ماجرای خواب عجیب خسرو انوشیروان پادشاه ساسانی چه بود؟
در یکی از سال های واپسین سلطنت انوشیروان بزرگ که امپراتوری ساسانی در اوج قدرت به سر می برد، انوشیروان در شبی خواب عجیبی دید که با وحشت از خواب پرید و بلافاصله دستور داد تا وزیر وی یعنی بزرگمهر که مردی دانا و با فضیلت بود را به پیش وی بخوانند.
پس از آنکه بزرگمهر به پیشگاه انوشیروان آمد، انوشیروان خواب خویش را هنوز هم برایش رنگ واقعیت داشت را برای بزرگمهر بازگو کرد.
انوشیروان گفت که در خواب دیده است که یک سپاه چند صد هزار نفری از تازیان (اعراب) به ایران زمین حمله کرده اند و از اروندرود موفق به عبور می شوند و با تمام خوی وحشی گری و بی رحمی تمام مردم را می کشند و تمام شهرهای ایران را به آتش می کشند و تمامی شهرهای ایران ویران شده و دود سیاهی از همه طرف بلند می شود و تمامی آتشکده ها ویران می شوند و تمامی جشن های ایرانیان نیز از بین می رود و قصر انوشیروان نیز ویران می شود. فردوسی بزرگ آن را چنین سروده است:
چنان دید کز تازیان صد هزار
هیونان مست و گسسته مهار
گذر یافتندی با روند رود
نماندی برین بوم بر تار و پود
به ایران و بابل نه کشت و درود
به چرخ زحل برشدی تیره دود
هم آتش به مردی به آتشکده
شدی تیره نوروز و جشن سده
از ایوان شاه جهان کنگره
فتادی به میدان او یکسره
بزرگمهر معنی این خواب را چنین بازگو می کند که در آینده نزدیک خاندان ساسانیان سقوط خواهند کرد و اعراب به سوی ایران حمله می کنند و ایرانیان شکست می خورند. خسرو انوشیروان با شنیدن این سخنان برای مدت طولانی دچار نگرانی شد و بزرگمهر در صدد دلداری خسرو گفت که برای تو چه فرقی می کند که ایرانیان شکست بخورند در حالی که در آن زمان تو زنده نیستی!
فردوسی بزرگ در زمان سقوط ایران نیز از زبان یزدگرد سوم چنین گفته است:
که نوشین روان دیده بود این به خواب
کزین تخت به پراگند رنگ و آب
کنون خواب راپاسخ آمد پدید
ز ما بخت گردن بخواهد کشید
شود خوار هرکس که هست ارجمند
فرومایه را بخت گردد بلند
پراگنده گردد بدی در جهان
گزند آشکارا و خوبی نهان
بهر کشوری در ستمگارهای
پدید آید و زشت پتیارهای
نشان شب تیره آمد پدید
همی روشنایی بخواهد پرید
جهنم جای اعراب باد