روایت های مختلف از چگونگی درگذشت کوروش بزرگ
کوروش دوم که با نام کوروش کبیر یا کوروش بزرگ نیز در نزد جهانیان معروف است، بنیانگذار و سر سلسله امپراطوری هخامنشی به شمار می رود که به مدت ۳۰ سال، در حدفاصل بین سال های ۵۵۹ تا ۵۲۹ قبل از میلاد بر مناطق وسیعی از آسیا فرمانروایی می نمود.
کوروش در استوانهاش، خودش را “فرزند کمبوجیه، شاه بزرگ انشان، نوادهٔ کوروش، شاه بزرگ انشان، نوادهٔ چیشپیش، شاه بزرگ انشان، از خانوادهای که همیشه پادشاه بودهاست” معرفی میکند.
استوانهٔ کوروش یا منشورِ کوروش لوحی از گِل پخته است که در سال ۵۳۸ پیش از میلاد به فرمانِ کوروش بزرگ هخامنشی نگاشته شد. این استوانه در موزهٔ بریتانیا نگهداری میشود و بخشهایی از آن شکسته و مفقود شدهاست. نسخهٔ دیگری از متنِ استوانه بر روی دو قطعه لوحِ گِلی یافت شده که آنها نیز در مجموعهٔ بابِلیِ موزهٔ بریتانیا هستند و بازماندهٔ نسخهٔ بایگانیشدهٔ همین استوانه دانسته میشوند.
به گفتهٔ هرودوت، کوروش نسب شاهانه داشته است و بهجز کتسیاس، دیگر نویسندگان یونانی، ماندانا، دختر آستیاگ را مادر کوروش دانستهاند و گزارش دادهاند که کوروش حاصل ازدواج کمبوجیه یکم و ماندانا بودهاست.
نوشتهٔ حکاکی شده به زبان پارسی باستان، عیلامی و زبان اکدی بر ستون پاسارگاد “من کوروش، شاه هخامنشی هستم”
هخامنشیان نام دودمانی پادشاهی در ایران پیش از اسلام است. پادشاهان این دودمان از پارسیان بودند و تبار خود را به «هخامنش» میرساندند که سرکرده طایفهٔ پاسارگاد از طایفههای پارسیان بودهاست. هخامنشیان نخست پادشاهان بومی پارس و سپس آنشان بودند ولی با شکستی که کوروش بزرگ بر ایشتوویگو واپسین پادشاه ماد وارد ساخت و سپس فتح لیدیه و بابل پادشاهی هخامنشیان تبدیل به شاهنشاهی بزرگی شد. از اینرو کوروش بزرگ را بنیانگذار شاهنشاهی هخامنشی میدانند.
به قدرت رسیدن پارسیها و دودمان هخامنشی (۵۵۰–۳۳۰ قبل از میلاد) یکی از رویدادهای برجسته تاریخ باستان است. اینان دولتی بنیانگذاری کردند که جهان باستان را به استثنای دو سوم یونان زیر چیرگی خود درآوردند. امپراتوری هخامنشی را نخستین امپراتوری تاریخ جهان میدانند. ارزشمندترین سنگ نوشتهٔ هخامنشی از دیدگاه تاریخی و نیز بلندترین آنها، سنگ نبشتهٔ بیستون بر دیواره کوه بیستون است.
سنگنوشته بیستون بزرگترین سنگنوشتهٔ جهان
سنگ نوشتهٔ بیستون بسیاری از رویدادها و کارهای داریوش اول را در نخستین سالهای فرمانروایی اش که سختترین سالهای فرمانروایی وی نیز بود، بهطور موشکافانه روایت میکند. این سنگ نوشته عناصر تاریخی کافی برای بازسازی تاریخ هخامنشیان را داراست و همچنین در سایت مذکور دربارهٔ شخصیت کوروش هخامنشی آمدهاست که: همهٔ نشانهها بیانگر آنست که هدف کوروش از جنگ و کشور گشایی ایجاد یک جامعهٔ جهانی بر پایه امنیت و آرامش و دور از جنگ و ویرانگری بودهاست. کوروش در لشکرکشیها و پیروزیهایش با کشورهای مغلوب در نهایت بزرگواری رفتار کرد و عناصر حکومتی پیشین را مورد بخشایش قرار داده در مقامهایشان ابقا کرده مطیع و منقاد خویش ساخت. کوروش بزرگ با ایمان استواری که به اهورامزدا داشت جهانگشایی را به هدف برقرار کردن آشتی و امنیت و عدالت و از میان بردن ستم و ناراستی انجام میداد و در فتوحاتش به حدی نسبت به اقوام مغلوب بزرگمنشی و مهر و عطوفت نشان دادهبود که داستان رأفتش به همه جا رسیده بود.
مرگ کوروش بزرگ در حدود سال ۵۲۹ پیش از میلاد، در سال بیستوهشتم یا سیاُم سلطنت او بر انشان و بیستودوم پس از فتح پادشاهی ماد اتفاق افتاد. روایات مختلفی دربارهٔ مرگ کوروش وجود دارد.
بیشتر تاریخدانانی که در مورد مرگ او نوشتهاند آن را در جنگ با یکی از طوایف سکایی در شمالشرق ایران گزارش کردهاند. اما در مورد نام قومی که کوروش در جنگ با آنان کشته شده یا زخمی و بر اثر جراحت آن کشته شد، اختلاف است. هرودوت آن را ماساگت نامیده، کتزیاس دربیک و برس کلدانی هم دها، که هر سه از اقوام ایرانی سکایی بوده که در فاصلهٔ گرگان تا ورای دریاچهٔ خوارزم و سیردریا سکونت داشتهاند. نتیجهٔ جنگ هم مشخص نیست.
کوروش بزرگ با تاج همهم مصری و چهاربال، سنگنگاره موجود بر روی دیوار درگاه شمال خاوری پاسارگاد
دربیکها از اقوام باستانی پارس و صحراگرد بودند که در شمال جرجان و همچنین در ناحیه رودبار گیلان در شمال فلات ایران و جنوب دریای خزر جای داشتند. . هرودوت از قبیله دروپیکها در کنار دائیها ، مارد، و ساگارتیها به عنوان پارسهای کوچنشین و صحراگرد یاد کردهاست، بیشتر اطلاعاتی که از آنها بر جای مانده، بر اساس نوشتههای کتزیاس است. آنها به پیروی از رهبر خود آمورائوس علیه کوروش بزرگ شورش کردند، که سرانجام باعث زخمی شدن و مرگ کوروش شد. با این حال این قوم از کوروش شکست خورده و به شاهنشاهی هخامنشی ملحق شدند.
وجود چنین اطلاعاتی در مورد این قوم بر نوشتههای کتزیاس پزشک دربار هخامنشیان بنا شده و این مطالب مبنای یکی از نظریههای مطرح در مورد علت مرگ کوروش بزرگ است.
تزیاس یا کتسیاس تاریخنگار و پزشک یونانی بود. وی از شهر کنیدوس از مستعمرههای یونانی دوریها در آسیای کوچک بود. او میان سالهای ۴۱۵ تا ۳۹۸ پیش از میلاد، پزشک پروشات همسر داریوش دوم و اردشیر دوم پادشاه هخامنشی بود. کتزیاس بمدت هفده سال در دربار اردشیر میزیست.
کتزیاس بیست و سه کتاب نگاشتهاست. شش کتاب او دربارهٔ تاریخ ماد و آشور و بابل و شش کتابش دربارهٔ رویدادهای تاریخ ایران از پادشاهی کورش بزرگ تا مرگ خشایارشا و ده کتاب واپسینش دربارهٔ دنبالهٔ تاریخ ایران تا سال ۳۹۸ (پیش از میلاد) است که او از ایران رفتهاست. او خود ادعا میکند که در نگارش کتابهایش از دفترهای پادشاهی ایران در شوش یاری میگرفتهاست.
او در سال ۴۰۱ پیش از میلاد در جنگ میان اردشیر دوم و برادرش کوروش کوچک (نبرد کوناکسا) همراه اردشیر دوم بودهاست.
دیگر نطریههای مطرح در مورد مرگ کوروش بزرگ یکی براساس گفتههای هرودوت است که مرگ کوروش را در اثر جنگ با ماساژتها ذکر کردهاست و دیگری گفتههای کسنوفون است که مرگ این پادشاه را به صورت طبیعی و در قصرش دانستهاست.
از یونانیان نقل شدهاست که در میان مردم دربیکی رسمی بودهاست مبتنی بر آنکه مردان و زنانی را که به سن ۷۰ سالگی میرسیدند میکشتند و گوشتشان را میان خویشاوندان تقسیم کرده و میخوردند. البته در اغلب اوقات از خوردن زنان خودداری کرده و در این موارد بعد از خفه کردن آنان دفنشان میکردند.
بهگفتهٔ هرودوت سپاه کوروش شکست خورد، بهگفتهٔ کتزیاس با کمک یکی از اقوام سکایی پیروز شد و هردوت میگوید کوروش بایک راهبردی که در یک پادگان که نیروهای کوروش در آن اقامت داشتند در حملهٔ ماساگتها به شکل ساختگی فرار کرده و در آن شرابهای بسیاری به عنوان غنیمت بجا گذاشته سربازان ماساگت نوشیده و از حال خود خارج شدهاند و در حملهٔ کوروش نیروهای مست شکست میخورند. هرودوت مینویسد این نبرد، خونینترین جنگی بود که توسط “بربرها” صورت گرفته بود. بنابر گزارش مورخان یونانی، کوروش در جنگ با ماساگتها ۲۰۰ هزار مرد جنگی را از دست داد که اغراق آشکاری است.
از نگاه داندامایف داستانهای روایتشده توسط مورخان یونانی بیشتر از آنکه شرح یک رویداد واقعی باشند، رنگ و بوی یک رمان را دارند. اگرچه حقیقت دقیق مرگ کوروش را نمیدانیم، اما مشخص است که او در پاسارگارد دفن شدهاست. این حقیقت ممکن است که گفتههای هرودوت را دروغ جلوه دهد اما ممکن است جنازهٔ کوروش از دشمن پس گرفته شده و به پایتخت آورده شده باشد.
ریچارد فرای میگوید احتمالاً داستان هرودوت ساختگی است، اما گرفتن آسیای میانه توسط کوروش صحیح است زیرا دورترین شهری که در سغد وجود دارد، سایرسچَتا (سایروپولیس) نام دارد که گستردگی فتوحات شرقی او را ثابت میکند. کتزیاس میگوید که کمبوجیه باگاپاتس – یکی از درباریان – را همراه جسد کوروش به مراسم دفن فرستادهاست.
انتقال پیکر کوروش، یکی دیگر از نشانههای نادرست بودن جنگ کوروش با ماساگتهاست؛ زیرا اگر تهمرییش، کوروش را کشته و سر او را بریده باشد، چگونه هخامنشیان توانستهاند با سپاهی شکستخورده جسد را از آنان پس بگیرند و آن را به درون قسمتهای داخلی ایران وارد کنند؟
در دوازدهم اوت ۵۳۰ پیش از میلاد، زنی بابلی به نام “بورسیپه” زمینی را در نزدیکی دروازهٔ سنگبراق به نام یکی از خویشاوندانش کرد. تاریخ این لوحی گلی که به دبیرهٔ میخی اکدی نوشته شده بود، “نهمین سال کوروش، شاه کشورها” را نشان میداد. در سیویکم همین سال در پایتخت بابل، مردی بابلی الاغش را فروخت. تاریخ این لوح مربوط به “سال آغاز فرمانروایی کمبوجیه، شاه کشورها” ست. این دو سند که در ظاهر اهمیت چندانی ندارند، در واقع نشان میدهند که کوروش در فاصلهٔ میان ۱۲ تا ۳۱ اوت سال ۵۳۰ پیش از میلاد درگذشتهاست یا حداقل، خبر درگذشت وی و بر تختنشینی کمبوجیه در این تاریخ به بابل رسیدهاست.
روایت هرودوت
هرودوت مورخ یونانی نوشته که کوروش پس از آنکه بابل را فتح کرد برای مطیع کردن اقوام ایرانی ماساژت که در شرق رود آراکس (سیحون) سکونت داشتند لشکرکشی کرد. وی ابتدا به فرمانروای ماساژتها تهمرییش (تُمیریس) که بیوهٔ پادشاه سابقشان بود پیشنهاد ازدواج داد اما او که دانست مقصود کوروش تسلط بر سرزمین اوست نپذیرفت و کورش به قصد جنگ با او به سوی سیحون حرکت کرد.
کوروش کبیر در ابتدا با حیلهٔ جنگی توانست یکسوم سپاه ماساژتها را نابود کند اما تهمرییش با جمعآوری تمام قوای خود به او حملهور شد و در جنگی سنگین به پیروزی رسید. بیشتر سپاه کورش نابود شده و او نیز کشته شد. هرودوت با اشاره به اینکه حکایات متعددی در مورد مرگ کوروش مطرح است و او آن که به حقیقت نزدیکتر است را انتخاب کرده مشخص میکند که خود نیز از صحت آن مطمئن نبودهاست.
ماساگت یا ماساژت یکی از اقوام ایرانی تبار و یک تیرهٔ سکایی، دستهای از مردمان کوچنشین ایرانیتبار نیمهصحراگرد در آسیای میانه بودند.
تَهمرَییش فرمانروای قوم ماساگت بود که از اقوام ایرانی آسیای میانه و از زمرهٔ سکاها بودهاند. بر پایهٔ گفتهٔ هرودوت، این شخص که در رویارویی با سپاه کوروش بزرگ فرمانده سپاه ماساگتها بود، کوروش را شکست داد و وی را کشت.نامهای تومیریس و پسرش اسپارگاپیسس که فرمانده ارتش او بود، اصالت ایرانی دارند. از آنجا که مورخانی که نخستین بار دربارهٔ او نوشتند یونانی بودند، از تلفظ نام هلنی بیشتر اوقات استفاده میکنند. نویسندگان یونانی نام او را Τόμυρις نوشتهاند.
نام این شخصیت را که در کتاب هرودوت به صورت Tómuris آمده میتوان در زبان اوستایی به صورت tahma-rayiš بازسازی کرد که جزء اول آن همان واژهٔ تَهم در تهمتن به معنی “تنومند، قویتن” و تهماسب به معنی “دارندهٔ اسب نیرومند” است و جزء دوم آن به معنی “شکوه و توانگری” است. نام پسر وی که در منابع یونانی به صورت اسپَرگَپِش Spargapísēs آمده در زبان اوستایی به شکل sparəγa-paēsa یعنی “کسی که زیباییاش به مانند جوانه است” دیده میشود.احتمالهای دیگری را نیز برای ریشهشناسی نام تومریس ارائه کردهاند که در مجامع علمی از آنها استقبال نشدهاست.
کوروش هخامنشی در این بخش از شاهنشاهی هخامنشی هفت دژ مرزبانی ساخت که نیرومندترین این دژها به نام کوروشکده، توانست برابر اسکندر مقدونی درایستد و دستیابی او به این منطقه را ناممکن کند.
هرودوت مینویسد، راجع به در گذشت کوروش روایات مختلف است اما من شرحی را که بیشتر در نظرم معتبر مینماید نقل میکنم. کوروش در آخرین نبرد خود به قصد سرکوب قوم ماساگت (ماساژت) قومی از سکاها که با حمله به نواحی مرزی ایران به قتل و غارت میپرداختند، به سمت شمال شرقی کشور حرکت کرد، میان مرز ایران و سرزمین سکاها رودخانهای بود که لشگریان کوروش باید از آن عبور میکردند. هنگامی که کوروش به این رودخانه رسید، تهمرییش (تومیریس) ملکهٔ سکاها به او پیغام داد که برای جنگ دو راه پیش رو دارد یا از رودخانه عبور کند و در سرزمین سکاها به نبرد بپردازند یا اجازه دهند که لشگریان سکا از رود عبور کرده و در خاک ایران به جنگ بپردازند.
کوروش این دو پیشنهاد را با سرداران خود در میان گذاشت. بیشتر سرداران ایرانی، جنگ در خاک ایران را برگزیدند، اما کرزوس امپراتور سابق لیدیه و دایی مادر کوروش که تا پایان عمر، به عنوان یک مشاور به کوروش وفادار ماند، جنگ در سرزمین سکاها را پیشنهاد کرد.
کرزوس(از ۵۹۵ تا حدود ۵۴۷ پیش از میلاد) پادشاه لیدیه بود.در سال ۵۴۶ پیش از میلاد سارد پایتخت لیدی توسط کوروش فتح شد و کرزوس پادشاه لیدی شکست خورد.
نگاره کرزوس، نقاشی شده در حدود ۵۰۰ – ۴۹۰ پیش از میلاد
سقوط کرزوس علاوه بر اینکه تأثیر عمیقی بر هلنیسم (فلسفه و تفکر یونانی) نهاد، مبدأ یا نقطهٔ ثابتی نیز برای تقویم آنها فراهم نمود. در این ارتباط “ج.ای.اس. اوانس” اشاره میکند که: “دستکم تا سدهٔ پنجم، کرزوس چهرهای افسانهای شده بود که خارج از محدودهٔ گاهشماری متعارف قرار داشت.” کرزوس به خاطر ثروت خود بسیار مشهور بود. هرودوت و پاوسانیاس (شاعر یونانی) به حفظ قربانیها و هدایای وی در معبد دلف (دلفی) اشاراتی دارند.
کوروش نظر کرزوس را پذیرفت و از رودخانه عبور کرد. نخست عدهای از جنگاوران ماساگتها به رهبری سپارگاپیس فرزند ملکه، به دستهای از سربازان لشکر کوروش که از بقیه جدا افتادهبودند، حمله کرده و همه را به خاک هلاکت انداختند. بعد از آن پیروزی آنها بر سفرهٔ طعام بازمانده از لشکر کوروش نشسته و با اشتیاق فراوان آنقدر خوردند و نوشیدند که مست و بیهوش شدند. پارسیان در این هنگام وقت را غنیمت شمرده بر سر آنها ریختند و سپارگاپیس را اسیر کردند. سپارگاپیس وقتی به هوش آمد و خود را اسیر دید، از کوروش استدعا کرد که غل و زنجیر از او بردارند. کوروش این تقاضا را اجابت کرد. وقتی دستان او آزاد شد، از شدت ننگ و عار خود را درجا کشت. بعد از جنگی بین دو سپاه درگرفت که از جهات شدت و خشونت در میان سایر اقوام سابقه نداشت و عاقبت ماساگتها غلبه کردند و خود کوروش نیز کشتهشد.
بروسوس (مورخ کلدانی) در ۲۸۰ پیش از میلاد آوردهاست که کوروش در جنگ با طوائف داهه (دها، یکی از عشایر سکایی) کشته شدهاست. از قول کتزیاس پزشک دربار هخامنشی آمدهاست که کوروش در اثر جراحاتی که در جنگ با دربیکها به او وارد آمدهبود، کشته شدهاست. آنها فیلهایشان را رها کردند، اسب کوروش رم کرده و کوروش بر زمین افتاد. یکی از سربازان هندی که با دربیکها متحد بودند، زوبینی به ران او انداختهاست و کوروش را به خیمهاش بردند و او در اثر این زخم بعد از سه روز درگذشتهاست.
اینکه هر سه قوم یاد شده، در بالا از طوایف سکاها بودهاند، نشان میدهد که آخرین جنگهای کوروش با طوایف سکاها بودهاست اما به نوشته زرینکوب بعید به نظر میرسد که وی در این جنگها کشته شدهباشد. مخصوصاً در روایت هرودوت بسیار بعید میرسد که باقیماندهٔ سپاه شکست خورده توانسته باشند، جسد بدون سر او را برای دفن به پاسارگاد بیاورند. بر طبق روایتهای گزنفون و استرابون این جنگها به کشته شدن کوروش منجر نشدهاست و وی به مرگ طبیعی وفات یافتهاست. در هر حال راجع به پایان کارش، هیچ روایتی را از روی قطع بر روایت دیگر، نمیتوان ترجیح داد.
روایت کتزیاس
کتزیاس مورخ دیگر یونانی جنگ کوروش را با قومی به نام دِربیک به پادشاهی آمُرّایوس گزارش کردهاست. دربیکها توانستند با فیلهای جنگی خود سوارهنظام ایرانیان را محاصره کنند و کوروش بزرگ از اسب به زیر افتاده و یک جنگجوی هندی” که از متحدین دربیکها بودند ” او را با زوبینی که به رانش میخورد، مجروح میکند. روز بعد “آمورگِس” پادشاه سکائی به کمک ایرانیان آمده و آنها فاتح شده و دربیکها مطیع میشوند اما کوروش چند روز بعد پس از وصیت به اطرافیان خود و تعیین کمبوجیه به عنوان جانشین خود میمیرد.
روایت برس کلدانی
از بروسوس مورخ کلدانی نقل قول شده که کوروش در نبرد با قوم داها کشته شد. داها از اقوام ساکن اطراف گرگان بودهاند.
داهان ، دیی، داوی ، داهه ، داهستان یا دَهستان زیستگاه گروهی از مردمان ایرانیتبار و گروهی از تیرهٔ سکاها در حاشیهٔ جنوبشرقی دریای مازندران بود.
آریان مورخ یونانی قرن اول میلادی در میان لشکریان داریوش سوم هنگام جنگ با اسکندر کبیر، از سواران تیرانداز داهه نام میبرد. استرابو جغرافینگار یونانی، از سه طایفهٔ داهه با نامهای پرنی و خانتیهاو پیزوری یاد کردهاست و آنها را سکایی خوانده و نام داهه را یک نام کلی برای این قبایل دانستهاست. استرابو قبیلهٔ پرنی را نزدیکترین قبایل به ساتراپ هیرکانی (گرگان) و سکنهٔ شرق دریای خزر خواندهاست؛ و قلمرو دو قبیلهٔ دیگر داههرا تا نزدیکی سرزمین هرات باستان، گسترده دانستهاست بنابر گزارش استرابو، ارشک یکم بنیانگذار شاهنشاهی اشکانی و از قبیله پرنی بودهاست.
شاهان اشکانی ایران نیز تبارشان به پرنیها میرسد. پرنیها در پایان سده چهارم پ.م. از بقیه داهان جدا شده و به سوی غرب و ناحیه دریای خزر کوچ کردند. احتمال ارتباطی میان نام آنان و ناحیهٔ دهستان یا داهستان میرود.
روایت تروگ پمپه ای
تروگ پمپهای مورخ رومی هم روایتی مشابه هرودوت را اتخاذ کرده با این تفاوت که مینویسد سپاه ۲۰۰ هزار نفرهٔ کوروش در گردنههای کوهستان به محاصرهٔ سپاه ملکه ماساژتها درآمده و تمامی آنها نابود شدهاند و حتی یک نفر هم زنده نمیماند تا خبر این واقعه را ایرانیان برساند.
روایت گزنفون
گزنفون مورخ یونانی مرگ کوروش را در کتاب کوروشنامه به شکل طبیعی و در پارس گزارش داده. به گفتهٔ او کوروش در خواب از مرگ خود مطلع میشود و پس از نیایش و وصیتهایی به نزدیکان و دوستان و بزرگان کشور از دنیا میرود.
روایت گزنفون در مورد مرگ کوروش به داستانهای اساطیری مربوط به مرگ کیخسرو پادشاه کیانی شباهت دارد.
آرامگاه کوروش کبیر در پاسارگاد در استان فارس واقع است.
مجموعه میراث جهانی پاسارگاد مجموعهای از سازههای باستانی برجایمانده از دوران هخامنشی است که در شهرستان پاسارگاد در استان فارس جای گرفتهاست. این مجموعه دربرگیرنده ساختمانهایی چون آرامگاه کوروش بزرگ، پاسارگاد، باغ پادشاهی پاسارگاد، کاخ دروازه، پل، کاخ بارعام، کاخ اختصاصی، دو کوشک، آبنماهای باغ شاهی، آرامگاه کمبوجیه، ساختارهای دفاعی تل تخت، کاروانسرای مظفری، محوطهٔ مقدس و تنگه بلاغی است.
نام پاسارگاد در اصل به معنی نیکان روزگار است. نام اصلی شهر پاسارگاد چیزی شبیه «پَسَرگَد» بوده و تلفظ امروزی نیز درست است و رابطهای میان این نام و «پارس» نیست.
نام پاسارگاد از نام قبیلهٔ شاهان پارسی یعنی قبیله «پاسارگاد» گرفته شده که «آنان که گُرز گران میکشند» معنی میداده.
همچنین گفته شده که پاسارگاد ممکن است تغییر یافته پارسه گراد باشد که معنی آن «شهر پارس» است. گراد و گورد و گرد (مانند دستگرد) معنی شهر میدهد.