهم آمده است که معبد ویژه ای که این فرعون تحت عنوان «معبد مردگان»[۴۰] برای خویش ساخته است نیز از بین رفته و از آن نشانه ای در دست نیست.
از شگفتی های تاریخ مصر دربارۀ زمام داری و اقدامات این فرعون یکی نیز این است که وی نام خود را بیشتر بر یادمان های پیش از خود یعنی مربوط به ادوار پیشین و فراعنۀ سلف خود، حک و نقر می کرده است. دورۀ زمام داری او اندکی بیش از ده سال به درازا کشیده است. تاریخ مصر باستان دربارۀ این فرعون و فرمانروایی اش هنوز دارای ابهامات زیادی است.
[۱] . Merenptah
[۲] . Ramesse-miamum
[۳] .- Seele” ُ “Des grosse Haus der Ra
[۴] . منظور از کانال سوئز است
[۵] . Bubastis
[۶] . Libu
[۷] . Maraya
[۸] . Maschwesch
[۹] . Lukka
[۱۰] . Schirdana
[۱۱] . Akawascha
[۱۲] . Turscha
[۱۳] . Scheklesch
[۱۴] . Lukka (Luka)
[۱۵] . Lykier
[۱۶] . Sardinien
[۱۷] . Achaier
[۱۸] . Tyrsener
[۱۹] . Etrusker
[۲۰] . Pi – Yer
[۲۱] . Festung des Westens
[۲۲] . Yoyotte, Jean: Des neue Reich in Ägypten, in Fi-wel.,1966,S.274-5
[۲۳] . Mesui
[۲۴] . “Königssohn von kusch”
[۲۵] . Wadi es – Sebua
[۲۶] . Amada
[۲۷] . Aksche
[۲۸] . Amara
[۲۹] . Fayum
[۳۰] . “Bezwinger von Ğeze(r), “Henker von Gize.
[۳۱] . Yoyotte, Jean: A. a. O. S. 276
[۳۲] . Kanaan
[۳۳] . Askalon
[۳۴] . Gezeh (Gezar)
[۳۵] . Jenoam
[۳۶] .(چشمه آب نفواتح / نپتواح) “Wasserbrunnen Nephtoah
[۳۷] . Nephtoah
[۳۸] . Merenptah
[۳۹] . “Brunnen Mineptah”
[۴۰] .Totentempel
منبع : کتاب تاریخ مصر باستان
نویسنده : دکتر اردشیر خدادادیان
نشر الکترونیکی سایت تاریخ ما