نقش سقراط در فلسفه غرب ( قسمت اول )
با نقش سقراط در فلسفه غرب بیشتر اشنا شوید
قسمت اول
به دشواری می توان قدر و قیمت واقعی تاثیر سقراط۱ برفلسفه غرب را تعیین کرد. می دانیم که سقراط(۴۷۰-۳۹۹ ق.م.)، استاد افلاطون جوان بوده و همچنین می دانیم که آثار افلاطون از هر نظر تاثیری عمیق و پایدار بر کل تفکر غرب داشته است.
همچنین، تعیین میزان دقیق بی اطلاعی ما از دیدگاه های واقعی سقراط، دشوار و کلافه کننده است. احتمالا سقراط نوشته های فلسفی بسیار اندکی داشته است، ولی به هر حال، هیچ یک از آن نوشته ها به دست ما نرسیده است.
مشکل ما. موسوم به «مشکل سقراطی»۲، این است که دقیقا نمی دانیم خود سقراط چه باورهایی داشته است – دعوی دانش او بر ما آشکار نیست. او حتی منکر معلم بودن خودش است. پس می دانیم که او بسیار تأثیرگذار بوده، اما نمی دانیم ماهیت دقیق این تأثیرگذاری چه بوده و این مسئله بسیار زجر آور است.
گفته می شود مادر سقراط، قابله و پدرش سنگ تراش بوده است. سقراط اگرچه در دوران پیری دچار فقر شده، اما ظاهرا در جوانی زندگی مرفهی داشته است. او زمانی در ارتش آتن به عنوان پیاده نظام زره پوش خدمت می کرده، بنابراین حداقل در آن زمان صاحب مال و منال بوده و می توانسته هزینه تجهیزاتش را بپردازد. اما در هر صورت ظاهر دلنشینی نداشته است.
می گویند دماغش کوتاه و پهن، لب هایش کلفت و گوشتالود، و چشمانش تیز اما قلمبه بوده و به آراستگی ظاهرش اهمیت نمی داده است. توانایی وی در باده گساری نیز حیرت آور و شهره عام و خاص بوده است.
اگر بخواهیم به جای زندگی او به بررسی دیدگاه هایش بپردازیم؛ تنها سه گزینه پیش رو داریم، سه منبع اطلاعاتی قابل اعتماد درباره فلسفه سقراط، که عبارتند از سه نویسنده ای که در زمانه او زندگی می کرده اند. یکی شاعر کمدی نویس آریستوفانس۳ است.
اما تصویری که او از سقراط ارائه می کند تصویری است هجوآمیز، کژنمون و ملغمه ای از فیلسوفان و متفکران آن زمان آتن. نوشته های گزنفون۴ نیز در دست است اما او هم سقراط را فردی کم مایه معرفی می کند که انبان کلمات قصار است- جای تعجب است که چگونه چنین فردی قادر بوده مقامات آتن را، چنانکه سقراط توانست، به دردسر انداخته باشد. و دست آخر مکالمات افلاطون را داریم اما حتی این مکالمات نیز دردسر سازند.
در این جا از سنت موجود پیروی می کنیم و مانند بسیاری از شارحان (البته با احتیاط فراوان) فرض می کنیم که نظرگاه های سقراط مکالمات اولیه، باز نمود وفادارانه ای است از دیدگاه های سقراط واقعی.
رویکردی نواز پس این مکالمات اولیه. دیدگاه های این بزرگ مرد جلوه گری می کند. پیداست باید دلیلی در کار باشد که افرادی که پیش از سقراط آمده اند را «پیشاسقراطی» می نامیم؛ و آن دلیل این است که دغدغه های او با دل مشغولی های تردیدبرانگیز پارمنیدس۵، هراکلیتوس۶، آناکسیماندروس۷ و دیگران تفاوت های آشکاری داشته است. سقراط به جای تأمل در کیهان شناسی۸ و به جای گفتن اظهاراتی مبهم در خصوص ماهیت امر مطلق۹، بنا به جمله مشهور سیسرون۱۰: «نخستین کسی بود که فلسفه را از آسمان به زمین آورد». سقراط دل نگران زندگی این جهانی و چگونه خوب زیستن بود. دغدغه های او همواره معطوف به عمل بود.
مکالمات او لیه
معمولا سقراط مکالمات اولیه، باب گفت و گو را با یک یا چند هم صحبت دیگر باز می کند که این گفتگو بعدا سر از پرسش درباره ماهیت برخی فضیلت ها۱۱ و یا مفاهیم دیگر در می آورد، نظیر: عدالت چیست، دینداری یعنی چه. شجاعت کدام است یا خویشتن داری چیست. هم صحبت او می کوشد تا پاسخی بدهد.
آنگاه سقراط پاسخ وی را در معرض تحلیل انتقادی قرار می دهد و معمولا نشان می دهد که این پاسخ با چیزهای دیگری که فرد مذکور آنها را درست می داند. ناهمخوان است؛ یعنی به خلط و آشفته اندیشی منجر می شود یا برخی جوانب را در نظر نمی گیرد. واژه یونانی برای این الگوی پرسش، پاسخ و موشکافی «ابطال»۱۲ است و سقراط استاد این روش است.
گزنفون می گوید او« می تواند هر بلایی که دوست داشته باشد بر سر طرف مقابلش بیاورد». اما به این سؤال که چرا سقراط به روش ابطال روی می آورد، پاسخ های متعددی داده شده است.
مطابق یک افسانه، خایر فون۱۳ از سروش معبد دلفی۱۴ می پرسد آیا کسی داناتر از سقراط هست و پاسخی دور از انتظار می شنود، این که: هیچ کس داناتر از او نیست. سقراط که از این موضوع به شگفت آمده می کوشد نادرستی این امر را اثبات کند و برای این کار به نزد کسانی می رود که مدعی خردمندی هستند و از آن ها در باره فضیلت ها پرسش می کند.
وقتی یکایک اینان را به تناقض می کشاند. نتیجه می گیرد که به یک معنا حق با سروش معبد دلفی است: سقراط می داند که هیچ نمی داند، حال آن که دیگران از این بابت در نادانی به سر می برند که فکر می کنند می دانند.
هدف بسیاری از این مواجهه ها و استدلال ها نمی تواند صرفا تخریب مشاهیر آتن باشد، و مسلما از این مکالمات نکاتی هم در مورد دیدگاه سقراط راجع به فعالیت خودش، دستگیرمان می شود. شاید سقراط واقعا در پی یافتن تعاریف است.
به راستی چنین به نظر می رسد که او در مواردی، باور دارد که تنها با در دست داشتن این تعاریف است که فرد شناخت لازم را برای انتخاب صحیح در زندگی خواهد داشت. اگر ندانیم عدالت چیست، چگونه می توانیم امید داشته باشیم که عادلانه رفتار کنیم؟