نقش سقراط در فلسفه غرب ( قسمت دوم )

با نقش سقراط در فلسفه غرب بیشتر اشنا شوید

قسمت دوم

 

مشکلی که در این جا با آن مواجهیم آشتی برقرار کردن میان این دو حقیقت است که سقراط هرگز به طور مشخص به تعریفی بسنده نمی کند، اما در عین حال کوشش های خود را نیز شکست محسوب نمی کند. سقراط در پایان مکالمه، مغمومانه سر در گریبان فرو نمی برد و از نادانی خودشکوه نمی کند؛ بلکه برعکس نوعی خرسندی همراه با خوش بینی از خود نشان می دهد و حتی قدردان همه کسانی است که زمان صرف کرده اند و با او به تأمل پرداخته اند، حالتی نزدیک به سرمستی دارد و اذعان می کند که اوقات به خوشی سپری شده است.

از نظر او همکاری کردن و در پی تعاریف بر آمدن نه تنها مهم، بلکه بسیار گران بهاء است: سقراط در دمدمه های مرگ خود می گوید: زندگی ای که صرف تحقیق و بررسی نشود، ارزش زیستن را ندارد. اما اگر هدف از این کوشش ها، به چنگ آوردن تعریف باشد، آنگاه زندگی ای که صرف تحقیق و بررسی شود. به نوعی محکوم به شکست است. دست کم یک راه برای گریز از این نتیجه گیری نومیدکننده وجود دارد.

به احتمال زیاد، هدف و مقصود از این کوشش ها رسیدن به تعریفی پایدار نیست؛ شاید خود این همکاری و کنکاش جمعی، هدف باشد؛ تحقیق و بررسی، خود ارزشمند است. به عبارت دیگر شاید سقراط نه دستیابی به حقیقت، بلکه جستجوی آن را در خلال مکالمه ارزشمند می یابد. ممکن است این پرسش بخردانه مطرح شود که چرا سقراط چنین می اندیشد.

برخی بر آنند که مهمترین امر در نزد سقراط نه آموزاندن حقیقت به اطرافیان، بل پرورش حس حقیقت جویی در آن هاست. جا دارد یادآور شویم که فلسفه، آن گونه که امروزه بدان پرداخته می شود نیز با این موضوع بی شباهت نیست.

سخنرانی هایی که در دانشگاه ها صورت می گیرد. با همایش هایی برای بحث و گفتگو همراه است و پس از هر میزگردی جلسه پرسش و پاسخ برگزار می شود. فلسفه امروزه نیز فعالیتی جمعی است. چنانکه در روزگار سقراط چنین بود. شاید همین امر خود نوعی صحه گذاشتن بر چنین نگرشی به فعالیت های اوست.

پارادوکس های سقراطی

گرچه از مکالمات اولیه هیج تعریف روشن و پایداری حاصل نمی شود. اما درون مایه های چندی (اگر نگوییم آموزه هایی)

مهمترین آثار :

سقراط خود هیچ متن فلسفی ای ننوشته است. اما در عوض می توانیم برای آگاه شدن از افکار او به مکالمات اولیه افلاطون نگاهی بیاندازیم – که برخی معتقدند دیدگاه های واقعی سقراط را نشان می دهد. سه مکالمه زیر مجموعا بخشی از فلسفه سقراط و چگونگی مواجیه او با مرگ را نشان مان می دهد البته دقیقا نمی توانیم بگوییم که هریک از این ها چه زمانی نوشته شده است.

 خطابه دفاع یا آپولوژی (۱۷): در بر گیرنده مدافعات سقراط است علیه اتهام به فساد کشاندن جوانان آتن و بی دینی، او همچنین از عقاید و باورهای خود و همین طور از سر گذشت خویش سخن می گوید.

 کریتون : مکالمه ای میان سقراط و دوستش کریتون را بازگو. می کند که پاره ای از دیدگاه های اخلاقی سقراط را باز می نماید

فایدون: روایت بسیار تکان دهنده ای است از ساعات پایانی عمرسقراط و حاوی مباحثی در خصوص فناناپذیری روح و مرگ است.

پدیدار می شود که می توان آنها را «سقراطی» دانست. صورت بندی های مختلفی از آنچه که به «پارادوکس سقراطی »۱۵ موسوم است. دیده می شود: هیچ کس عمدا یا از روی اختیار عمل نادرست انجام نمی دهد: فضیلت همان معرفت است؛ ضعف اخلاقی ناممکن است. بن مایه فکری تمامی این صورت بندی ها به شرح زیر است: آنچه نیک است، برای ما سودمند است و آنچه بد، برایمان زیان دارد.

انجام عمل نادرست به ارزشمندترین چیز در وجود ما، یعنی روحمان، آسیب می رساند. هیچ کس به راستی خواهان چیزی زیان آور نیست مگر این که در تشخیص خود به خطا برود، یعنی آن را با چیزی مفید اشتباه بگیرد. پس همه اعمال نادرست از جهل ناشی می شود.

هر کس که به راستی فضیلت را بشناسد، عمل ضداخلاقی انجام نمی دهد: هر کس که به راستی امر درست و نادرست را درک کند، به جز امر درست هیچ چیز دیگری را برنمی گزیند. در واقع، هر کس که از نظر اخلاقی عمل نادرستی انجام می دهد، به سبب جهلش چنین می کند.

آیا این دیدگاه مایه تسکین خاطر سقراطی است که در سن ۷۰ سالگی به بی دینی و فاسد کردن جوانان آتن متهم شده است؟ دشوار بتوان از طرح این پرسش خودداری کرد.

اما می توان به طرح پرسش اکتفا نکرد واتهام های مذکور را بیشتر واکاوید. سقراط خود اقرار داشت که نوعی نشانۀ الهی – چیزی شبیه به ندای درونی – دارد که در هنگام انجام برخی کارها به او نهیب میزند. شاید او اظهارات سروش معبد دلفی را به منزله مأموریتی مقدس تلقی کرده است. هر کدام از این احتمالات، می تواند بخشی از دلیل وارد شدن اتهام عدم اعتقاد به خدایان به او را توضیح دهد.

اما او به چه معنا، جوانان را به فساد می کشاند؟ به سادگی می توان حدس زد که در این مورد نیز ظن و گمان فراوان باشد. بی شک او گروهی از جوانان را پیرامون خود گرد می آورده که بسیاری از آنها فرزندان بزرگان آتن بوده اند، و غالبا تعدادی از آن ها از حکومت غیردموکراتیک طرفداری می کرده اند. احتمالا زمانی که احساسات دموکراتیک خواهی در آتن اوج گرفته است، وجود آراء خلاف عادت در نزد این جوانان را به سقراط نسبت داده اند.

به علاوه جا دارد انگیزه های متهم کنندگانش را بیشتر بررسی کنیم. مسلما طرح پرسش های غافلگیر کننده از بزرگان آتن درباره ماهیت فضیلت، آن هم در روز روشن و در میان جمع، و به تناقض کشاندن آنها و موشکافی های آمیخته با آیرونی (کنایه) سقراطی۱۶ نمی توانست دوستان ذی نفوذ زیادی برایش باقی بگذارد. به نظر می رسد نیت متهم کنندگانش چیزی بیش از بستن دهان او بوده باشد. بنا به روایت افلاطون از محاکمه وی، پیداست که اگر سقراط تنها قبول می کرد که دست از تفلسف بردارد. آزاد می شد .

هیچ وجه نمی توانست بپذیرد. وقتی به او این فرصت را می دهند که برای نجات جانش تقاضای بخشش کند و برای خودش مجازاتی به جز مرگ پیشنهاد کند، قضات را پند و اندرز می دهد. پیشنهادش این است که کارهای خوبش را – یعنی موشکافی هایش که به سلامت اخلاقی شهروندان و در نتیجه {ادولت }شهر آتن کمک کرده است – با پرداخت هزینه های زندگی او در این سال های آخر عمر از محل درآمدهای عمومی پاداش دهند. به نظر می رسد او برای قاضیانش هیچ راهی جز محکوم کردنش به مرگ باقی نمی گذارد. سقراط فرصت فرار را نمی پذیرد. زهر را می نوشد و در می گذرد.

منبع تاریخ فلسفه غرب

بهترین از سراسر وب

[toppbn]
ارسال یک پاسخ