نابودی شوش به دست آشور بنی پال
«”من شوش، شهر بزرگ مقدس، جایگاه خدایان و محل اسرار آنها را به خواست آشور و ایشتار فتح کردم. به کاخ های آن گام نهادم و به شور و شادی در آنجا اقامت گزیدم. درِ گنجهایش را که در آن سیم و زر فراوان بود گشودم. آنچه شاهان عیلام تا به امروز گردآورده بودند و تا به امروز هیچ خصمی جز من به آن دست نزده بود به غنیمت گرفتم. تمامی طلا و نقره و ثروت سومر، اکد و کاردونیاش ( بابل) را که شاهان عیلام گردآورده بودند، زیور آلات، نشانهای سلطنتی، سلاحهای جنگی …. تمام دارایی کاخهای آنان، که شاهشان برآن جلوس میکرد، میخوابید و بر آن غذا میخورد… آنها را به سرزمین آشور آوردم.
من زیگورات شوش را که از آجرهایی با سنگ لاجورد لعاب داده شده بود و تزئینات بنا را که با مس صیقل یافته ساخته شده بود درهم شکستم. «شوشینک» خدای اسرارآمیز که در مکانهای اسرارآمیز اقامت دارد و هیچکس او را ندیده است که او چگونه خدایی میکند، سومودو، لَکَمَر… این خدایان و این الههها را با زینت آلاتشان، ثروتشان، اموالشان و روحانیان آنها را به عنوان غنیمت به سرزمین آشور اوردم. سی و دو پیکره سلطنتی را که از طلا و نقره و مس و مرمر سفید ساخته شده بود…. به سرزمین آشور آوردم.
همه اِدوها و لاماسوهای (موجودات خیالی) معابد را بدون استثنا از میان برداشتم. پیکره گاوهای نر وحشتناکی را که زینت بخش درها بودند از جا کندم، معابد عیلام را با خاک یکسان کردم، خدایان و الهههای آنان را به یغما دادم. سپاهیان من به بیشههای مقدس آنان که تا آن هنگام هیچ بیگانهای از کنار آنها گذر نکرده بود، گام نهادند، اسرار آن را دیدند و به آتش کشیدند.
من قبور شاهان قدیم و جدید آن را که از پروردگار من ایشتار نهراسیده بودند ویران و متروک کردم، اجسادشان را در معرض آفتاب قرار دادم و استخوانهای آنان را به سرزمین آشور آوردم. من از از اِتیموهای (ارواح خدایان) آنان با جلوگیری از تقدیم هدایای تدفینی و آشامیدن مشروب به افتخارشان، سلب آسایش و آرامش کردم. من در مدت یک ماه و بیست و پنج روز راه، سرزمین عیلام را به بیابان ویران و لم یزرع تبدیل کردم. من در روستاهای آن نمک کاشتم. (زمین زراعی را شورهزار نمود)
من دختران شاهان، همسران شاهان، همه خانوادههای قدیم و جدیدی شاهان عیلام، شهربانان، شهرداران، شهرها… تمامی متخصصان، ساکنان مرد و زن…. چهارپایان بزرگ و کوچک را که تعدادشان از ملخها بیشتر بود به عنوان غنیمت جنگی به سرزمین آشور روانه ساختم… الاغهای وحشی، غزالها و تمامی جانوران وحشی از برکت وجود من با آسودگی خواهند زیست. آوای انسان، سم چهارپایان بزرگ و کوچک، فریادهای شادی و…. به دست من از عیلام رخت بربست.»