کوروش بزرگ از نگاه خارجی ها
حال می خواهیم ببینیم این سیاحان درباره کوروش و آثار باقی مانده از او چه گفته و چه نوشته اند. ضمن این که با خواندن این متون متوجه خواهید شد که تفاوت دیده ها و شنیده های این سیاحان چیست و کجاست
سفرنامه پیترو دلاواله
جهانگرد ایتالیایی، زاده ۱۵۸۶ (۹۶۵) در دوره صفویه و در زمان شاه عباس به ایران آمد و از مناطق مختلف ایران دیدن کرد و مورد احترام شاه قرار گرفت. دلاواله هنگام عبور از رود دیاله (که از کردستان آغاز شده و به عراق می رود) می نویسد: «من تصور می کنم دیاله همان رودخانه گیندس (Gyndes) باشد که به گفته هرودوت، یکی از اسب های کوروش موقع لشکرکشی او به بابل در آن غرق شد و در نتیجه او از روی خشم فرمان داد آن را به ۳۶۰ شعبه تقسیم کنند تا بتوان با پای پیاده از آن عبور کرد.»
پیترو دلاواله در ضمن تعریف از شهر شیراز می نویسد: «به قراری که از اشخاص مورد اعتماد شنیده ام یک بنای عظیم قدیمی است که در ایران به «چهل منار» معروف است و قدری دورتر از شیراز در شهر پرسپولیس برپا شده است و تصور می کنم مدفن شاهان باستانی ایران یا قصری از زمان سیروس ها و داریوش ها باشد.»
تحلیل کارشناس:
سفرنامه جیمز موریه
سیاستمدار انگلیسی در سال ۱۸۱۰ (۱۱۸۹) به عنوان یکی از همراهان «گور اوزلی» به ایران آمد و طی اقامتش در ایران و در مسیر حرکت از جنوب به سوی تهران، از مناطق تاریخی و باستانی کشورمان مانند تخت جمشید و پاسارگاد دیدن کرد و در برخی نقاط دست به حفاری و اکتشاف زد. برخی موریه را اولین کسی می دانند که بنای موجود در پاسارگاد را به عنوان مقبره کوروش شناسایی کرده است. آنچه در زیر می آید، ماجرای دیدار او از مقبره کوروش است.
موریه در ادامه به توصیف بخش داخلی مقبره کوروش می پردازد و می نویسد: «اکنون سراسر فضای درون این چهار دیواری، گورستان است و همانا از سنگ کورهای تازه پر است. کلید اینجا در دست زنان است و جز زنان کسی حق آمدن به درون را ندارد. مردم هم، همگی اینجا را بنای مادر سلیمان می دانند.»
موریه در ادامه با توجه به مطالبی که از قبل درباره آرامگاه خوانده بوده است، با شک و تردید درباره آن می گوید: «آن گور در یک بیشه و یک عمارت کوچک بود با طاق هلالی سنگی و آستانه آن چنان تنگ که لاغرترین مردها به سختی می توانستند درون آن شوند. آرامگاه روی پایه ای چهارگوش از تخته سنگ بود و روی آن کتیبه معروف زیر دیده می شد: «آی مردم میرنده! من کوروش پسر کمبوجیه بنیان گذار شاهنشاهی ایران و پادشاه آسیا هستم. به گور من کینه نورزید.»
تحلیل کارشناس:
موریه زمان دیدارش از پاسارگاد ابتدا این بنا را به نام آرامگاه کوروش تایید کرد اما بعدا بر اساس توصیفات آریان از این بنا دچار اشتباه شد و نوشت که محل اصلی آرامگاه باید در جایی دیگر باشد. او در سفرنامه اش به مطلب جالبی اشاره کرد و آن حفاظت مقبره توسط زنان است. این گونه که بر می آید چون اهالی مقبره را مربوط به یک زن یعنی مادر سلیمان می دانستند به مردان اجازه ورود نمی دادند ولی موریه و دیگران با دادن پول موفق به بازدید از داخل آن شدند.
سفرنامه سایکس
نظامی، نویسنده و جغرافیدان انگلیسی بود که در زمان خدمتش در ارتش انگلیسی هند، با زبان فارسی آشنا شد. او در ۱۸۹۳ (۱۲۷۲) به عنوان مامور ویژه به ایران آمد و کنسولگری های انگلیس را در کرمان و سیستان بنا کرد. سایکس در ۱۹۱۶ (۱۲۹۵) به عنوان فرمانده پلیس جنوب ایران منصوب و مامور سرکوب مقاومت مردم جنوب و دلیران تنگستانی شد. سایکس با توجه به قدرتی که در ایران داشت، توانست اطلاعات بسیار ذی قیمتی از نقاط مختلف به دست آورد.
«راه مشهد مرغاب که سی مایل (۴۸ کیلومتر) امتداد آن است، یکی از طرق جالب توجه ایران است و در پنج مایلی (۸۵ کیلومتر) جاده ای که به پلوار امتداد دارد، به جلگه خرم و مصفایی منتهی می شود که پر از قراء معمور و آباد است و آب و سبزه و درخت از هر طرف رژه می رود و در فاصله کوتاهی مسافر به مقبره کوروش می رسد که یک موقع مورد بحث اساتید باستان شناسی و مورخین عالی مقدار بوده است.
نقشه بنا به طور قطع به وسیله یک نفر معمار یونانی طراحی شده است و تالار بزرگی داشته که هنوز پایه دیوار و ستون های سنگی آن دیده می شود و مسیو دیولافوا، نقشه خیالی آن را کشیده است. محوطه بنا، روی هفت پلکان سنگ آهکی قرار گرفته که پلکان اولی بزرگ است و عبور از آنها خالی از اشکال نیست ولی پلکان های بالا عریض تر است. دیوراها و سقف بنا از سنگ های بزرگی تشکیل شده است که با کمال استادی آنها را روی هم سوار کرده اند و با وجودی که ایلات و عشایر، سرب و آهن لای شکاف آنها را بیرون آورده اند، هنوز پابرجاست.
تحلیل کارشناس:
سر پرسی گذشته از مسئولیت های سیاسی، یک مورخ و شرق شناس و نویسنده بود. سایکس با زبان فارسی آشنا بود و ایرانیان را مردمی برتر از تمامی ساکنین غرب آسیا می دانست و می گفت هیچ یک از ملل این قاره بزرگ در تیزهوشی و بلندفکری به پای ایرانیان نمی رسند. از جمله امتیازات مهم سفرنامه و تاریخ سایکس در این است که او به اسناد محرمانه وزارت خارجه کشورش و همین طور گزارش های محرمانه ماموران قبلی در ایران دسترسی داشته است که در تدوین کتاب هایش از این اسناد استفاده بسیار کرده است. سایکس در بازدیدش از پاسارگاد، هر چند باز هم به کتاب آریان استناد می کند اما سعی کرده است با دیدی محققانه بنای آرامگاه و دشت اطرافش را بررسی و توصیف کند.
سفرنامه اوژن فلاندن به ایران
شرق شناس، نقاش و سیاستمدار فرانسوی است که در زمان محمد شاه قاجار به همراه «پاسکال کوست»، سیاح معروف، به ایران آمد. این سفر در حقیقت ماموریتی بود از سوی فرهنگستان هنرهای فرانسه برای تهیه گزارش و تصویر از آثار باستانی ایران. حاصل سفر دو ساله به ایران، کتابی بزرگ و مفصل است به نام «سفر به ایران» که در پارس منتشر شد. کتاب حاوی نقاشی های فلاندن از مناطق مهم و تاریخی ایران است که ارزش کتاب را چند برابر کرده است. او درباره دیدارش از پاسارگاد نوشته است: «پس از اندک زمانی به وسط دشت رسیدیم که ویرانه های بی شمار گوشه به گوشه اش وجود داشت. برای اقامتگاه محلی را انتخاب کردیم که بر دیگر محال (محل ها)، تفوق داشت و بیشتر آسایش ما در آن فراهم می شد.
باز هم از یکی از بناهایی که در این محل هست و با شرحی که آریان در باب مقبره کوروش می دهد، مطابق در می آید و می توان گفت که پاسارگاد جایی دیگر بنا نشده… بنای مهم، مقبره ای است از سنگ یکپارچه و توپر که در سی قدمی و به بالای مصالح اولیه اش باقی مانده است. به دو قسمت تقریبا مساوی تقسیم می شود. یکی از پلکانی تشکیل می شود که روی یکدیگر قرار دارند و پایه و مبنای دومی است که در آن اتاق مقبره بنا شده است؛ اتاق مستطیل شکل و از تخته سنگ های رخام بزرگ سفید که ظرافت و نرمی خاصی دارند، تشکیل شده است. دو سمت این بنا که باریک تر است، هر یک سردری را نشان می دهد. وضع ساختمان چنان است که درب ورودش به شمال غربی است، از یک در کوچک که دورش را گچ بری کرده اند، تشکیل شده و از برجستگی های مربع یا دایره شکل که کم و بیش خراب شده و نمی توان به سبکش پی برد ولی بیشتر به پروفیل های یونان است.
کوتاهی در باعث می شود که در موقع ورود انسان سر را خم کند، پس از عبور وارد کفش کنی کوچک مستطیل شکل و بسیار باریک می شوند. از آن به در دیگری می رسند که باز شدنش وابسته به بسته شدن در دیگر است. این در برای این است که روشنایی، صدا یا چشم کسی به درون مقبره نفوذ نکند.
این مقبره دراز است و سقفش روی سه دیوار قرار گرفته و معلوم نیست در این مقبره جسدی بوده یا نه؟… در وسط دشت سه جرز و یک ستون باقیمانده که از قصر یا معبدی است. در مشرق این خرابه ها آثار بنای دیگری باقی است که از سنگ چین های سفید و سیاهش می توان حدس زد بسیار حجیم و بزرگ بوده است. روی دیواره ای از آن نقشی استوار است که با هیچ یک از نقوش دیگر ایران شباهتی ندارد و دارای سبکی به خصوص است. شخصی را نشان می دهد که جامه دراز ریشه ریشه پوشیده است و سرش را کلاهی پوشانده که لبه هایش به بالای گوش است. در نوک آن دو شاخ بزرگ بز کوهی است که به جلو و عقب قرار دارند. روی این شاخ ها سه شیء مشابه است که نمی توان حدس زد چه باشند. شاید پایه های ظرفی است که در بالایش سه گلوله یا سیب گذارده اند. این ابوالهول چهار بال دراد، دوتا به لجو و دوتا به عقب و در بالای سرش عبارتی به چهار سطر با خط میخی …»
تحلیل کارشناس:
سه سال در آسیا
مستشرق، مورخ و دیپلمات فرانسوی در نیمه قرن دوم قرن نوزدهم به ایران آمد. او طی اقامتش در ایران کاملا با زبان فارسی آشنایی پیدا کرد و ضمن بررسی و مطالعه در نقاط مختلف ایران به ترجمه متون فارسی به فرانسه هم مبادرت ورزید. دوگوبینو شیفته ایران بود و از نگاه او در ایران همه چیز وجود داشت:
تحلیل کارشناس: