خط نستعلیق، ریشه فارسی و فرهنگی ماست
اسرافیل شیرچی متولد ۱۳۴۱ بابل و فارغالتحصیل دانشکده هنرهای زیبا دانشگاه تهران است. این خوشنویس در انجمن خوشنویسان ایران، به تدریس هنرجویان خطاطی اشتغال دارد.
مهمترین ویژگی آثار شیرچی، توجه و کار در زمینه خط شکسته نستعلیق و آموزش آن است. تعداد بسیاری از آثار خوشنویسی این هنرمند در قالب مجموعههای نفیس به چاپ رسیدهاند. او نمایشگاههای متعددی از آثار خوشنویسیاش را در داخل و خارج از کشور برگزار کرده است.
شیرچی پنجمین کتابش را که شامل مجموعه آثارش در ۱۰سال گذشته است، فروردین ماه امسال منتشر کرده است. در این گفتوگو او از گلایههایش میگوید و معتقد است آن چیزی که در سیدیها و دیویدیها بهعنوان نستعلیق چیدمان شده است، هیچگونه خلاقیتی ندارد… .
•اگر موافقید از خط نستعلیق درست و استاندارد شروع کنیم، اساسا چه تعریفی میتوان از نستعلیق درست و پایهای بیان کرد؟
ببینید، خط نستعلیق، ریشه فارسی و فرهنگی ماست؛ چون فرهنگ ما به اعتراف همگان فرهنگ متمدنی است. خط نستعلیق مثل مجسمههای میکل آنژ و تابلوهای رافائل استاندارد است و در فضایی این خط خلق شده که هزار سال عمر گرفته است. خط نستعلیق حتما هنر ساسانی را دیده و حتما هنر هخامنشی را دیده و بعد به این قامت رسیده است. من احساسم این است که نستعلیق درست و پایهای، نستعلیقی است که در اندیشه ساخته و پرداخته شده و سلطانعلی مشهدی، میرعلی تبریزی، میرعلی هربی، باباشاه اصفهانی، میرعماد حسنی، میرزا غلامرضا اصفهانی، کلهر، برادران میرخانی، امیرخانیها و اخوین همگی اندیشههایشان نستعلیقی است.
یک بخش از نستعلیق ما وامدار هنر صفویه است؛ یعنی دخل و تصرف در آن فضا به اعتقاد من خیلی جایز نیست. یکسری مکاتبی هم از این خط منشعب شدهاند و مکتب شیراز و هرات گونه دیگری مینوشتند؛ همه اینها زیباییهای خود خط نستعلیق است. بعد هم خود نستعلیق زایشی داشته بهنام شکسته نستعلیق. البته نستعلیق درست و اصولی مدت کوتاهی در انجمن خوشنویسان ایران تدریس شد، که بهنوعی یک دوره ناب و طلایی در انجمن بود، ولی بعدها هر هنرمند خطاطی پنجرهای باز کرد و مردم را به آن سمت سوق داد. چه بسا خیلی از این پنجرهها متأسفانه بهنوعی ابتذال نستعلیق بود و نه رشد و توسعه آن.
•بهنظر شما چرا آن دوره ناب و طلایی انجمن خوشنویسان ایران که اشاره کردید، ادامه پیدا نکرد؟
من احساس میکنم یکی از دلایلی که باعث شد آن دوران طلایی ادامه پیدا نکند، این بود که انجمن خوشنویسان در پستوهای غرور، خودش را گم کرد. انجمنی که از ۶۰ سال قبل فعالیت خودش را آغاز کرده، اکنون بهگونهای شده که مشتاقان خودش را نشناخته و به طالبینش روی خوش نشان نداده است و یکسری از استادان که میتوانستند مفید باشند و ریشههایشان به میرخانیها، به کاوهها و به بزرگان فرهنگ و هنر وصل بود، از ریشههایشان فاصله گرفتهاند.
متأسفانه انجمن خوشنویسان، مدرسان بسیار عاشقش را که سالهای سال آنجا بودهاند با بیمهری تمام از خود دور کرده است. حتی کار بهجایی رسید که آن عمارت زیبای انجمن خوشنویسان سپرده شد به یک گالری و آن گالری هم صرفا کارهای مدرن و معاصر را دنبال میکند و غربت خط و خوشنویسی بهجایی رسیده که حتی برای آرم خود انجمن هم از خط خوشنویسی استفاده نشده است. من قبل از اینکه حتی به تهران بیایم در شهرستان مدرس بودم و با انجمن خوشنویسان همکاری میکردم. بعد از آن هم بهمدت ۳۰سال این همکاری ادامه داشت.
من معتقدم در حال حاضر نستعلیق ناب در انجمن خوشنویسان کار نمیشود. نستعلیق نابی که بعضا در جامعه به مردم معرفی میشود، در صفا و سرای استادانی است که گوشه گرفتهاند و خودنمایی نمیکنند. این آدمهای عاشق که خط میرزا غلامرضا یا میرعماد را سر سفره میاندازند، گاهی از مردم دعوت میکنند تا خط فاخر را ببینند.
•شما هجوم مدرنیته را هم باید بپذیرید. فکر میکنید انجمن خوشنویسان چه روشی را باید پیش میگرفت؟
من هیچ وقت مدرنیته را نفی نکردهام، چون همیشه حرف و خط میتواند مدرنترین هنر باشد ولی یک مدرن بدی هم در جامعه دارد رشد میکند؛ یعنی یک خطهایی که هیچگونه مفهوم و ریتم ندارند، مطرح میشوند و در و دیوارهای خانههای ما را میگیرند. چرا؟ بهخاطر اینکه عدهای در انجمن نشستهاند و دارند در تقسیم غنایم استادی خودشان بهرهمند میشوند.
ما باید بپذیریم که مخاطبین ما که مردم هستند، یکی شیوه استاد امیرخانی را میپسندند و دیگری شیوه اخوین را. خب، هر دو اینها آنقدر کار کرده و ریاضت کشیدهاند تا به مطلوب و اقبال خوبی رسیدهاند. من حرفم این است که اگر مثلا در موسیقی قرار است استاد شهناز و استاد حسن کسائی باشند، در معماری و فرش ما ۵تا آدم درجه یک باشند، در نقاشی و نگارگری ما هم همینطور چند تا آدم درجه یک باشند، مثل استاد فرشچیان، اینها الگوهایی هستند که مردم علاقهمند میتوانند به اینها رجوع کنند.
اساسا استاد فرشچیان بهدنبال استادی نبوده، ولی مردم به او لقب استادی دادند، بهخاطر اینکه کارش خیلی زیبا بوده است. واقعیت این است که هر علاقهمندی کار را که ببیند به آن نمره میدهد، حالا اگر بیاییم این فضا را که استاد پروری و شاگردپروری و مریدپروری است، کنار بگذاریم و بگوییم قانون این است و هرکس در قالب این قانونی که توسط انجمن خوشنویسان مدون شده است، نباشد هنرمند نیست، این ظلم به هنر و هنرمند است.
•اساسا هنرمند چگونه میتواند به مخاطبین خود که همان مردم هستند نزدیک شود و با آنها ارتباط برقرار کند؟
البته نکته بسیار مهمی را شما سؤال کردید، وقتی یک هنرمند خودش را مدل خوبی ببیند و اثرش را با آن چیزی که مینویسد هماهنگ کند، میتواند به اعتقاد من مؤثر باشد و حرفش، رفتارش، گفتارش و مسائلی که دارد، میتواند در روح و جان کسی تأثیر بگذارد.
بهنظر من یک مسئولیت اساسی هنرمند این است که با خلق آثار پرمحتوا بتواند به مخاطبین خود که همان مردم هستند نزدیک شود و ارتباط برقرار کند و این ارتباط با مردم نمره خیلی خاصی است؛ هم هنرش را از نظر روح و روان و ارتفاعی که باید بگیرد بیمه میکند، هم اینکه هنرمند در گوشه عزلت نمیماند. هر هنرمندی که از مردمش فاصله بگیرد، از خودش و هنرش هم خیلی فاصله گرفته است.
•این فاصله بین هنرمند و مردم چگونه میتواند اتفاق بیفتد؟
این فاصله بهنظرم از غرور و ندانمکاریها و برخورد نادرست با افکار است؛ یعنی شما در مسیری که طی میکنید اصلا مطالعهای نکنید و راجع به فرهنگ مردم، معانی و نگرشهای مردم مطالعه نداشته باشید. اگر من هنرمند ندانم که مردم بعد از نیما و
سهراب سپهری دنبال چه چیزی هستند.یا در این دورهای که ما هستیم، نسل سایت و وب سایت و نسلهایی که به اینترنت و ماهواره دسترسی دارند، نیاز و علاقهشان به چیست که دیگر نمی توانم نام هنر را با خود یدک بکشم .
•برخی معتقدند که خوشنویسی معاصر ایران مثل هنرهای سنتی دارد دور خودش در یک دایره بسته میچرخد ؟
من فکر میکنم آنهایی که این نظر را دارند در یک جاهایی حق دارند، ولی اگر هنر خوشنویسی را بشناسند، این حرف را نمیزنند. البته هر دورهای ممکن است یک ایست موقت داشته باشد. حتی برای انسان متمدن امروزی هم با وجود ماهواره و اینترنت و… بعضی مواقع ایست هست. البته این یک واقعیت است که خط و خوشنویسی ما به اعتقاد من دوران خوبی را طی نمیکند؛ مثل یک پهلوانی است که افسرده شده.
شکی نیست که روزی این پهلوان خودش را پیدا خواهد کرد. وظیفه ما این نیست که به زخم این پهلوان نمک بپاشیم. باید از طریق همین رسانهها مرهمی ایجاد کنیم و حال و هوای استادان را دریابیم. من احساسم این است که بله درست است که رنگ پریدگی هست، ولی آنطوری که برخی افراطی نظر میدهند که هنر صرفا یک تکرار است، اینطوری نمیتواند باشد. همین الان هم که من و شما داریم صحبت میکنیم، شاید در خلوتهای هنرمندان ما بهترین آفرینشها باشد.
قضاوت ما نباید چند تا آثار نمایشگاهی باشد که کارهای تکراری ارائه میدهند. من از اینکه بعضیها با هنر خوشنویسی منصف نیستند غمگین میشوم ولی این نیست که کاری هم نکنم. من با کار بیشتر، هنر خوشنویسی را معرفی میکنم و هنر استادان خودم را؛ استادانی که حتی با آنها ممکن است اختلاف سلیقه هم داشته باشم، ولی آنها را به نسل آینده معرفی میکنم.
•چرا نوآوری در هنر خوشنویسی همواره با تحول آرامی همراه بوده است؟ اصولا معاصر بودن هنرمند چقدر در ایجاد تحول در خوشنویسی نقش دارد؟
هنرمند نباید معاصر بودن را از دست بدهد. این معاصر بودن خیلی حال خوبی دارد و هنرمند قوی دستی بر حوض صفویه دارد و دستی هم بر حوض مدرنیته که شاید در آن ماهی و کاشیهای زلال نباشد و چیز دیگری باشد، نمیدانم، باید نگاه کرد و دید و لمس کرد. هنرمند واقعی باید این توانایی را در خودش ایجاد کند. من فکر میکنم هنرمند، دورههای خاص خودش را دارد. ما بهطور زنده اگر بخواهیم مثال بزنیم نمونهاش سید محمد احصایی است.
میبینیم که ایشان با عشق با حروف و کلمات و نستعلیق ناب با خطهای عربی، ثلث و نسخ در زندگیاش برخورد کرده است. رودخانههایی بودهاند که به سرزمینش میآمدند و آنهم استقبال میکرده است. داخل آن سنگ نمیانداخته یا گلآلود نمیکرده است. ما هیچ وقت نباید از مدلهای خودمان فاصله بگیریم ولی عدهای متأسفانه مبانی نستعلیق و مبانی شکسته نستعلیق را کار نکردهاند.
در دنیای مدرن دوران یادگیری مبانی و کارکردن یک کار کلاسیک کار سختی است. آنهایی که در کارشان توفیقی داشتهاند با تلاش و کوشش توانستهاند به اهدافشان برسند. به همین خاطر من فکر میکنم، کسانی که حتی میخواهند نوآوری ایجاد بکنند باید این اندیشه را آرام آرام مطالعه کنند و از هنر این سرزمین مطلع باشند و هنر سایر کشورها را هم بدانند و بشناسند و آن موقع میشود کار مدرنی کرد؛ مدرنی که تأثیر بگذارد، نه اینکه دل یک مشتری را خوش کند.
•پس هنرمند میتواند هم معاصر باشد و هم سعی کند در خلق اثرش، هنر ایرانی را فراموش نکند؟
باید از خودمان بپرسیم چرا دغدغه معاصر بودن تا این حد ما را خفه کرده است. لازم است هنرمندان ما درد معاصر بودن را تعدیل کنند و به مبناهای فرهنگی و هنریمان بیشتر توجه کرده و کاستیهای فرهنگیمان را در موسیقی و خطاطی و… جبران کنند. بهنظرم، وقتی به جنبههای مختلف هنر پرداخته میشود باید بوی هنر ایرانی در آن ملموس باشد. ما باید از خود بپرسیم این معماری رواج یافته امروزی در شهرها، آیا نشانی از نیاکان ما دارد؟ این معماری، معماری تخریب است.
ما از روح بزرگ تمدن ایرانی به کلی فاصله گرفتهایم و در هجومی تخریبی، معماری، موسیقی، خطاطی و هنرهای دیگر ما آسیب دیده است. ۱۰ یا ۲۰سال دیگر فرزندان ما به سختی شعر حافظ و مولانا را به یاد خواهند آورد؛ زیرا این معماری، ما را به یاد ابروی یار و شعر حافظ و نیایش حضرت علی(ع) نمیاندازد. البته این از ضعف ما هنرمندان است که نتوانستهایم همه هنرها را به مخاطبین منتقل کنیم.
•هنرخوشنویسی را چگونه میتوان با زندگی ماشینی امروزی و مشغلههای زندگی متنوعتر کرد و در هم آمیخت؟
البته هر کس نمیتواند چنین کاری را بکند. در این وادی و در این دوی ماراتن شاید از ۳۰نفری که کار میکنند ۴ نفر بتوانند این کارها را انجام بدهند؛ چرا که آن ۴ نفر قدری فراتر از بقیه فکر میکنند. اندیشهشان به اعتقاد من اندیشه آفتابخوردهای است و نمور نیست. این اندیشه است که میتواند آن تنوع را در هنر خوشنویسی ایجاد کند. با روح و دست خلاق هنرمندی که حافظ و مولانا را میشناسد، این انتظار میرود که آن سمایی را که مولانا میگوید در خط هم ایجاد شود.
من فکر میکنم با سمت و سوق دادن رسانهها و آدمهای فرهنگی، فرزانگان کشور میتوانند در معرفی و تعالی هنرها اثربخش باشند؛ مثلا اگر هر ماه همین روزنامه وزین همشهری راجع به بخشی از هنر و فرهنگ ایرانی بهصورت جدی برنامهریزی داشته باشد و در طول سال به معرفی یک بخش از هنر بپردازد، این یک نوع تأثیرگذاری درازمدت است که در دل خود موضوع آموزش را هم دارد، نه اینکه همه ۱۲ماه را به هنر سینما بپردازد.
منبع : همشهری آنلاین/احمدافشار