اسطورهی سکایی تارگیتائوس و تطبیق آن با فریدون پیشدادی
نویسنده: یزدان صفایی
در میان سکاها افسانهای وجود داشته است که بر اساس روایت هرودوت این گونه بوده است که «در سرزمین سکاها مردی زاده شد که خود را تارگیتائوس مینامید. تارگیتائوس سه پسر داشت به نامهای لیپوکسائیس، آپروکسائیس و بالاخره کولاکسائیس که از همه کوچکتر بود. در زمان فرمانروایی آنان، روزی ناگاه چند جسم زرین از بالای آسمان به سرزمین سکاها فروافتاد: یک خیش و یوغ طلا، یک تبر دوتیغهی (ساگاریس) طلا، و یک جام طلا؛ نخست پسر بزرگتر آنها را دید و نزدیکشان شد تا بردارد، اما همین که نزدیک شد طلا برافروخت و شعله کشید و پسر پس نشست؛ آنگاه پسر دوم به نوبهی خود نزدیک شد و باز همان شد، پس شعلهی آتش هر دو را راند؛ اما وقتی پسر سوم که از همه کوچکتر بود نزدیک شد آتش فرونشست و او توانست آن چیزهای طلایی را بردارد، آنگاه دو پسر بزرگتر، معنای این اعجاز را دریافتند و سلطنت را به برادر کوچکتر سپردند.» ( هرودوت، کتاب چهارم، بند ۵ )به گزارش هرودوت و طبق این اسطوره، سکاها از برادر بزرگتر، لیپوکسائیس هستند.(هرودوت، کتاب چهارم، بند ۶.)کولاکسائیس، نیز سرزمین پهناوری را که به ارث برده بود، میان سه پسرش تقسیم کرد.( هرودوت، کتاب چهارم، بند ۷)
ایوانچیک عناصر قدرتمندِ هند و اروپایی را در ساختار افسانهی سکایی نشان داده است که این نظر را قوت میبخشد که هرودوت آن را جعل نکرده است و در واقع این برپایهی سنتی بومی است. ایوانیچ همچنین یادآوری میکند که عنصر «خیش»(-xais) که در پایانِ نام هر سه برادر به لحاظ واژهشناسی با واژهای ایرانی «خشایا» (Xsaya) مرتبط است. (منقول در Kim 2010:119 )
آنچه از دیدِ خواننده گذشت، نگارنده را به یاد داستانِ فریدون پادشاه پیشدادی مندرج در شاهنامهی فردوسی میاندازد. در آنجا نیز فریدون به سان تارگیتائوس سه فرزند دارد که که در نظر دارد تا قلمروی خود را میان آنها تقسیم کند و در اینباره، آزمایشی را برنامهریزی میکند تا هر که شایستهتر است همو بر بوم شایستهتر فرمانروایی کند. فرزند پیروز در آزمایش در هر دو داستان، پسر کوچکتر است. نام فرزند فریدون، ایرج است و نام فرزند تارگیتائوس، کولاکسیس. که به نظر میآید این نامهای سکایی، گرفتار تلفظ نابهجای یونانی شده باشند وگرنه میبایست نامی شفافتر و نزدیکتر به نامهای ایرانی داشته باشند. به هر روی، به دید نگارنده، بخش دوم نام «تارگیتائوس» نزدیکی زیادی با نام پهلوان ایرانی: «توس» دارد.
از گفتار اصلی دور نشویم. آزمونی که فریدون به گونهای اساتیری ترتیب داده بود به این صورت رخ داده است که خویش را به صورت اژدهایی درمیآورد که شعلهپراکنی میکند. دو پسر بزرگ نمیتوانند از پس آن برآیند و در نتیجه ایرج که فرزند کوچک است بر آن چیرگی مییابد. (بنگرید به شاهنامه، داستان فریدون.) در روایت سکایی، این اژدهای شعلهافکن به ریخت اشیایی در آمده است که با فرو افتادنشان بر زمین از زمین، شعلههایی بیرون جسته است. پرواضح است که هر دو داستان، از یک ریشه هستند تنها تفاوتشان این است که در شاهنامه، فریدون، قلمرو را میان سه فرزند تقسیم میکند ولی در داستان سکایی، روایت دچار تواتر گشته و این پسر پیروز: کولاکسیس است که قلمرو را میان سه پسرش بخشبندی میکند.
بدین ترتیب، آشکار میشود که این دو اسطوره، با یکدیگر مطابقت دارند. هدف این مقاله، صرفاً آشنایی با اسطورهی سکایی و تطبیق با آن اسطورهی ایرانی بود که امیدوارم به سر منزل مقصود رسیده باشد.
Kim, H. J. (2010). “۲۰۱۰. Herodotus’ Scythians Viewed from a Central Asian Perspective: Its Historicity Significance.” AWE 9(115-134
.(Robert, L. (1948). “Hierro Cesare.” Helenica(6
چاپ شده در نشریهی اسطوره و آئین. سال یکم، شمارهی ۱. مهرماه ۱۳۹۱. صفحهی ۱۵.
سلام
شواهد و مدارک انقدر دقیق و مستند نیستند که بشود به راحتی این دو روایت را به هم نسبت داد و در یکدیگر دخیل دانست گرچه شباهت هایی با هم دارند.