آراستگی نشانه انحطاط ایرانیان
جدای گزنفون و هرودوت، دیگر مورخان یونانی ـ رومی هم دربارۀ موضوع انحطاط ایرانیان از نظر روحیه و شخصیت و منتقل شدن خصایص کوروش به یونانیان قلم زدهاند؛ مثلاً در کتاب «تاریخ اسکندر» به قلم «کویینتوس کورتیوس روفوس» که کتابی رومی بر اساس منابع یونانی است، ایرانیانِ زمان اسکندر، هم از نظر پندار و هم کردار انحطاط یافتهاند و از تمامی آرمانهای کوروش بزرگ بری بودند. در عوض اسکندر، فرماندۀ مقدونیان و یونانیان، طوری تصویر شده که گویی از تمام خصوصیات عالیۀ کوروش برخوردار است.
روفوس میگوید که سپاه ایران به حق زیبا بود، زیرا سپاهیان خود را با زیورآلات زرین و جواهرات آراسته بودند و لباسهایی با پارچههای رنگارنگ به تن داشتند. شاهنشاه هخامنشی، داریوش سوم هم بسیار آراسته در صحنۀ نبرد ظاهر شده بود، اما برای یونانیان که به پوشاک ساده و تکرنگ عادت داشتند، ظاهر آراستۀ شاه و سپاهیان ایرانی نشانۀ انحطاط اخلاقی آنان بود. اما بر خلاف ایرانیان، یونانیان اندرز کوروش را آویزۀ گوش کرده بودند؛ سپاه آنان کوچک اما ساده و آمادۀ نبرد بود. روفوس چنین مینویسد: «نیروهای مقدونی نمایی کاملاً متفاوت داشتند؛ اسبان و سپاهیان میدرخشیدند، اما نه به طلا یا لباسهای رنگارنگ، بلکه با آهن و مفرغ. سپاه مقدونی ـ یونانی آمده بود تا در جنگ پیروز شود و تا پایان کار پشت فرماندهاش را نگهدارد. این سپاه فقط در انتظار اشارهای از طرف اسکندر بود.»
هرودوت هم انحطاط ایرانیان را خیانتی به میراث کوروش بزرگ و دلیلی برای خیزش یونانیان میداند. یکی از نکاتی که هرودوت پیش میکشد تا ادعای خود را بر کرسی بنشاند توصیف او از جانشینان کوروش است؛ کمبوجیه برادر خود بردیا و گاو مقدس مصریان را کشت، داریوش غاصب تاج و تخت بود و خودمختاری ملل گوناگون را در شاهنشاهی هخامنشی از آنان گرفت و نظام اداری مرکزی و مالیات فراوان را بر آنان تحمیل کرد، خشایارشا به یونان لشکر کشید و آتن را آتش زد و داستان به همین ترتیب ادامه مییابد. در همین زمینه است که هرودوت توصیف معروف خود را از شاهنشاهان هخامنشی ابراز میدارد: «ایرانیان ضربالمثلی دارند که میگوید داریوش یک فروشنده بود، کمبوجیه یک ظالم و کوروش یک پدر، اولی هر جا که میتوانست دنبال منفعت خودش بود، دومی خشن و بیتفاوت نسبت به منافع مردم و سومی، کوروش، با قلب مهربانی که داشت همواره در فکر برنامههایی که آسایش مردمانش را توسعه بخشد.»
به نظر هرودوت، وقتی یونانیان در مقابل حملۀ داریوش مقاومت کردند، به این دلیل نبود که آنان نمیخواستند به شاهنشاهی عظیم کوروش منضم شوند، بلکه مایل نبودند به شاهنشاهی بدطینت داریوش بپیوندند. علاوه بر این، حملهای که یونانیان در مقابل آن مقاومت میکردند حتی حملهای نبود که یک مرد نقشۀ آن را کشیده باشد، بلکه نقشۀ همسر داریوش، «آتوسا» بود که برای سرگرمی خود میخواست به یونان حمله کند. هرودوت تأکید میکند که «داریوش هیچ لشکرکشی جدیدی برای افزودن به فتوحات خود و گسترش شاهنشاهی انجام نمیداد» تا این که همسرش آتوسا به او گفت: «من میخواهم که تو به یونان حمله کنی. من شنیدهام که مردم دربارۀ دختران یونانی صحبت میکنند. من دوست دارم کنیزکانی اسپارتی و کنیزکانی از آرگوس، آتیکا و کورینت داشته باشم تا به من خدمت کنند.»
بنابراین، یونانیان میجنگیدند تا ملعبۀ شهبانوی هخامنشی نشوند. از آنجا که کوروش مکرراً به صورت مردی تجسم شده که به فکر آسایش مردم است و به دلایل بچگانه دست به لشکرکشی و تصرف سرزمینها نمیزند، مقاومت یونانیان در مقابل حملۀ ایرانیان در زمان داریوش و خشایارشا در واقع خیانت به شاهنشاهی او نیست، بلکه مقاومت در مقابل استبداد و عملی است در جهت پیشبرد فلسفۀ کوروش در زمینۀ دولتی عادل که به فکر عافیت مردمش است.
احتمالاً مهمترین دلیلی که کوروش را به قهرمانی در تاریخنگاری یونان بدل کرد این بود که او مبیّن مرحلهای در یک چرخۀ تاریخی بود. به نظر یونانیان، تاریخ از چرخههایی عظیم تشکیل میشد. شهرها و کشورها بزرگ میشدند و قدرت میگرفتند، سپس قوۀ تشخیص خوب و بد خود را رفتهرفته از دست میدادند، به انحطاط میرفتند و جای خود را به حکومتهای جوانتر و شایستهتر میدادند. بنا به گفته هرودوت «آنان که زمانی بزرگ بودند اکنون کوچک شدهاند و آنان که روزی کوچک بودند اکنون بزرگ شدهاند.» در چرخۀ تاریخی یونانیان، کوروش نقش بسیار مهمی را بازی میکرد زیرا او شاخص آغاز و اوج اخلاقی تاریخ ایران هخامنشی بود و از این رهگذر رهبری او باید بینظیر و مثالزدنی باشد.