خسرو (اشک بیست و پنجم)
در زمان خسرو نیز بایستی کشور اشکانی در دست چند فرمانروای دیگر، مانند بلاش و اردوان، بوده باشد. از همین چندگانگی حکومت است که در این دوره از تاریخ اشکانیان در مقاومت ایران در برابر رومیان نشان چندانی از قدرت به چشم نمیخورد. با شرایطی که در روابط درون خانوادگی اشکانیان به وجود آمده بود دیگر نمیشد انتظار داشت از هند و ماوراءالنهر تا بینالنهرین از شاه مقتدری فرمان ببرد. از سکههای برجایمانده چنین پیداست که خسرو در مهرومومهای ۱۱۲-۱۲۷ حکومت کرده است.
پدیده دیگری که در این دوره نقش تعیینکنندهای داشت تولد دین مسیح بود که میرفت سراسر منطقه را دچار تحول فرهنگی بکند. واکنشهای پنهان دین یهود در برابر مسیحیت نیز در ساختار روابط فرهنگی و سیاسی منطقه نقش ویژه خود را داشت، که از آن نباید غافل بود. از آن میان آغاز مهاجرتهای یهودیان و شیوع نوعی تنگنظریها و دوروییها. بدون تردید ایران زرتشتی نیز عکسالعملهای ویژه خود را داشت. در حقیقت در این دوره برای نخستین بار سه دین بزرگ رویاروی هم قرار میگیرند که درعینحال باید که با باورهای بهاصطلاح شرکآمیز نیز در ستیز باشند. سلطنت خسرو، که در هالهای از ابهام غوطه میخورد، مصادف است با دوره چنین آشفته و پرهیجانی که خود آکنده از ابهام است.
بار دیگر شکر ایزد که در این دوره برخوردی میان ایران و روم روی میدهد و مورخ میتواند از طریق گزارشهای بیگانگان برای آیندگان خود به تصویر ماتی از چگونگی اوضاع ایران در حاشیه دست یابد! بر درون کشور که سکوت همیشگی فرمانروا است. از گزارش دیو چنین دستگیرمان میشود که در زمان خسرو، در سال ۱۱۴ میلادی، تراجان امپراتور جاهطلب روم به ارمنستان حمله کرده است. از سال ۱۰۰ که تیرداد شاه ارمنستان درگذشته بود، پا کور پسر خود اکسدارس را، بدون اطلاع رومیآنکه از زمان تیرداد میبایستی سلطنت شاه ارمنستان را تائید میکردند، به پادشاهی این سرزمین گمارده بود. رومیان نیز که در این زمان به سبب سرگرمیهای نظامی دیگری داشتند از خود عکسالعملی فوری در برابر این بی اعتناعی دور از انتظار نشان نداده بودند. اما در سال ۱۱۴ تراجان، بهمحض یافتن آرامش، خود را برای حمله به ارمنستان تجهیز کرد.
پیداست که در این روزگار ناتوانی خسرو هرگز نمیتوانسته است از عهده رویارویی با سپاه روم برآید. او ازاینروی بیدرنگ سفیری با این پیام تا آتن فرستاد که او إکسدارس را که خود نیز برای سلطنت ارمنستان مناسب نمیداند خلع کرده و قصد دارد بهجای او پارثماسیر را، که آمادگی کرنش در برابر امپراتور را دارد، به پادشاهی برگزیند و لازم است که تراجان این گزینش را تأیید کند. تراجان با نپذیرفتن هدیههای خسرو، پاسخ داد که او در مورد پیمانی که وجود دارد به عمل میاندیشد نه به حرف و پیغام داد که او بهمحض درآمدن به سوریه کاری را که لازم است انجام خواهد داد.
تراجان روز هفتم ژانویه ۱۱۴ به آنتیوخ (انطاکیه) رسید. در اینجا ابگر هفتم، که پیوند دوستانه غیرقابلاعتمادی با حکومت روم داشت و در میان دونیروی متخاصم پرقدرت چارهای جز میانهروی نداشت، بدون اینکه خود به حضور برسد، برای او هدیههایی فرستاد. موقعیت ادسا بهگونهای بود که اگر میبایستی در رابطه خود و ایران و روم بسیار محتاط میبود. تراجان در بهار همان سال بهسوی ارمنستان به راه افتاد و در میان راه به پارثماسیر، شاه منتخب ارمنستان برخورد، که به هنگام حضور تراجان در آنتیوخ باب مذاکره میانشان گشوده شده بود. پارثماسیر نخست بهعنوان شاه به تراجان نامه نوشته بود، اما چون پاسخی دریافت نکرده بود صلاح را در آن دیده بود که شخصاً به حضور برسد. این رفتار، که بهیقین با مشورت خسرو انجام میگرفت، پیش از هر چیز نشان از ضعف مفرط دربار اشکانی در این هنگام دارد.
اما همینکه پارثماسیر در مجلسی که فراهم آمده بود دیهیم خود را از سر برداشت و پیش روی تراجان نهاد، سپاهیان همهمه شادی برکشیدند که امپراتور یکبار دیگر بدون خونریزی به پیروزی رسیده است! پارثماسیر از این رفتار آزرده شد و راه فرار را پیش کشید، که بازش گردانیدند. او از امپراتور درخواست شرفیابی خصوصی کرد، که ملاقاتی بیحاصل را در پی داشت. این بار هنگامیکه او تاج خو درا خواست، امپراتور پاسخ داد که تاج او را گمکرده است! سپس ترتیبی داده شد تا پارثماسیر در مجلسی دیگر به تراجان بگوید که او، با این باور که تاج شاهی را از امپراتور دریافت خواهد کرد، که به میل خود به میان رومیان آمده است. پارثماسیر نیز چنین کرد، اما افزود که چون خود به اردوی امپراتور آمده است نباید به او به چشم اسیری جنگی نگاه کرد. در این هنگام تراجان پاسخ داد که تصمیم گرفته است که ازآنپس ارمنستان را ایالتی از روم بداند، پارثماسیر میتواند با همه همراهان خود راه بازگشت را پیش کشد، اما ارمنیان باید که در مقام رعیت روم برجای بمانند. چون پارثماسیر در گیرودار بحثانگیز بازگشت سبب طغیان و آشوب شد، از فرصت استفاده کرده و به دستور امپراتور، که بهدروغ قول بازگشت آزادانه او را داده بود، او را کشتند. بهاینترتیب، با رفتاری بهدوراز شرافت، دوباره ارمنستان از زیر نفوذ مستقیم ایران بیرون رفت و از آن روم شد. درباره عکسالعمل خسرو دراینباره گزارشی در دست نیست.
تراجان، پسازاین پیروزی که بدون جنگ فراهم آمده بود و ناشی از ضعف بیشازحد دربار اشکانی بود، در اواخر سال ۱۱۴ بهسوی بینالنهرین سرازیر شد و سرزمینهای اوسرئونه، گوردین و آدیابته و دیگر سرزمینهای بینالنهرین را بهفرمان خود درآورد و با این پیروزی، که برای دستیابی به آن جنگی صورت نگرفته بود، از سنای روم عنوان «فاتح بارت» را دریافت کرد. حضور او در منطقه سراسر سال ۱۱۵ ادامه یافت. زمستان همین سال تراجان همچنان پیروزمند به آنتیوخ بازگشت. تنها آسیبی که میتوانست به او برسد از زلزله سختی بود که منطقه را لرزانده و تضمینهای زیادی از خود بر جای گذاشته بود. از این زلزله تراجان توانست با فرار از پنجره جان سالم به دربرد.
تراجان در بهار ۱۱۶ دوباره علیه پارتها لشکر کشید. به دستور او برای گذشتن از دجله قطعات کشتیها را دور از آب، برای مونتاژ در محل، فراهم آورده بودند. عبور از آب بهسختی انجام گرفت، سپس تراجان، بیآنکه با مقاومت چندانی روبهرو شود، خود را به بخشی از آدیابنه که مقابل دجله قرار داشت رساند، که در اینجا شهرهای نینوا، اربل و گوگمل ناگزیر از تسلیم شدند. از نوشتهای از دیو چنین برمیآید که هتره نیز خود را تسلیم کرده است. بعد تراجان سپاه خود را برای حمله به تیسفون با کشتی به بابل آورد. در تیسفون نیز مقاومتی انجام نگرفت و تخت زرین شاهان اشکانی به دست تراجان افتاد. پیداست که خسرو در این هنگام چنان سرگرم جنگهای داخلی بوده است که نمیتوانسته است عکسالعملی از خود نشان دهد. او پیش از درآمدن دشمن به تیسفون همراه خانواده و همچنین گنجینه خود، تیسفون را رها کرد. تراجان یکی از دختران خسرو را نیز اسیر کرد. سپاهیان روم تا شهر شوش به تعقیب خسرو پرداختند اما چون او را نیافتند بازگشتند. در اینجا سبب این بازگشت معلوم نیست. شاید خسرو میخواسته است سپاه روم را برای رویارویی به درون خاک ایران بکشاند و رومیان با آگاهی از این برنامه صلاح خود را در بازگشت دیدهاند. شاید هم پیش کشیدن این استراتژی تدافعی بود که ایران را به دام یک جنگ بزرگ نینداخت.
اینک تراجان، بااینکه هنوز گام بر خاک اصلی ایران ننهاده بود و گزارشی نیز از برخورد او با خسرو و یا نیروهای سرداران ایرانی در دست نیست، میتوان گمان کردی قدرت اشکانیان را درهمشکسته و آنان را بهکلی از پای درآورده است. تراجان سری هم به خلیجفارس زد و پس از گردشی کوتاه افسوس خورد که به سبب پیری نمیتواند مانند اسکندر سر از هندوستان درآورد. اما در بازگشت به بابل، هنوز در اندیشه سفر جنگی اسکندر بود که خبر شد که سراسر متصرفات او در منطقه، حتی ارمنستان، در شورشی بیامان به سر میبرد. سردار لوسیوس مأمور خواباندن شورشها شد، که توانست نصیبین را بهفرمان آورد و ادسا را ویران کند. سلوکیه هم دوباره به دست رومیان افتاد و به آتش کشیده شد.
بااینهمه و با همه تدبیری که برخی تراجان را برخوردار از آن میدانند، از مجموع رویدادها چنین برمیآید که موفقیت سفر تراجان به آسیای مقدم ناشی از ضعف بیسابقه دربار اشکانی بوده است تا تدبیر و قدرت تراجان. ظاهراً در این هنگام قدرت مشخصی در ایران وجود نداشته است. ازاینرو حتی میتوان تدبیر و قدرت تراجان را به زیر سؤال برد. او ظاهراً بیمناک از انعکاسی که از قدرت اشکانیان برجایمانده بوده است و همچنین به سبب امکان بروز شورشهای دیگر در منطقه، که لابد در پیدایش آنها دست پنهان ایرانیان در کار بوده است، هوس رخنه به درون ایران و حتی استوار کردن جای پای خود را نکرد. او بدون درگیر کردن خود در جنگی تمامعیار با اشکانیان، ضمن جشنی در تیسفون پارثماسپت، ظاهراً پسر (؟) خسرو را، که با رومیها بر ضد خسرو همکاری کرده بود، با تشریفات باشکوهی به شاهنشاهی ایران خواند، تا بر خود ببالد که شاه پارتها دستنشانده اوست و خود راه بازگشت را پیش کشید، که درراه در سال ۱۱۷ میلادی در کیلیکیه بیمار شد و درگذشت. تنها سود سفر جنگی بیبرنامه تراجان این بود که اندیشه پیوند زدن ارمنستان و بینالنهرین به خاک روم را رها کند. مدتی بود که این اندیشه رومیان را با خود مشغول کرده بود.
و با دور شدن تراجان از منطقه، در بهار ۱۱۶ خسرو به تیسفون بازگشت. شوش و تیسفون و بینالنهرین جنوبی دوباره سر به اطاعت گذاشتند. پارثماسپت به روم فرار کرد.و در زمان هادریان جانشین تراجان همه سرزمینهایی که پیشتر به ایران تعلق داشت بار دیگر در اختیار ایران قرار گرفتند و سپاهیان روم متصرفات خود را ترک کردند.
از سکههای برجایمانده چنین برمیآید که خسرو پس از بازگشت تراجان مدتی دراز بر بخشهایی از ایران فرمان رانده است. آخرین سکه خسرو از سال ۱۲۸ میلادی است. احتمالاً خسرو از ۱۰۸ تا ۱۳۰ میلادی فرمان رانده است. هادریان، امپراتور جدید روم، از جنگی که میتوانست میان روم و ایران روی دهد جلوگیری کرد. او حتی در سا۴ ۱۲- ۱۲۵ در سفری به آسیا با خسرو دیدار کرد و دختر او را که تراجان اسیر کرده بود به او بازگرداند و قول داد تخت زرینی را که تراجان با خود برده بود به دربار ایران برگرداند ، که البته هرگز چنین نکرد.
منبع:
- تاریخ ایران در دوره سلوکیان و اشکانیان ، نوشته دکتر پرویز رجبی
- انتشارات پیام نور، چاپ شده در بهمن ۱۳۸۶
- تهیه الکترونیکی: سایت تاریخ ما، اِنی کاظمی