معماری هندی
قبل از آشوکا- آشوکایی- بودایی- جینی- شاهکارهای شمال- ویران شدن آنها- سبک جنوبی- معابد تکسنگی (یکپارچه)- معابد ساختمانی
از معماری هندی پیش از آشوکا چیزی به جا نمانده است. خرابههای آجری موهنجو- دارو موجود است، اما گویا بناهای هند عصر ودایی و بودایی از چوپ بود، و احتمالا آشوکا اولین کسی بود که از سنگ برای مقاصد معماری استفاده کرد. در آثار ادبی، از ساختمانهای هفت طبقه و کوشکهای با شکوه سخن میرود، اما نشانی از آنها به جا نمانده است. مگاستنس کوشکهای شاهی چندرهگوپته را چنان وصف میکند که از هر اثر باستانی ایران، غیر از تخت جمشید، برتر است، و ظاهراً آن کوشکها را از روی نمونههای بناهای ایرانی طرح کرده بودند. این تأثیر ایرانی تا زمان آشوکا پایدار ماند؛ و این نکته در طرح اصلی کاخ او، که متناظر با «تالار صد ستون» تخت جمشید است، روشن میشود؛ همچنین ستون زیبای آشوکا در لوریا، که سرستون آن پیکر شیر است، مؤید این تأثیر به شمار میرود.
پس از گرویدن آشوکا به آیین بودا، معماری هندی کم کم از زیر این نفوذ بیگانه بیرون آمد، و از آن پس نمادها و الهامهایش از این دین جدید نشئت میگرفت. این انتقال، در سرستون بزرگی که تنها اثر باقیمانده از ستون دیگر آشوکاییی است که در سارنات برپا شده بود، بخوبی نمودار است. سرجان مارشال این اثر را با «همه نظایر خود در جهان قدیم» برابر میداند؛ صورت ترکیبی آن، که در کمال هنرمندی پرداخته شده، عبارت است از چهار شیر نیرومند که پشت به پشت یکدیگر داده، به نگهبانی ایستادهاند –هر چهار شیر قالب و شکل ایرانی دارد. در زیر اینها کتیبهای است از صورتهای خوشتراشی، منجمله صورت حیوان محبوب هندیان، یعنی فیل، و رمز محبوب هند، یعنی گردونه شریعت بودا. زیر این کتیبه نیلوفر آبی سنگی بزرگی است که پیش از این آن را بغلط سرستون ناقوس ایرانی میپنداشتند، اما اکنون پذیرفتهاند که کهنترین و بزرگترین هنر هندی [یعنی نیلوفر] است. گل به حالت عمودی تراشیده شده، گلبرگهای آن به پایین برگشته و تخمدان آن نمایان است، که میتوان آن را یا نشانه زهدان جهان، یا، به عنوان یکی از زیباترین تجلیات طبیعت، به مثابه تخت یکی از خدایان دانست. نماد نیلوفر، همراه آیین بودا، از هند مهاجرت و هنر چین و ژاپن را سرشار کرد. یک نوع مشابه آن، یعنی طرحی که برای پنجرهها و درها به کار میرفت، به صورت «طاق نعلی» درآمد، و گنبدها و قبههای زمان آشوکا به شیوه آن ساخته شد؛ این شیوه از انحنای «دلیجان سرپوشیده» سقفهای گالیپوش اقتباس شده بود که خیزرانهای خمیده حایل آن بودند.
از معماری مذهبی روزگار بودایی، چند معبد ویرانه، و بیشماری ستوپا و نرده به جا مانده است. توپ یا ستوپا در روزگار کهن پشته یا توده خاکی بود برگوری؛ در آیین بودا به صورت بقعه یادبود درآمد، که معمولا بقایایی از یک پارسای بودایی در آن است. اغلب این بقعهها ستوپاها یا گورابهای گنبدی شکل آجری است؛ روی آن مناری افراشتهاند؛ و گرداگرد آن را نردههای سنگی
ساخته، و بر آنها نقوش برجسته کندهاند. از کهنترین این ستوپاها، ستوپای بارهوت است، اما نقش برجسته آن ابتدایی و ناهنجار است. آراستهترین نردههای موجود در امراوتی است؛ در اینجا فضایی به مساحت ۱۵۸۰ متر مربع پوشیده از نقش برجستههای ظریفی است که با استادی بیهمتایی برآوردهاند. فرگوسن درباره آن چنین قضاوت میکند که «احتمالا برجستهترین بنای یادبود هند» است. معروفترین این ستوپاها، ستوپای سانچی است، که یکی از گروه ستوپاهای بیلسا در بهوپال است. دروازههای سنگی این ستوپا ظاهراً تقلیدی از فرمهای چوبی کهن است، و بر «پایلوس» یا «توریای»هایی که معمولا مشخصه مدخل معابد خاور دور است، تقدم دارد. بر هر وجب از ستونها، سرستونها، قطعات چلیپایی، و تکیه گاهها، انبوهی گیاه و اشکال انسانی و خدایی کندهاند. روی یک ستون دروازه شرقی کندهکاری ظریفی از رمز دیرین بودایی، یعنی بودی، هست که صحنه روشنشدگی استاد را نشان میدهد؛ بر همان دروازه، طاقچه زیبایی هست، و در آن الاهه شهوتانگیزی (یعنی،یکشی) دیده میشود که دست و پای سنگین، سرینهای پر، میان باریک، و پستانهای مالامال دارد.
در حالی که پارسایان مرده در این گورپشتهها میآرمیدند، رهروان زنده در دل سنگهای کوه معابدی میکندند که در آنها به خلوت و تنآسانی و آرامش، و ایمن از عناصر جوی و تابش و گرمای خورشید، زندگی کنند. با توجه به این نکته که در قرون اولیه مسیحی چندین هزار غار معبدی ساخته شده- تعدادی از آنها برای جینها و برهمنها، ولی قسمت اعظم آنها برای انجمنهای رهروان بودایی بود- و اکنون هم یک هزار و دویست غار بر جای مانده است، میتوان درباره قدرت انگیزه مذهبی در هند قضاوت کرد. اغلب مدخل این «وهارهها» (دیرها) سردر سادهای به شکل طاق نعلی یا طاق نیلوفری بود؛ گاهی، مثل وهاره ناسیک، نمایی بود دارای ستونهای مزین استوار، سرستونهای جانوران، و کندهکاریهایی که با شکیبایی تمام کنده و پرداخته بودند، و اغلب سردرها را با ستونها و دیوارهای سنگی، یا رواقهای خوشنقش، زینت میدادند. درون معبد شامل یا «چیتیه» یا تالار اجتماع است، و ردیف ستونهایی که شبستان را از راهرو جدا میکند. و در هر طرف زاویههایی برای رهروان دارد؛ و در آخر تالار هم محرابی وجود دارد که بقایای مردگان مقدس را در آن نگاه میدارند. یکی از کهنترین این غار- معبدها، و شاید زیباترین آنها که تاکنون به جامانده، معبدی است در کارلی، میان پونه و بمبئی؛ اینجا آیین بودایی «هینهیانه» به شاهکار خود دست یافت.
غارهای آجانتا، علاوه بر آنکه نهانخانه بزرگترین نقاشیهای بودایی است، با معبد کارلی برابری میکند و، از این نظر، نمونهای از هنر ترکیبی خاص معابد هندی است که نیمی معماری و نیمی مجسمهسازی میباشد. غارهای شماره ۱ و۲ تالارهای اجتماعات وسیعی دارد که سقف آنها، با طرحهای سنگین و در عین حال ظریف، کندهکاری و نقاشی شده، و بر ستونهای محکم خیارهداری برپا شده که در پایین چهارگوش، در قسمت بالا گرد، و به نوارههای گلآذین و سرستونهای عظیم آراستهاند؛ غار شماره ۱۹ نمای زیبایی دارد که به مجسمههای تنومند و نقوش نیمبرجسته پیچیده
– معبد سنگی کیلاسه
خدایان محافظ، معبد ایلوره
نوعی حوری است که با درخت و گیاه و باروری و رویش بستگی دارد.- م.
از تطابق درون این معبد با درون کلیساهای مسیحی امکان تأثیر سبکهای هندی در معماری قرون اولیه مسیحی به ذهن القا میشود.
آراسته است؛ در غار شماره ۲۶ ستونهای عظیم به افریزی میرسند؛ پر از مجسمههایی که فقط بزرگترین شور دینی و هنری میتوانست جزئیات و دقایق آنها را کنده باشد. مشکل بتوان عنوان یکی از بزرگترین آثار بزرگ تاریخ هنر را از آجانتا دریغ کرد.
جالبترین معبد از معابد بودایی که هنوز در هند پایدار مانده، برج بزرگ بوده گایاست، که به طاقهای سبک گوتیک خود ممتاز است، و با اینهمه تاریخش ظاهراً به قرن اول میلادی میرسد. به طور کلی، بقایای معماری بودایی همه ناقصند، و شکوه آنها بیشتر به هنر مجسمهسازی آنهاست تا به سبک معماریشان. شاید که «پیرایشگری» دیرپا سبب شده باشد که نمای بیرونی آنها زننده و عریان بماند. جینها به فن معماری علاقه و دلبستگی بیشتری داشتند، و در طی قرون یازدهم و دوازدهم میلادی، معابدشان زیباترین معابد هند بود. آنها سبکی خاص خود پدید نیاوردند، بلکه به این خرسند بودند که نخست (مثل معبد ایلوره) از نقشه معابد بودایی، که در دل کوه کنده شده بود، تقلید کنند، سپس نقشه معابد محصور ویشنو یا شیوا را، گروه گروه، برفراز تپهای برپا داشتند. این معابد نیز نمای بیرونی سادهای داشتند، اما از درون پیچیده و غنی بودند، و این رمز مبارکی از زندگی ساده هندی است. تقوای جینها موجب شد که مجسمه نامداران جین را یکی پس از دیگری در این نیایشگاهها بگذارند؛ بنا بر شمارشی که فرگوسن به عمل آورده، شمرده تعداد آنها در گروه معابد شترونجیه بالغ بر ۶۴۴۹ پیکر بوده است.
معبد جین در ایهلی تقریباً به سبک یونانی ساخته شده است؛ به شکل مربع، با ستونهایی در بیرون، یک رواق، و یک زاویه یا اطاق مرکزی در داخل. در کحوراهو، جینها، ویشنو پرستان، و شیواپرستان بیست و هشت معبد در کنار یکدیگر ساختهاند- گویی بدینوسیله خواستهاند رواداری دینی خود را نشان دهند. در میان آنها معبد تقریباً کامل پارشوناته را، به شکل مخروطهای مطبق روی یکدیگر، با ارتفاع عظیمی برآوردهاند، و وجوه تراشیده آن، جایگاه یک شهر واقعی از پارسایان جین است. جینها برکوه آبو، که هزار و دویست و بیست متر از سطح زمین ارتفاع دارد، معابد بسیاری ساختهاند که دو تای از آنها باقی مانده است: یعنی معابد ویمله وتیجهپاله، که بزرگترین دستاورد این فرقه در این حوزه از هنر است. گنبد نیایشگاه تیجهپاله یکی از آن تجربههای پیروزمندی است که بر هرچه نوشته در باب هنر است خط بطلان میکشد. معبد ویمله، که تماماً از مرمر سفید ساخته شده، مجموعهای است از ستونهای نامنظم، که با هلالهایی خیالانگیز به عرشه کندهکاری شده سادهتری وصل شده است؛ بالای آن گنبدی مرمرین است که بر آن مجسمههای بسیار ساختهاند؛ زهوارههای کندهکاری و سنگی آن شکوه چشمگیری دارد. فرگوسن میگوید «جزئیات و تناسب آرایش آن با چنان ظرافتی پرداخت شده که احتمالا بر هر نمونه مشابهی، که در هر جای دیگری یافت شود، برتری دارد. در مقایسه با این زهوار سنگی، آنهایی که معماران سبک گوتیک در نمازخانه هنری هفتم در وستمینیستر، یا در آکسفرد، عرضه کردهاند، همه خشن و ناهنجار است.»
در این معابد جین، و معابد معاصر آنها، انتقال از شکل مدور نیایشگاههای سبک بودایی به سبک برجدار هند قرون وسطی را میبینیم. شبستان، یا فضای داخلی محصور به ستون تالار اجتماعات، را به بیرون برده و به شکل یک «مندپه»یا هال درآوردهاند؛ پشت این قسمت، زاویه است؛ و بالای زاویه، برجی حجاریشده و پیچیده برآوردهاند که، در سطوح [مطبق] متوالی، روی یکدیگر قرار
میگیرد. معابد هندو در شمال بر اساس همین نقشه ساخته میشد. چشمگیرترین این معابد گروه بوونیشوره در ایالت اورسیا است؛ و زیباترین این گروه معبد راجرانی است، که آن را در قرن یازدهم میلادی برای ویشنو ساختهاند. این معبد برج عظیمی است متشکل از ستونهای نیمه مدور که پهلوی هم قرار گرفته و پوشیده از مجسمه است، و سطوح [مطبق] سنگی آن هر چه بالاتر میرود کوچکتر میشود. تمام برج رو به درون انحنا دارد و به یک تاج مدور بزرگ و یک منار ختم میشود. نزدیک این معبد، لینگه راجه است، که معبدی است از آن بزرگتر، اما به زیبایی آن نیست؛ با اینهمه، بر هر گوشه از سطح آن اسکنه مجسمهسازان خورده است، تا آنجا که ارزش مجسمههای آن را سه برابر خود بنا دانستهاند. هندوان تقوا و روح پرهیزگاری خود را، نه فقط با شکوه و جلال معابد خود، بلکه با پرداختن به جزئیاتی بسیار دقیق و ظریف، نشان میدهند؛ برای خداوند هیچ چیز بهتر از این نیست.
ذکر فهرست سایر شاهکارهای بنای هندو در شمال، اگر با وصف خاص و عکس آنها همراه نباشد، ملالآور خواهد بود؛ با اینهمه، هیچ شرح و گزارشی در باب تمدن هندی نمیتواند بیاعتنای به این آثار بگذرد: معابد سوریه در کنارک، مودیره، برج جاگانات پوری، دروازه زیبای ودنگر، معابد عظیم سس–باهو، تیلی–کا–مندیر در گوالیور، کاخ راجه مانسینگه، که آن هم در گوالیور است، و برج پیروزی در چیتور. علاوه بر این تعداد کثیر معابد، معابد شیوا پرستان در کجوراهو چشمگیر است. در همان شهر، گنبد ایوان معبد کنورمات، نیرومندی معماران، و غنا و شکیبایی حجاری هندی را نشان میدهد. حتی ویرانههای معبد شیوا در الفنتا، با آن ستونهای خیارهدار جسیم، سر ستونهای قارچ مانند، نقش برجستههای بیهمتا، و مجسمههای نیرومند، ترجمان عصری از قدرت ملی و مهارت هنریی است که امروزه خاطرهای از آن نمانده است.
ما هرگز نخواهیم توانست درباره هنر هندی بدرستی داوری کنیم، جون بزرگترین دستاوردهای آن را جهل و تعصب از میان برده و مابقی را هم نیمه ویران کرده است. پرتغالیها، در الفنتا، با توحش تمام، مجسمهها و نقش برجستهها را خرد کرده، از این راه تقوای خود را به ثبوت رسانیدند؛ و مسلمانان، تقریباً در همه جای شمال هند، شاهکارهای معماری هندی قرون پنج و شش را – که، بنا بر روایات، آنها را برتر از آثار شگفتانگیز و قابل تحسین بعدی شمردهاند – با خاک یکسان کردند. مسلمانان مجسمهها را گردن میزدند و اندامشان را تکه تکه میکردند؛ ستونهای زیبای معابد جین را به مساجدشان اختصاص میدادند، و خود، به مقیاس وسیعی، از آنها تقلید میکردند. زمانه و تعصب، در این نابود کردن، دست به دست هم دادند، زیرا هندوان مؤمن معابدی را که دست بیگانه به آن میخورد، ناپاک دانسته، آنها را ترک میکردند.
عظمت از دست رفته معماری هندی شمال را میتوان از روی بناهای عظیمی که هنوز در جنوب باقی مانده به حدس دریافت. حکومت مسلمانان، به میزان کمی، چندان پیشرفتی در جنوب نداشت؛ از این گذشته، از نفرت مسلمانان، پس از آنکه مدتی با هند خو گرفته و با راه و رسم آنها آشنا شدند، کاسته شد. دیگر آنکه عصر بزرگ معبدسازی در قرن شانزده و هفده میلادی، یعنی پس از آنکه اکبر شاه مسلمانان را ملایم ساخت و ادراک هنر هندی را به آنان آموخت، در جنوب آغاز شد. در نتیجه، جنوب از نظر معابد غنی است، و معمولا برتر از آنهایی است که در شمال باقی مانده، و از عظمت و برجستگی بیشتری برخوردار است. فرگوسن در حدود سی معبد «دراویدی» یا جنوبی برشمرده که هر یک از آنها، به تخمین او، باید به اندازه یک کلیسای جامع انگلیسی ارزش داشته باشد. جنوب در سبکهای شمال دست برد، به این معنا که پیش از مندپه یا هال، یک گوپوره یا مدخل و دروازه زدند و ایوان را بر ستونهای بسیار برپا داشتند. در این معابد، صدها نمود و رمز به کار برده شده، از سواستیکا، رمز خورشید و چرخ زندگانی، گرفته تا مجموعهای از جانوران مقدس. مار، با پوست انداختن، نماد تناسخ بود؛ نره گاو نمونه رشکانگیز نیروی تولید مثل. لینگه، یا آلت رجولیت، نشانه برتری تولیدی شیوا؛ و گاه شکل خود معبد از روی آن طرحریزی میشد.
طرح ساختمانی معابد جنوبی متشکل از سه عنصر بود: دروازه، ایوان ستوندار، و برج (ویمانه)، که تالار اصلی یا زاویه را در خود داشت. جز چند مورد استثنا، نظیر کاخ تیرومله شاه، از سلسله نایک،در مادوره، معماری هندی سراسر در خدمت دین بود. مردم به خود زحمت نمیدادند که برای خودشان بناهای باشکوه بسازند، اما هنر خود را خادم روحانیان و خدایان میکردند؛ هیچ مثالی بهتر از این نمیتواند نشان دهد که حکومت واقعی هند، خود به خود، حکومت دین و خدا بود. از بناهای بسیاری که شاهان چالوکیه و قوم آنان برآورده بودند، جز معابد، چیزی به جا نمانده است. قرینه سازی زیبای نیایشگاهی را که در ایتگی حیدرآباد هست، تنها و تنها، یک هندوی پارسای سخنور میتواند وصف کند؛ همین طور هنرمندیی را که در ساختن سومناتپور در میسور – که در آن تودههای حجیم سنگ خارا را به ظرافت تور حجاری کردهاند – یا معبد هویشلیشوره در هلیبید (باز هم در میسور) به کار رفته است. فرگوسن درباره این معبد آخری میگوید: «یکی از آن بناهایی است که مدافع معماری هندو
سردر معبد آنگکور وات، هندوچین
گوشه شمال شرقی آنگکور وات، هندوچین
واژه سانسکریت است، مرکب از «su » به معنی «خوب» و «asti» به معنی «بودن». این رمز، که همیشه وجود داشته، در میان بسیاری از اقوام گوناگون، چه ابتدایی و چه جدید، ظاهر میشود، و معمولا نشانه بهروزی و خوشبختی است.
این بخش از معبد، که «برج» خوانده شده، «ویمانه» است، که به معنای «ارابه» است و آن را «ارابه عظیمی میپنداشتند که ابعادی بینهایت دارد و در آسمانها پرواز میکند و به اراده خویش میگردد…».-م.
از ۱۶۲۳ تا ۱۶۵۹ شاهی کرد.-م.
میدوزتیلر میگوید: اینجا «حجاری روی برخی از ستونها، نعل درگاهها، و سنگبریهای درها کاملا در وصف نمیگنجد. کار قلمزده طلا یا نقره هم ممکن نیست از این ظریفتر باشد. ابداً امروزه نمیتوانیم بفهمیم که با چه ابزاری بر این سنگهای سخت کار کرده و آن را این گونه صیقل دادهاند.»
آرزو میکند آن را برهان تأییدی دفاعیه خود قرار دهد.» و سپس چنین میافزاید «ترکیب هنری خطوط افقی با عمودی، و بازی طرح سایه روشن، از هر چه در هنر گوتیک هست پیشی گرفته. آنچه بدین ترتیب درست شده همان چیزی است که غالباً هدف معماران قرون وسطایی بوده است، اما آنان هرگز به کمالی که معماران در هلیبید به کار بردند نرسیدند.»
مسلماً این ورع پرجوش و کوشنده، که توانست در معبد هلیبید ۵۴۸ متر کتیبه حجاری کند، و دو هزار فیل در آنها نقش کند که هر یک با دیگری متفاوت باشد، هر بیننده را به حیرت خواهد انداخت؛ حاجت به گفتار نیست که شکیبایی و شوقی که توانست یک معبد کامل از دل سنگ خاره برآورد، چه اثری بر دل خواهد داشت! تازه این از جمله کارهای عادی صنعتگران هندو بود. در مامله پورم، بر ساحل خاوری نزدیک مدرس، چندین «رته» یا پاگودا حجاری کردند که زیباترین آنها درمه – راجه – رته، دیر برای بالاترین مرتبه انضباط، است.در ایلوره، که زیارتگاهی در حیدرآباد است، بوداییان، جینها، و هندوان مؤمن در کندن معابد تکسنگی از دل کوه همچشمی میکردند؛ عالیترین نمونه این معابد نیایشگاه هندوی کیلاسه است که نام بهشت اساطیری شیوا را در سلسله جبال هیمالایا به آن دادهاند. در اینجا سازندگانی خستگیناپذیر سی متر در دل سنگ فرو رفتند تا تخته سنگی را به ابعاد۴۹*۷۶ متر، که میبایست معبد باشد، از بقیه جدا کنند؛ آنگاه دیوارها را حجاری کردند و از آنها ستونهای محکم، مجسمهها و نقوش نیم برجسته در آوردند، سپس درون معبد را با قلم تراشیدند، و باز در آنجا حیرتآورترین هنر را با گشاده دستی به کار گرفتند، که نمونهاش فرسکوی برجسته «عشاق» است. و بالاخره، برای آنکه از شور معماری و هنرمندی حداکثر استفاده به عمل آمده باشد، یک سلسله نمازخانه و دیر، در عمق سنگ، در سه طرف این معدن سنگ تراشیدند. برخی از هندوان معبد کیلاسه را با بزرگترین دستاوردهای تاریخ هنر برابر میدانند.
ساختن یک چنین بنایی، مانند ساختن اهرام مصر، نتیجه یک بیگاری بود، و میبایست به بهای خود و عرق مردان بیشماری تمام شده باشد. نه کارگرها خسته میشدند و نه کارفرمایان، به طوری که در سراسر ایالت هند جنوبی نیایشگاههای عظیمی ساختند، و تعداد اینها چندان زیاد است که پژوهنده یا مسافر، سرگردان در جمع بستن تعداد و قدرت آنها، خصوصیت و کیفیت فردی هر یک را گم میکند. ملکه لوکه مهادیوی، یکی از همسران ویکره مادیتیه دوم، پادشاه چالوکیه، در پتهدکل، معبد ویروپکشه را به شیوا هدیه کرد که در میان معابد بزرگ هند از همه سر است. راجه راجه کبیر، پادشاه چوله، پس از فتح تمام هند جنوبی و سیلان، شیوا را هم در غنایم خود شریک کرد، به این معنا که، در تانجور و در جنوب مدرس، معبد باشکوهی برآورد، با این خصوصیت که رمز تناسلی این خدا را نمایش میداد. نزدیک
در بالاترین نقطه معبد، تختهسنگی هست که مساحت آن ۲.۵ متر مربع، و وزن تقریبی آن هشتاد تن است. بنابر روایات هندو، این تخته سنگ را از یک سربالایی به طول بیش از یک فرسنگ بالا کشیدهاند. احتمالا، در چنین کارهایی، به جای ماشینآلاتی که انسان را برده میکند، از بیگاری استفاده میکردند.
تریچیناپالی، در باختر تانجور، ویشنوپرستان بر تپهای بلند معبد شری رانگم را برپا داشتند، که مشخصه متمایز آن یک مندپه پرستون به شکل «تالار هزار ستون» بود؛ هر ستون از یک تخته سنگ گرافیت بود، که با ریزهکاری تمام حجاری شده بود؛ صنعتگران هندو هنوز در کار تکمیل این معبد بودند که گلولههای انگلیسیها و فرانسویهایی که برای تصاحب هند میجنگیدند آنان را پراکنده کرد و از کار باز داشت. نزدیک اینجا، در مادوره، دو برادر به نامهای موتونایک و تیرومله نایک برای شیوا نیایشگاه وسیعی برپا کردند. معبد یک تالار هزار ستون، یک حوض مقدس، و ده گوپوره یا مدخل و دروازه دارد، که چهارتای آن کاملا مرتفع بوده و انبوهی مجسمه در آن حجاری شده است. این بناها با هم یکی از چشمگیرترین مناظر هند را تشکیل میدهند؛ میتوانیم از چنین آثار باقیمانده پراکنده، در باره معماری غنی و پهناور شاهان ویجیهنگر قضاوت کنیم. سرانجام، برهمنان جنوب در طی پنج قرن (از۱۲۰۰ تا۱۷۶۹ میلادی) در رامشورام، در میان مجمعالجزایری که راه «پل آدم» را از هند به سیلان هموار میکند، معبدی پدید آوردند که پیرامونش را محتشمترین راهروها یا ایوانها آراسته بودند. طول این راهروها ۱۲۰۰ متر بود، ستونهایی مضاعف داشت که با ظرافت تمام حجاری شده بود تا برای میلیونها زایری که، از دیرباز تاکنون، از دوردستترین شهرها راهی آنجا شدهاند، و امیدها و اندوههای خود را به پای این خدایان بی اعتنا میگذارند، سایهگاههایی خنک و چشماندازهایی الهامبخش از آفتاب و دریا پدید آورد.
منبع : تاریخ تمدن , جلد اول : مشرق زمین
نویسنده : ویل دورانت
نشر الکترونیکی سایت تاریخ ما
The iranian pillars were constructed using separate sections just like the greek pillars, iranians took many influences from the greek architecture, the iranian pillar constructed in sections is a prime example of the greek pillar architecture, the ashokan pillars were very different and were like roman pillars predating the romans themselves, the ashokan pillars were made out of a single block of linestone, polished and then carved, since the mauryan and ashokan empire extended the former persian colony of Indus river, it is possible that many persians sculptures were invited to carve ashokan pillars, there has been no evidence of persian influence on vedic indian architecture since there is no record of it, and the sanchi stupas reliefs show that the architecture was mostly made using woods rather than stones or bricks.
سلام دوست عزیز
ممنون از مطلب پر و مفیدتون. ای کاش چند تا عکس هم برای درک بهتر میگذاشتید