علم و هنر، هخامنشیان باستان
پزشکی- خرده هنرها- مقبره کوروش و مقبره داریوش- کاخ پرسپولیس– نقش دیواری تیراندازان- ارزیابی هنر پارسی
چنان به نظر میرسد که پارسیان، جز هنر زندگی، هیچ هنری به فرزندان خود نمیآموختهاند. ادبیات در نظر ایشان همچون تجملی بود که به آن کمتر نیازمند بودند، و علوم را همچون کالاهایی میدانستند که وارد کردن آنها از بابل امکانپذیر بود؛ گرچه تمایلی به شعر و افسانههای خیالی داشتند، این کار را بر عهده مزدوران و طبقات پست اجتماع میگذاشتند، و لذت سخنگفتن و نکتهپردازی و لطیفهگویی در گفتو شنید را برتر از لذت خاموشی و تنهایی و مطالعه و خواندن کتاب میشمردند. شعر را، بیش از آنکه از روی نوشته بخوانند، از راه آوازخوانی میشنیدند؛ با مردن خنیاگران، شعر نیز از میان رفت.
پزشکی در ابتدا وظیفه کاهنان بود؛ آنان چنین میپنداشتند که شیطان ۹۹۹،۹۹ بیماری آفریده، و هر یک از آنها را باید به وسیله مخلوطی از سحر و جادو و مراعات قواعد بهداشت درمان کنند. در معالجه بیماران، توجه به ادعیه و اوراد بیش از توجه به دارو بود، به این اعتبار که تعویذ و ورد، اگر سود نداشته باشد، بیزیان است و مریض را نمیکشد، و درباره داروها نمیتوان چنین گفت. باوجود این، در آن هنگام که ثروت پارس زیاد شد، فن پزشکی غیر دینی رواج پیدا کرد؛ چنان بود که، در زمان اردشیر دوم، سازمان منظمی برای پزشکان و جراحان پیدا شد؛ مزد آنان را قانون، مطابق مقام اجتماعی بیماران، تعیین کرد- این کاری بود
که قانون حموربی نیز پیش از آن کرده بود. علمای دینی را میبایستی برایگان معالجه کنند؛ درست همانگونه که در میان ما معمول است، پزشکان تازهکار حرفه خود را با معالجه کافران و بیگانگان آغاز میکردند، چه هر پزشکی، در آغاز کار خود، ناچار بود یک یا دو سال بر روی مهاجران و فقیران آزمایش کند. این، خود، فرمان «پروردگار نور» بود:
ای مقدس دادار گیتی جسمانی، اینان که مزداپرستند برای آموختن پزشکی میروند. آیا نخست در مزداپرستان آزمایش کنند یا در دؤپرستان؟ پس اهورمزدا گفت: پیش از مزداپرستان در دؤپرستان آزمایش کنند. نخست یک دؤپرست را جراحی کند؛ اگر او بمیرد، دؤپرست دوم را جراحی کند؛ اگر او هم بمیرد، دؤپرست سوم را جراحی کند؛ اگر او هم بمیرد، آن که]میخواهد پزشک بشود[ ابدالآباد ناقابل ] کار پزشکی[ است. پس از آنکه ]ناقابل کار پزشکی شد[ نباید به مزداپرست دوا بدهد، نباید مزداپرست را جراحی کند، و نباید مزداپرست را در جراحی زخم کند؛ پس اگر به مزداپرست دوا دهد، و اگر مزداپست را جراحی کند؛ و اگر مزداپرست را جراحی کرده، زخم کند، مجازاتش ]همان مجازات [ کسی است که عمداً به کسی زخم وارد آورد. کسی که ]میخواهد پزشک بشود[ یک دؤپرست را جراحی کند، و او ] مریض[ خوب شود، و او دؤپرست دوم را جراحی کند، و او ] مریض[ خوب شود، و او دؤپرست سوم را جراحی کند، و او ] مریض[ خوب شود، پس آزموده است تا ابدالآباد. پس از ]پزشک شدن[ به خواهش خود میتواند به مزداپرست دوا دهد، و به خواهش میتواند مزداپرست را جراحی کند.
چو پارسیان تمام همت خود رامتوجه برپا ساختن کاخ شاهنشاهی خویش کرده بودند، دیگر وقت و نیروی ایشان برای کاری، جز جنگ و کشتار، کفایت نمیکرد. به همین جهت، در مورد هنر، مانند رومیان، قسمت عمده توجه آنها به چیزی بود که از خارج ایران زمین وارد میشد. البته ذوق زیباپسندی داشتند، ولی ساختن چیزهای زیبا را برعهده هنرمندان بیگانه، یا بیگانگان هنرمندی که در داخل خاک ایشان به سر میبردند، میگذاشتند، و پولی را که برای مزد دادن به این هنرمندان لازم بود از کشورهای تابع خود فراهم میکردند. خانههای زیبا و باغهای خرم و عالی داشتند، که گاهی به صورت شکارگاه و محل نگاهداری مجموعههای گوناگون جانوران در میآمد؛ در خانههای خود اثاثه گرانبها جمعآوری میکردند؛ از قبیل میزهایی که روپوش طلا و نقره داشت، یا با این دو فلز گرانبها منبتکاری شده بود؛ و تختهایی که روپوشهای عالی آنها را از کشورهای دیگر وارد میکردند؛ و فرشهای نرمی که همهگونه رنگهای زمین و آسمان بر آنها دیده میشد و کف اطاقهای خود را با آن مفروش میکردند.
در جامهای زرین شراب مینوشیدند، و میزها و طاقچههای اطاق را با گلدانهای ساخت بیگانگان میآراستند؛ آواز خواندن و رقصیدن را دوست داشتند و از نواختن چنگ و نی و طبل و دف لذت میبردند. گوهرهای گرانبها در نزد ایشان فراوان بود و با آنها از تاج و گوشواره گرفته تا دستبند و کفشهای مرصع میساختند؛ مردان نیز به زیورآلات علاقهمند بودند و گوش و گردن و بازوهای خود را با آنها میآراستند. مروارید و یاقوت و زمرد و لاجورد را از خارج وارد میکردند، ولی فیروزه را از کانهای پارس به دست میآوردند؛ از همین سنگ گرانبها بود که ثروتمندان مهرهای خود را تهیه میکردند. سنگهای گرانبها را به صورتهای عجیب و غریب میتراشیدند و، به گمان خود، آنها را به صورت دیوان و شیاطین معروف درمیآوردند. شاه بر تخت زرینی مینشست که آسمانه طلایی بر بالای آن بود و پایههای زرین داشت.
تنها در هنر معماری بود که پارسیان شیوه خاصی برای خود داشتند. در روزگار کوروش، داریوش اول، و خشیارشای اول، گورها و کاخهایی ساختهاند که باستانشناسان مقدار کمی از آنها را از خاک بیرون آوردهاند؛ پس از این نیز دو مورخ خستگیناپذیر- بیل و کلنگ- چیزهایی را برای ما اکتشاف خواهند کرد که مایه زیاد شدن حس قدرشناسی ما نسبت به هنر پارسی خواهد بود. اسکندر، برخلاف آنچه در پرسپولیس کرد، قبر کوروش را در پازارگاد برای ما باقی گذاشت. راه کاروانرو اکنون از کنار صفه برهنهای میگذرد که روزگاری کاخ کوروش و پسر دیوانهاش بر آن سر به فلک کشیده بود؛ از آن کاخها، جز چند ستون شکسته که اینجا و آنجا پراکنده شده، یا سر در و سرپنجرهای که نقش برجسته کوروش بر آنها دیده میشود، چیزی بر جای نمانده است. در نزدیکی این صفه، بر دشت مجاور آن، گور کوروش دیده میشود، که اثر گذشت بیست و چهار قرن زمان بر آن مشهود است؛ این قبر سنگی ساده، که شکل و حالت یونانی دارد، با ارتفاعی نزدیک یازده متر، بر روی سکویی از سنگ قرار گرفته است؛ شک نیست که این اثر تاریخی بلندتر از آنچه اکنون مینماید بوده و پایهای متناسب با بزرگی خود داشته است. گور کوروش امروز برهنه و دورافتاده و بیپیرایه به نظر میرسد، و هیئت آن آدمی را به یاد زیبایی گذشته این ساختمان میاندازد، که از آن تقریباً هیچ اثری بر جای نمانده است؛ سنگهای شکسته و فرو ریخته تنها ما را به این فکر میاندازد که جسم بیجان، در مقابل تصرفات روزگار، بسیار بیش از آدمیزاد ایستادگی به خرج میدهد. از این بنا، چون مقدار زیادی به طرف جنوب پیش برویم، در نزدیکی تخت جمشید (پرسپولیس)، به «نقش
ویرانههای تخت جمشید
رستم» میرسیم که در آنجا قبر داریوش اول، همچون معبدی هندی، در دل کوه کنده شده، و دهانه آن به صورتی است که چون شخص آن را میبیند، به جای دهانه مقبره، مدخل کاخی در نظر وی مجسم میشود. در کنار در، که زیاد بلند نیست، چهار ستون باریک با سنگ تراشیده شده؛ بر بالای در، نقش برجسته اشخاصی دیده میشود که مردم کشورهای تابع پارس را نمایش میدهند؛ چنان است که گویی بر روی بامی ایستاده و شاهنشاه را، که مشغول پرستش اهورمزدا و ماه است، بر تختی برداشتهاند. فکری که در ساختن این نقش برجسته به کار رفته، و همچنین طریقه اجرای آن، از سادگی و ظرافت حکایت میکند.
بناهای باستانی دیگر پارسی، که از آسیبجنگها و چپاولها و دزدیها و اثر مخرب آب و هوا، در ظرف مدت دو هزار سال، رسته وبرجای مانده، خرابههای کاخهای سلطنتی است. نخستین شاهان پارسی در اکباتان برای خود اقامتگاهی با چوب ارز و سرو، پوشیده شده از صفحات فلزی، ساخته بودند که تا زمان پولوبیوس (حوالی ۱۵۰قم) برپا بود، و اکنون هیچ نشانهای از آنها برجای نمانده است. باشکوهترین آثار ایران باستانی، که در این اواخر بتدریج از زیر خاک رازدار و ممسک بیرون آمده، پلکانهای سنگی و صفهها و ستونهای تخت جمشید است. در این نقطه، داریوش کبیر، و شاهانی که پس از وی آمدند، کاخهایی بنا نهادند تا، بدین وسیله، مدتی را که پس از آن نامشان فراموش میشد درازتر کنند. این پلکانهای بزرگ و باشکوهی که شخص را از زمین هموار به بالای پشتهای که کاخها بر آن ساخته شده میرساند، در سراسر تاریخ معماری جهان، هیچ نظیری ندارد. به احتمال قوی، پارسیان این شکل ساختن پله را از پلکانهای مخصوص برجها یا «زیگوراتها»ی بینالنهرین، که برگرد آن برجها میگشته، اقتباس کرده بودند، ولی پلکانهای تختجمشید خصوصیاتی دارد که منحصر به خود آن است؛ به این معنی که به اندازهای وسیع، و بالارفتن از آنها آسان، است که ده سوار میتوانند پهلو به پهلو از آنها بالا روند. این پلهها همچون مدخل باشکوهی است، و ما را به صفهای میرساند که میان شش تا پانزده متر از سطح زمین بلندتر است؛ آن صفه در حدود پانصدمتر طول و سیصد متر عرض دارد، و کاخهای شاهی را بر روی آن ساخته بودند. در آنجا که پلهها از دو طرف به یکدیگر میرسد، دروازه سنگی بزرگی دیده میشود که در دو طرف آن، دو مجسمه گاو بالدار با سر آدمی نصب شده و زشتترین آثار باز مانده هنر آشوری را نمایش میدهد. در طرف راست این دروازه، شاهکار بناهای پارسی قرار داشته، که اکنون به نام «کاخ چهلستون» خوانده میشود؛ و آن تالار بزرگی بوده است که به زمان خشیارشای
اول ساخته شده و، با اطاقهای متصل به آن، مساحتی در حدود ۹۰۰۰ متر مربع را فرا میگرفته است؛ اگر برای وسعت بنا اهمیتی قائل باشیم، باید گفت که این کاخ از معبد پهناور کرنک و از هر کلیسای اروپایی، جز کلیسای میلان، بزرگتر بوده است. برای رسیدن به این تالار بزرگ از پلههای دیگری میگذریم که در دو طرف آن، برای زینت، دیوارهای سنگی کوتاهی قرار دارد، و بر آنها نقش برجستههای بسیار عالی دیده میشود که بهترین نقش برجستههایی است که تا کنون در ایران به دست آمده. از هفتاد و دو ستونی که در کاخ خشیارشا برپا بوده، اکنون در میان ویرانهها، هنوز سیزدهتای آنها سرپاست و، مانند تنه درختان خرما در میان واحهای خشک، وحشتآور به نظر میرسد، این ستونهای شکسته از آن دسته از کارهای بشری به شمار میرود که تقریباً به سرحد کمال رسیده است و از نظایر خود در مصر قدیم و یونان بلندتر است، و ارتفاع غیر متعارفی نوزده متر را دارد. تنه این ستونها چهل و هشت ترک ناودانی دارد، و پایه آنها به صورت کاسه زنگی است که برگهای وارونه آنها را پوشانیده است. سرستونها غالباً شکل گلهای پیچیده «یونی» را دارد، و بر بالای آن دو پارچه سنگ، که به صورت سرو گردن دو گاو نر تراشیده شده، پشت به پشت واقع است، که حمالهای سقف بر روی آنها قرار میگرفته. شک نیست که حمالهای سقف چوبی بوده است، زیرا این ستونهای ظریف و شکننده، که از یکدیگر فاصله زیاد دارند، هرگز تحمل بار بسیار سنگین تختهسنگهای بزرگ پیشانی را نداشتهاند. دور درها و پنجرهها را با سنگ سیاه صیقلیی ساخته بودند که مانند چوب آبنوس درخشندگی داشت؛ دیوارها آجری بود، ولی، با سفالهای لعابدار خوشرنگ درخشان، روی آنها را با نقش گلها و جانوران پوشانده بودند. جنس ستونها و مجردیها و پلهها از سنگ آهکی سفید زیبا یا مرمر کبود سخت است. پشت «چهلستون»، و در طرف خاور آن، «تالار صد ستون» قرار داشته. از این تالار، جز یک ستون و از ارههای خارجیی که حدود آن را نشان میدهد، چیزی بر جای نمانده است. شاید این دو کاخ زیباترین بناهایی باشد که در جهان قدیم و جدید به دست آدمیزاد ساخته شده است.
اردشیر اول و اردشیر دوم در شوش کاخهایی ساختند که از آنها جز آثار شالوده چیزی بر جای نیست. بنای آن کاخها با آجر بود و روی آنها را با زیباترین سفال لعابدار پوشانده بودند. در ضمن کاوشهای شوش، «نقش دیواری تیراندازان» به دست آمده، که به احتمال قوی صورت «جاودانان»، یعنی جانداران و پاسبانان خاص شاهنشاه، را نمایش میدهد. در ضمن تماشای این نقش، چنان به نظر میرسد که این تیراندازان با شکوه، بیش از آنکه قصد جنگ داشته باشند، خود را آراستهاند تا در جشنی درباری شرکت کنند. جامههایی بر تن دارند که با رنگ درخشان خود توجه را جلب میکند؛ پیچ و خم موهای سر و رویشان مایه شگفتی میشود؛ با غرور و نیرومندی خاصی نیزههای خود را، که نشانه منصب رسمی ایشان است، به دست گرفتهاند. نقاشی و پیکرتراشی، در شوش و سایر پایتختهای پارس، عنوانهنر مستقلی نداشت، بلکه از شاخههای معماری به شمار میرفت؛ به همین جهت، بیشتر مجسمهها کار دست هنرمندانی بود که، برای همین کار، آنان را از آشور و بابل و یونان به پارس آورده بودند.
نقش دیواری تیراندازان، موزه لوور، پاریس؛ عکس از آرشیو عکس و هنر تاریخ
در خصوص هنر پارسی چیزی را میتوان گفت که شاید برای هر جای دیگر نیز چنان بوده است؛ و آن اینکه عناصر آن از خارج به عاریه گرفته شده بود. شکل خارجی قبر کوروش از لیدیا گرفته شده؛ ستونهای باریک نظیر ستونهای آشوری است، که آنها را تکمیل کردهاند؛ ردیف بندی ستونها و نقش برجستهها، خود، گواهی میدهد که از تالارهای ستوندار مصر و نقوش آن الهام گرفته شده؛ سرستونهای به شکل جانوران همچون مرضی است که از نینوا و بابل به پارس سرایت کرده بود. ولی آنچه مایه امتیاز هنر پارسی است، و آن را قائم به ذات و مستقل و مشخص از معماریهای دیگر ساخته، همان جمع شدن این عناصر مختلف و هماهنگ ساختن آنها با یکدیگر بوده است؛ سلیقه اشرافی پارس به ستونهای هولناک و تودههای سنگین بینالنهرین رقت و لطافتی بخشیده و، از ترکیب آنها، درخشندگی و رونق و تناسب و هماهنگی تخت جمشید را به وجود آورده است. وصف این تالارها و کاخها که به گوش یونانیان میرسید اسباب حیرت و تعجب آن مردم میشد؛ سیاحان پرکار و سیاستمداران موشکاف یونانی، از هنرهای ایران و تجملات آن سرزمین، برای همشهریان خودخبرهایی میبردند که مایه تحریک احساساتشان میشد و آنان را به رقابت با پارس برمیانگیخت. به این ترتیب بود که یونانیان، هرچه زودتر، سرستونهای دو طرفی و مجسمه سر و گردن جانوران را، که در کاخهای پرسپولیس بر روی ستونهای بلند و باریک قرار داشت، تغییر شکل دادند و سرستونهای صاف و بیپیرایه ستونهای یونی را ساختند؛ آنگاه با کاستن از درازی ستونها، بر استحکام آنها افزودند و آنها را به صورتی درآوردند که تحمل حمالهای سنگی یا چوبیی را که بر روی آنها میگذاشتند داشته باشد. حق این است که بگوییم برای رسیدن از تخت جمشید به آتن، از لحاظ معماری، یک گام بیشتر فاصله نبود. تمام سرزمینهای خاور نزدیک، که در شرف خواب مرگآلود هزار ساله بودند، خود را آماده آن میکردند که میراث باستانی خویش را در پای یونان بریزند.
منابع سخن
- · برگرفته از کتاب تاریخ و تمدن، جلد اول، مشرق زمین،
اثر مشهور ویل دورانت - · منبع این نگاره “ کتابخانه تاریخ ما“ به آدرس “Http://Tarikhema.org/story/east” – بخش مشرق زمین – تاریخ آشور
بسیار بد بود بمن کمک کن تابفهمم چجوری باید دانلود کرد
خاک بر سرتون با این مقاله مزخرفتون! که توش همش به ایران و تاریخ ایران توهین شده بود و خاک و گه بر سر ویل دورانت ( لعنت الله علیه )
اینهانیرنگ یونانیان برای تخریب ماست ازمنشورکوروش بیمارستان جندی شاپورازارتاخه مهندس ایرانی سازنده کانال سویز…………………هیچ نگفته تفوبردشمنان ایران زمین
shad bavit, peyroch bavit
خیلی باهال بود خندیدیم حتی از جوکهای امام نقی هم خنده دارتر بود برادران دست مریزاد ! انشالله دستتون برسه به چیز اهل بیت (م.ق)
این هم تهفه درویش :
روزی دم دم های شب یکی از صحابه با شتاب به امام نقی (نق) وارد شده و از رو امام پاره شدند !! پس عکسری شوشول بریده فرمودند : از این پس از ما نیست کسی که بی اجازه به ما یا اهل بیت ما وارد گردند !!
یا نق !
منبع :
https://www.facebook.com/Emam.Naghi
متاسفانه متن نوشته اصلا زیبنده نبود
پادشاهی که کوروش ساخت، اگر اینجوری که شما توصیف کردین بود، قطعا ۱۰ سال هم عمر نمیکرد و خیلی زود فرو میریخت تا اشکانیان و ساسانیان هیچ الگویی نداشته باشن!