معرفی پنج ملکه قدرتمند ایران باستان

مشهورترین  داستان‌ها درباره امپراتوری ایران به ندرت زنان را به تصویر می کشد.....

مشهورترین  داستان‌ها درباره امپراتوری ایران به ندرت زنان را به تصویر می کشد. هنگامی که آنها این رویه را در پیش می گیرند، غالبا به عنوان یک شخصیت فرعی کوتاه در حرمسرای پادشاه یا وسواس به نارضایتی های شخصی است. تقریبا هیچ کدام از اینان صحیح نمی باشد. ملکه های ایرانی باستان از استقلال اجتماعی و اقتصادی برخوردار بودند که آنان را به سیاستمدارانی قدرتمند مبدل می ساخت. آنها لشکرها را برای فتح سرزمین های جدید هدایت نمی کردند، اما منابع و ثروت امپراطوری را تحت تسلط خود داشتند. ملکه‌ های ایرانی به‌ عنوان مادران شاهزادگان جدید برای سلسله هخامنشی، برای نسل‌ها فراتر از سلطنت هر پادشاهی، تأثیر قابل‌توجهی بر جانشینی سلطنتی و ثروت سیاسی امپراتوری داشتند.

۱. آتوسا: اولین ملکه مادر امپراتوری ایران (حدود ۵۵۰-۴۷۶ قبل از میلاد)

زن ایرانی باستانی گل نیلوفر آبی متناسب با طلا

ملکه آتوسا اول احتمالاً سلطنتی‌ترین زن امپراتوری ایران بوده است. پدرش، کوروش کبیر ، امپراتوری را تأسیس کرد. او همچنین همسر و خواهر دو جانشین اول کوروش بود، اما آتوسا واقعاً زمانی شروع به برتری کرد که بیشتر اعضای خانواده نزدیک او قبلاً از دنیا رفته بودند.

او در جوانی با برادرش کمبوجیه ازدواج کرد که در راه بازگشت به ایران در پی فتح مصر درگذشت. او در حال بازگشت بود تا با برادرشان – بردیا – روبرو شود که در غیاب کمبوجیه تاج و تخت را غصب کرد. در نهایت، کمبوجیه در مقابله با این غصب به دست پسر عموی دور خانواده سلطنتی – داریوش کبیر – افتاد که بردیا را ترور کرد و برای خود ادعای قدرت کرد.

داریوش برای تحکیم حکومت خود، با تمام بازماندگان زن کوروش کبیر از جمله آتوسا ازدواج کرد. هدف این بود که اطمینان حاصل شود که پسران هر یک از این زنان داریوش نیز باشند و خانواده او را با نسب اصلی کوروش ادغام کنند. آرشیو استحکامات تخت جمشید نشان می دهد که چگونه آتوسا و دیگر زنان سلطنتی دارایی خود را در اختیار داشتند، از دربار سلطنتی دور می شدند و منابع امپراتوری ایران را به نام خود فرمان می دادند. در واقع، آتوسا یکی از چهره‌های کمتر قابل مشاهده در آرشیو است، جایی که خواهرش – آرتیستون – و خواهر شوهر – ایرداباما – برجسته‌تر هستند.

آتوسا ملکی به نام آنترانتیش در شمال پارت داشت. در آنجا، او بیش از ۱۰۰ خدمتکار و کارگر، از جمله آشوریان خدمتگزار زنان و فرزندانشان، صنعتگران از سراسر امپراتوری، و یک پزشک یونانی را فرماندهی کرد. آتوسا بر اعیاد مجلل ریاست می کرد، جایی که مرسوم بود که ملکه تمام وظایف تشریفاتی و مذهبی را که به طور رسمی توسط پادشاه غایب انجام می شد، انجام می داد.

 

کتیبه خشایارشا وارث xpf

“کتیبه XPf” از طریق Livius.org اعلام می کند که خشایارشا وارث تاج و تخت است، اواسط قرن پنجم قبل از میلاد.

آتوسا به طور بالقوه در پارت مستقر بود تا نزدیک پسر بزرگش خشایارشا باشد . به گفته هرودوت مورخ یونانی ، آتوسا داریوش را متقاعد کرد که خشایارشا را وارث خود کند. داریوش قبل از غصب قدرت از همسر اول خود دو پسر داشت و در حالی که خشایارشا اولین پسرش پس از پادشاه شدن بود، داریوش در واقع آرتیستون – خواهر کوچکتر آتوسا – را بیشتر دوست داشت و دو پسر نیز با او داشت. با این حال، آتوسا با موفقیت داریوش را متقاعد کرد که یک نوع از ابتدائی دوگانه را داشته باشد. اول اینکه خشایارشا پسر ارشد داریوش شاه بود و دوم اینکه بزرگ ترین نوه کوروش. بنابراین او بهترین ادعای ارث را داشت. داریوش که احتمالاً از ترس این که آتوسا و سایر دختران کوروش می‌توانند پسرانشان را تحت فشار بگذارند تا در صورت مخالفت او جنگ داخلی را آغاز کنند، خرد آتوسا را ​​پذیرفت.

هنگامی که خشایارشا پادشاه شد، نفوذ آتوسا تنها افزایش یافت. او اولین ملکه مادر امپراتوری ایران بود، اولین زنی که تمام زندگی خود را به عنوان سلطنتی سپری کرد و پسرش را بر تاج و تخت دید. او معیاری را برای نسل‌های آینده تعیین کرد و حق ملکه مادر را برای مداخله در موارد خیانت ایجاد کرد. توانایی او در تأثیرگذاری بر سیاست داخلی ایران، یونانیان باستان را بر آن داشت تا ادعا کنند که او به تنهایی طراح حملات ایرانیان به کشورشان بوده است . این یک اغراق آشکار است، اما نشان می دهد که چگونه شهرت ملکه پیش از او بوده است.

۲. آمستریس: مدافع سلسله (حدود ۵۱۰-۴۲۴ قبل از میلاد)

مهر استوانه ای ملکه ایرانی باستان

مهر استوانه‌ای که ملکه ایرانی باستان را در حال ملاقات با یک دختر جوان و زن نجیب از طریق دایره المعارف ایرانیکا نشان می‌دهد.

جانشین آتوسا به عنوان ملکه مادر، برجسته ترین همسر خشایارشا، آمستریس بود. او دختر یکی از متحدان داریوش بزرگ در جریان کودتای او بود و ازدواج آمستریس با شاهزاده خشایارشا به تحکیم این اتحاد کمک کرد. در بسیاری از زمینه ها، ازدواج های سیاسی ترتیب داده شده، نمایندگی هر دو شرکت کننده را ربوده است. اگر او تردیدهایی داشت، زندگی بعدی آمستریس آنها را منعکس نمی کند.

اندکی پس از تهاجم نافرجام ایران به یونان در سال ۴۷۹ قبل از میلاد، آمستریس ردای زیبایی برای شوهرش بافت. خشایارشا فوراً آن را به زنی کوچکتر – همسر پسرشان – داد که شاه با او رابطه نامشروع داشت. با این حال، آمستریس وضعیت را اشتباه خواند و تصور کرد که خشایارشا با مادر دختر رابطه دارد و به عنوان مجازات، زن مسن‌تر را به طرز وحشیانه‌ای مثله کرده است. تنها زنان ایرانی می توانند همسران واقعی و قانونی شاه باشند. چنین ماجرایی خط جانشینی را به خطر انداخت. اگر خشایارشا از یک زن ایرانی دیگر پسری داشت، کسی می توانست ادعای تاج و تخت آن پسر را پیش ببرد و جرقه جنگ داخلی را برانگیزد.

در سال ۴۶۵ قبل از میلاد، خشایارشا ترور شد و امپراتوری ایران برای مدت کوتاهی در هرج و مرج قرار گرفت، زیرا سه پسر بزرگ او با آمستریس و دیگر اشراف قدرتمند برای کسب قدرت با هم رقابت کردند. در نهایت، سومین پسر آنها – اردشیر اول – جایگاه خود را به عنوان پادشاه تضمین کرد. آمستریس از موقعیت جدید خود به عنوان ملکه مادر، هر کسی را که هخامنشیان را تهدید می کرد مجازات می کرد.

طرح پازیریک نساجی ملکه ایرانی

طرحی از ملکه های ایرانی به تصویر کشیده شده بر روی پارچه زین که در پازیریک، سیبری، قرن چهارم پیش از میلاد، از طریق مجله Expedition، موزه پن پیدا شده است.

اندکی پس از به دست گرفتن قدرت، اردشیر اول با شورشی در مصر با کمک ارتش یونانی آتن روبرو شد. در آغاز، شورشیان برادر خشایارشا، هخامنش را که در آن زمان به عنوان ساتراپ بر مصر حکومت می کرد، کشتند. مگابیزوس، ساتراپ ایرانی آشور، توانست رهبران شورشی را وادار به تسلیم کند. آنها پذیرفتند که به شرط اعدام نشدن بازداشت شوند. با این حال، آمستریس برنامه های دیگری داشت. این افراد یکی از شاهزاده های خاندان سلطنتی را کشتند و این نوع خیانت مستلزم اعدام بود. آمستریس، نه پسرش، پادشاه، به مگابیزوس دستور داد تا خائنان را به دربار سلطنتی تحویل دهد تا سر بریده شوند.

وادار کردن مگابیزوس به شکستن سوگند خود با شورشیان مصری تنها یک نقطه از فهرست نارضایتی های ساتراپ علیه خانواده سلطنتی بود. پدر و پدربزرگ او بر استان بسیار معتبرتر بابل حکومت می کردند، اما حتی ازدواج با یکی از دختران خشایارشا و آمستریس – شاهزاده آمیتیس – او را از تنزل دادن به آشور نجات نداد، در حالی که یکی از پسران کوچکتر خشایارشا اجداد مگابیزوس را گرفت. صندلی مدتی پس از ماجرای مصر، مگابیزوس اولین ساتراپ بود که علیه پادشاه خود شورش کرد و دو ارتش وفادار را در نبردها شکست داد. آمستریس به همراه پرنسس آمیتیس نقش منحصر به فردی را در تاریخ ملکه های ایرانی باستان بر عهده گرفت: یک مذاکره کننده سیاسی.

 

فریز ایرانی کمانداران شوش

سربازان ایرانی در فریز کمانداران از شوش، قرن ششم تا پنجم پیش از میلاد، از طریق موزه لوور

زیرکی آمستریس جنگ را به پایان رساند. با شناخت موفقیت های آشکار مگابیزوس در میدان جنگ، ملکه مادر توانست او را متقاعد کند که از قدرت کناره گیری کند. علیرغم تمایل اردشیر برای دیدن اعدام او به مگابیزوس اجازه داده شد در تبعید راحت با دربار سلطنتی زندگی کند، در حالی که پسرش زوپیروس اجازه داشت در آشور سلطنت کند. حتی اگر فقط از طریق ازدواج، مگابیزوس بخشی از خانواده سلطنتی بود، و آمستریس همیشه با کشتن اعضای سلطنتی خود مخالف بود.

چند سال بعد زوپیروس نیز شورش کرد. او تقریباً به اندازه پدرش موفق نبود و به عنوان تبعیدی به آتن گریخت، فقط در رأس ناوگان آتن برای حمله به لیکیا در سال ۴۴۰ قبل از میلاد بازگشت. از قضا، این تهاجم با تسلیم شهر اول فروپاشید و دهقانی عصبانی سنگی را با دقت مرگباری پرتاب کرد و به سر زوپیروس ضربه زد. آمستریس علیرغم اینکه یک خائن بود، همچنان نوه خود را عضوی از خانواده سلطنتی می دانست و این دهقان را به جرم کشتن یک شاهزاده هخامنشی دستگیر و به صلیب کشیدند. او صرف‌نظر از شرایط یا فاصله نسبی از هسته خانواده، اجازه نمی‌دهد خانواده‌های سلطنتی بدون مجازات کشته شوند.

آمستریس شاهد بود که حداقل دو نوه به بزرگسالی رسیدند و او و اردشیر هر دو به دلایل طبیعی در چند ماه پس از یکدیگر در اواخر سال ۴۲۴ قبل از میلاد مردند.

۳. Parysatis: ملکه بزرگ (حدود ۴۷۰-۳۷۰ پ.م.)

نقش برجسته سنگ آهکی یک زن ایرانی از مصر، قرن چهارم قبل از میلاد، از طریق موزه بروکلین

مرگ اردشیر اول جرقه یک جنگ داخلی شد. او فقط یک پسر ایرانی کامل داشت، خشایارشا دوم. با این حال، اردشیر پسران زیادی با کنیزهای بابلی داشت و حداقل سه نفر برای کسب قدرت تلاش کردند. پیروز این جنگ قدرت، پادشاه داریوش دوم بود که تا حدودی به دلیل نفوذ همسر (و خواهر ناتنی‌اش)، پاریساتیس، بود. او از بسیاری جهات اوج ملکه بودن ایرانیان باستان را نشان می داد.

اینکه آیا مادر داریوش دوم قبلاً مرده بود یا به دلیل بابلی بودن واجد شرایط نقش ملکه مادر نبود، مشخص نیست. با این وجود، او هیچ نقشی در سیاست دوران سلطنت پسرش نداشت. نفوذ سنتی آن موقعیت به Parysatis به عنوان همسر پادشاه جدید افتاد که این وضعیت جدید را با ثروت و ارتباطات موجود خود ترکیب کرد تا تأثیر زیادی داشته باشد.

از سنین پایین، Parysatis یک سرمایه گذار باهوش و صاحبخانه نجیب قدرتمند به تنهایی بود. پس از ازدواج او با داریوش، پدرشان مجموعه ای از دهکده ها و املاک در شمال غربی سوریه را به عنوان شاهنشاهی شخصی به پاریساتیس اعطا کرد. در حالی که اردشیر هنوز زنده بود، داریوش اغلب به وظایف خود به عنوان ساتراپ هیرکانی مشغول بود. با این حال، Parysatis بیشتر وقت خود را در بابل گذراند. او ثروت و نفوذ خود را هم به عنوان یک شاهزاده خانم و هم به عنوان صاحب زمین در سوریه در مجموعه ای از املاک بزرگ در اطراف شهرهای بابل و نیپور چرخاند. از این طریق، او با ساتراپ های مصر و ماد و خانواده بازرگان قدرتمند موراشو نزدیک شد .

 

نقاشی جیمز انسور ملکه پاریساتیس
ملکه پاریساتیس، اثر جیمز انسور، ۱۹۰۰، از طریق حراجی کارلو بونته

هنگامی که پاریساتیس در سال ۴۲۲ قبل از میلاد، شوهرش را تشویق کرد که برای کسب قدرت تلاش کند، موراشو منابع مالی را برای تحقق آن فراهم کرد. همراه با ارتباطات سیاسی پاریساتیس، داریوش دوم حتی قبل از اینکه قصد خود را اعلام کند، بر بیشتر امپراتوری پیروز شد. او و داریوش قبل از پادشاه شدن داریوش دو فرزند خردسال داشتند – آرساکس و آمستریس. پسر دوم – کوروش کوچک – در سال ۴۲۲ قبل از میلاد به دنیا آمد.

هر دو فرزند بزرگ پاریساتیس برای ایجاد اتحاد سیاسی با ساتراپ ارمنستان در زمان به قدرت رسیدن داریوش ازدواج کردند. Arsakes به Stateira و Amestris به Terituchmes. پس از مرگ پدر، تریتوکمس ساتراپ شد و علیه داریوش دوم قیام کرد. برای اینکه منظور خود را روشن کند، او آمستریس را به قتل رساند. در نهایت، شورش از درون سرنگون شد، اما Parysatis به دنبال انتقام وحشتناکی بود. برای هفته‌ها پس از آن، ماموران او برای شکار و کشتن همه اعضای خانواده Terituchmes به دور و بر فرستاده شدند.

خونریزی تنها زمانی متوقف شد که Parysatis عروس خود را هدف قرار داد. استاتیرا در تمام طول رویداد وفادار ماند، اما ملکه به خاطر خون بیرون آمد. شاهزاده آرساکس مجبور شد از پدرش التماس کند که مداخله کند و جان استاتیرا را نجات دهد. داریوش دوم به پاریساتیس دستور توقف داد، اما ملکه برای همیشه از پسر بزرگش و همسرش رنجید. این او را به طرفداری آشکار برای پسر دومش کوروش سوق داد. هنگامی که او فقط ۱۵ سال داشت، پاریساتیس داریوش شاه را متقاعد کرد که کوروش را نایب السلطنه خود در استان های دریای اژه کند. ساتراپ‌های ایرانی نزدیک‌ترین یونان و متحدانشان در اسپارت سال‌ها برای پایان دادن به جنگ پلوپونز تلاش کردند. کوروش وظیفه مدیریت مالی جنگ را بر عهده داشت و تنها در سه سال آن را با موفقیت به پایان رساند.

نبرد کوناکا آدرین گیگنت
نبرد کوناکسا به تصویر کشیده شده توسط آدرین گینه، قرن ۱۹ میلادی، از طریق موزه لوور

با این حال کوروش برای پیروزی واقعی حضور نداشت، زیرا در سال ۴۰۴ قبل از میلاد، زمانی که داریوش دوم در حال مرگ بود، به دربار سلطنتی فراخوانده شد. داریوش و پریساتیس تا آخرین نفس با یکدیگر بحث کردند که کدام یک از پسرانشان باید پادشاه شود. پاریساتیس به کوروش علاقه داشت. داریوش از آرساکس حمایت می کرد. در نهایت، کلمه پادشاه قانون بود، اما درست زمانی که آرساکس به عنوان پادشاه اردشیر دوم تاجگذاری می‌کرد، پاریساتیس به کوروش کمک می‌کرد تا ترور برادرش را طراحی کند. این تلاش شکست خورد، اما پاریساتیس مشارکت خود را مخفی نگه داشت و اردشیر دوم را متقاعد کرد که کوروش را به خاطر تصمیم عجولانه‌اش ببخشد.

پاریساتیس پس از آن سه سال را صرف برنامه ریزی برای به قدرت رسیدن کوروش کرد و برای او متحدانی مانند آنچه برای داریوش داشت به دست آورد. این استراتژی برای بار دوم تقریباً جواب داد. در نبرد کوناکسا ، اردشیر مجروح و مفقود شد. کوروش تقریباً بر امپراتوری پیروز شد، اما با پرتاب تصادفی نیزه در هرج و مرج کشته شد. پاریساتیس اردشیر را متقاعد کرد یا فریب داد تا هر فردی را که در مرگ کوروش دخیل بوده است، حتی به صورت مماس، تحویل دهد. او شرایطی را ترتیب داد تا آنها را در دام اعتراف به خیانت بیاندازد یا به بهانه های واهی آنها را به خانه خود برد. همه آنها بر خلاف میل اردشیر در شکنجه های وحشتناک کشته شدند، اما حتی شاه نیز نتوانست جلوی مادرش را بگیرد.

۴-Stateira I استاتیرا (حدود ۴۵۳-۳۸۰ پ.م.)

بنای یادبود زن هخامنشی از داسیلیوم

زن هخامنشی و خدمتکارانش بر روی بنای یادبود داسیلیوم، قرن پنجم تا چهارم پیش از میلاد، از طریق دایره المعارف تاریخ جهان

برخلاف بسیاری از ملکه های ایرانی باستانی در این فهرست، استاتیرا I هرگز نتوانست از تمام قدرت خود استفاده کند. تمام دوران تصدی او از نظر سیاسی تحت الشعاع Parysatis قرار گرفت، اما Stateira ناتوان نبود. او در بیشتر عمر خود درگیر نبردی با مادرشوهرش بود. استاتیرا در شورش برادرش شرکت نداشت و تنها زمانی که پس از تاجگذاری اردشیر دوم ملکه شد، فعالیت سیاسی را آغاز کرد. هدف اصلی سیاسی او در سال‌های قبل از شورش کوروش جوان، در واقع تلاشی برای اصلاح وجهه عمومی خانواده سلطنتی با شکستن هنجارهای جنسیتی بود.

به طور سنتی، اشراف ایرانی سعی می کردند تا حد امکان خود را از انظار عمومی دور کنند. هر چه توده مردم کمتر کسی را می دیدند، اعتبار بیشتری داشتند. در میان مردان ایرانی، از جمله پادشاه، مسئولیت هایی به عنوان چهره دولت و رهبران نظامی، زندگی در انزوا کامل را غیرممکن می کرد. زنان نجیب ایرانی در کالسکه‌های دربسته سفر می‌کردند و تمام زندگی را بدون ارتباط با دهقانان خارج از خدمتکاران خود زندگی می‌کردند.

گنجینه بندگان هخامنشی

حکاکی شده توسط خادمان هخامنشی از گنجینه آکسوس، قرن پنجم تا چهارم پیش از میلاد، از طریق موزه بریتانیا

استاتیرا سنت را کنار گذاشت و به نفع سفر در یک بستر یا کالسکه روباز برای دیدن توده‌ها، احوالپرسی با مردم محلی در حین سفر و جلب احترام بی‌نهایت از سوی رعایای خود، کنار گذاشت. او رفتار مشابهی را از اردشیر تشویق کرد که به عنوان یک پادشاه سخاوتمند شهرت پیدا کرد و از تعامل با مردم خود فارغ از طبقه‌بندی خوشحال بود. در همان زمان، همسالان Stateira جنبه های دیگر نقش های جنسیتی سنتی را رد کردند. خواهر استاتیرا هم به خاطر زیبایی و هم به خاطر مهارتش در اسب سواری و شکارچی معروف بود. پسر عموی آنها، مانیا، اولین زن ایرانی شناخته شده ای شد که در سال ۳۹۹ قبل از میلاد به عنوان فرماندار محلی آئولیس، بر سرزمینی به نام خود حکومت کرد. Stateira این تغییر نگرش را به دربار سلطنتی آورد.

پس از شورش کوروش، استاتیرا برای تضعیف تمایل پاریساتیس برای انتقام تلاش کرد. هنگامی که یکی از ژنرال های کوروش کوچک در بابل زندانی شد، پاریساتیس سخت تلاش کرد تا او را آزاد کند. ظاهراً اردشیر دوم آماده اجابت این درخواست بود، اما استاتیرا او را متقاعد کرد که خائن را به هر حال اعدام کند. پس از سال ها تضعیف یکدیگر، Parysatis دست برتر را به دست آورد و Stateira قربانی یک شام مسموم شد. اردشیر دوم که خشمگین شده بود، پاکسازی خانواده پاریساتیس را انجام داد و مادرش را به عنوان مجازات قتل استاتیرا به بابل تبعید کرد.

۵. آتوسا دوم: آخرین ملکه واقعی امپراتوری ایران (حدود ۳۸۰-۳۳۸ قبل از میلاد)

صحنه اسکرابوئید تماشاگران ملکه ایرانی
نگین اسکارابوئید با ملاقات یک زن ایرانی و یک نجیب زاده، قرن پنجم قبل از میلاد، از طریق موزه اشمولین

 

یکی از آخرین اقدامات Parysatis ترتیب دادن ازدواج بود. استاتیرا سال‌ها بود که مرده بود و پاریساتیس اردشیر دوم را متقاعد کرد که کوچک‌ترین دخترش را با استاتیرا ازدواج کند. این ملکه آتوسا دوم بود. ازدواج های محارم در امپراتوری ایران بی سابقه نبود. آتوسا اول با برادرش ازدواج کرده بودم. با این حال، اتحاد پدر و دختر هنوز بسیار غیرعادی بود.

آتوسا دوم همچنان توانست از موقعیت جدید خود به عنوان ملکه استفاده کند. اردشیر دوم باید به طور قطعی انتخاب می کرد که کدام یک از پسرانش پادشاه بعدی خواهد بود. Primogeniture و احساسات شخصی اردشیر به نفع پسر بزرگ او، داریوش دیگر بود. آتوسا و بسیاری از نجیب زادگان جوان‌تر از کوچک‌ترین پسر اوچوس حمایت می‌کردند. یک جناح کوچکتر از نامزد سومی به نام آریاسپس حمایت کرد و کشیشان از دیگری به نام آرسامس حمایت کردند.

همانطور که اردشیر رسماً داریوش را به عنوان وارث او آتوسا منصوب کرد، به اوخوس نزدیک شد و به او پیشنهاد کرد که او، برادرش، پس از به دست گرفتن قدرت با او ازدواج کند. آتوسا می خواست قدرت خود را حفظ کند و اوچوس در دسترس برادری بود که بیشترین توانایی را در این امر داشت. آتوسا به اشراف و درباریان رسید و پرونده اوخوس را برای او تنظیم کرد. او از داریوش که قبلاً ۵۰ سال داشت، جوان‌تر بود و بیشتر یک جنگجو بود، که در زمانی که شورش در حال گسترش بود ، یک امتیاز بود .

 

سکه اردشیر چهارم

سکه ای که احتمالا پسر آتوسا، اردشیر چهارم، ۳۳۸-۳۳۶ قبل از میلاد را از طریق سکه های CNG نشان می دهد.

شاهزاده داریوش توسط یک نجیب خوار به نام تیریبازوس که ولیعهد را تشویق کرد تا پدرش را ترور کند و زودتر قدرت را به دست آورد، به سراغ شاهزاده داریوش رفت. داریوش و تیریبازوس در عمل دستگیر و به جرم خیانت اعدام شدند. آتوسا و اوخوس تعدادی از دوستان و خدمتکاران را با پیام هایی در مورد خیانت ها، داستان های دروغین نفرت اردشیر از پسر دومش و تهدیدهایی از جانب دیگر اشراف زاده به دیدار آریاسپس فرستادند. آنها آریاسپس را به سمت افسردگی و خودکشی سوق دادند و رقیب دیگری را از اوچوس دور کردند.

با کشته شدن داریوش و آریاسپس، اوخوس نامزد واضح جانشینی پدرش بود. با این حال، اردشیر عابدترین پسر خود – آرسامس – را به وارث برگزید و اوخوس را برای جلوگیری از تهاجم مصر به امپراتوری جنوب غربی فرستاد. پادشاه هنوز از نقش آتوسا در توطئه‌ها بی‌اطلاع بود و او پسر تیریبازوس که اخیراً درگذشته بود را برای ترور آرسامس استخدام کرد. خبر مرگ آرسامس باعث شد که سلامتی اردشیر دوم کاهش یابد و اوخوس در سال ۳۶۴ قبل از میلاد به پادشاهی اردشیر سوم تبدیل شد و آتوسا دوم ملکه او شد.

هیچ چیز در مورد زندگی بعدی آتوسا مشخص نیست. در سال ۳۳۸ قبل از میلاد، سلطنت اردشیر سوم با تراژدی به پایان رسید، هنگامی که یک مشاور خواجه تمام خانواده سلطنتی را به جز جوانترین شاهزاده ترور کرد. اگر آتوسا در آن زمان هنوز زنده بود، احتمالاً همراه با خانواده اش از بین رفته است. امپراتوری هخامنشی چند سال بعد به دست اسکندر مقدونی افتاد و هیچ یک از ملکه های ایرانی مانند آتوسا و نیاکان او برای قرن ها دوباره قدرت مستقیم نداشتند.

منبع فرتاک نیوز

بهترین از سراسر وب

[toppbn]
ارسال یک پاسخ