امیرکبیر ایرانی در روزنامه «امریکن سیتیزن»

 از قتل امیرکبیر حدود یک ماه می‌گذشت که در چنین روزی روزنامه آمریکایی امریکن سیتیزن از سال ۱۸۷۳ میلادی با تیتر «یک ماجرای غم‌بار» از آن نوشت. نوشت که چسبیده به شهر کاشان باغی به نام باغ فین وجود دارد که بیشتر از آنکه برای زیبایی‌اش مشهور باشد، به این شهرت دارد که «محل وقوع یکی از غم‌انگیزترین وقایع تاریخ عصر ماست.»  نامش میرزا تقی و فرزند آشپزی از آشپز‌های دربار (دوم) ایران بود که با اتکا به تیزهوشی و نبوغش در ساختار حکومت رشد کرد و نماینده ایران در ارزروم شد. از خودش در این ماموریت لیاقت نشان داد و زمینه رونق بازرگانی را نیز مهیا کرد.

پس از مرگ محمدشاه همراه پسرش مظفرالدین‌شاه نیز به پایتخت رفت و شاه جدید را در تثبیت قدرتش و تسلط بر امور یاری داد. در شرایطی که مشکلات بسیار زیاد و دست حکومت برای مواجهه با این مشکلات خالی بود. «در آن هنگام قلمرو پادشاهی سراسر آشفته بود. خزانه دولت هم خالی، قشون بی‌انضباط و مالیات‌ها پرداخت نشده و چندین استان در آستانه شورش و ناصرالدین‌شاه نیز یک جوان بی‌تجربه هجده‌ساله بود که برای چیره‌شدن بر دشواری‌ها، نیاز به هوشیاری و اراده‌ای قوی داشت تا قاطعانه بر تخت سلطنت خود بنشیند.» امیرکبیر همان مردی بود که شاه جوان نیاز داشت. محکم و فسادناپذیر بود و تدابیر موثری برای غلبه بر مشکلات به کار می‌بست.

 

 

«امیر نشان داد که از عهده کار‌ها برمی‌آید و پس از خلع سلاح ایلات و قبایل خطرناک، دستور بازسازی و انباشت خزانه دولت را هم صادر کرد… وی در آن هنگام در اوج قدرت خود بود و با بازگشت آرامش، فعالیت‌هایی وسیع برای بازسازی و اصلاح مدیریت کشور شروع کرد.» این وسط به نظر نویسنده روزنامه امریکن سیتیزن – ماجرایی عاشقانه هم پیش آمد. «قرار بر این شد که خواهر چهارده‌ساله زیبای شاه به عقد امیر درآید و هرچند خواهر شاه در ابتدا مایل به این پیوند اجباری نبود، اما پس از چندی، بسیار دلبسته شوهر خوش شد.» ازدواج با خواهر شاه و از آن مهم‌تر موفقیت امیرکبیر در اجرای برنامه‌های نوسازی کشور، او را به قوی‌ترین مرد زمانه تبدیل کرد. در امور کشور دست شاهزادگان و درباریان را از دخالت کوتاه و سهم نامشروع‌شان را هم از خزانه حذف کرد. «پیامد تحقق طرح‌های او مایه انزجار گروه وسیعی از درباریان بانفوذ، خان‌ها و حاکمانی شد که روزگار خود را با ظلم و بی‌عدالتی و مداهنه می‌گذراندند.» مادر شاه (ملکه مادر) هم که از سنگینی سایه امیرکبیر رنج می‌برد و امکان جولان و اعمال نفوذ را نداشت، دشمنان او را دور خودش جمع کرد. «ملکه مادر نظر آنان را با خود همسو کرد و ذهن شاه را با تهمت و افترا انباشت و امیر را فردی در اندیشه تاج و تخت جلوه داد و آوازه او را گواهی بر نیت‌های جاه‌طلبانه‌اش برشمرد.»

شاه ابتدا به بدگویی‌ها و تهمت‌هایی که درباره امیرکبیر می‌شنید اعتنا نمی‌کرد، اما سخنان مسموم رفته‌رفته در وی اثر کرد، «سرانجام دسایس کاخ به ثمر نشست و امیر به فین تبعید شد.» همسرش، یعنی خواهر شاه هم با وی به تبعید رفت. «در دوران تبعید همسر جوان او در همه احوال با او بود و خوراک روزانه‌اش را با نگرانی مهیا می‌کرد. این نگرانی درست بود، زیرا مجبور بود به تنهایی امیر را از گزند دشمنانش حفظ کند.» دشمنان امیرکبیر تبعید او را کافی نمی‌دیدند و از احتمال تغییر نظر شاه و بازگشت صدراعظم مطرود به قدرت هم می‌ترسیدند. آنان «به تخریب او قانع نبودند و در لحظه‌ای مناسب که شاه را سستی فراگرفته بود، او را وادار به امضای حکم مرگ امیر کردند. کسی که باید حکم را اجرا می‌کرد، فرد مورد حمایت پیشین امیر بود.» قاتل با حکم قتل از تهران راهی کاشان شد و در گرمابه‌ای کارش را انجام داد.

منبع تابناک

بهترین از سراسر وب

[toppbn]
ارسال یک پاسخ