تمدن یونان
یونان کشوری است از مغرب زمین و در تاریخ و تمدن غرب دارای مقام و موقعیتی بسیار مهم می باشد . زیرا تمدن یونان نخستین تمدن اروپایی است و یونانی ها اولین ملت اروپایی هستند که به تشکیل دولت توفیق یافته اند .
دیگر ممل اروپایی که پس از آن به وجود آمدند از یونانیان کسب فرهنگ و تمدن کرده اند . اگر چه یونان فرهنگ و تمدن خویش را مدیون ملل مشرق زمین است و در حقیقت بمانند پلی برای انتقال تمدن شرق به اروپائیان بسیار علاقمند هستند که نمونه عالی تمدن را از یونان بدانند . چنانکه امروزه خود را دنباله رو تمدن قدیم اروپا ( یونان و روم ) می دانند . با اینحال باید توجه داشت که یونان علیر غم پرورش تعدادی از دانشمندان ، هیچگاه مهد یک دولت بزرگ و یک ملت متحد نبوده است . زندگی اجتماعی و اعتقادی آن نیز چنان بوده است که اغلب مورد انتقاد دانشمندان قرار می گرفته است .
سرزمین و مردم یونان قبل از ورود یونانی ها
سرزمین یونان در جنوبی ترین نقطه شبه جزیره بالکان قرار دارد . بالکان از شبه جزیره های جنوبی اروپا در دریای مدیترانه است و نزدیکترین قسمت اروپا به آسیا می باشد . بالکان تقریبا منطقه ای کوهستانی است و بخصوص در کشور یونان به طور کامل صورت کوهستانی به خود می گیرد . به علت وجود کوهای متععد ، خاک یونان استعدادکشاورزی زیادی ندارد ، در عوض برای دامداری یا باغداری مناسب تر می باشد . گستردگی کوهای یونان به گونه ای است که آن را به بخشهائی جدا از یکدیگر تقسیم کرده است . این تجزیه و تقسیم بخصوص در نواحی ساحلی بیشتر خودنمایی می کند ، زیرا سواحل یونان که در مجاورت دریا های مدیترانه آژه و آدریاتیک هستند دارای بریدگیهای بسیار و شامل خلیج ها و شبه جزیره های کوچک متعددی می باشند . این امر به ساکنان نواحی ساحلی یونان امکان می داد که به ماهیگیری ، دریانوردی و تجارت بپردازند . بدین ترتیب استفاده از دریا ، کشاورزی اندک آن سرزمین را جبران می کرد .
آنچه دریانوردی یونانی ها را بسیار آسان می ساخت وجود جزایر بزرگ و کوچک فراوان در سواحل یونان بود . بخصوص در دریای اژه تعداد این جزایر بسیار زیاد و نزدیکی هم می باشند . به طوری که دریانوردان از سواحل به جزایر یا از جزیره ای به جزیره دیگر بسیار آسان است . به همین جهت گروههای کثیری از یونانی ها در جزایر سکونت داشتند که شغل اصلی آنها ماهیگیری و تجارت بود .
جزایر دریای اژه از سواحل یونان تا سواحل آسیای صضیر پراکنده شده و امتداد یافته اند . در نتیجه گروهائی از مردم یونان در سواحل آسیای صغیر نیز مستقر گشتند و این امر موجب شد تا ساکنان یونان به سادگی و به سرعت با تمدنهای قدیم آسیائی اعم از بین النهرین یا آسیای صغیر و سواحل مدیترانه آشنا شوند و از دستاوردهای تمدنی آنان بهر گیرند . یونانی های ساکن جزایر به دلیل دریانوردی و تجارت پیش از دیگر یونانی ها تحت تاثیر تمدن مشرق زمین قرار گرفتند .
تمدن کرت
کرت از جزایر بزرگ یونان است که در سمت جنوب آن قرار دارد . به همین جهت نزدیکترین جزیره یونانی به مصر و فنیقیه می باشد . در اوایل هزاره دوم قبل از میلاد مردمی در این جزیره سکونت داشتند که از نژاد آنها اطلاع دقیقی در دست نیست . اما آثار باقی مانده از تمدن آنها بهره گیری آنان از تمدن مصر باستان و دیگر تمدن های مشرق زمین را نشان می دهد . کرت وسیع ترین جزیره یونان است و از ۳۰۰۰ سال قبل از میلاد آثار زندگی انسان در آن کشف شده است . اوج رونق تمدن در زندگی مردم کرت در فاصله قرنهای ۱۶ تا ۱۴ قبل از میلاد بوده است . در این دوره شهر کنوسوس پایتخت کرت بود و در آن شهر کاخها و خانه ها ساخته شده از سنگ ، اشیاء و لوازم فلزی ، نقاشی ها و تزئینات گچی به دست آمده است .
کار اصلی مردم کرت دریانوردی و تجارت بوده است به همین جهت همواره با سواحا یونان و دیگر جزایر دریای اژه در ارتباط بوده و علاوه بر مناسبات تجاری ، موجب انتقال تمدن و فرهنگ به سواحل یونان نیز گردیده است . در اواخر قرت ۱۴ ق . م تمدن جزیره کرت از بین رفت لیکن تا کنون دلیل قاطعی برای این مسئله ارائه نگردیده است تمدن کرت در حالی از بین رفت که ساکنان کشور یونان آن را اخذ کرده بودند . به طوریکه به خاطر تاثیر شدید تمدن کرت بر سواحل و جزایر دریای اژه بدان تمدن اژهای نیز می گویند .
ورود مهاجرین و چگونگی استقرار آنان
مردم کرت یونانی نبودند . یونانی ها که از نژاد هند و اروپائی بودند به تدریج از حدود ۲۵۰۰ ق . م از سمت شمال به سرزمین یونان سرازیر شدند . آنان که زندگی قبیله ای و شغل رمه گردانی داشتند از استپ های اوراسیا به یونان آمدند . یونانیها شامل گروه های متعددی می شدند که در طی چندین مرحله وارد یونان شدند و در نواحی مختلف آن ساکن گشتند .
پیدایش دولت شهرها
اقوام هند و اروپایی که به یونان مهاجرت کردند شامل قبایلی بودند که توسط روسای خود رهبری می شدند . هر یک از این قبایل دارای مجمعی از ریش سفیدان بود که از سران طوایف آن قبیله تشکیل می یافت . انتخاب رئیس قبیله و نظارت بر اقدامات او از وظایف این مجمع به شمار می رفت . حیات قبیله و کسب زمین برای آنان بستگی مستقیم به اتحاد و پیوستگی اعضای آن داشت . لذا تا مدتها پس از تصرف یونان و تاسیس سکونتگا ههایی در آن نظام قبایلی حفظ شد . هر یک از این قبایل قسمتی از سرزمین یونان را تصرف کردند . وجود رشته کوههای متعدد که منطق مختلف یونان را از هم جدا ساخته بود و نیز وجود جزایر متعدد ، این امکان را فراهم می ساخت که قبایل در زمین متصرفی خود مستقل باشند . آنان در این زمین ها شهرهایی ساختند که گرد یک میدان مرکزی بنا شده بودند ، در مجاورت این میدان که مرکز اجتماع مردم بود ، معبد و یا دیگر موسسات عمومی ساخته می شد .
انتخاب حاکم ، مجمع بزرگان ، و اتخاذ تصمیمات برای اداره شهر در همین میدان مرکزی صورت می گرفت . شهر دارای دیوار و دروازه برای دفاع و نیز دارای مزارع و روستا هایی در اطراف خود بود . سکنه شهر را قبایل فاتح ، حاکم و نیز مردمان مغلوب تشکیل می دادند . فاتحان دارای حق حکومت و مالکیت زمین بودند در حالیکه مردم مغلوب چنین حقوقی نداشتند و مانند برگان با آنان رفتار می شد . مشاغل مردمان هر شهر بستگی به موقعیت جغرافیایی آن داشت مردم شهرهایی که دارای زمین کافی بودند بیشتر کشاورزی و دامداری بود .
آتن
شهر آتن را اقوام ایونی ساخته بودند . آنان به تدریج جلگه ای را که شهر آتن در آن ساخته شد تصرف کردند . در نتیجه اندک اندک با ساکنان اولیه آن مخلوط شدند و با یکدیگر همنشین گشتند . از آنجا که زمین های اطراف شهر آتن ، برای کشاورزی چندان ماعد نبود بیشتر مردم آن شهر به تجارت و دریانوردی اشتغال ورزیدند .
مردم شهر آتن را سه طبقه تشکیل می دادند :
1. آتنی های اصیل : یعنی کسانی که پدر و مادرشان آتنی بودند . اینان می توانستند مالک زمین شوند و در اداره شهر شرکت کنند .
1. خارجی ها : کسانی که پدر و مادرشان آتنی نبودند خواه آن شخص یونانی باشد یا نباشد .
3. بردگان کسانی بودند که در جنگ ها اسیر شده یا از برده فروشان خریده شده بودند . بیشترین جمعیت آتن از همین طبقه بود . بردگان از هر گونه حقی محروم و مجبور بودند برای اربابان خود کار کنند .
اسپارت
اسپارت دیگر شهر مهم یونان بود . اقوام دوری این شهر را ساختند . آنان با غلبه بر ساکنان قدیمی آنجا و به بردگی گرفتن آنها حاکم شهر اسپارت شده بودند . مردم شهر اسپارت شامل طبقاتی بودند .
1. شهروندان اسپارتی یعنی کسانی که پدرانشان اسپارتی بودند ، آنان همه گونه حقی داشتند مثلا مالک زمین بودند و در حکومت شهر عضویت داشتند .
2. پری یک ها یعنی کسانی که یونانی بودند اما اسپارتی نبودند . آنان آزاد بودند و می توانستند تجارت کنند اما در اداره شهر مشارکت نداشتند و نیمی توانستند مالک زمین باشند .
3. هلوت ها ساکنان قدیمی شهر اسپارت بودند که از شهروندان اسپارتی شکست خورده بودند و به صورت برده در آمده بودند .
اختلافات جامعه یونانی
اختلافات یونانی ها اگر چه با یکدیگر اشتراکی چون نژاد و زبان داشتند و مردم غیز قانونی را بربر می نامیدند اما هیچگاه صاحب حکومت مرکزی و وحدت کامل نشدند و به صورت حکومت مرکزی وحدت کامل نشدند و به صورت یک کشور در نیامدند . علت این امر از یک سو وضعیت جغرافیایی یونان و قبایل مختلف یونانی و از سوی دیگر علاقه شدید یونانی ها به حفظ نظام دولت – شهر بود . تنها در جریان جنگهای ایران و یونان برای مدتی با یکدیگر همکاری و همراهی نمودند .
جنگ های داخلی یونان
تمایل به نظام مستقل دولت شهر ها به دلیل وجود نظام های سیاسی گوناگون آنها گاهی موجب جنگ و جدال نیز می گردید در این زمینه بخوصوص دو شهر آتن و اسپارت سر آمد دیگران بودند . در جریان جنگهای ایران و یونان چون رهبری یونانی ها به دست آتن افتاد مردم و دولت اسپارت سخت از این مسئله ناراحت و ناراضی بودند . بخصوص رونق و ترقی آتن در عصر پریکلس موجب خشم و حسادت آنان می شد . در نتیجه اسپارتی ها در حدود ۴۰۴ ق . م به آتن حمله ور شدند . طولی نکشید که دولت شهرهای دیگر نیز به طرفداری آتن با اسپارت وارد جنگ شدند . در نتیجه این جنگ ها آتن ویران و خسارت بسیار بدان وارد شد . به دنبال آن برای حدود ۳۰ سال یونان زیر سلطه اسپارتی ها در آمد اما آنان نتوانستند حکومت خود را ادامه دهند و یکی از شهرهای یونان به نام تب با کمک دولت هخامنشیان توانست اسپارت را شکست دهد و حدود ۱۰ سال بر سایر دولت شهر ها حکومت نمایند . جنگ های داخلی یونان در حدود ۴۰ سال به طول انجامید و به دنبال آن یونان متحمل ویرانی وضعف فراوان گردید .
اسکندر و تاسیس امپراتوری
مقدونیه سرزمینی است در کشور یوگسلاوی کنونی . این سرزمین که همسایه کشور یونان است مردمی متفاوت با مردم یونان داشت و یونانی ها ساکنان آن را بربر می دانستند .
مردم مقدونیه که کوهنشین بودند از نظر فرهنگ و تمدن در سطحی ایین تر از یونانیان قرار داشتند اما در جنگاوری برتر بودند . رشد و رونق تمدن در یونان موجب شده بود تا آنان به زندگی یونانی ها علاقه مند شوند و حتی اشراف مقدونیه با استفاده از معلمان یونانی به تعلیم فرزندان خود می پرداختند . همچنین دولت مقدونیه تلاش داشت با استفاده از علوم و فنون یونانی ها بر قدرت و قلمرو خود بیفزاید . این مسئله بخصوص در زمان پادشاهی فلیپ بسیار مورد توجه بود . فلیپ پادشاه مقدونیه برای توسعه قدرت و قلمرو خود یونان را جای مناسبی می دانستند . جنگهای داخلی یونان نیز برای نیل به این هدف فرصت مناسبی به شمار می آمد.
پادشاهی اسکندر
فلیپ به تدریج شروع به مداخله در یونان نمود و توانست عده ای از یونانی ها را به طرف خود جلب نماید ، اما چون عمر او کفاف نداد فرزندش اسکندر برنامه پدر را ادامه داد . اسکندر که جوانی قدرت طلب و مغرور بود به سرعت شهرهای یونانی را مطیع خود ساخت و هرگونه مقاومت و مخالفتی از جانب آنان را در هم کوبید . در این راه ارتشی که فلیپ تربیت کرده و تدارک دیده بود عامل اصلی پیروزی اسکندر بود . اسکندر چون در یونان تربیت شده بود ، بهتر از پدرش می توانست به مردم یونان نزدیک شود . بدین ترتیب او با تصرف یونان قدم اول را در جهانگشایی خود برداشت .
اسکندر در سال ۳۳۶ ق . م به پادشاهی رسید . او که جوانی ۳۰ ساله بود تسلط بر یونانی را ابتدای کشور ستانی و جهانگشایی خود می دانست . تسلط بر یو نان اگر چه تقریبا به آسانی برایش حاصل شده بود اما حفظ آن بسیار مشکل می نمود زیرا در بنی یونانی ها افراد فراوانی بودند که خواهان استقلال و آزادی بودند و بر دامنه مخالفت با وی می افزودند . همچنین بونان به دلیل جنگهای داخلی طولانی سخت ویران شده بود ، و مردم آن فقیر شده بودند چنانکه امید خود را در مهاجرت به سرزمینهای اطراف می دیدند . این اوضاع و نیز اشتیاق اسکندر به توسعه قلمرو خود او را بر آن داشت تا با تشویق و تحریک یونانی ها به جنگ و فتوحات ، هم به آرزوی خود برسد و هم انان را مطیع خویش سازد . بدین منظور او متوجه ایران (دولت هخامنشی ) به عنوان بزرگترین دولت آن روزگار و همسایه یونان گردید . اسکندر برای دستیابی به هدف ، یونانی ها را علیه هخامنشیان بر انگیخت و سابقه جنگ با ایران و دشمنی های دو کشور را به یاد آنان آورد . در نتیجه انبوه یونانی های تحریک شده به دنبال او روان شدند .
اسکندر خود شخصی بسیار فعال بود و دارای استعداد نظامی و گروهی سرباز و سردار شیفته خویش بود . او توانست طی چندین جنگ داریوش سوم پادشاه هخامنشی را شکست دهد و با تصرف آسیای صغیر ، شام و مصر ، متوجه ایران گردد . در ایران او دولت هخامنشی را سرنگون ساخت و سپس فتوحات خود را تا اسیای مرکزی و مرزهای هندوستان ادامه داد . آشفتگی و از هم پاشیدگی حکومتهای ایران و هند برای وی فتوحاتی سها و سریع فراهم کرده بود و تنها مخالفت سربازان خسته که دوری از وطن بر آنان گران می آمد او را وادار به بازگشت کرد .
بازگشت اسکندر به معنای پایان فتوحات او به شمار می آمد . اکنون قلمرو وی شامل یونان و مقدونیه و تمامی قلمرو هخامنشیان بود . از آن پس مسئله اساسی چگونگی حفط این قلمرو گسترده بود . سپاهیان عصیانگر یونانی که به دنبال این شاهزاده مقدونی دستیابی به مال و مکنت را در نظر داشتند سخت او را نگران می کردند . به همین جهت اسکندر سعی کرد خود را با فرهنگ و مردم کشورهای فتح شده یعنی مصر و بابل و ایران منطبق سازد . بدین منظور در هر یک از این مناطق خود را به لباس آنان درآورد ، به دین و معتقدات دینی آنها احترام گذارد ، شهرهایی تاسیس کرد که سپاهیانش در آن ساکن شوند ، اشراف را مورد حمایت قرار داد و سرانجام به سپاهیانش توصیه کرد ، از میان ملل مغلوب همسر اختیار کنند . اسکندر در حالیکه با شتاب این اقدامات را انجام می داد در سال ۳۲۳ ق . م در گذشت . در حالیکه برای قلمرو وسیع خود وارثی جز سرداران خویش باقی نگذارده بود .
پس از اسکندر قلمرو او به سه قسمت تقسیم شد ، ایران به دست سلوکوس ، مصر به دست بطلمیوس و یونان به دست آنتی گون افتاد .
در ایران سلوکوس حکومتی تشکیل داد به نام سلوکیان که به مدت ۷۰ سال بر ایران حکومت کرد و سرانجام به دست پارتها از ایران اخراج شدن و حکومت مقدونی ها بر ایران به اتمام رسید .
در یونان نیز مردم با احیای نظام دولت شهرها علیه مقدونی ها بپا خاستند آنان با تشکیل اتحادیه ای بر قدرت خویش افزودند . سرانجام در حدود دو قرن پس از اسکندر در حالیکه جانشینانش در شام ، یونان و مصر ضعیف شده بودند دولت قدرتمندی در ایتالیا پیدا شد که به سرعت قلمرو خود را توسعه داد . این دولت جدید روم نام داشت و توانسته بود با تصرف یونان ، شام و سپس مصر به حکومت و جانشینان اسکندر خاتمه دهد و همسایه کشور ایران ( در زمان اشکانیان ) گردد .
فرهنگ و تمدن یونان
از مهمترین آثار یونان باستان می توان به دو کتاب حماسی به نام ایلیاد و اودیسه نام برد هومر شاعر معروف یونان باستان سراینده این دو کتاب می باشد که در قرن نهم ق . م میلاد زندگی می کرد . الیاد داستان محاصره شهر تروا است . و اودیسه داستان بازگشت اودیسه و سربازانش به خانه خویش است . او با کشتی مسافرت می کرد و در دریا گرفتار توفان شد به تصور او رب النوع های باد و دریا موجب توفان شده بودند .
آنچه که از مطالب کنابهای ایلیاد و اودیسه بر می آید اعتقادات مردم یونان بر اساس پندارها و خیالات بود . آنان برای هر یک از پدیده های طبیعی یا انسانی رب النوعی تصور می کردند . مثلا معتقد بودند هنگامی که رب النوعی به نام هفائیستوس در زیرزمین به آهنگری مشغول می شود آتش فشان رخ می دهد . هفائیستوس را رب النوع آتش فشان و رب النوع آهنگری می دانستند . چنین اعتقاداتی را اسطوره می نامند . بدین ترتیب یونانی ها برای هر چیزی اسطوره ای داشتند .
المپیک
از جمله مراسمی که یونانی ها برای شادی رب النوع های کوه المپ بر پا می کردند مسابقات المپیک بود . هر چهار سال یک بار از سراسر یونان قهرمانان و ورزشکاران در المپ گرد می آمدند و به نمایشات ورزشی و رقابت با هم می پرداختند . آنان این مراسم را برای جلب رقابت رب النوع ها انجام می دادند . مسابقات کنونی المپیک اقتباس از المپیک در یونان باستان می باشد .
دانشمندان و فیلسوفان
در کشور یونان و مخصوصا در شهر آتن و در دوره پریکلس دانشمندان و فیلسوفان چندی پیدا شدند . از آنجا که تمدن و تاریخ یونان در دنبال تمدن های مشرق زمین چون بین النهرین ، ایران و مصر قرار داشت ، دستاوردهای این تمدن از طریق گوناگون به دست یونانی ها رسید و آنان از این دستاوردها که شامل ریاضی ، نجوم ، طبیعت و غیره بود بهره های فراوان گرفتند . از جمله این دانشمندان می توان به تالس ، فیثاغورث ، سقراط ، افلاطون ، ارسطو و … نام برد .
سقراط در ابتدا به سنگ تراشی اشتغال داشت و سپس به تدریس و تعلیم پرداخت . شعار او ( خود را بشناس ) بود . او مردم را به عقل و اندیشه فرا می خواند و چون بسیاری از باورهای و کردارهای مردم آتن را نمی پسندید به آنان انتقاداتی وارد می ساخت . به همین جهت او را به دادگاه آتن کشانیدند . اتهام وی رد اسطوره ها و رب النوع ها بود . زیرا سقراط به این اعتقادات بی پایه و اساس باور نداشت . سقراط در دادگاه آتن به مرگ با نوشیدن جام زهر محکوم شد .
از شاگردان سقراط می توان به افلاطون اشره کرد ، افلاطون بعد از مرگ استاد به مسافرت پرداخت و تعلیمات سقراط را به نگارش در آورد . ارسطو نیز شاگرد افلاطون بود که بسیار مشهور است . او در زمینه فلسفه از خود آثار مهمی بر جای گذاشته و صاحب مقام مهمی در میان فیلسوفان جهان گردید .
از تمدن یونان باستان آثاری در زمینه های مختلف هنری ، معماری ، تاریخ نویسی ، جفرافیا … نیز باقی مانده است . تمدن یونان باستان را تمدن هلنی می نامند زیرا مردم یونان خود را از نسل شخصی به هلن می دانستند .
منبع : تاریخ ایران
ذکر یک نکته لازم است و اینکه کشور مقدونیه یک اسم جعلی است اسکندر متولد پلا است که اکنون جزو استان مقدونیه یونان قرار گرفته اسکندر به زبان یونانی سخن میگفته پس فیلیپ و اسکندر یونانی بوده اند نه مقدونی
جای سوال است که چرا در دنیای امروز منشاء و محل پیدایش ابتدایی تقریبا تمامی علوم و پیشرفت های بشری، یونان باستان و غرب معرفی می شود؟! معرفی شدن غرب بعنوان مرکز پیدایش علوم، باعث شده تا آنها خود را یگانه صاحبان و وارثان علم و فناوری، چه در زمان گذشته و چه در زمان حال، در جهان بدانند. که همین موضوع باعث نوعی سلطه گری و انحصار طلبی علمی توسط کشورهای غربی گردیده است. درست است که اسلام بسیار به علم آموزی حتی از غیر مسلمانان تاکید داشته، ولی این موضوع نباید باعث شود علاوه بر علم، فرهنگ های نادرست و خود باختگی را هم به همراه آن بپذیریم. و باید صحت و درستی آنها مورد بررسی قرار گیرد.
حقیقت آن است که برخلاف چیزی که سال هاست تبلیغ می شود، غرب مرکز پیدایش و گسترش علوم نبوده است. زیرا تقریبا تمام دانشمندان مطرح غربی در دوران باستان از مناطق کوچکی در شرق اروپا یعنی یونان و مقدونیه بوده اند که آن هم بدلیل ارتباط و استفاده علمی از تمدن های شرق بوده است و مابقی پهنه وسیع اروپا مانند: امپراطوری رم، بریتانیا و… فاقد چنین اندیشمندانی در این سطح بوده اند.
متاسفانه این نگرش به همراه علوم غیر بومی وارد کشور شده و بسیاری از اساتید محترم ما نیز بدون تحقیق کافی آن را پذیرفته اند. بعنوان نمونه استادی شناخته شده در خصوص تاریخچه علم آمار می گفتند که این علم ابتدا در یونان بوجود آمد و آن هم به این شکل که چوپانان یونانی برای شمارش گوسفندان خود از نوعی آمارگیری ابتدایی استفاده می کردند. بنده به این استاد محترم عرض کردم که چرا بر یونان تاکید دارید؟! در صورتی که در طول تاریخ در همه جای دنیا تمامی چوپان ها برای شمارش گوسفندان خود یقینا از یک روش آمارگیری استفاده می کردند. چرا از زحمات و خدمات عظیم علمی کشورهای دیگر، مخصوصا کشورهای مسلمان کمتر سخن گفته می شود؟! در حالی که این مسلمانان بودند که با گسترش علوم مختلف و پیشرفت های علمی خود موجب ایجاد پیشرفت های امروز بشر گردیدند. آیا ترویج این نگرش باعث خودباختگی کشورها و قبول سلطه فکری غرب که به دروغ مدعی ایجاد و گسترش علوم در گذشته و حال می باشند، نیست؟!
بسیار جالبه که از تمام تمدنهای شرقی باستانی که به زعم شما ریشه ی علم و فرهنگ تمدن غرب هستن حتی به اندازه ی یک صفحه پاپیروس نوشته ای در باب مسائل علمی، فلسفی و هنری بر جای نمونده. حتی تمامی سازه های کهن و آثار هنری تاریخ پیشامدرن خاورمیانه به اندازه اثار باقیمانده از روم باستان نیستن. مسلما با وجود دستاوردهای شرق، باید پذیرفت که غرب نوآورانه تر و پیشرفته تر از مایی هست که سب زندگی و اندیشه مون ریشه در خرافات هزاران ساله داره. اگر تمدن شرق منسجم، پیوسته و قاعده مند بود هرگز از غرب شکست نمیخورد. حسادت به پیشرفتهای غرب و انکار اونها ریشه در ناآگاهی تاریخی داره و به نادیده گرفتن مشکلات خودمون منجر میشه