نوآوریهای فرهنگی و سیاسی کوروش بزرگ
با این که ابهامات زیادی دربارۀ خاستگاه قومی کوروش بزرگ وجود دارد، باید پذیرفت که شهرتِ والایی که او از خود برجای گذاشت تا حد زیادی مرهون نوآوریهای فرهنگی و سیاسی خود او بود. در زمانهای که خشونت سنت رایج و جاافتاده در خاور نزدیک بود، او تلاش کرد تا زمانی که به طور حتم نیاز به خشونت نباشد از آن استفاده نکند و تا حدی که امکان داشت، مشکلات را با رفتاری مسالمتآمیز حل کند. او با ملل فراوانی که در مقابل او سرِ تسلیم فرو آوردند، با نکویی رفتار کرد، به سنتهای محلی احترام گذاشت و به جای فاتحی خارجی، خود را بهسانِ فرمانروایی بومی به مردم معرفی کرد که از سوی خدایانِ همان مردم برای رهبریشان برگزیده شده است.
نمونۀ بارز این رفتارِ بیسابقه در استوانۀ معروف کوروش منعکس شده است. متن این استوانه، به رغم مضمون کلی آن که یادآور متون مشابه از فرمانروایان قدیمتر بینالنهرینی است، در جزئیاتی کلیدی تفاوت دارد و حاکی از تغییری بنیادی در روابط بین فرمانروا و فرمانبردار است؛ مثلاً آنجا که میگوید: «زمانی که من چون دوستی به بابل پاگذاشتم و تخت حکومتم را استوار کردم، مردوک، خدای بزرگ، شاد و خرسند شد و مردمِ بلندنظرِ بابِل را بر آن داشت که [مرا دوست بدارند،] و من هر روز در تلاش بودم که او را نیایش کنم.»
علاوه بر این، از قرار معلوم کوروش چنان نفوذ کلام یا اقتداری روی سپاهیان خود داشته که کلامی از طرف او کفایت میکرده که سپاهیانش بر خلاف سنت رایج آن زمان، دست به غارت اموال یا اذیت و آزار مردم شکست خورده نزنند. در این زمینه هم کوروش در استوانهاش چنین گفته: «سپاهیان پرشمار من با آرامش در بابل گام نهادند و من اجازه ندادم کسی [از سپاهیانم] مردم را در سرزمین سومر و اکد ارعاب کند.»
با این که نکونفسیِ کوروش در آن دوره و زمانه مسلماً برای بیشتر مردم – از جمله یونانیان و عبرانیان – غیر عادی، حیرتآور و کافی بود تا او را فرمانروایی متفاوت با اسلافش بشمرند اما تصویری که منابع یونانی و عبرانی از کوروش ترسیم میکنند؛ آن چنان آرمانی است که دلیل آن را باید در عوامل دیگر جست. واقعیت این است که برای یونانیان و عبرانیان، اقدامات کوروش مهمترین عاملی نبود که به او جایگاهی برتر بین فرمانروایان جهان اعطا کرد، بلکه ویژگیهای شخصیت استثنایی او بود که مشخصات لازم و ویژهای داشت که با سنتهای تاریخنگاری یونانی و عبرانی همخوانی داشت.