پیشینۀ کوشانیان در رویارویی آنان با ایرانیان – بخش اول
برخی از پژوهشگران برآنند که کوشانیان را با سکاها (Saka Skythen) خویشاوند و دارای پیشینۀ مشترک دانسته و آنان را از نژاد آریایی بدانند. چنین پژوهشی تاکنون به نتیجه ای مطلوب که مورد تائید قوم شناسان و نژاد شناسان و مورخان باشد نرسیده است. اقلیم و جغرافیای مشترک اقوام شرقی مهمترین انگیزه این پژوهشگران جهت پرداختن به چنین تحقیقی بوده است. شیوه های زندگی، تأمین معاش و و ابزار دفاعی اقوام سراسر جادۀ ابریشم شباهت قابل توجهی با هم داشته است. آنچه مسلم است اقوام خیونی یا هونها (Hunnen) و هیاطله یا هفتالیان (Hephtaliten) کوشانیان یا اقوام کوشانی و سکاها دارای سرنوشت همسانی بوده اند که برخورد آنها با دولتهای ایرانی و رویارویی زمام داران ایرانی در عصر هخامنشیان به ویژه در عصر داریوش یکم (بزرگ، ۵۲۲ – ۴۸۶ ق.م) و نیز اشکانیان و به نحو گسترده در عصر ساسانیان، مورخان را بیشتر به مطالعه و تحقیق در این زمینه علاقه مند کرده است.
کوروش دوم (بزرگ، ۵۵۹ تا ۵۲۹ پیش از میلاد مسیح) جهت ادامه سیاست جهان گشایی خود در فاصله تسخیر سرزمین لیدی در سال ۵۴۶ پیش از میلاد و بابل در سال ۵۳۹ پیش از میلاد، ناگریز از مطیع کردن اقوام شرقی آن نشد، زیرا کوروش جهت تسخیر مصر که ابزار آن را تدارک دید ولی موفق به انجام آن نشد، از ناحیه همین اقوام شرقی نگران بود. نگرانی کوروش بی جهت و بی مورد نبود و سرانجام به دست یکی از همین اقوام بنام ماساژتها (Massageten) که تیره ای از اقوام سکایی بودند در نبردی کشته شد. این جنگ در سال ۵۲۹ پیش از میلاد مسیح روی داد و از آن به بعد شاهان ایران این اقوام را دشمنان خود دانسته و آنان را ناچیز نمی شمردند. به گواهی تاریخ کوروش سرزمینهای سغد، مرو، باختر، خوارزم، هرات و … را فرمانبردار خود کرد و بخشی از نیروی نظامی خود را از آنان تأمین نمود و بعدها به گزارش خود داریوش مردمان زیادی از این قلمرو در سپاه هخامنشیان به کار گرفته شدند که سکاهای تیز خود و سکاهای آن سوی دریا (سکاهای هئوم ورکه) از آن مردمان شمرده شده اند.
داریوش یکم در سالهای بین ۵۱۵ و ۵۱۲ پیش از میلاد سرزمینهای کرانه پنجتب و سند را به تصرف خود درآورد و در فاصله آن یعنی در سال ۵۱۴ پیش از میلاد سفر جنگی گسترده ای را به سرزمین سکاها نمود و در تعقیب و تاراندن آنها کوشش بسیار کرد. (پیرنیا، ۱۳۱۳، ص «ج»). در دوران زمام داری اشکانیان، از فشار اقوام سکایی تبار به ایران چیزی کاسته نشد و اردوان دوم با آنان مقابله کرد و در سال ۱۲۴ پیش از میلاد از همین اقوام یوئه چی (Yue – Tschi) زخمی سهمگین برداشت و بر اثر آن درگذشت. گفتنی است که اقوام یوئه چی از سوی هونها یا خیونیها به سوی ایران رانده شده بودند. فشار این اقوام به حدی بود که دولت محلی باختر به سرزمین هند انتقال یافته بود و پس از شصت سال به انقراض گرایید و اقوام یوئه چی به جای آنها در باختر دولتی تاسیس کردند که همین دولت بعدها در تاریخ به عنوان دولت کوشان و یا امپراطوری کوشان (Kusan – Reich) ثبت گردید (پیرنیا، حسن، ۱۳۱۳، ص ۱۴۷). به سخن دیگر کوشانیان از همین اقوام «یوئه چی» بوده اند.
مهرداد دوم اشکانی ملقب به بزرگ که از سال ۸۷ – ۱۲۴ پیش از میلاد پادشاه اشکانی بود از این اقوام سکایی همانند اسلاف خود احساس خطر کرد. در زمان وی ایران بر سکاها (سکها) و دیگر مردمان صحراگرد که از سوی شمال و شمال شرق به مناطق تحت فرمانروایی اشکانیان فشار وارد کرده و ایجاد مزاحمت می نمودند، پیروز شد. تاریخ، شکست مهرداد به این اقوام را به گونه ای گسترده و عمیق گزارش کرده است که آنها مدتها تأثیر چنین شکستی را از یاد نبرده و معترض ایران نشدند (پیرنیا، ۱۳۱۳، ص ۱۴۷). در عصر ساسانیان اقوام شرقی دیگر بار مورد توجه پادشاهان ایران قرار گرفتند و با توجه به اینکه کوشانیان در فروپاشی دولت اشکانی بی نقش و سهم نبوده اند، پادشاهانی چون اردشیر بابکان، شاپور یکم و شاپور دوم ساسانی علیرغم گرفتاریهای داخلی و مصاف با رومیان، از خطر کوشانیان و سایر اقوام شرقی غافل نبوده و مدتها شاهزادگان ساسانی را تحت عناوین کوشانشاهان جهت ادارۀ امور سرزمین کوشان به آن سامان مأمور می کردند و نظارت بر آن سرزمین را جدی تلقی می کردند.
پیروز اول ساسانی برادر و جانشین هرمزد سوم نبردهای متعددی با هفتالیان (هیاطله) کرد و سرانجام به دست آنان کشته شد (پیرنیا، حسن، ۱۳۱۳، ص «ح»). پیروز در نبرد با هیاطله مورد اهانت خشنوار (ارخشنواز، رخشنواز) خان هیاطله قرار گرفت که آن داستان در حوصله این مبحث نیست، سرانجام پیروز در نبردی دیگر به دام آنان گرفتار آمد و از جهان رفت. خسرو یکم (انوشیروان، ۵۳۱ تا ۵۷۹ میلادی) جهت گرفتن انتقام از هیاطله و نیز با وارد کردن اتهام بی حکومت و بی دولت و بی قانون بودن هیاطله با آنان جنگید و به کمک ترکان هفتالیان را برای همیشه از میان برد و در تاریخ دیگر نشانی از آنان نیامده است. خسرو انوشیروان در سال ۵۵۷ میلادی در نبردی سهمگین هیاطله را برانداخت و سرزمین آنان را بین ایران و ترکان ماوراء سیحون تقسیم کرد (پیرنیا، حسن، ۱۳۱۳، ص «ط»). گفتنی است که خطر اقوام شرقی بر اثر ضربات و شکستی که پادشاهان نیرومند و قاطع ایران به آنان وارد می کردند، گاه و بیگاه فروکش کرده ولی دوباره ایجاد مزاحمت می کردند. این اقوام در سال ۱۶۳ پیش از میلاد در تاریخ ثبت گردیده اند. در همین مقطع زمانی اقوام یوئه چی بر مردمان سکایی که بین رودخانه های جیحون (Oxus) و سیحون (Jaxartes) بودند، فشار آورده و آنان را به باختر (Baktria) راندند. پس از آن در سال ۱۳۰ پیش از میلاد این مردم ناگریز از ترک باختر شدند، زیرا از آنان گرفته شد و این مردمان سکایی به سوی سرزمینهای همسایه باختر از سوی جنوب روانه شدند و طایفه ای از همان اقوام یوئه چی که پیشتر نام بردیم موسوم به « کوشیان = Kuisan» اقوام و طوایف دیگر را مطیع خود کرده و دولتی تشکیل دادند که دولت «کوشان» نام گرفت و رومیان جهت ایجاد فشار به ایرانیان با دولت جدیدالتأسیس کوشان مناسباتی برقرار کردند. در همین زمان که عصر زمام داری بهرام پنجم (گور، ۴۲۱ تا ۴۳۸ میلادی) دوباره از ماوراء جیحون اقوامی یه سرزمین «کویشان» یا همان کوشان حمله کردند. این مردم با اقوام یوئه چی خویشاوند بودند. چینیها آنها را « یزا = Yeza ». رومیان آنان را « هفتالیتید = Hephtaliten » و ایرانیان به آنان «هیاطله» می گفتند. زبانشناسان واژه هفتالیت را پتالیت Petalit و در زبان عربی به معنای «رهبر و رئیس» دانسته اند.
منابع نوشته:
کتاب تاریخ ایران در دوره ساسانیان، اثر دکتر اردشیر خدادادیان
وبسایت تاریخ ما، اِنی کاظمی