گرچه چهار رشته جنگ صلیبی دیگر پس از تصرف قسطنطنیه با حضور پادشاهان اروپایی ازجمله پادشاهان مجارستان ،آلمان ، اتریش و مخصوصاً لویی هفتم (سنلویی) رخ داد، اما همه کوشش و تلاش اروپاییان بینتیجه ماند. جنگهای صلیبی به هیچکدام از اهداف مستقیم و اعلامشده اولیه دست نیافت . مسیحیانی که قبلاً بهراحتی به زیارت اماکن متبرکه میرفتند ، هم تعدادشان کاهش یافت و هم آنهایی که با جرات سفر میکردند و اینک از ترس کینه مسلمانان امید بازگشت نداشتند .
بخوانید: علت بروز جنگهای صلیبی
جنگهای صلیبی دومین برخورد میان فرهنگ و تمدن مسیحیت و اسلام ، پس از حمله مسلمانان به اروپا در سال ۷۱۱ ،. این بار رویارویی فرهنگی با توجه به طول جنگ و گستردگی جغرافیایی بیشتر بود. بههرحال یک نو ع مبادله وتعاطی فرهنگی میان طرفین حاصل شد . اینک نتایج جنگ را بهاختصار برمیشماریم:
زوال فئودالیسم
شکست اروپا در جنگها ،سرعت زوال فئودالیسم و کلیسا را بهعنوان ارکان اصلی قرونوسطی بیشتر کرد. سرف ها یا در جنگها کشته شدند -یا در شرق قطعه زمین پیدا کردند و به کشت و کار پرداختند و یا اگر بازگشتند ، دیگر تن به اطلاعات پذیری سنتی نظام فئودالی و سلسلهمراتب آن ندادند.
تمام وعدههایی که پا پ به صلیبیون در جهت قطعی بودند پیروزی داده بود و اعلام این شعار که« خدا ما را حمایت میکند »و ورود زبان صلیبیون بود،چون به شکست انجامید، بنابراین ایمان مردم نسبت به دین ، کلیسا و پاپ متزلزل گردید.
رشد افکار فرهنگ و متأثر از جوامع اسلامی
اروپاییان گرچه در اهداف نظامی شکست خوردند، اما در دستیابی به اهداف فکری -فرهنگی کاملاً و موفق بودند . زیرا در طول جنگها زبان عربی را فراگرفتند. منابع و مآخذ اصیل علمی ، فلسفی متفکران اسلامی را به اروپا بردند. در اروپا مدرسه زبانهای شرقی دایر کردند ،منابع را به زبان لاتین و یا زبانهای محلی ترجمه نمودند و بهعنوان زیرساخت جنبش رسانه مورد بهرهبرداری قراردادند.
درواقع ریشههای رنسانس شهری و جنبش و تولد روشنفکران را بایستی در تأثیرپذیری محافل اروپایی از کانونهای فرهنگ اسلامی مثل بینالنهرین و شامات جستجو کرد. به همین دلیل ژاک لو گف نقطه زایش «مدرنیته» و تولد تمدن جدید اروپا را قرن دوازدهم میداند. وی اقرار میکند که تمدن نوین غرب محصولی از برداشتهای پراکنده از منابع علمی- فلسفی بینالنهرین است.
حتی متعصبترین اروپایی میپذیرد که منابع مبانی فرهنگ- فلسفه و علوم اسلامی در شکلدهی به تمدن جدید غرب سهم قابلتوجه داشته است .زیرا پس از افول کانون فکری- فلسفی یونان ، تنها سرزمینها و متولیان اسلامی بودند که میراث علمی یونان را پذیرفتند و آن را به زبان خود برگرداندند و توسعه بخشیدند.
رشد بورژوازی
جنگهای صلیبی به همان اندازه که قدرت فئودالیسم و نفوذ کلیسا را کاهش داد ، موجب تقویت بنیه بورژوازی و قدرتمندی پادشاهان شد، زیرا پس ازجنگهاشهر و شهرنشینی توسعه پیدا کرد -تجارت با شرق فزونی یافت -طبقه جدید بورژواز پادشاه در مقابل پاپ دفاع میکرد ، زیرا یک قدرت واحد و متمرکز و ضرورتا استبدادی که قادر باشد قدرتهای کوچکتر و پراکنده را به اطاعت خود وادار کند به نفع بورژوازی بود.
فتح بیزانس به دست صلیبیون
فتح بیزانس توسط صلیبیون ( ۱۲۰۴)، اروپاییان را مستقیماً با منابع فلسفی -علمی یونانی آشنا کرد. بنابراین برای نخستین بار فلسفه ارسطویی از طریق بیزانس و خردگرایی( راسیونالیسم )ابن رشد از طریق سیسیل و اندلس وارد دنیای مسیحیت غربی شد .درحالیکه قبلاً متولیان کلیسا بر این باور بودند که ورود اندیشههای باستانی به حوزه مسیحیت نشان از ضعف و فتور دیانت است و کلیسا این اجازه را نخواهد داد. اما در دوره آکویناس (عصر اسکولاستیک ) اعلام شد که بنیاد مسیحیت قدرتی مستحکم است که استدلالهای علمی و توجهات فلسفی قادر نیست این بنیاد را تضعیف کند .
تأثیر تمدن اسلامی در اروپا
مسلمانان قبل از جنگهای صلیبی با قطبنما -باروت -صنعت چاپ و اسطرلاب آشنا بودند. احتمال زیاد وجود دارد که طی جنگهای صلیبی این موارد به اروپا منتقلشده باشد .
ظهور دولت ، ملت در اروپا
در امپراتوری رم غربی ، نظام بردهداری بر پایه تبعیت از نظام قانونی برقرار بود. اما در قرونوسطی، نظام فئودالی برپایی سلسلهمراتب اجتماعی- سنتها و اصل موروثی مستقرشده بود،ولی پس از جنگهای صلیبی نظام سلطنتی استبدادی بر پایه اصلی ظل الهی مستقر گردید. تفاوت پاپ با پادشاه در این بود که پاپ هم خودش و همکلامش آسمانی بود ،زیرا خود را جانشین عیسی مسیح و کلامش را بیان انجیل میدانست .اما پادشاه وجودش زمینی بود ولی کلامش خدایی .بنابراین اندیشه سیاسی ظل الهی( فرایزدی و فر رهبری )را اروپاییان از اندیشه سیاسی و ایرانشهری عاریه گرفتند.
تفرقه سیاسی- مذهبی در سرزمین اسلامی
جنگهای صلیبی موجب بیداری اروپا از خواب قرونوسطایی شد ،بهطوریکه تمدن اساطیری و جادویی رها کرد و گام در عصر اخلاقی –عقلانی گذاشت. همین مرحله گذر اروپا را به مرحله سلطه بر دیگران رساند . اما جامعه اسلامی رفتهرفته دچار تفرق قومی و اسیر جنگهای مذهبی شد و بهنوعی جامعه بسته تبدیل گردید. مبارزات قومی -دینی زمینه را برای حمله مغول فراهم کرد .
سقوط بیزانس توسط ترکان عثمانی
امپراتوری رم شرقی نقش واسطه را در جنگها به عهده داشت .به این معنا که همه مسلمانان در شرق (سلجوقیان رم) تا پشت دروازههای قسطنطنیه آمده بودند و هم کلیسای کاتولیک دشمن آئینی او در پی مطیع ساختن بیزانس به قبول آئین کاتولیک برای رسیدن به وحدت دین زیر سلطه رم بود .بنابراین جنگ میان مسیحیان کاتولیک و مسلمانان شرقی به نفع بیزانس بود.درحالیکه هر دو گروه کاتولیک و مسلمانان نیز بیمیل به تصرف قسطنطنیه ثروتمند نبودند.
اما بیزانس نتوانست از موقعیت خود استفاده کند ،زیرابه دلیل رویکرد به تجملگرایی و اسیر شدن به جنگهای خانگی بر سر کسب سهم بیشتری از قدرت ، خصوصاً طی جنگ چهارم صلیبی مشخص شد که بیزانس توان حفظ قدرت خود را ندارد .کوتاهمدتی پس از جنگ، امپراتوری به دست ترکان عثمانی سقوط کرد( ۱۴۵۳)
اما سرزمین اسلامی درگیر اختلافات داخلی خود بودند ولی وجود دشمن مشترک (مسیحیان اروپا)، موقتاً بر اختلافهای آنان سایه افکنده بود .بهمجرد خاتمه جنگ و باز شدن راههای جدید بازرگانی توسط کریستف کلمب( آمریکا )و واسکودوگاما (هند از طریق دماغه امید نیک) شرقی اسلامی اعتبار بازرگانی خود را برای اروپاییان از دست داد و تسلط ترکان بر شرق این منطقه را ناامن کرد .بنابراین در این زمان اختلافهای قومی -مذهبی در سرزمینهای اسلامی ،یکرشته جنگهای گستردهای را در شرق به راه انداخت. سلسلهها یکی پس از دیگری میآمدند و میرفتند اما تنها با جنگ با یکدیگر رمق هم را میگرفتند. حمله مغول به ایران و عراق که قصد پیشروی به سوریه و خصوصاً مصر را داشت ، برآیند ناسامانی های پس از جنگهای صلیبی است که ناامنی و بلاتکلیفی مردم را بر جان آورده بود و در پی نجات بخشی بودند. شاید به این تعبیر که« بالاتر از سیاهی رنگی نیست »تاریخ ، مشحون از این تعابیر است، زیرا را برای فرار از ظلم اقدام به تبیین برنامه و به گفته امروزیها« استراتژی» نمیزدیم بلکه شعارمان «از این ستون تا آن ستون یا فرج بوده و هست» برای فرار از یک ظلم به چاله ظلم دیگری میافتادیم. تاریخ، در سراسر« آزمونوخطا »بوده است.
زمینهسازی بروز رنسانس
اما اروپا خود را از گودال شرقی و بازی جنگهای صلیبی به سرکردگی بورژوازی و جنبش اومانیستی و لیبرالیستی که دین را سایه قرارداد، بیرون کشید و از شرق موقتاً به هند و آبهای جنوب شرقی رومی آوردوقاره آمریکا را در مقابل خود گشود.
دریاها در مقابل اروپا ، او را وادار کرد به فکر سیستم حملونقل و ناوگان نظامی دریایی بیفتد. رقابت میان کشورهای اروپایی، جنگ را یکبار دیگر به داخل اروپا و یا حوزههای رقابت یعنی اقیانوس اطلس و هند کشاند. از همین زمان فاصله میان شرق و غرب نمایان گردید و غرب راه خود را در توسعه همهجانبه بهسرعت پیدا کرد و گسترش داد .درحالیکه شرق همچنان در تاروپود معرفتشناسی و هستی شانسی کهنه و مندرس خود غوطه میخورد.
از قرون هفتم مفهوم سلطه فرهنگی غرب با اختراع ماشین چاپ -سلطه نظامی با اختراع اسلحه و سلطه اقتصادی با اختراع ماشین بر شرق اعمال شد. این برتری و تفوق غرب بر شرق روزبهروز عمق بیشتری پیدا میکرد و شرق بهجای اینکه راه و ابزارهای سلطه را بشناسد با خود با خودسازی خویش با آن مبارزه کند، عقبافتادگی خود را به گردن استعمار میانداخت و هنوز هم میاندازد. سلطهپذیری و عقبماندگی شرق به عهده دولتها بود ه و هست ، زیرا منابع قدرت میتوانند با تکیهبر قدرت سهیم دست به فرهنگسازی در جهت ارتقاء سطح بروز ابتکار و تضمین امنیت بزنند. اما دولتها ، همیشه در پی این بودهاند تا راه نفوذ عامل تهدید کننده قدرت را جستجو و سدکنند . پس از قرنها ،سلطه بیرحمانه فئودالیسم و تحکم تعصبآلود کلیسا در نتیجه روشن شدن کانونهای علم و فلسفه که تنها محصول مراوده و ارتباط غرب مسیحی با شرقی اسلامی خصوصاً طی ۲۰۰ سال جنگهای صلیبی بود ، فرو ریخت. تولید از حد مصرف گذشت و تجارت از قرن یازدهم با شرق توسعه یافت. در چارسوی تجارت ،شهرهای جدیدی بنا شد و مرکزی برای شنو و نمای علوم و معارف اسلامی -یونانی ورمی شدند صلیبیون جادههای شرق را گشودند و روحیه دنیاگرایی را خوشگذرانی و فرهنگ همزیستی دین و علم و سرزمینهای اسلامی روانه غرب شد و بر ریاضت، رهبانیت، عصبیت و آخرتگرایی مسیحی غلبه کرد .کاغذ را از مصر به اروپا برده شد و جای پوست حیوانات را که به علت گرانی ،علم را در انحصار روحانیت کلیسا گذاشته بود ، گرفت . ماشین چاپ گوتنبرگ دانش را سراسر کرد. دریانوردان ماجراجو با قطب نمای چینی ،دریا را درنوردیدند و سرزمینهای جدید را به روی دنیا مسیحیت گشودند و از نظر علمی کرویت زمین به اثبات رسید و منظومه بطلمیوسی که منشأ و منبع جغرافیا و نجوم کلیسا بود فروریخت.
مشاجرات کلیساییان در گنج صومعهها بر دیر هابر سر مسائل کلی قیاسی در برابر منابع استدلالی علم و فلسفه یونانی که در گلزار از بیت الحکمه بغداد با شرح و توصیفهای علماء اسلامی صیقلخورده بود، دوام نیاورد. کلیسا ناچار شد راه مبارزه بیحاصل با علم را رها کند و به کاوشهای علمی بپردازد .تا جایی که جان اسکات و آنسلم از روحانیون کلیسا مجبور شدند اعلام کند که میان علم و دین هیچگونه تضادی نیست .
روشناندیشی درواقع گرایی در حوزه ادبیات با آبلار و دانته- در حوزه علم با راجر بیکن و در حوزه هنر با لئوناردو داوینچی آغاز شد و در نجوم با کپرنبک و گالیله به حد کمال رسید.هرقدر علم رشد میکرد. انسان مسیحی از ترس ناشی از جهل رها میشد و از آخرتگرایی مطلق به دنیاپرستی نسبی -معرفتشناسی و هستیشناسی متکی بر شواهد علمی دست مییافت. بهاینترتیب فرهنگ و تمدن جدید در اروپا تحت عنوان رنسانس شکل گرفت.
قرن هفتم بهعنوان عصر بلوغ فکرو ابتکار حوزه نقد و تردید علیه فلسفه افلاطون و ارسطو و در حدود ۲ هزار سال بر محافل فکری اروپا حاکم بود، بر پا کرد . حیات فلسفی جای حیات دینی را گرفت. بنیاد تفکرات اسطورهای و نگرشهای جادویی فروریخت و تعقل استدلالی بهجای تعبد جزمی مسلط شد.
منبع:
- تاریخ اروپا در قرون وسطی، دکتر علی بیگدلی
- انتشارات پیام نور، چاپ شده در سال ۱۳۸۴
- تهیه الکترونیکی: سایت تاریخ ما، اِنی کاظمی