شش دستگاه فلسفه برهمنی در هند باستان

قدمت فلسفه هندی – سهم برجسته آن – دانشمندان آن – اشکال – مفهوم ذهنی درست پنداری – مفروضات فلسفه هندی

تقدم هند در فلسفه روشنتر از طب است، گرچه خاستگاههای فلسفه هم در پرده ابهام است، و هر نتیجه‌ای خود در حد یک فرضیه خواهد بود. برخی از اوپانیشادها از هر شکل «موجود» فلسفه یونانی کهنترند؛ و گویا فیثاغورس، پارمنیدس، آناکسیمنس، هراکلیتوس، آناکساگوراس، و امپدوکلس نه فقط مقدم بر فلسفه غیر دینی هندیان است، بلکه صبغه‌ای از شکاکیت و طبیعت‌باوری بر آن است که می‌رساند که پایه از جایی جز از هند نشئت گرفته باشد. ویکتور کوزن معتقد است که «ما ناگزیریم که در این گهواره نژاد بشری، سرزمین بومی برترین فلسفه را ببینیم.» به اغلب احتمال، هیچ یک از تمدنهای شناخته شده کنونی پدیدآورنده هیچ یک از عناصر تمدن نیستند.

اما در هیچ جای دیگری شور فلسفه به گرمی هند نبوده است. فلسفه برای هندیان زینت یا سرگرمی نیست، بلکه یک دلبستگی بزرگ و راه و رسم خود زندگی است؛ و در هند همان ارج و قربی نصیب فرزانگان می‌شود که در غرب دولتمندان یا اهل عمل از آن برخوردارند. کدام ملت دیگری هیچ گاه به این فکر افتاده است که جشنها برپا کند و، در آن، رهبران مکاتب فلسفی رقیب را، همچون گلادیاتورهای روم قدیم که با هم دست و پنجه نرم می کردند، به بحث و جدل وا دارد؟ در اوپانیشادها می‌خوانیم که چگونه شاه ویدیهه، به عنوان بخشی از یک جشن دینی، روزی را به مناظره فلسفه میان یاجنه‌والکیه، اسوله، آرته باگه، و گارگی(که آسپاسیای هند است) اختصاص داد؛ شاه به برنده هزار رأس گاو ، و سکه‌های فراوان زر وعده داد، و وفا هم کرد. در هند برای معلم فلسفه راه معمول این بود که تدریس کند نه اینکه کتاب بنویسد؛ از او انتظار می‌رفت که به جای آنکه از صنعت چاپ برای حمله به مخالفین خود استفاده کند با آنان روبه‌رو شود و به مناظره بپردازد؛ و از مکاتب دیگر دیدار کند و به جدال و پرسش آنان تن دردهد؛ فیلسوفان برجسته‌ای، چون شنکره، قسمت بیشتر وقتشان را در چنین سفرهای معنوی می‌گذراندند. بنابر گزارشهای فیلسوفان، گاهی شاهان هم، با تواضعی که در خور شاهی در حضور فیلسوفی است، در این مباحثات شرکت می‌کردند. آن کس که از یک مناظره حیاتی پیروز بیرون می‌آمد مردم او را قهرمانی بزرگ به شمار محبوبه زیبا و دانای پریکلس که در قرن دوم ق‌م منزل او در آتن محل اجتماع بزرگان ادب و فلسفه بود، و حتی سقراط بدانجا می‌رفت. – م.

می‌آوردند و از او، همچون سرداری که از فتوجات خونین جنگ آمده باشد، تجلیل می‌کردند.

در یکی از نقاشیهای مربوط به قرن هجدهم راجپوتها یک «مکتب فلسفه»نمونه هندی را می‌بینیم – استاد زیر درختی بر فرشی نشسته است، و شاگردانش روبه روی او دوزانو روی چمن قرار گرفته‌اند. چنین صحنه‌هایی می‌بایست همه جا به چشم می‌خورد، زیرا تعداد معلم فلسفه در هند، به اندازه بازرگانان در سرزمین بابل فراوان بود. هرگز هیچ کشور دیگری اینهمه مکاتب فکری نداشته است. در یکی از گفتارهای بودا می‌خوانیم که درباره روان، شصت و دو نظریه متمایز در میان فیلسوفان زمان او رایج بود. کنت کایسرلینگ می‌گوید:«این ملتی که به اعلا درجه فیلسوف است، بیش از مجموع زبانهای یونانی، لاتین، و آلمانی، برای افکار فلسفی و دینی واژه‌های سانسکریت دارد.»

چون اندیشه هندی سینه به سینه نقل می‌شد، و نه از راه کتاب، از این رو کهنترین شکلی که از نظریه‌های مکاتب گوناگون به ما رسیده، «سوتره» یعنی رشته‌های سخنان کوتاهی است که معلم یا شاگرد آنها را یادداشت می‌کرده‌اند، و این دستاویزی نبود که او اندیشه خود را به دیگران توضیح دهد، بلکه کمکی به حافظه خود او بود. این سوتره‌های موجود تاریخهای متفاوتی دارند، قدمت برخی از آنها به ۲۰۰ میلادی می‌رسد و برخی هم بسیار متأخر است و به ۱۴۰۰ میلادی می‌رسد؛ سوتره‌ها در تمام موارد بسیار جدیدتر از آن سنن فکریی است که بدین شکل خلاصه شده است، زیرا ریشه این مکاتب فلسفه به قدمت بوداست، برخی از آنها، مثل سانکیه، احتمالاً هنگامی که بودا به جهان آمد، کاملاً جا افتاده بود.

هندیان تمام دستگاههای فلسفه هندی را به دو مقوله تقسیم می‌کنند: یکی دستگاههای آستیکه یا هستیک(اثباتی)، و دیگری ناستیکه یا نیستیک(نفیی). پیش از این دستگاههای ناستیکه را که بیشتر از آن چاروا که، بوداییها، و جینها بود مورد بحث قرار داده‌ایم. اما نکته عجیب اینکه این دستگاهها را به این دلیل ناستیکه، یعنی دیگر پندار یا نیهیلیست، نمی‌گفتند که در وجود خدا تردید روا می‌داشتند یا آن را انکار می‌کردند(که می‌کردند)، بلکه آنها را از آن رو ناستیکه می‌خواندند که در مرجعیت وداها شک روا می‌داشتند یا آن را انکار می‌کردند یا ندیده‌اش می‌گرفتند. بسیاری از دستگاههای فلسفی آستیکه هم در وجود خدا شک یا آن را انکار می‌کردند؛ اما با اینهمه آنها را آستیکه یا «درست پندار» خوانده‌اند، چه اینها لغزش ناپذیر بودن کتابهای مقدس و اصل طبقاتی را می‌پذیرفتند؛ و چون اصول بنیادی جامعه سنتی هندو را تصدیق می‌کردند، هرچند خدا را هم انکار کرده باشند، باز پیش

Asti: هست، و n,asti: نیست.

روی اندیشه آزاد این مکاتب سد و بندی وجود نداشت. چون دست مفسران در تفسیر کتابهای مقدس باز بود، اصحاب جدل زیرک هر نظریه‌ای را که می‌خواستند می‌توانستند در وداها بیابند. از این رو، برای آنکه از نظر معنوی درخور احترام باشند، می‌بایست یک اصل را رعایت کنند، که آن هم به رسمیت شناختن طبقات بود؛ چون نظام طبقاتی پایه حکومت واقعی هند بود، پس رد آن خیانت به شمار می‌آمد و قبول آن هم پرده بر بسیاری از گناهان فرو می‌کشید، در نتیجه، فیلسوفان هند بسیار بیش از همتاهای خود در مکتب مدرسی اروپا از آزادی برخوردار بودند، گرچه شاید این آزادی کمتر از آزادی اندیشمندان جهان مسیحیت عهد پاپهای روشنفکر دوره رنسانس بود.

از دستگاهها یا درشنه («بینش»)های درست پندار هستیک، شش دستگاه چنان برجسته‌اند که هر اندیشنده هندی که مرجعیت برهمنان را تصدیق می‌کرد، خود را به این یا آن یک از این [شش] مکتب می‌بست. هر شش دستگاه فرضیات مسلم خاصی دارند که بنیادهای اندیشه هندی به شمار می‌روند، و آنها عبارتند از اینکه: وداها وحی آسمانی هستند؛ استدلال، از نظر هدایت به واقعیت و حقیقت، کمتر از ادراک بیواسطه و شهود فردی، که با ریاضت کشیدن و سرسپردگی به استاد برای پذیرندگی معنوی و باریک‌بینی بخوبی آماده شده باشد، قابل اعتماد است؛ و مقصود از دانش و فلسفه به فرمان درآوردن جهان نیست، بلکه رها شدن از آن است؛ و مقصد اندیشه آزاد شدن از رنج آرزوی به کام نرسیده است که از راه رهایی از خود آن کام و آرزو دست می‌دهد. اینها فلسفه‌هایی است که انسانها چون هرگاه از جاه طلبی، تلاش، ثروت، پیشرفت، و کامیابی خسته می‌شوند به آنها رو می‌آورند.

منبع : , جلد اول : مشرق زمین

نویسنده :

نشر الکترونیکی سایت

بهترین از سراسر وب

[toppbn]
ارسال یک پاسخ