سنتروک (اشک دهم)

هم‌زمان با مناسکیر، یکی از مدعیان سلطنت مرد سالخورده‌ای به نام سنتروک بود که احتمالاً پسر مهرداد اول و برادر فرهاد دوم بود. او تاب پایداری در برابر مناسکیر را نیاورد نزد سکاها گریخت و پس از مرگ مناسکیر به دربار فراخوانده شد و در سن ۸۰ سالگی بر تخت نشست و به سبب کهولت پسر خود فرهاد سوم را شریک سلطنت کرد. پیداست که در زمان این فرمانروای ناتوان دولت اشکانی نتوانست برآشفتگی فزاینده خود چیره شود. سنتروک ظاهراً از ۷۶ پیش از میلاد تا ۶۷ فرمان رانده است.

نگاهی کوتاه به موقعیت ارمنستان

پیش از پرداختن به فرهاد سوم از انداختن نگاهی به ارمنستان، که در طول سراسر تاریخ اشکانیان در رویارویی با رومیان همواره خط مقدم و تعیین‌کننده جبهه را برای دربار ایران تشکیل می‌داد، نمی‌توان چشم پوشید. ازاین‌پس ارمنستان تقریباً همواره در چشم‌انداز تاریخ اشکانیان قرار دارد و بیشترین گزارشی که مورخ در پیوند با تاریخ اشکانیان می‌یابد در ارتباط با ارمنستان است.

ارمنستان در آستانه آسیای صغیر و یونان برای ایران همیشه اهمیتی استراتژیک داشت و بدون در اختیار داشتن این سرزمین توجه به فراسوی مرزهای غربی ایران غیرممکن بود. ارمنستان برای رخنه به قفقاز نیز نقشی تعیین‌کننده داشت. در حقیقت با در اختیار داشتن ارمنستان خیال فرمانروایان ایران از بابت رخنه و حمله قدرت‌های بیگانه غرب امپراتوری نیز آسوده می‌بود. برای امپراتوری روم نیز چنین بود و هرگاه که ارمنستان به‌صورت دست‌نشانده در قلمرو آنان قرار می‌گرفت، تعادل نیرو به سود روم به هم می‌ریخت. پیداست که اهمیت ارمنستان با پدیداری و قدرت گرفتن امپراتوری روم، که یک‌لحظه نمی‌توانست از ایران چشم برگیرد بیشتر از پیش متبلور شده بود و چنین بود که ارمنستان تا برآمدن اسلام و فروپاشی شاهنشاهی ایران همواره در مرکز برنامه‌های فرمانروایان ایران قرار داشت. شاهان هخامنشی با شناخت همین اهمیت استراتژیک بود که این سرزمین را با تعصبی چشمگیر بخشی از امپراتوری خود می‌پنداشتند.

عکس سیناتروک %d8%b3%d9%86%d8%aa%d8%b1%d9%88%da%a9-%d8%a7%d8%b4%da%a9-%d8%af%d9%87%d9%85 Tarikhema.org
سیناتروک

پس از درگذشت اسکندر موقعیت ارمنستان تغییر نیافت و سلوکوس این سرزمین را همچنان یکی از ساتراپی های خود می‌پنداشت. به هنگام درگیری‌های آنتیوخوس بزرگ با فرمانروایی تازه برآمده روم، برای نخستین بار حدود سال ۱۹۰ پیش از میلاد دو تن سرداران او، که از نام‌هایشان پیداست که ایرانی هستند، با تسلط بر ارمنستان برای خود حکومت‌های مستقلی راه انداختند که البته می‌توان تصور کرد که دست‌کم در آغاز برای

برافراشتن علم استقلال جلب رضایت آنتیوخوس بزرگ، که به سبب ضعف امکان مخالفت نداشته است، نیز ضروری بوده است. صورت یونانی نام این دو سردار، که با شکست آنتیوخوس از رومی‌ها سرسپرده آنان شدند، زریادرس و آرتخیاس است.ظاهراً زیر و ارتخیه. این دو ارمنستان را به دو بخش تقسیم کرده بودند. زریادرس در ارمنستان شرقی بود که با ماد کوچک، سرزمین آلبانی ها (ارانی ها) و ایبریا (گرجستان) هم‌مرز بود و تا کلخیس و کاپادوکیه امتداد داشت و ارتخیاس در ارمنستان غربی فرمان می اند.

حدود ۱۶۵ پیش از میلاد آنتیوخوس چهارم (اپیفانس) با دستگیر کردن ارتخیاس دوباره ارمنستان را ضمیمه فرمانروایی سلوکی کرد. اما ظاهراً با فروپاشی سلوکی دوباره‌کار دو شاهک نام‌برده رونق گرفته است و پس از مرگ اینان پسرانشان به حکومت رسیده‌اند. تیگران جانشین زریادرس بود و آرتانه (آرتانس)، که از این دودیگران مهم‌تر بود و نخستین کاری که کرد پرداخت ارمنستانی یکپارچه بود. درباره آغاز کار تیگران آگاهی چندانی نداریم. تنها اینکه در زمان مهرداد دوم مدتی به‌صورت گروگان در اختیار دربار اشکانی بوده است و به کمک مهرداد به سلطنت رسیده است. پارت‌ها زمانی به او اجازه بازگشت به حکومت را دادند که قسمتی از خاک ارمنستان را ضمیمه شاهنشاهی خود کردند، که البته کمی بعد، در دوره ضعف و آشفتگی، برای خاکی که گرفته بودند ناگزیر از پرداخت بهای گزافی شدند: تیگران نه تنها استانهای متعددی از فرمانروایی اشکانی را از آن خود کرد، بلکه چنانکه از بیشتر سکه‌های او برمی‌آید، مدعی عنوان شاهنشاه برای خود شد و قراین چنین پیداست که با دست‌اندازی به قلمرو بیشتری از امپراتوری اشکانیان را در سر می‌پروراند. تیگران از سر غرور با سوریه که اینک یک پادشاهی دست‌نشانده بود رفتاری خودخواهانه داشت و مردم سوریه به‌اجبار تن به‌فرمان او می‌دادند. در این میان دربار اشکانی به سبب نگرانی از پیشرفت رومیان به‌طرف شرق و احساس این خطر که آن‌ها می‌توانند جای اسکندر را بگیرند علاقه‌ای جدی به ضعف تیگران در برابر رومیان نداشت.

تیگران با اعمال سیاست کوچاندن مردم نیز نگرانی‌هایی برای مردم زیر فرمان خود فراهم آورد. یونانی‌های کاپادوکیه و کیلیکیه را به بین‌النهرین کوچاند و عرب‌های کوچ‌نشین ساحل فرات را به کماژن انتقال داد. در این میان بنای شهر جدید تیگرانوکرتا نیز مزید بر علت بود. می‌باید مردم زیادی از یونانیان کیلیکیه، از مردم آدیابنه، آشور، کاپادوکیه و پیرامون در این شهر نوخاسته اسکان داده می‌شدند. همه این جابه‌جایی‌ها در نامحبوب کردن تیگران نقش داشتند.

اما در گزارش ناکامی‌های تیگران باید به جنگی اشاره کرد که او با مهرداد دوم راه انداخت. او به سبب این جنگ ناگزیر بود تا پایان زندگی خود تن به خواری دهد و دخالت مستمر رومی‌ها را در مسائل ارمنستان و سوریه تحمل کند. این دخالت‌ها، که سده‌های متوالی ادامه یافتند، همواره مانع بزرگی بر سر راه اشکانیان در برخورد با مسائل غرب بودند. مهرداد دوم در گام‌های سرسختانه‌ای که برای برداشتن مانع از سر راه برمی‌داشت هرگز به موفقیت چشمگیری نرسید.

عکس شهر نشینی اشکانیان %d8%b3%d9%86%d8%aa%d8%b1%d9%88%da%a9-%d8%a7%d8%b4%da%a9-%d8%af%d9%87%d9%85 Tarikhema.org
شهر نشینی اشکانیان

سرانجام در سال ۶۹ پیش از میلاد، هنگامی‌که مهرداد پونتی از لوکولوس سردار رومی شکست خورد و از داماد خود تیگران پناه خواست، ارمنستان نیز درگیر جنگ شد. تیگران، ناخشنود از این رویداد، نه‌تنها از دیدار با پدرزن خود مهرداد پونتی خودداری کرد، بلکه او را در مردابی دور و ناسالم تقریباً زندانی کرد. رومی‌ها با اعزام هیئتی نزد تیگران خواستار تحویل مهرداد پونتی شدند. در این هنگام مقر تیگران در آنتیوخ( انتاکیه) بود، اما آپولوس کلودیوس، سفیر لوکولوس، ناگزیر می‌بایستی در انتظار بازگشت تیگرآن‌که به فینیقیه رفته بود، بماند. کلودیوس با استفاده از فرصت غیبت تیگران ایران، به ایجاد ارتباط با سرانی پرداخت که از حکومت ارمنیان ناراضی بودند. از آن میان زربینوس شاهک گوردین و سران یونانیانی که برای رهایی از یوغ ارمنستان پیوند با رومیان را به نفع خود می‌دیدند. دسیسه‌ها از چشم تیگران دور نماند. زربینوس سرخود را از دست داد و کلودیوس، بی‌آنکه نتیجه‌ای از سفارت خود گرفته باشد، با دست‌خالی ناگزیر از بازگشت شد. درنتیجه نظر تیگران نسبت به مهرداد پونتی برگشت و با دعوت او به دربار روابط این دو به تفاهم و دوستی گرایید.

تیگران از سر غرور حضور رومی ها را در منطقه جدی نگرفت و لوکولوس از این غرور بیشترین استفاده را برد. او از کاپادوکیه به‌سوی ارمنستان به راه افتاد و پس از گذشتن از فرات (شاید پیرامون مالاتیا) وارد ارمنستان شد. در این هنگام چون به‌فرمان تیگران پیکی را که خبر ورود رومی ها را به او رسانده بودگردن زدند، دیگرکسی در خود جرأت رساندن خبری دیگر نشد. به‌این‌ترتیب تیگران، در میان چاپلوسان پیرامون خود، کاملاً از چگونگی احوال دشمن بی‌خبر ماند. تازه هنگامی‌که لوکولوس به نزدیکی دوست دیگران میثروبرزن رسید، که توانایی جلوگیری از لوکولوس را نداشت، شاه مغرور ارمنستان دریافت که برایش امکان پایداری در تیگرانوکرتا وجود ندارد. او ناگزیر به تاوروس (شاید پیرامون موش) عقب نشست تا برای خود سپاهی جمع‌وجور کند. اما لوکولوس فرصت این کار را برای او باقی نگذاشت. بنابراین تیگران با برجای گذشتن باروبنه با شتاب به آرتاکساتا (آرتاشات) در نزدیکی ایروان در شمال پناه برد.

مهرداد پونتی به او پیشنهاد کرد تا از رویارویی با لوکولوس در دشت باز پرهیز کند و جنگ را به گذرگاه‌ها بکشاند، اما تیگرآن‌که سپاهی از ارمنستان، ماد کوچک، گوردین و آدیابنه و پیرامون آلبانیا و ایبری فراهم آورده بود، گمان کرد که می‌تواند پایتخت خود تیگرانوکرتا را که در محاصره لوکولوس بود آزاد کند. اما هنوز شمشیر از نیام نکشیده خود نخستین کسی بود که از برابر رومیان گریخت. او حتی درراه فرار برای اینکه شناخته نشود تاج خود را رها کرد. شهر به‌آسانی سقوط کرد و ساکنان یونانی شهر بی‌درنگ شروع به مذاکره با فاتحان کردند. مردم شهر به زادگاه‌های خویش بازگشتند و گنجینه گران‌بهای پایتخت تیگران به دست رومیان افتاد.

تیگران دوباره به توصیه مهرداد پونتی سپاهی فراهم آورد. لوکولوس این بار در آرتاکسات بر او تاخت و تیگران یک‌بار دیگر شکست خورد. در این هنگام چون سپاهیان رومی از دشواری لشکرکشی خسته شده بودند، لوکولوس به عقب بازگشت، اما نصیبین را که تیگران از پارت‌ها گرفته بود به محاصره درآورد. به‌این‌ترتیب تیگران و مهرداد پونتی توانستند کمی نیرو بگیرند.

کمی بعد سنتروک، فرمانروای اشکانی، نامه‌ای دوستانه به لوکولوس نوشت و پاسخ دوستانه‌ای نیز دریافت کرد. اما همین‌که پارت‌ها رومیان را متوجه کردند که در قبال این دوستی خواهان بین‌النهرین هستند، لوکولوس بی‌درنگ هوس جنگ با پارت‌ها را در سر پروراند، که به سبب وجود نگرانی‌هایی مهم از این برنامه بازماند. در این میان سنتروک نیز به رومیان بدبین بود، اما بااینکه حتی به فرستاده لوکولوس به چشم جاسوس می‌نگریست، خویشتن‌داری پیشه کرد و به سبب خشمی که از تیگران در دل داشت به تحریک‌های او برای آغاز جنگ بهایی نداد.

سرانجام روم، لوکولوس را فراخواند و پومپه (پومپیوس) مأموریت او را به عهده گرفت. در همین گیرودار، در سال ۶۸ پیش از میلاد، سنتروک سالخورده که در تمامی طول سلطنت خود نگران جنگ با تیگران و رومیان بود، درگذشت و پسر او فرهاد سوم بر تخت فرمانروایی اشکانی نشست.

منبع:

بهترین از سراسر وب

[toppbn]
ارسال یک پاسخ