سپاه اعراب چگونه به قلب ایران رسید؟

در مورد فتح شهر اصفهان در منابع تاریخی با دو روایت اصلی روبه‌رو هستیم که به طرز عجیبی هم در مورد تاریخ و هم در مورد اسامی فاتحان با هم اختلاف دارند و همین‌طور در مورد مساله ادامه فتوحات اعراب در ولایت جبال بعد از پیروزی در نهاوند؛ موردی که چنان‌که خواهیم دید در ارتباط با مساله مورد بررسی در بخش اول اهمیتی بی‌مانند دارد. در اینجا منبع اصلی برای روایت اول که ظاهرا مبتنی بر «روایات اهل کوفه در این مورد» است، تاریخ طبری و برای روایت دوم کتاب فتوح‌البلدان بلاذری است که نسبت به دیگر منابع همزمان خود با تفصیل بیشتری به این موضوع پرداخته‌اند و روایاتشان از دقت و اعتبار بیشتری برخوردار است چنان‌که تقریبا همه منابع بعدی روایت خود را از یکی از این‌دو گرفته‌اند. از دیگر معاصران اینها، بعضی مانند دینوری در مورد موضوع اصلی ما سخن نگفته‌اند.

<>

نقشه ایران و همسایگانش در دوره حمله اعراب

تاریخ یعقوبی که روایتش با بلاذری همخوانی دارد، تاریخی عمومی است و به اختصار از موضوع می‌گذرد و الفتوح ابن‌اعثم، چنانکه خواهد آمد بیشتر جنبه داستان‌گویی دارد و مثلا با وجود تفصیل، تاریخی برای زمان این فتح ذکر نمی‌کند. اما به هر حال در هر مورد این منابع و شماری از منابع بعدی نیز برای نشان دادن میزان پذیرش هرکدام از روایات اصلی و نیز جست‌وجوی شاهدی تازه، مورد بررسی قرار خواهند گرفت. در مورد تاریخ فتح اصفهان روایات گوناگونی توسط مورخان ارائه شده است. راوی نا‌‌موثق، سیف بن‌عمر، سال فتح را ۱۸ﻫ می‌داند. طبری فتح اصفهان را در ضمن حوادث سال ۲۱ﻫ می‌آورد و ابن‌اثیر هم که روایت خود را از طبری گرفته همین تاریخ را پیش می‌نهد. نویسنده ناشناس مجمل‌التواریخ ظاهرا فتح اصفهان را در سال ۲۲ﻫ دانسته است، اما بلاذری، یعقوبی و ابن‌عبری سال ۲۳ﻫ را سال فتح گفته‌اند. مقدسی هم فتح اصفهان را در اواخر عهد عمر و اوایل عهد عثمان، یعنی‌حدود‌ سال ۲۳ﻫ می‌داندو از دیگران، ابن‌اعثم تاریخ واقعه را نگفته و دینوری و مسعودی هم اصلا به این موضوع نپرداخته‌اند.

درمیان روایات مختلف روایات اهل کوفه تمایل دارند تاریخ فتح را زودتر از دیگر روایات، یعنی میان سال‌های ۱۸ تا ۲۱ﻫ ذکر کنند و در میان آنها می‌توان به‌ویژه به سیف‌بن‌عمر اشاره کرد که روایات او مخصوصا در باب تاریخ حوادث ناموثق است. به هر حال اگر روایت سیف‌بن‌عمر را کنار بگذاریم به دو دسته کلی از روایات دست‌می‌یابیم: اول روایت طبری (که به جهات مختلف به روایات کوفی نزدیک است) و کسانی مثل ابن‌اثیر که روایت‌شان مبتنی بر تاریخ طبری است و سال ۲۱ﻫ را پیشنهاد می‌کنند. دوم منابعی که در نهایت روایاتشان را از بلاذری و احتمالا یعقوبی گرفته‌اند و سال ۲۳ﻫ را تاریخ فتح دانسته‌اند و چنانکه آمد اکثریت دارند. منبعی مثل مجمل‌التواریخ هم ظاهرا توجه زیادی به ذکر تاریخ دقیق نداشته است، هرچند تاریخ‌های به‌دست آمده از آن از جهتی دیگر اهمیت دارند و به‌طور کلی شاید به‌دسته اول نزدیک باشند. حال به دو پاسخ رسیده‌ایم که ترجیح یکی بر دیگری به راحتی امکان‌پذیر نیست مگر با تکیه بر این واقعیت که روایت دوم طرفداران بیشتری داشته است. حال برای روشن شدن مساله باید موضوع دیگری هم مطرح شود که تا حدودی روشنگر مساله است.

می‌دانیم که در سرزمین‌های حاشیه دریای خزر مهم‌ترین مانع پیشروی اعراب مسلمان، موانع جغرافیایی (کوه‌ها و آب و هوا) بوده است عاملی که فتح این نواحی را تا سال‌ها به تعویق انداخت. همچنین می‌دانیم که در فتح شهر‌های ایالت فارس در جنوب ایران، ظاهرا جبهه جدیدی از سوی خلیج‌فارس در جنوب ایجاد شد و بنابراین فتوحات در این ناحیه احتمالا تا حدی مستقل از فتح نواحی غربی و مرکز ایران صورت گرفته است و برای تعیین تاریخ فتح این نواحی نمی‌‌توان تکیه زیادی بر حوادث آن حدود کرد. اما در مورد فتح شهرهای ولایت جبال به‌طور کلی و اصفهان به‌طور خاص، چنین نیست. اولا این ناحیه دارای موانع طبیعی چندانی در برابر مهاجمان نیست. در واقع این ناحیه از سوی غرب با کوه‌های زاگرس محافظت می‌شود، حال اگر مهاجمی از این سد عبور کند با «میدانی» هموار روبه‌رو می‌شود و شهرهایی که جز دیوارهایشان مانعی در برابر آنها ندارند، شهرهایی که صدها سال است با دشمنی خارجی پشت دروازه‌هاشان روبه‌رو نشده‌اند و نیز به همین دلیل زمان فتح نواحی مختلف آن نمی‌توانسته اختلاف چندانی با هم داشته باشد.

دوم اینکه فتوحات در این سرزمین در ادامه پیشروی اعراب در جبهه غربی به درون فلات ایران و از این سمت صورت گرفته است و آخرین گام برای راه‌یابی به این منطقه پیروزی در جنگ نهاوند به‌شمار می‌رفت. یعنی تقریبا تمام فتوحات در این سرزمین بعد از جنگ نهاوند صورت گرفته است و بنابراین روایات مربوط به تاریخ این جنگ می‌توانند اهمیتی فراوان داشته باشند به‌ویژه آنکه به سبب اهمیت این واقعه نزد راویان اخبار فتوح که آن را فتح‌الفتوح نامیده‌اند، ظاهرا در تعیین تاریخ دقیق آن نسبت به موضوع مورد بررسی ما اختلاف کمتری میان منابع مشاهده می‌شود. البته آنچه در اینجا اهمیت ویژه‌ای دارد نه تاریخ جنگ نهاوند، بلکه در واقع فاصله زمانی میان این فتح و فتح دیگر نواحی جبال و به‌طور خاص اصفهان است.

تاریخ جنگ نهاوند، این «آخرین مقاومت متشکل ایرانیان» در برابر اعراب مسلمان، در منابع ذکر شده، به اضافه دینوری تقریبا به‌طور یکسان سال ۲۱ﻫ ذکر شده است. طبری هم در این مورد می‌گوید که به گفته ابن اسحاق و ابو مشعر و واقدی جنگ نهاوند در سال ۲۱ﻫ رخ داده اما به گفته سیف‌ بن‌عمر فتح نهاوند در سال ۱۸ﻫ بوده است. طبری خود فتح نهاوند را در ضمن حوادث سال ۲۱ﻫ آورده که این خود تایید این تاریخ از سوی اوست. گذشته از روایت سیف، مجمل‌التواریخ هم سال فتح نهاوند را سال ۲۰ﻫ آورده است و بلاذری هم روایتی از ابومخنف دارد که سال این فتح را با لحنی مردد، ۱۹ یا ۲۰هجری می‌داند که نزدیک به روایات کوفی است.

حال به مساله اصلی، یعنی فاصله زمانی میان جنگ نهاوند و فتح اصفهان می‌رسیم. در روایات طبری و به‌طور خاصی سیف بن عمر، تقریبا فاصله‌ای میان پیروزی در نهاوند و فتح اصفهان وجود ندارد و اصلا در تاریخ طبری تنها حوادث ذکر شده در سال ۲۱ﻫ، جنگ نهاوند و فتح اصفهان است و حتی فتح همدان را هم در حوادث سال ۲۲ﻫ می‌آورد حال آنکه در روایات دیگر، به‌ویژه بلاذری فاصله‌ای نزدیک به دو سال میان این‌دو و در کل میان جنگ نهاوند و فتح نواحی جبال دیده می‌شود. حتی در روایت مجمل‌التواریخ هم این فاصله زمانی دیده می‌شود.  پذیرش هر کدام از این روایات متضمن نتایجی متفاوت در باب کیفیت نبرد میان طرفین در نهاوند و پیروزی اعراب و چگونگی ادامه فتوحات بعد از جنگ است و به عکس هر نظریه‌ای در مورد چگونگی این وقایع می‌تواند ما را در گزینش یکی از روایات یاری دهد. در این باب ابتدا به روایات دسته اول می‌پردازیم و اینکه این روایات ما را به چه نتایجی می‌رسانند و چه پیش‌فرض‌ها یا گرایش‌هایی در میان راویان مبنای چنین روایاتی را تشکیل می‌دهند. اول آنکه شهرت فتح نهاوند، در میان راویان، به « ‌فتح‌الفتوح» از آن‌رو است که به موجب روایت آنها، پس از این فتح، پیشروی اعراب در سراسر سرزمین ایران تقریبا بدون مانعی ادامه یافت چنان‌که بیشتر بلاد ایران در زمان حیات عمر به‌دست مسلمین گشوده شد. برای مثال ابن اعثم فتح همه سرزمین ایران به جز خراسان و سیستان و مرگ یزدگرد را در زمان عمر پایان یافته می‌داند. در‌ اینجا می‌توان رد ‌روایات سیف ‌‌بن عمر را که «‌زیاده یکنواخت و تا حدی ساختگی به‌نظر می‌آید» دید.

در این مورد طبری خود می‌گوید که عمر وقتی دید یزدگرد هر ساله جنگی تازه تدارک می‌بیند و سپاهی نو مجهز می‌کند، برای آنکه شاه ساسانی را یکباره از خیال حمله و مقاومت منصرف کند، دسته‌هایی از اعراب کوفه و بصره را به تسخیر شهرهای ایران گماشت و برای هریک از سرداران بصره و کوفه لوایی بست و او را به فتح ولایتی گماشت. از میان آنها گروهی از اهل بصره را به اشغال «فارس و کرمان و اصفهان» فرستاد و بعضی از کوفیان را به‌سوی «اصفهان و آذربایجان و ری» روانه کرد.

نتیجه آنکه روایت اول که فاصله‌ای میان پایان جنگ نهاوند و ادامه فتوحات در جبال قائل نیست، مستلزم پذیرش این نظریه و البته تاییدکننده آن است که اعراب بعد از جنگ نهاوند به منظور گرفتن فرصت تجدید قوا از دشمن و حفظ ابتکار عمل جنگ در دست خود به حمله‌ای همه‌جانبه برای تصرف شهرهای جبال دست زدند و در این کار به سهولت پیش رفته و با حداقل موانع روبه‌رو شدند. یزدگرد هم غافلگیر شده و از کرمان به شمال شرقی می‌گریزد و به این صورت احتمال شکل‌گیری مقاومتی متشکل را در این نواحی، بعد از جنگ نهاوند از بین می‌برند. این نظریه به‌ویژه در روایات طبری که به جای روایت سیف‌ بن‌عمر، سال ۲۱ﻫ را برای فتح نهاوند می‌پذیرد، با بیان انگیزه عمر برای این کار به شکلی منسجم درآمده و تایید می‌شود.

اما چنان‌که پیش‌تر آمد زرین‌کوب یادآور می‌‌شود که مبنای چنین نظری، روایات اهل کوفه و به‌طور مشخصی سیف بن عمر است و اینکه روایاتش «زیاده یکنواخت و تا حدی ساختگی» به‌نظر می‌رسد و به اعراب کوفه بیش از اهل بصره توجه و علاقه نشان می‌دهد و مایل است که بیشتر فتح‌ها را به‌دست کوفیان یا حداقل به کمک آنها بداند. گذشته از اینها اغلب در توالی و ترتیب جنگ‌ها هم اشکالاتی وجود دارد و «این نکته نیز که عمر‌بن‌خطاب خود برای هریک از سرداران خویش لوایی بسته باشد و هرکس را به گشودن ولایتی خاص نامزد کرده باشد، خالی از مبالغه به‌نظر نمی‌آید.»  اما روایت دوم ما را به نتایجی کاملا متفاوت می‌رساند و در ارتباط با آن به نظریه‌ای دیگر در مورد فتح نهاوند و چگونگی ادامه فتوحات پس از جنگ نیازمندیم که بتواند به روشنی فاصله زمانی‌ای را که در این روایت میان پیروزی اعراب در نهاوند و ادامه فتوحاتشان در جبهه غربی به سمت مرکز ایران مشاهده می‌شود  توجیه کند، نظریه‌ای که البته خود از نتایج این روایت به‌دست می‌آید.

از روایت دوم چنین برمی‌آید که جنگ و ادامه فتوحات آن‌چنان هم که در روایت به‌نظر می‌آید به سادگی و سرعت انجام نگرفته است. در مورد جریان جنگ نهاوند اشپولر معتقد است که «اظهارات آمیخته با تجلیل و تعارف برخی از منابع مبنی بر اینکه این فتح به سرعت و بدون مقاومت قابل ذکری به وقوع پیوست به کلی غرض آلود و خطا است.» او مشکلات اعراب را در این نبرد به فتوحات بعدی پیوند زده و می‌گوید «تازیان به اندازه‌ای در این جنگ قربانی دادند که ناچار مدتی از جنگ دست کشیدند» و از سوی دیگر پس از جنگ «نمی‌توانستند از گرد آمدن نیروهای مخالف و مقاوم جدیدی در جبال جلوگیری کنند» اگرچه پس از نهاوند دیگر مقاومت جمعی منظمی از سوی ایرانیان صورت نگرفت ولی به نظر می‌آید این فتح را نمی‌توان پایان برخوردهای جدید میان ایرانیان و اعراب شمرد؛ «این فتح در واقع آغاز یک سلسله زد و خوردهای تازه بوده است که تا سال‌ها بعد، اعراب با آنها روبه‌رو بوده‌اند.» پس اشپولر به درستی نتیجه می‌گیرد که عملیات نظامی برای فتح شهرهای جبال «پس از خاتمه استراحت موقت و پس از پایان اقدامات و اعمال جنگی که اطلاع دقیق‌تری از آن در دست نیست» در سال ۲۲ﻫ با اشغال همدان آغاز شد.
– بخشی از یک مقاله به قلم محمدتقی مشکوریان، علی جعفری
– وب گاه تاریخ ما، انی کاظمی

بهترین از سراسر وب

[toppbn]
ارسال یک پاسخ