علت شورش بهرام چوبین در زمان ساسانیان چه بود؟
با نگاهی به تاریخ شورش های دوره ساسانی در می یابیم که بیشتر آنها جنگ های داخلی بر سر قدرت بوده اند که گاهی بر اساس محق بودن یا قانون ارشدبودن در چارچوب خاندان ساسانی رخ داده است. به همین علت، این شورشها چون در درون خانواده ساسانی اتفاق می افتاد با موازین شرعی و قانونی دولت ساسانی هیچ منافاتی نداشت. زیرا طبق سنت ساسانی کسی باید پادشاه می شد که از سلاله ساسانیان باشد و فره ایزدی بر کسی حلول می کرد که از تبار ساسان باشد. تقریبا تا پایان حکومت شاپور دوم هیچ یک از نجبا و خاندان های کهن برای مقام سلطنت تهدیدی ایجاد نکردند؛ اما با مرگ این پادشاه تا جلوس خسرو اول بار دیگر نجبا و بزرگان نیرو گرفتند و به دنبال کسب مقام و جایگاه دیرین خود بودند. اما خسرو اول با استفاده از حیله نهضت مزدکی توانست برای مدتی کوتاه آنها را سر جای خود بنشاند.
با وجود این، در اواخر قرن ششم به نوعی، حاکمیت ساسانیان مشروعیت خود را از دست داد و آن زمانی بود که بهرام ششم یکی از فرماندهان سپاه ساسانی از خاندان مهران بر ضد هرمزد چهارم شورید و برای مدت کوتاهی توانست بر ساسانیان حکومت کند. از آنجا که ساسانیان وارث نظام قدیم ملوک الطوایفی اشکانیان بودند و به دست این خاندان ها به قدرت رسیده، تلاش کردند تا از نفوذ و قدرت آنها بکاهند، زیرا مانع استحکام نظام شاهنشاهی بودند. در اوایل امر، ساسانیان تا حدی موفق شدند و بعدها خسرو اول توانست با استفاده از اصلاحات خود، که آن هم پیامد نهضت مزدکی بود، بر آنها فایق آید؛ اما ناکامی های سیاست خارجی و تغییر و تحولات داخلی دولت ساسانی در دوره جانشینان خسرو انوشیروان، که می تواند تعبیری از پیامدهای اصلاح طلبانه او قلمداد شود، به شورش بهرام چوبین بر ضد پادشاه ساسانی انجامید. این شورش نشان داد که اصلاحات اخیر برای مدت زمان زیادی نمی توانند پایدار بمانند. به بیانی دیگر، شورش یادشده در واقع مهر پایانی بر اصلاحات او تلقی شد. اینکه چرا بهرام چوبین یا ششم علیه حاکمیت ساسانی شورید و زمینه ها و عوامل این شورش چه بودند؛ پرسش هایی است که به زعم نگارنده باید پاسخ آن را نتیجه مستقیم اصلاحات سیاسی و نظامی انوشیروان و تغییر و تحولاتی دانست که در ساختار سیاسی، نظامی و اجتماعی ساسانیان به وجود آورد.
همچنین، باید شخصیت و رفتار سیاسی هرمزد چهارم و تغییر مشی سیاسی او در برابر نجبا و خاندان های کهن را نیز به عنوان بسترها و عوامل این شورش بررسی کرد.
اصلاحات نظامی و سیاسی خسرو و پیامدهای آن
خسرو اول زمانی که بر ضد مزدک قدرت را به دست گرفت، نه تنها قدرت نجبا و خاندان های بزرگ را باز نگرداند؛ بلکه از قدرت آنها کاست و در عوض اشراف کوچک زمیندار را قدرت بخشید که در منابع فارسی میانه و عربی به دهقان معروفند. دهقانان نه تنها ستون اصلی نیروی نظامی ساسانیان بودند؛ بلکه اهمیتشان بیشتر در پی افکندن اقتصاد دولت در مقام مأموران مالیاتی بود. این سیاست تضعیف اشراف قدیم بی گمان موجب تقویت قدرت پادشاه و حکومت مرکزی و در نتیجه تحکیم نیروی کشور شد که در پیامد آن اشراف و نجبا و خاندان های بزرگ به شدت آسیب دیدند. زیرا تمامی طبقات، مخصوصا کشاورزان و زمین داران، همچنین مأموران دولت حامی و پشتیبان خسرو بودند. در واقع، می توان گفت که نهضت مزدکیان علت اصلی بسیاری از این تغییر و تحولات بود که در این دوران به وجود آمده بود. این نهضت نه تنها وضع روحانیان را بیش از پیش متزلزل کرده بود؛ بلکه به لحاظ مالی و قدرت اداری ضربات جبران ناپذیری بر خاندان های قدیمی وارد کرده بود. خسرو انوشیروان احتمالا از ایدئولوژی اجتماعی مزدک در سرکوب قدرت فزاینده اشراف و نجبا و تجدید نیروی شاهنشاهی فرتوت ساسانی استفاده کرد تا نیروی رو به ضعف دستگاه سلطنتی جانی دوباره به خود گیرد.
یکی از مهم ترین اصلاحاتی که خسرو اول انجام داد، تقسیم امپراتوری به چهار قسمت بود که بیشتر با هدف نظامی و دفاعی شکل گرفت و در آن خسرو به حذف کامل مقام ایران سپهبد همت گماشت. او آن را بین چهار سپهبد بر طبق چهار جهت اصلی تقسیم کرد. باید دانست که از به وجود آمدن این مقام عمر زیادی نگذشته بود، چه این مقام در اوایل دولت ساسانی به چشم نمی خورد و احتمال دارد متعلق به اواخر دوره ساسانی باشد.
قدرت سپهبد تازه در مقایسه با ایران سپهبد، به لحاظ وسعت قلمرو محدود شده بود؛ اما در واقع قدرت او از ایران سپهبد بیشتر شده بود. زیرا در منطقه تحت نفوذش فرمانروای مطلق العنان بود. نتیجه این شد، بخشیدن استقلال عمل به فرماندهان مرزی، سرانجام در قالب شورش به دست بهرام چوبین خود را نشان داد. به طوری که به علت دوری از مرکز، سپاه بیشتر به فرمانده خودشان متکی بودند تا به شخص شاه خاندان هایی که در طول تاریخ ساسانی با نام های مختلفی، همچون اشراف و نجبا از آنها یاد شده است، از پایه ها و ارکان اصلی دولت ساسانی و کانون سنت های اجتماعی ایران به شمار می رفتند که بعد از خاندان بزرگ ساسانی بالاترین جایگاه و مقام را در نظام سیاسی و کشوری حکومت ساسانی بر عهده داشتند. این خاندان ها به دلیل موقعیت برترشان و انتساب به خانواده اشکانی خود را گاهی برتر از ساسانیان می دانستند و احتمالا یکی از عللی که خاندان مهران و در رأس آن بهرام چوبین علیه دولت ساسانی شورید همین مسئله بود. ساسانیان با همکاری و با تکیه بر قدرت آنها توانستند به حکومت برسند؛ اما در همان ابتدا کوشیدند تا از وابستگی آنها به سرزمینها و املاک تحت سلطه بکاهند و از مرکز قدرت دور کنند. البته، این سیاست در درازمدت نتیجه نداد. ساسانیان نتوانستند به خوبی بر آنها نظارت داشته باشند و به مرور زمان وابستگی شان به حکومت مرکزی کمتر شد.
در دوران جانشینان بلافصل خسرو دوباره تنش بین آریستوکراسی و پادشاه افزایش یافت. این تنش از آنجا شروع شد که خسرو اول ایران را بین چهار سپهبد تقسیم کرده بود. هر یک از آنها عهده دار یک چهارم امپراتوری بود. آنها موظف بودند که لزومأ کار مالیات گیری را خود بر عهده بگیرند و بخشی از مالیات آن سرزمین ها را برای نگهداری ارتش حفظ کنند. این همان مسئله ای بود که رهبران نظامی را به فکر تاج و تخت و شورش می انداخت. پادشاهانی که بعد از خسرو به تخت نشستند سنت قدیم را که خود وارد جنگ شوند کنار گذاشتند. این به نفعشان نبود، زیرا نتیجه این شد که سپاه خود را به فرماندهان خویش بیشتر وابسته می دید تا پادشاهی که چندها فرسخ با آنها فاصله دارد. به خصوص زمانی که فرمانده شان فردی دلیر و فاتح بود. افزون بر این از نتایج اصلاحات خسرو اول زیادشدن تعداد سپاه ثابت بود. این امر باعث شده بود تا هرگاه یک سپهبد یا فرماندهی نظامی خود را دارای قدرت فوق العاده میدید به آسانی برای به راه انداختن یک جنگ داخلی به وسوسه بیفتد.
از طرفی، طبقه نجبا را باید محرک اصلی این شورش قلمداد کرد. زیرا این طبقه بعد از نهضت مزدگی و اصلاحات خسرو انوشیروان از دایره قدرت دور شده بودند؛ اما انوشیروان با زیرکی توانسته بود آنها را در قید اطاعت نگه دارد و تا حدی هم به حس غرور اشراف صدمه نزند. اما هرمزد توانایی ها و تدابیر پدر را نداشت. بنابراین، نجبا می کوشیدند برای تجدید قدرت دیرین به کمک روحانیان بزرگ بیان تمرکز و وحدتی را در هم بریزند که به دست انوشیروان پایه گذاری شده بود. همچنین، سعی کردند قدرت پیشین خود را به دست آورند که از دوره اشکانی به یادگار مانده بود. به همین دلیل با شورش این طبقه و حذف او از قدرت روبه رو شد.
هرمزد چهارم و نجبا
هرمزد چهارم، پسر خسرو انوشیروان، زمانی به قدرت رسید که پدرش صلح پایداری را بین ایران و روم برقرار ساخته بود. او که مادرش کاین و دختر خاقان ترک بود، تبارنامه پاک وتجیبی نداشت. از این رو، بی رحمی و بدمنشی او را به خانواده مادری او نسبت می دادند.
با وجود این، درباره شخصیت و منش هرمزد چهارم نظرهای متفاوتی مطرح شده است؛ برخی منابع اسلامی به دنبال یک سنت او را ستایش و تحسین می کنند که شخصیت او، به خصوص در مورد رفتار با مردمان عادی و طبقه فقیر جامعه، به پدرش رفته است. همچنین، مسیحیان امپراتوری ساسانی، به دلیل تساهل و تسامح مذهبی، او را دوست داشته اند و ستایش کرده اند. حتی در نبردهایی که بعد از کشته شدن هرمزد بین بهرام چوبین به عنوان مدعی قدرت و خسرو دوم اتفاق افتاد، مسیحیان نسطوری مقیم ایران بی طرفی اختیار کردند و جانب بهرام را نگرفتند. بدین گونه، موضع خود را در برابر بهرام نشان دادند اما با نگاهی به اوضاع داخلی ایران و تغییر و تحولاتی که در ساختار نظامی و سیاسی جامعه آن روز ساسانی به وجود آمد؛ می توانیم منش و رفتار سیاسی هرمزد را بازشناسیم. هرمزد چهارم می خواست سیاست پدر را دنبال کند و بر دو طبقه نجبا و روحانیان مسلط شود، اما او همانند پدر آن قدر باهوش نبود و به زودی درگیر مشکلات با این دو طبقه قدرتمند شد. او سعی کرد با گرایش به سوی مسیحیان موقعیتش را مستحکم کند، اما با واکنش شدید روحانیان زردشتی روبه رو شد.
واقعیت این است که هرمزد چهارم، هنگام رسیدن به قدرت، أن صلابت و کارآمدی پدر را در امر اداره مملکت نداشت تا با سیاست و درایت خویش همسایگان و دشمنان متجاوز را از مرزها دور نگه دارد. از همان ابتدا کوشید تا از نفوذ اشراف و تجبا و حتی روحانیت بکاهد، روحانیتی که اساس دولت ساسانی را تشکیل می داد. هرمزد برای مقابله با آنها به خرده مالکان تکیه کرد و از مسیحیان حمایت کرد که در بسیاری از شهرها پراکنده بودند. تا اینکه سرانجام خود را در مواجه با شورش نجبا دید. او از نجبا و بزرگان و اشراف سیزده هزار و سیصد نفر را کشت و بسیاری را به زندان انداخت.
این تعداد در نوع خود قابل توجه است، اما تندخویی و استبداد هرمزد چهارم را در قبال نجبا نشان می دهد. او نتوانست مانند پدرش طبقه نجبا و روحانیان را کنترل کند در نتیجه خود را گرفتار این دشمنی دید و سرانجام لطمه ای بزرگ بر دولت او وارد آورد تا جایی که جانش را بر سر این کار گذاشت. زیرا خاندان های کهنی که مورد خشم او بودند، علاوه بر اینکه خود قدرت و توان داشتند، به همان گونه حامیانی نیرومند برای دولت او به شمار می رفتند.
جنگ با ترکان و شورش بهرام
بهرام چوبین یکی از سپهبدان و شاهزادگان ری بود و از عهد نوشیروان تا زمان هرمزد حکومت ارمنستان و آذربایجان را بر عهده داشت. او از خاندان نجیب زاده اشکانی مهران بود و شجره نامه خود را از ساسانیان قدیم تر و شایسته تر می دانست. اولین اسمی که از این خاندان برده می شود ارشتات نامی از خانواده مهران در کتیبه کعبه زردشت شاپور است . تئوفیلاکت گفته است که او در گذشته عضو محافظان شخصی شاه بود، پس از آن به فرماندهی ارتش منصوب شد و پیوسته در لشکر کشی های خسرو پسر قباد شرکت داشت.
در واقع، اوج قدرت خانواده مهران، از میان هفت خانواده بزرگ ساسانی، به دوره پادشاهی پیروز برمی گردد. پیروز زمانی که پادشاه شد به کمک نجبای مهرانی با دختر اشتاد، از خانواده مهران، ازدواج کرد و این ازدواج بیشتر بر قدرت آنها افزود. بر طبق گزارش های منابع ارمنی این خاندان از دوستان و نزدیک ترین شخص به شاه بودند. آنها نه تنها قدرت پادشاه را به بازی می گرفتند؛ بلکه در به تخت نشاندن بلاش بعد از مرگ پیروز نقش مهمی داشتند. در دوره قباد نیز توانستند با کنار زدن خاندان کارن سلطنت قباد را از زیر فشار آنها نجات دهند.
در دوره هرمزد چهارم خارجیان از هر طرف ایران را مورد هجوم قرار دادند. خسرو انوشیروان توانسته بود با امپراتوری روم در غرب و ترکها در شرق صلح تقریبا پایداری امضا کند. اما با مرگ او این توافقات نیز به پایان رسید. امپراتوری روم از جانب غرب مرزهای ایران را مورد هجوم قرار داده بود. از جانب شرق نیز ترکها با ایران هم مرز شدند؛ این اتفاق زمانی رخ داد که دولت نیرومند هپتالیان را به کمک ایران در بین سال های ۵۶۷۶۳ م. از میان برد و متصرفاتش میان این دو تقسیم شد. ترکها بعد از مرگ خسرو به حکومت نیرومندی تبدیل شدند. آنها به بازرگانی ابریشم با کشورهای غربی علاقه مند بودند؛ به همین علت با بیزانس متحد و دشمن ایران شدند (گرانتوسکی و دیگران ترکان که در مرز شمال شرقی و کرانه رود آمودریا یا جیحون بودند، جدی ترین خطر برای ایران به شمار می رفتند. خاقان ترک که در منابع اسلامی به نام شاه خوانده شده است، علاوه بر فکر معاهده بازرگانی با بیزانس در فکر به زیر سلطه در آوردن ایران با حداقل بخشی از آن بود. علی رغم نسبت خویشاوندی که با هرمزد داشت توانسته بود از گرفتاری های داخلی ایران استفاده و تا هرات و بادغیس پیشروی کند، تا اینکه بهرام، معروف به مهربند که به فرماندهی سپاه برای روبه رویی با ترکان انتخاب شد. بهرام ابتدا فرمانده نظامی ری بود. بعدها در زمان خسرو انوشیروان در سال ۵۷۲ م. به فرماندهی نیروی اسواران در تصرف شهر دارا انتخاب شد. هرمزد چهارم نیز او را به سپهبد شمال منصوب کرد که همان آذربایجان و ری باشد.
همان طور که اشاره شد به وجود آمدن مقام سپهبدی خود نقطه آغاز شورش به شمار می رفت. زیرا الشکر و هزینه آن از خود ولایت تحت کنترل تأمین می شد، نه حکومت مرکزی و خزانه شاهی. این خود دلیلی بود که گرایش به خودمختاری و باغی گری را به حداقل می رسانید. بهرام چوبین یکی از چهار سپهبدی بود که با چنان منصبی جنگ بر ضد ترکان را فرماندهی کرد. هرمزد علاوه بر فرماندهی ارتش اختیار کامل خزانه داری، انبارهای نظامی، دیوان سپاه و حق گزینش افراد را به او سپرد. بهرام توانست بر خاقان ترک و پسرش پرموده پیروز شود، پرموده به خونخواهی پدر آمده بود. اما از اینجا به بعد منابع درباره زمان، علل و چرایی شورش بهرام نظرهای متفاوتی داده اند. بیشتر منابع اسلامی علت شورش بهرام را بعد از جنگ با ترکان و رفتار توهین آمیز هرمزد به او در قبال نفرستادن کامل غنایم میدانند. ابن بلخی می گوید، هرمزد از بهرام خواست که پس از سرکوب ترکان به جنگ روم برود اما بهرام صلاح ندید و به این دلیل هرمزد با بهرام به تندی سخن گفت و چون این خبر به بهرام رسید از او متنفر شد و به سپاهش خبر داد که هرمزد به او توهین کرده است. سپس همگان با او متفق شدند تا زمان بزرگ شدن خسرو پرویز او پادشاه شود . تئوفیلاکت تنفر از هرمزد را عامل به خدمت در آمدن نیروهای اضافی نو در حمایت از بهرام دانسته است. این افراد کسانی بودند که بعد از شکست در جنگ با بیزانس در نصیبین اردو زده و از ترس تهدید هرمزد جانب بهرام را گرفته بودند.
سبئوس می گوید که سوءظن متقابل روابط بین پادشاه و بهرام را بر هم زد. این شک بیشتر بر اثر غنایم ایجاد شده بود. او جزئیات جالبی را اضافه کرده است که بهرام بعضی از غنایم را میان نیروهای خود توزیع کرد، به طوری که تقاضای هرمزد برای بقیه غنایم و سهم بیشتر، دشمنی و مخالفت همه ارتش را برانگیخت. بعضی از نویسندگان نیز مانند ریچارد فرای علل شورش بهرام را حسادت هرمزد به موفقیت های نظامی او دانسته اند که این حسادت در بدبختی دیگر نجبا نیز ریشه های عمیقی به جا گذاشت. به طوری که بهرام از طرف همه نجبا حمایت شد و توانست در سال ۵۸۹ م. به طرف تیسفون حمله کند.
اما واقعیت این است که شورش بهرام در هر زمانی بوده باشد، خواه بعد از جنگ با ترکان و شکست دادن آنها و تسلیم نکردن کامل غنایم به هرمزد یا بعد از شکست نه چندان مهم او در ارمنستان و البانی در برابر قوای روم، به هر روی حاصل ناملایمات و رفتارهای خشونت آمیز هرمزد در برابر نجبا و خاندان های قدیمی و دوری گرفتن آنها از دایره قدرت و کینه توزی هایش به شخص بهرام چوبین بوده است. به طوری که هرمزد او را خیانتکار خواند و برای او غل و زنجیر و کمربند زنانه و دوکدانی فرستاد با این وصف که مکر و ناسپاسی عادت زنان است. اگرچه به عقیده نولدکه فرستادن دوک و جامه زنان ممکن است نادر باشد، زیرا فرستادن دوک و جامه برای اتهام به ترس و جبن است نه خیانت، ترس و جبنی که ناشی از شکست بهرام در برابر روم بوده باشد و این روایت بیشتر در منابع لاتین و ارمنی قابل درک است، زیرا راویان عربی از جنگ بهرام با روم خبر نداده اند. علاوه بر این، تحریک ها، دشمنیها و سوءظن اطرافیان هرمزد در برابر بهرام خود نیز آتش شورش را برافروخت. یکی از این افراد وزیر هرمزد بود که با بهرام چوبین کینه داشت و چون بهرام در جنگ با ترکان پیروز شد بر او رشک ورزید و او را متهم به خیانت کرد که بهرام بیشتر اموال و غنایم را مال خود کرده است، همچنین پرموده نیز بر بهرام خرده گرفت و وانمود کرد اموالی که او و پدرش داشتند، بیش از آنچه بوده است که توسط بهرام فرستاده شده و این گونه شاه را بر ضد او تحریک کرد.
با وجود این، بهرام توانست قبل از شورش با یک ترفند میانه هرمزد و فرزندش خسرو پرویز را به هم بریزد تا با این کار بتواند از اختلاف به دست آمده در بین نیروهای نظامی دولت آشفتگی ایجاد کند و به آسانی بر سریر قدرت نشیند. او با سکه زدن درهم و دینار به نام پرویز و پراکنده کردن آن در شهرهای ایران میان آنان اختلاف افکند؛ به طوری که هرمزد تردید نکرد که پسرش خسرو پرویز به این کار دست زده باشد. بنابراین، خسرو مغضوب شد و برای رهایی از خشم پدرش و ترس از جان خود به طرف آذربایجان فرار کرد؛ جایی که بخش بزرگی از نیروی نظامی در آنجا بود.
این بدبینی و سوءظن بین هرمزد و پسرش پادشاه را از هرگونه تصمیم جدی برای مقابله با او باز می داشت. از طرفی دیگر، بهرام در شروع شورش خود به پشتیبانی نجبا دل بسته بود و احتمالا هم از نارضایتی مویدان آگاه بود. زیرا آنها از تسامح هرمزد در برابر دیگر ادیان به خصوص مسیحیان ناخرسند بودند. به علاوه بهرام در میان سپاهش علیه هرمزد تبلیغات وسیعی کرد و او را ترکزاده نه از نژاد ساسانیان خواند. این اتفاقات در دهه پایانی سده ششم میلادی اتفاق افتاد و بسیار مهم بود کسی که خود نیز بیرون از خانواده ساسانی بود، تلاش می کرد تاج و تخت امپراتوری را به دست آورد. در این زمان، افراد سپاه و در رأس آنان بندویه و بسطام، داییهای خسرو پرویز، هرمز را از پادشاهی کنار زدند، او را کور کردند و خسرو پرویز را پادشاه خواندند. به گفته منابع عربی از پادشاهان ایران جز او کسی را قبل و بعد از آن کور نکردن.
خسرو پرویز نیز علی رغم بخشیدن مقاماتی، چون شخص دوم مملکت و ایران سپهبدی به بهرام، نتوانست او را از جنگ منصرف کند. در نتیجه، نزدیک رود نهروان از سپاه بهرام شکست خورد و خسرو به ناچار به امپراتوری روم فرار کرد. طبری ضعف و دودستگی سپاه ساسانی را علل شکست خسرو پرویز از بهرام میداند.
بعد از شکست خسرو پرویز بهرام وارد تیسفون شد و خود را شاه شاهان نامید. او مدعی شد که اردشیر پسر تازه به دوران رسید ساسان چوپان تخت پادشاهی اشکانیان را غصب کرده و او حالا دوباره راه درست را برقرار کرده است. او توانست نزدیک به دو سال بر مسند پادشاهی تکیه کند.
نتیجه گیری
شورش بهرام چوبین نتیجه مستقیم اوضاع نابسامان داخلی و سیاستها و اصلاحات انوشیروان و بی تدبیری و رفتارهای خشن هرمزد چهارم در برابر نجبا و خاندان های کهن بود. بهرام به یکی از خاندان های بزرگ اشکانی تعلق داشت؛ این خاندان ها که نقش مهمی در به قدرت رساندن ساسانیان داشتند و از جایگاه مهمی در سیاست و اقتصاد برخوردار بودند؛ در دوران خسرو انوشیروان تنزل مقام داده شدند. خسرو اول با سیاست و زیرکی خاص خود و به بهانه سرکوب نهضت مزدکی توانست این خاندان ها را از خود راضی نگه دارد؛ اما بعدها و در زمان جانشینانش این تدبیر مؤثر نبود. زیرا هرمزد چهارم آن صلابت و کارآمدی پدر را نداشت و برخورد خشن و توهین آمیز او در رفتار با نجبا و کنار گذاشتن یک باره آنها از دایره قدرت به طوری که در لایه های اجتماعی، سیاسی و حتی اقتصادی ریشه دوانده بودند، هرمزد را به سوی جنگ داخلی و شورش بهرام و حمایت نجبا از او سوق داد.
از سویی اقدامات خسرو در جهت تقسیم کشور به چهار ایالت و واگذاری هر بخشی از آن به یک سپهبد خود گامی بود در جهت یاغیگری و نافرمانی زیرا حوزه قلمرو سپهبد از مقام ایران سپهبد به مراتب کمتر بود، اما عملا اقتدار او بیشتر بود. زیرا سپهبدها هزینه و مخارج نیروی نظامی خود را نه از حکومت مرکزی، بلکه از خود ایالت تأمین می کردند و نیروی نظامی سپهبدها تنها گوش به فرمان فرمانده خود بودند و با حکومت مرکزی و شخص پادشاه هیچ ارتباطی نداشتند. از طرفی، دلیری و شجاعت بهرام چوبین و سابقه درخشان او در امر فرماندهی و انتخاب او به عنوان فرمانده کل در برابر تهاجمات ترکان، همچنین اختیار انتخاب سپاه از جانب او بهرام را برای یک جنگ داخلی به وسوسه انداخت. او با پیروزی بر ترکان و احتمالا در سر پروراندن شورش با ندادن بخشی از غنایم به هرمزد، با هدف راضی نگه داشتن سپاه به عنوان نقطه اتکا این شورش، به دنبال آن بود تا بتواند دوباره اقتدار از دست رفته خاندان اشکانی و خانواده مهران را به دست آورد و بساط دولت ساسانی را برچیند، حسادت و سوءظنها و توهین های هرمزد به بهرام آن هم در قالب نفرستادن کامل غنایم بهانه لازم را به دست بهرام داد تا بر ضد هرمزد چهارم و به طور کلی دولت ساسانی شورش کند.
احسنت بهرام چوبین شرفتمدانه و جوانمردانه کشته شد
با بیشتر از ده هزار سرباز شورش کردی اگر من به جات بودم پیروز میشدم
درسته ارتش رژیم ظالم و ستمگر ساسانی خیلی بزرگ تر بود ولی خیلی خوب جنگید و تلفات بسیاری بهشون وارد کرد
البته در یکی از کتاب های قدیمی گفته شده بود تعداد ارتش بهرام چوبین بیشتر از ۴۰ هزار نفر بود که تا آخرین نفر جنگیدند و کشته شدند