امروز قصد داریم به تاریخچه و پیشینه کشوری سفر کنیم که مردمانی خوشبخت دارد. در شمال قاره اروپا کشوری واقع است که نژادشان با مردم اسکاندیناویایی ارتباط دارد و با سوئدی ها و نروژی ها هم ریشه هستند و خویشاوندی هایی دارند.
کشوری که طبق بررسی های سازمان آموزشی، علمی و فرهنگی ملل متحد، یونسکو، مردم آن پس از مردم نروژ به خوشبخت ترین مردم کره زمین شهرت دارند که در سالیان اخیر این خوشبختی به اوج رسیده و به مقام اول رضایت از کیفیت زندگی دست یافته اند. کشوری که از اعضای بنیان گذار سازمان ملل و ناتو بوده و راضی ترین و شادترین نیروی کار در دنیا را دارا است، همچنین دانمارک کشوری است که کمترین فساد اداری در جهان در این سرزمین به چشم می خورد. به بررسی تاریخ این سرزمین می پردازیم تا بیشتر با این مردم شاد و راضی از زندگی با این حجم از درستکاری و خوشبختی آشنا شویم.
تاریخ دانمارک در دوران کهن
بر پایه پژوهش های تاریخ نگاران، این سرزمین از حدود ۱۲۵۰۰ سال قبل محل سکونت اقوام و گروها بوده و پیشینه کشت و کار در این نقطه به حدود ۳۹۰۰ قبل از میلاد برمی گردد. مورخان معتقدند که قبل از مهاجرت گروهی از ژرمن ها که مردم دانمارک از این اقوام بودند، ژوتها، یکی دیگر از اقوام ژرمن به این سرزمین مهاجرت کرده بودند و در ژوتلند و جزایر اطراف آن استقرار یافته و این مناطق را به عنوان سکونتگاه دائمی خود انتخاب کردند. این ژوتها هم مثل آنگلها و ساکسونها نیرومند بودند و هر سه از اقوام نیرومند ژرمنی روزگار خود محسوب می شدند.
اما قرن سوم و پس از آن به تدریج این سرزمین وارد دوره تاریخی جدیدی شده و با ساخت و ایجاد سازههای دفاعی دانه ویر و ظهور پادشاهان دانمارک سبب شد این سرزمین شرایط متفاوتی را تجربه کند. این ساخت وساز ها در نیمه قرن هشتم بیشتر توسعه یافت. از قرن هشتم میلادی تا قرن دهم میلادی دانمارکیها تحت عنوان وایکینگ شناخته می شدند. اما این وایکینگ ها که در تاریخ اروپا و تاریخ جهان نامشان زیاد به گوش می خورد که بودند؟
وایکینگ ها (Vikings)
این مردم دریانوردان اسکاندیناوی بودند که به وایکینگ ها معروف بودند و غالبا به زبان اسکاندیناوی قدیمی حرف می زند. وایکینگ ها با مردمانی از سرزمین های شمال اروپا تعاملات گسترده تجاری داشتند. به نظر می رسد که این واژه به اشتباه به این مردم مورد بحث ما نسبت داده شده چون پیش از آن زمان واژه وایکینگ به معنی دزد دریایی بوده و به مردمی گفته می شد که در قرن نهم تمام مناطق اروپا را مورد تاخت و تاز قرار می دادند.
اما مردم مورد نظر با وایکینگ های قرن نهم تفاوت رفتاری زیادی دارند و آنچه که در تصور همه از وایکینگ ها وجود دارد مردمی از نظر رفتاری نامتعادل و غارتگر است. در حالی که تحقیقات انجام شده گویای این مطلب است که خیلی از وایکینگ ها فقط از راه غارت و تهاجم اموراتشان را نمی گذراندند بلکه بیشترشان به کشاورزی و ماهیگیری مشغول بوده و از این راه ها زندگی می کردند و حتی همانطور که گفتیم با از درخت های جنگل های اسکاندیناوی کشتی هایی برای خود ساختند که بسیار بزرگ و معروف بود و با این کشتی ها به دریانوردی و بازرگانی و تجارت مشغول شده و روزگارشان را سپری می کردند. وایکینگ ها همچنین در شکل دادن آهن مهارت ویژه ای داشتند که از آن سلاح و ابزار کار خود را تهیه می کردند.
برگردیم به سرزمین خوشبختی ها و ادامه تاریخ دانمارک. بطور کلی تاریخ این سرزمین از قرن دهم میلادی وضوح و روشنی بیشتری دارد. در آغاز قرن یازدهم کنوت فرزند سوین فتوحات فراوانی را به نام خود و برای دانمارک رقم زد. بعد از مرگ او کشمکشهای داخلی تا مدت ها دست از سر این سرزمین برنداشت. شاه والدمار دوم، مشهور به فاتح، در شرایط نابسامانی به سرمی برد و اوضاع کشور نامساعد بود. طبیعی است که در چنین شرایطی داستان بافی های تاریخی شتاب بیشتری ی گیرد و خیالات تاریخی به جای حقایق رنگ و رو می گیرند. در تاریخ دانمارک آمده است که اسقفهای دانمارکی که با لشکر جنگی همراه بودند روی تپه ای به دعا مشغول شدند و ادامه ماجرا که خیال پردازی و داستانی از نوع حکایت های ذهن های تاریخ ساز و هیجان دوست که ذره ای مبنای حقایق تاریخی به حساب نمی آیند و استناد به آن کاری غیر منطقی است.
در قرن های دوازدهم و سیزدهم میلادی همچنان سرزمین های مفتوحه دانمارک وسعتش بیشتر شد و قلمرو پادشاهی این سرزمین گسترش یافت. فتوحاتی که از قرن ۱۴ و دوره پادشاهانی مثل والدمار یکم و دوم و والدمار چهارم که تلاش بی وقفه ای در جهت شکوه و عظمت دانمارک داشتند ادامه داشته و سبب شد پادشاهان این سرزمین به پیشرفت هایی دست یابند اما این پیشرفت ها دوام چندانی نداشته و در برابر رقبای اروپایی شکست خوردند. اتحاد این کشور با نروژ تا سال ۱۸۱۴ ادامه داشت اما در سال ۱۵۲۳ اتحاد با سوئد پایان یافت. کریستیان اول به عنوان پادشاه دانمارک در سال ۱۴۴۸ به قدرت رسید. بعد از او پسرش ژان و بعد هم پسر او کریستیان دوم پادشاه دانمارک شدند.
دانمارک در دوران جدید
در سال ۱۹۰۶ بعد از کریستیان نهم پسرش فردریک هشتم تاج و تخت شاهی را صاحب شد. او مسائل نظامی را در مرکز توجه خود قرار داد. پس از او کریستیان دهم قدرت را بدست گرفت. دانمارک در جنگ جهانی اول اعلام بی طرفی کرده اما در جنگ دوم جهانی به مدت حدود ۵ سال تحت اشغال آلمان نازی بود. با پایان جنگ دانمارک از اشغال آلمان درآمد.
با مرگ کریستیان دهم فردریک نهم برتخت نشست که دانمارک در دوره پادشاهی او به اوج پیشرفتهای اقتصادی و سیاسی رسید. مرگ فردریک نهم سبب شد دخترش مارگرت دوم مقام شاهی را کسب کرده و به عنوان پادشاه این کشور تاج بر سر بگذارد. در ۱۹۷۳ این کشور به جامعه اروپا پیوست، اما تبعات این الحاق دسته بندی بین احزاب سیاسی دانمارک، و بوجود آمدن دولتهای ائتلافی بود. اقداماتی که برای اتحاد اروپا شکل گرفت چندان با عقاید دانمارکی ها سازگار نبود تا جایی که از مخالفان پیمان ماستریخت بوده و عدم پذیرش این پیمان از سوی این کشور این اتحاد را با چالش مواجه کرد.