نقش سقراط در فلسفه غرب ( قسمت سوم )
با نقش سقراط در فلسفه غرب بیشتر اشنا شوید
قسمت سوم
مرگ سقراط. سقراط دوستان سوگوار خود را با یادآوری این نکته که او به واقعیتی راستین،پایدار و فراتر از قلمرو خاکی معتقد است، تسکین می دهد.
درست است که دقیقا نمی توانیم بگوییم سقراط چه آموزه هایی داشت یا چگونه زندگی می کرد. اما دست کم از روی مکالمات این نکته پی می بریم که افلاطون او را، صرف نظر از این که چگونه انسانی بوده، عمیقا دوست می داشته است. تصویری که افلاطون از سقراط به دست می دهد.
به راستی دوست داشتنی است. شاید سقراط به لحاظ جسمی چندان دلربا نبوده باشد. اما دشوار بتوان شخصیتی دلفریب تر از او سراغ گرفت: خوش خلقی و خوش مشربی او؛ مهارت خارق العاده اش در مباحثه: عشقش به معرفت یا دست کم اراده اش برای جستجوی آن، همه جا و همه وقت حوصله بسیاری که برای مشتاقان به دانستن به خرج می داد و زمان اندکی که مصروف مردمان احمق می کرد؛ رفتار غریبش درستکاری و ثبات قدم او که به بهای جانش تمام شد.
به سادگی می توان مجذوب بحث های سقراط شده و به او که دارد برخی آتنیان متمول و پرمدعا را به زیر می کشد. لبخند زد و در دل به او آفرین گفت: بخش های دشوار سخنانش را از نو خواند و امید داشت که این بار بتوان حرفهایش را بهتر فهمید؛ کتاب را کنار گذاشت و از پنجره به بیرون خیره شد و تعجب کرد که چگونه سقراط بارها و بارها همان پاسخ ها را، با اندکی تفاوت.
به پرسش های افراد می داده است. به راحتی می توان فهمید که دوستی با سقراط چقدر دلپذیر بوده است. اگر شما هم آنجا بودید – در آفتاب آتن می نشستید و به استدلال ها گوش می سپردید – حتما به فساد کشیده میشدید! شکی نیست که بخش اعظمی از این امر ناشی از هنر افلاطون بوده، با این حال نمی توان در این میان برای شخصیت خود سقراط هم سهمی قایل نشد.