تشکیلات اجتماعی و سیاسی دولت اشکانی ( بخش اول )

 

از زمان بسیار قدیم ایرانیان جامعه ی دودمانی تشکیل داده بودند، که از حیث تقسیمات ارضی مبتنی بر چهار قسمت بود، از این قرار:خانه (نمان   Namana مان) – ده (ویس Vis) – طایفه (زنتو Zantu  – زند) کشور (دهیوDahyu). قوم ایرانی خود را آریا می نامید و اصطلاح نژادی و جغرافیایی ایران (با یای مجهول)، ایران کنونی، مشتق از آن است.

در ایران غربی اساس و قاعده دودمانی جامعه تا حدی در زیر قشری که از تمدن بابلی اخذ و اقنپتباس شده بود، پنهان بود. شاهنشاهی دنباله سلطنت های اَشور و بابل و عیلام به شمار می رفت. روش دستگاه سیاسی همان بود که پادشاهان بابل و ماد داشتند و بعد در نتیجه کاردانی و کفایت و تدبیر سیاسی کوروش و داریوش به کمال رسید. اما تشکیلات دودمانی مع ذلک از میان نرفته و در سرزمین مادها و نیز پارس باقی بود. آثاری از آن در کتیبه مزار داریوش در نقش رستم پیداست، که در آن داریوش خود را از حیث نسب پسر ویشتاسب و از لحاظ دودمان هخامنشی و از جهت طایفه پارسیو از حیث ملت آریایی می نامند.]۱[

ایران هخامنشی هفت دودمان ممتاز داشت، که کی از آن ها نژاد سلطنتی بود. هردوت به خطا رفته است که امتیازات این دومان ها را اجر شرکت آن ها در قتل گئومات (بردیای دروغی)، می داند.]۲[

علاوه بر این حلقه از بزرگان نسبی، در شاهنشاهی هخامنشی یک سلسله از گماردگان (گمارده = گماشته یعنی تیولدار) نیز وجود داشتند. مثلا در آسیای صغیر خاندان های کهنی از امرا تحت ریاست و فرمان شاهنشاه سلطنت می کردند، ولی «شهربانان» در کار آن ها نظارت مؤثری داشتند. از این گذشته شاهنشاه گاهی گماردگان جدیدی ایجاد می کرد و بعضی از املاک خویش را به صورت موروثی با امتیازاتی به تملک آنان می داد. قدرت دودمان های بزرگی در این عهد دیگر منحصراً به دهکده های کوچکی (ویس) در پارس که از آن برخاسته بودند، بستگی نداشت، بلکه به قطعات بزرگی که اینان در سایر نقاط مملکت به تملک خویش گرفته بودند نیز مربوط بود. کسانی هم که به دودمان های بزرگ منسوب نبودند، از پارسی و مادی و حتی یونانیان تبعید شده از وطن، ممکن بود در اثر عطای شانشاه صاحب اراضی و عنوان «امارت» شوند. روابط این تیولداران با شهربانان برای ما چندان واضح نیست. همین قدر معلوم است که کمابیش امتیازاتی داشته اند و ظاهراً گاهی از حق مصونیت بهره مند بوده اند، چنان که می توانسته اند مالیات رعایای خویش را پس از وصول به خود اختصاص دهند.

این بود منشأ ملوک الطوایف در ایران، اما این ترتیب هنوز در زمان هخامنشیان بسط و توسعه چندانی نیافته بود. اسکندر و سلوکی ها، که وارث سیاست هخامنشی به شمار می آیند، تغییری در اصول و اساس تشکیلات داریوش بزرگ ندادند. وقتی هم که اشکانیان به یاری و پشتیبانی بزرگانیکه مانند خود آن ها از قوم ایرانی شمالی داهه Dâhaبودند، با سربازگیری و لشکرکشی نخست بر ولایت پارت چیره شده و پس از آن به تسخیر سراسر ایران پرداختند و دولت ایرانی جدیدی تشکیل دادند، باز اصول و سنن سیاسی عهد هخامنشی را حفظ کردند و شیوۀ هخامنشیان در مملکت داریمتروک نشد. اما با وجود این دلت «پارت» دارای صفت خاصی است. به وسیله اشکانیان قدرت سلطنت از مغرب ایران به شمال این کشور انتقال یافت و مردم آن جا صفات ایرانی را پاک تر نگاه داشته بودند. بنابراین دولت اشکانی، با وجود رنگ یونانی که داشت، از حیث ایرانیت پاک تر از دولتهخامنشی بود. قریب دو قرن پایتخت شاهان اشکانی شهر صد دروازه Hécatompylos واقع ولایت پارت بود، تحولات تاریخی آنان را مجبور کرد که پایتخت خود را به تیسفون در کنار دجله انتقال دهند. با تسلط ایرانیان شمالی بر سراسر کشور تشکیلات دودمانی قدیم هم جانی تازه گرفت. «تصور تسلسل دودمانی جامعه» تا قرون متمادی در جامعه زردشتی، حتی پس از انقراض ساسانیان، حفظ شد.

در کتب پهلوی مکرر ذکر «فرماندهان» چهارگانه رفته است از این قرار: رئیس خانه-رئیس ده-رئیس طایفه-رئیس کشور. در قطعاتی از متون مانوی، که در تورفان به دست آمده است، همین طبقه بندی کهن دیده می شود با این تفاوت که در متون مزبور آن را درباره موجودات ملکوتی به کار برده اند. اما در حقیقت مدتی بود که از چهار فرماندهی سابق الذکر دو فرماندهی اعلی و اخیر از میان رفته و دولت جانشین آن ها شده بود و وظایف رئیس طایفه و رئیس کشور را انجام می داد. از زمان بسیار قدیم، رئیس کشور به عنوان اجزای لازم دستگاه تشکیلات دودمانی وجود داشتند، ولی وظیفه و اختیارات آن ها درست معلوم نبود و دست خوش تغییرات می شد. به هر حال این دو رئیس در برابر قدرت محلی، که در دست رؤسای دوده ها متمرکز بود، مقام قابل اعتنایی نداشتند، مگر به طور استثنا. در تشکیل مملکت مقام رئیس کشور را شاهنشاه خود به عهده گرفته چنانکه سلاطین هخامنشی خود را در کتیبه های خویش خشایثیه دهیونام xšâyaФiya یعنی «شاه ممالک» خوانده اند و شهربانان که نماینده شاهنشاه بودند، جانشین رؤسای طایفه شدند.

این ترتیب عیناً در زمان اشکانیان هم باقی ماند، زیرا که تشکیلات هخامنشیان در این قسمت چنان استوار بود که انقلابات روزگار نتوانست در ارکان آن رخنه ای پدید آورد. اما دو رتبه سفلای دستگاه تشکیلات دودمانی، که محکم تر از دو رتبه اعلی بودند، یعنی خانواده و رئیس آن (مانبُد) و دودمان و رئیس آن (ویس بُد) برجای خود باقی ماندند. اشکانیان و رجالی که از آغاز کار با آن ها یار شدند و بعدها چشم و چراغ دولت پارت به شمار آمدند، عینا مانند داریوش و یارانش همهاز رؤسای دوده های بزرگ بودند. دوباره تکرار می کنیم که رؤسای دوده های بزرگ بودند. دوباره تکرار می کنیم که رؤسای دوده ها طبقه اعلای جامعه اشرفی را تشکیل می دادند، که اقتدارش مبتنی بر تملک اراضی موروثه بود. بنابراین مقدمات، همین کهدولت پارت به وجود آمد، اساس ملوک الطوایفی بر این اساس بسط و توسعه کامل یافت.

منبع تهیه و تنظیم توسط سایت تاریخ ما

بهترین از سراسر وب

[toppbn]
ارسال یک پاسخ