شاهنشاه ایران، پدرخواندهٔ امپراتور روم!
«آرکادیوس» امپراتور روم (۳۷۷/۴۰۸میلادی) هنگام وفات خود در شهر «بیزانتیوم» طفل خردسالی داشت به نام «تئودوسیوس» که هنوز به سن بلوغ نرسیده بود.
پدر دربارهٔ آینده زندگانی کودک و همچنین دربارهٔ اوضاع کشور پس از فوت خود، نگران بود و نمیدانست برای حل این دو موضوع مهم چه تدبیر عاقلانهای بیاندیشد، زیرا آرکادیوس به این نکته پی برده بود که اگر بخواهد شریکی برای سلطنت پسرش تعیین کنند، در حقیقت دشمنی زورمند برای وی تراشیده است و باعث هلاک او میگردد.
و اگر بخواهد پسر را به تنهایی بر تخت سلطنت بنشاند گروهی از ناتوانی و خردسالی او استفاده میکنند و به مخالفت با او پرداخته و پس از هلاک او، بی هیچ مانع و اشکالی تخت سلطنت را غصب مینمایند؛ مخصوصا که تئودوسیوس خویشاوندی در بیزانتیوم نداشت تا کفالت او را نماید و مراقب حال وی باشد…
…عموی او «هونوریوس» نیز خود گرفتار اغتشاشات ایتالیا بود و نمیتوانست در هنگام سختی به کمک او بشتابد. آرکادیوس نگران مدیها نیز بود و میترسید قوم مزبور امپراتور خردسال را از تخت براندازند و فساد و خرابی غیرقابل جبرانی به دولت روم وارد آورند.
پس از پی بردن به این اشکالات و مخاطرات، آرکادیوس باوجود آنکه در سایر مسائل چندان هوش و درایتی به خرج نداده بود، نقشهٔ عاقلانهای کشید که به وسیلهٔ آن هم جان پسرش را از خطر رهانید و هم تخت سلطنت را محفوظ نگاه داشت.
بدین معنی که در وصیتنامه خویش پسرش، «تئودوسیوس دوم» را جانشین خود و وارث تاج و تخت روم قرار داد و «یزدگرد یکم» شاهنشاه ساسانی را ولی و سرپرست او معین نمود و از وی تقاضا کرد که در حدود امکان در حفظ جان و سلطنت «تئودوسیوس» بکوشد.
بدین ترتیب «آرکادیوس» امور شخصی و مسائل مملکتی را مرتب ساخت و خود دار فانی را وداع گفت. اما یزدگرد شاهنشاه ایران همانکه وصیت آرکادیوس به وی رسید، کرامت اخلاق و بزرگواری شایان دقتی از خود نشان داد و چنانکه آرکادیوس از وی تقاضا کرده بود، تئودوسیوس را به فرزندی برگزید.
سپس سیاست خویش را بر اساس صلح دائمی با دولت روم برقرار کرد و ضمناً نامهای به مجلس سنای روم نوشت و ولایت و سرپرستی امپراتور جوان را رسما قبول نمود و به آنان اخطار کرد که هرکس به دشمنی او قیام کند یا توطئهای برپا نماید، گرفتار قهر و سرکوبی شدید شاهنشاه خواهد شد!
درود بر شما
خیلی سپاسگزارم که در جهت آگاهی انسانها تلاش میکنید پر توان باشید