انحطاط پس از کوروش از دید یونانی
هرودوت هم دربارۀ شکوه شاهنشاهیای که کوروش برپا کرده قلم میزند و مانند گزنفون، با استفاده از توصیف خود دربارۀ شکوه شاهنشاهی ایران به این نتیجه میرسد که یونانیان چقدر قدرتمند بودند که رقیبی چنین قوی را شکست دهند. هرودوت همواره بر اندازۀ سپاه هخامنشیان تأکید دارد؛ مثلاً چنین ادعا میکند سپاهی که خشایارشا با آن به یونان حمله کرد شامل ۵میلیون و ۲۸۰هزار و ۳۲۰نفر بود؛ به طوری که «وقتی از رودخانهای آب مینوشیدند، آن رودخانه خشک میشد.» در قیاس با این سپاه عظیم، یونانیان همواره سپاه کوچکتری داشتند؛ مثلاً اسپارتیان با سپاهی ۳۰۰ نفره در تنگۀ «ترموپیل» راه را چند روز بر سپاه هخامنشی بستند. در دیگر نبردها هم یونانیان همواره کمشمارتر از ایرانیان هستند و این امر باعث میشود که پیروزی یونانیان بیشتر باابهت به نظر برسد.
تأثیر دیگری که خوب جلوه دادن کوروش داشت، این بود که جانشینان او، یعنی ایرانیانی که در زمان هرودوت و گزنفون زندگی میکردند، نسبت به کوروش افت کرده و به قهقرا رفتهاند. بدین ترتیب، ایرانیانی که از یونانیان شکست خوردند اینطور جلوه داده شدهاند که مستحق این شکست بودند زیرا به آرمانها و دستورات کوروش خیانت کردهاند، در صورتی که یونانیان، این آرمانها و دستورات را به جان خریده، حفظ کرده و به آنها عمل کردهاند. در نتیجه، نه ایرانیان، بلکه یونانیان هستند که از میراث کوروش نگهداری کرده و آنان هستند که وارثان واقعی کوروش به حساب میآیند.
گزنفون اشاره میکند که وقتی کوروش درگذشت، شاهنشاهی او به سرعت در سراشیبی انحطاط افتاد: «وقتی کوروش درگذشت… اخلاف او سریعاً با هم درگیر شدند، شهرها و سرزمینهای فراوانی بلافاصله علم طغیان برافراشتند و همهچیز به هم ریخت.»
به عقیدۀ گزنفون، جانشینان کوروش از نظر شرافتمندی در جایگاه پایینتری قرار دارند. آنان در قیاس با کوروش از فهم کمتری نسبت به سیاست آگاه هستند، زیرا رابطۀ بین ایثار و قدرت را درک نمیکنند، به این خاطر که «نسبت به زمان کوروش حساستر هستند.» به همین دلایل است که به جای شاهنشاهی بافضیلت و پارسایی که کوروش بنا نهاده بود، اکنون درباری خدعهگر وجود دارد که برادر، برادرش را میکشد تا به قدرت برسد. این دربار مسموم، شاهنشاهی را هم آلوده کرده و موجب انحطاط و انهدام اجتنابناپذیر آن خواهد شد.
گزنفون در ادامه توضیح میدهد که ایرانیان زمان او، بر خلاف پارسیان زمان کوروش، توانایی جنگیدن را از دست دادهاند. او میگوید که «هیچیک از آنان بدون کمک مزدوران یونانی دست به جنگ نمیزنند، نه جنگ با دیگر ایرانیان و نه با یونانیان.» بر اساس اشاراتی مانند این، در پایان آموزش کوروش، گزنفون خواننده را متقاعد میکند که ایرانیان کمالات نظامی کوروش بزرگ را از دست داده و این کمالات به یونانیان منتقل شده است.
ایدۀ خصایص نیکوی ایرانیان و انتقال آنها به یونانیان، خود را بهتر نشان میدهد اگر به رویدادهای زندگی گزنفون توجه کنیم. گزنفون عضو سپاهی از مزدوران یونانی بود که پسر داریوش دوم ـ که او نیز از قضای روزگار، کوروش نام داشت ـ گردآورده بود تا به جنگ و تصاحب تاج و تخت از برادرش اردشیر دوم برود. با این که این لشکرکشی به شکست انجامید، چنین به نظر میرسد که گزنفون با جلب توجه خواننده به تکیۀ ایرانیان به مزدوران یونانی، در انتهای آموزش کوروش، میخواهد هم تجربۀ نظامی خودش و هم شجاعت یونانی را یادآوری کند که در آسیا جنگیدند و کشته شدند.