ادبیات دینی و غیر دینی عصر ساسانی

USSHER(1865)_p012_BAKU,_FIRE_TEMPLE.jpg (2088×1508)

پیش از پرداختن به مبحث ادبیات دینی و غیر دینی ایران ساسانی و سرنوشت آن، شایسته است که به موضوع خط در ایران باستان که لازم ترن عنصر در نگارش و در ثبت این آثار است اشاره ای بکنیم. این یادگار عظیم و با ارزش تاریخی ایران باستان سرنوشتی به شرح زیر داشته است:

    نخستین خط در ایران باستان متعلق به عصر هخامنشیان است که به خط میخی پارسی باستان معروف است. اگر پیش از این خط در ایران خطی وجود داشته است که ایرانیان آریایی با آن می نوشته اند، تا این لحظه نشانه ای در دست نیست، به همین دلیل یکی از پیچیده ترین مسائل فرهنگی در ایران باستان، خط در عصر مادها یا اسلاف هخامنشیان است که چون اثر مکتوبی از عصر مادها را نیافته ایم، لذا خط میخی پارسی باستان که نخست بار در عصر داریوش یکم[۱] (بزرگ، ۵۲۲ تا ۴۸۶ پیش از میلاد مسیح) و به فرمان او بکار گرفته شد و سنگنبشته ها و الواح، فرامین و… با آن نوشتند، را باید نخستین خط ایرانیان که از سدۀ ششم پیش از میلاد مسیح بکار برده شده دانست. خط میخی پارسی باستان از خطوط میخی عیلامی[۲] بابلی[۳] و آکادی[۴] گرفته شده و متناسب با نیاز زبان پارسی باستان از شمار زیاد حروف الفبا در خطوط فوق کاسته شده و الفبای خط میخی پارسی باستان را به وجود آورده است.[۵]

    اگر در برخی منابع خط میخی پارسی باستان را گرفته شده از خطوط میخی عیلامی، بابلی و آشوری[۶] دانسته و نوشته اند،[۷] باید آن را به این ترتیب توجیه کرد که آشوریان خود پیشینه اکدی (آکادی) دارند که بر اثر فشارهای سیاسی، نظامی و اقتصادی در آغاز هزارۀ سوّم پیش از میلاد مسیح به خاطر شرایط موجود، از مرکز بین النهرین به شمال شرق بین النهرین کوچ کردند و امپراطوری آشور را به پایتختی نینوا[۸] بنیان نهادند. سلف بزرگ آشوریان سارگون اول است که از ۲۵۸۴ تا ۲۵۳۰ زمام دار بود و در تاریخ جهان باستان به سارگون اول[۹] اکدی معروف است، زیرا وی پیشینۀ اکدی دارد و آشوریان زمام دار اخلاف وی می باشند. به این ترتیب پذیرفتنی است که خط میخی پارسی باستان در عصر داریوش یکم (بزرگ) جهت نگارش کتیبه ها بکار برده شد. داریوش گفته است: من برای نخستین بار فرمان دادم که بنویسند.[۱۰] معنا و مفهوم این جمله این است که انگار پیش از عصر داریوش و صدور فرمان وی چیزی نوشته نشده است. از سویی واقعیت امر این است که از کوروش دوم[۱۱] (بزرگ، ۵۵۹ تا ۵۲۹ پیش از میلاد مسیح) و پسر و جانشین او کمبوجیه دوم[۱۲] (۵۲۹ تا ۵۲۲ پیش از میلاد مسیح) اثر مکتوبی نداریم، طبعاً باید این گونه پنداشت که نوشتن و به کاربردن خط هنوز متداول و معمول نبوده است، رمان گیرشمن باستان شناس فقید فرانسوی از نوشته ای بر سردر مقبره کوروش در پاسارگاد کراراً نام برده است، ولی از چنین نوشته ای چیزی در دست نیست و به استناد آثار همین باستان شناس نامدار، محتوای آن کتیبۀ کم وسعت را نمی توان دلیلی بر رواج کتابت در عصر این بنیانگذار سلسله هخامنشی دانست.

    چنانچه در عصر زمام داری کوروش بزرگ و جانشین او کمبوجیه دوم کتابت رواج می داشت. طبعاً می بایست این دو پادشاه شرح فتوحات خود را برای آیندگان به صورت کتیبه هایی به یادگار می گذاشتند، از جمله اند: فتح سرزمین لیدی[۱۳] به سال ۵۴۶ پیش از میلاد مسیح و تسخیر بابل[۱۴] در زمستان ۵۳۹ و یا بهار ۵۳۸ پیش از میلاد مسیح و سرکوبی و مطیع کردن شمار زیادی از اقوام شرقی و شمال شرقی ایران به وسیلۀ کوروش بزرگ و تسخیر مصر[۱۵] به سال ۵۲۵ پیش از میلاد مسیح توسط کمبوحیه دوم.

    این همه پیروزی و کشورگشایی دو پادشاه متقدم ایران هخامنشی را ما از زبان تاریخ نگاران یونانی[۱۶]، بابلی، یهودی[۱۷]- عبرانی[۱۸] و مصری[۱۹] و غیره می شنویم. به این ترتیب جای هیچ گونه تردید و ابهامی باقی نمی ماند و باید این حقیقت را پذیرفت که داریوش بزرگ کتابت را در ایران از سدۀ ششم پیش از میلاد مسیح رایج و دایر کرد. داریوش ابتدا فرمان داد تا به خط عیلامی بنویسند. این عجیب نیست که او کتیبه اش را به پارسی باستان ننوشته است، زیرا در آن زمان هنوز خط میخی پارسی باستان وجود نداشته است.[۲۰] اگر به کتیبه های سه زبانه عصر هخامنشی (مراد عصر داریوش است) توجه کنیم به این حقیقت زودتر پی می بریم که کتیبه های فوق به خطوط میخی پارسی باستان، عیلامی و بابلی نگاشته شده اند و این تأییدی بر این ادعا است که خط میخی پارسی باستان خمیر مایه ای از خطوط میخی عیلامی و بابلی دارد. از سویی می توان گفت که خط میخی پارسی باستان در میان خطوط میخی متداول شرقیان در جهان باستان، آسان ترین، روان ترین و دقیق ترین خط به شمار آمده است. به این ترتیب می توان علت را دریافت که چرا پیش از خوانده شدن کتیبه های هخامنشیان و به سخن دیگر پیش از پی بردن به رموز خواندن خط میخی پارسی باستان، چرا محققان و مورخان در زمینۀ تاریخ عصر هخامنشی وابسته به منابع یونانی، عبرانی، بابلی و غیره بوده اند. سفر جهانگردانی چون مارکوپولو[۲۱] در عصر مغولان، پیتر و دلاواله[۲۲] در زمان صفویه، شاردن[۲۳] در زمان شاه سلیمان صفوی، پروفسور کارستن نیبور[۲۴] در زمان زندیه نتوانست این گره را بگشاید تا پژوهشگران بتوانند به محتوای این کتیبه ها پی ببرند. در زمان محمدشاه قاجار یک امیر لشگری انگلیس به نام سرهنری ولینس و رالینسن[۲۵][۲۶] به عنوان وابسته نظامی دولت بریتانیای کبیر در دربار ایران بسر می برد وی بسیار علاقمند بود که به رموز خواندن کتیبه ها پی برد و در این راه سختیهای فراوان را تحمل کرد که پرداختن به جزئیات آن در حوصله این مبحث نیست. از آنجا که خط میخی پارسی باستان خطی دقیق و با اسالیب دستوری و همراه با قاعده و قانون است، خواندن آن نیز دشوار نبوده است. کلید این معما در دست یک دبیر و دبیرستان آلمانی به نام گئورگ فریدریش[۲۷] گروتفند بوده که در اواخر سدۀ هجدهم و اوایل سدۀ نوزدهم در شهر گوتینگن[۲۸] می زیست. وی در سال ۱۸۰۲ میلادی توفیق آن را یافت که به نخستین نشانه های خط میخی پارسی باستان پی برده و آن را بخواند.[۲۹] سر هنری رالینین نیز به دنبال شیوه ای می گشت که بتواند این گرۀ ناگشوده که افزون بر دو هزاره از عمرش می گذرد، بگشاید.

    عملکرد گروتفند به این ترتیب بود که افزون بر قاطعیتی که این محقق در تعقیب این هدف بزرگ داشت، آگاهیهای گسترده و پرعمق وی نیز در زمینۀ فرهنگ، تمدن و آداب و آیینهای دینی شرقیان نیز در رابطه با شغل وی به کمک او شتافته و وی را با شتابی وصف ناپذیر به هدفش نزدیک کردند. گروتفند با منشی کتابخانه و آرشیو اسناد سلطنتی آلمان قرار گذاشته بود که این کار یعنی خواندن کتیبه ها را بی آنکه با الفبای خط میخی آشنایی داشته باشد، بخواند. او نه تنها از الفبای خط میخی پارسی باستان اطلاعی نداشت، بلکه از زبان پارسی باستان و احتمالاً دیگر زبانهای شرقیان به کلی بی اطلاع بود. آشنایی وی با فرهنگ و معارف شرقیان در محدودۀ مطالعات و آگاهیهای دانشجویی و دانشجویانه خلاصه می شد. او برای رسیدنش به هدف نخست بخشی از یکی از سنگنبشته های پارسی باستان در تحت جمشید (پرسپولیس)[۳۰] که احتمالاً به طریق موزه های آلمانی و کتابخانه سلطنتی و سایر بایگانیهای مراکز علمی و دانشگاهها به دستش رسیده بود، کار خود را آغاز کرد. او نخست پی برد که در نوشته های میخی ایرانیان پس از آنکه واژه ای تمام شد، یک میخ مورب به عنوان نشانۀ جداکننده واژه ها می آید. گروتفند دریافت که از چند نشان یک واژه به وجود آمده که واژه ها با همان میخ مورّب از یکدیگر تمیز داده شده اند. بخشی از سنگنبشه تخت جمشید که گروتفند به تجزیه، ترجمه و تحلیل آن پرداخت احتمالاً من زیر بوده است :

    « داریوش شاه بزرگ، شاه شاهان، شاه سرزمینها (کشورها)، پسر ویشتاسپ، هخامنشی که این کاخ را بنا کرد … گفتنی است که در متن کتیبه واژه یا فعل «کرد» به معنای «بنا کرد یا ساخت» آمده است.

    گروتفند پس از دقت زیاد به نکات راه گشای دیگری نیز پی برد، از جمله دریافت که این واژه ها در سطرهای اول و دوم و سوم هر بار پس از میخ مورب یعنی نشان جدا کننده قرار گرفته و به این نتیجه رسید که آخرین واژه ای که در سطر دوم نگاشته شده در وسط سطر سوم نیز آمده و آن چیزی جز تکرار همان واژه سطر اول کتیبه نیست و دارای چهار نشان اضافی در آخر واژه است.[۳۱] بدیهی است که با توجه به آشنایی و اشراف وی به فرهنگ و رموز کشورداری و سیاست شاهان ایران از جمله سلاطین هخامنشی چون داریوش، چنین واژه ای تنها می تواند واژه «شاه» (خشایثیی) باشد. به این ترتیب واژۀ «شاه» سه بار تکرار شده و یکبار هم همین واژه با یک پسوند طولانی که همان پسوند ملکی جمع می باشد به صورت (خشایثیی نام) که در مجموع «شاه شاهان» (خشایثیی خشایثیی نام) آمده است. به سخن دیگر گروتفند بی هیچ تردیدی نتیجه گرفت که با تکیه و توجه به منابع یونانی و آرامی، واژه نخست شاه «شاه» و به دنبال آن «شاهان» و در مجموع «شاهان» و در مجموع «شاه شاهان» می تواند باشد. وی به همین روش به نام «داریوش» (داَرَیَواُوش = دارنده خوبی، صفت نیک) پی برد و راه را برای مطالعه و ترجمه و تحلیل کتیبه ها برای پژوهشگران، مورخان و زبان شناسان گشود.[۳۲] از این پس ایران شناسان یارای آن را داشتند تا با استناد به محتوای کتیبه های شاهان هخامنشی به تاریخ آن مقطع از تاریخ باعظمت ایران با اطمینان خاطر بیشتری پی ببرند.

M524534.jpg (320×512)

    خط میخی پارسی باستان که داریوش بزرگ فرمان داد تا با آن کتیبۀ بزرگ بیستون، بیست و پنج کتیبه در شوش و نه کتیبه در تخت جمشید، کتیبه ای بر کانال سوئز[۳۳] و شمار چشمگیری از الواح، فرمانها و … بنویسند و نقر کنند و به همین ترتیب اخلاف داریوش مانند خشایارشاه جانشینان او کتیبه هایی به یادگار گذاشتند. دیگر گرهی ناگشودنی و مشکلی لاینحل نبود. گویند شیوه ای که گروتفند برای خواندن کتیبه ها ابداع نمود، جزو ابتکارات راولینس هم بوده است، ولی این دو محقق بی آنکه از کارکرد یکدیگر آگاهی داشته باشند، طریقی همانند و همگون پیمودند. بنا به همین اطلاعات، گروتفند توانست در آغاز یازده و سپس سیزده و در آخر شانزده حرف را بخواند و مهمترین نامها، عناوین و القاب شاهان و سرزمینها و رویدادها را دریابد و درک کند. با افتادن ایران بزرگ هخامنشی که گستره آن از رود دانوب در اروپا و حبشه در افریقا بود به دست یونانیان در طول زمانی کمتر از یک سده (از ۳۳۰ تا ۲۵۰ پیش از میلاد مسیح) یعنی هشتاد سال، خط میخی پارسی باستان به گونه ای به فراموشی سپرده شد که با تشکیل دولت خودمختار پارت در شمال شرق ایران به سال ۲۵۰ پیش از میلاد مسیح، هیچ کس حتی ایرانیان با آنکه زمان درازی از فروپاشی امپراطوری هخامنشی سپری نشده بود، یارای خواندن کتیبه های به جای مانده از آن دوران پرعظمت و دریافت مفهوم و معنای آن نبود. پارتیان (اشکانیان) که با ستیزی جدّی با فرهنگ بیگانه یونانی – هلنی به پا خاسته بودند، در راستای تحقق این هدف والای خود و نیز به کنار گذاشتن خط حاکم یونانی که مهمترین ابزار فرهنگی حکومت این بیگانگان بود، از نوعی الفبای آرامی سریانی بهره گرفته و خطی نازیبا و نه چندان پاسخگو برای برطرف کردن نیازهای مکاتباتی و نوشتاری را به نام خط پارتی یا پهلوی اشکانی به وجود آوردند. زبان پهلوی زمان ساسانیان بی هیچ تردیدی دنباله زبان پهلوی پارتیان یا زبان پارتی عصر اشکانیان است که خطوط مربوط به آنها نیز به همین صورت نام برده می شود. به سخن دیگر خط و زبان پهلوی، خط پهلوی اشکانی و یا خط پهلوی ساسانی، واژه بکار برده شده در زمان و زبان ساسانیان تحت عنوان «پهلو»[۳۴]، همان واژه پارتی یا اشکانی «پارثو، پارتاو»[۳۵] است. از این رو زبان و خط پهلوی چیزی جز نوع تکامل و تحول یافته خط و زبان پارتیان نیست.[۳۶] به این نکته باید توجه کرد که زبان ایرانیان چه از کهن ترین زمان مانند دوران پیش از مادها و چه در دورانهای بعدی و تاکنون جای خود را به هیچ زبان بیگانه ای نداده است و اگر از دوران کهن تاکنون به حکومتهای بیگانه چون یونانیان، اعراب، مغولان و … توجه کنیم که دارای زبانهای ویژه فرهنگ خود بوده و بر ایرانیان حکومت کرده اند و نتوانستند زبانهای خود را به ایرانیان تحمیل نمایند، پاسخ این سؤال را دریافت کرده ایم.

    در عصر فرهاد چهارم و فرزند و جانشین او فرهاد پنجم که بر فرهادک معروف است، گامهایی در رابطه با گردآوری، بازنویسی و تدوین نوشته های دینی مربوط به آیین زرتشت برداشته شد و کتاب نیرنگستان در زمان همین فرهاد پنجم اشکانی نگارش یافت.[۳۷] در ادامه و استمرار این کار می توان به پیشینه این گردآوری و نگهداری این نوشته ها در ادوار بعدی حاکمیت اشکانیان، به بلاش یکم[۳۸] (ولخش، ۵۲ تا ۸۰ میلادی) اشاره کرد. هرچند بنیانگذار دولت ساسانی، رایزنان وی در امور فرهنگی – دینی و از جمله آنان تنسر، اشکانیان را به مسامحه در امور دینی و به ویژه آیین قدیم ایرانیان متهم کرده بودند، ولی واقعیت امر بدین گونه است که این گردآوریها، تکمیل، تدوین و نگهداری نوشته های نامبرده بالا را بی هیچ تردیدی باید از اقدامات و ابتکارات پادشاهان اشکانی دانست. به ویژه حاصل تلاشهای پادشاهانی چون فرهاد پنجم و بلاش یکم اشکانی در نوشته پهلوی دینکرد (دینکرت) صریحاً به این موضوع اشاره شده و از ولخش اشکانیان (بلاش اشکانی) نام برده شده است.[۳۹] برخی از پژوهشگران و پاره ای از دین شناسان و کارشناسان زبانهای باستانی ایران در مغرب زمین جمع آوری، آرشیوی کردن و نونگاری متون دینی کهن ایرانیان را به بلاش سوم (ولخش، ۱۴۸ تا ۱۹۱ میلادی) یکی دیگر از پادشاهان اشکانی نسبت داده اند.[۴۰] اگر چنین باوری هم درست باشد که قطعاً و صد درصد اشتباه نیست، می توان دریافت که اشکانیان تا چه اندازه نسبت به پیشینه فرهنگی – دینی ایران علاقه مند و دلسوز بوده اند. بدیهی است که سامان دادن این نوشته ها و توجه و احترام به آداب، رسوم و آیینهای پیشین ایرانیان در زمان حاکمیت اشکانیان به روایتی مقطعی و موقتی نیز بوده است. زیرا همه شاهنشاهان اشکانی در این کار فرهنگی و حفظ سنن پیشینیان شرکت مؤثر و ماندگار نداشته اند و در نوشته های پهلوی مانند دینکرد و مانند آن از آنان یاد نشده است و نامی از آنان در این آثار به چشم نمی خورد. در طی دوران زمام داری پارتیان (اشکانیان) از ۲۵۰ پیش از میلاد مسیح تا ۲۲۶ میلادی، گردآوری، سامان دهی، بایگانی و بازنویسی این مواریث به گونه ای منقطع و نامداوم جریان و رواج داشته است. به دشواری می توان ثابت کرد که مجموعه کاملی از آثار و نوشته های دینی و علمی و اخلاقی مربوط به ایران پیش از اشکانی در بایگانی مستقلی وجود داشته است، ولی بی تردید در مرکزیت دادن این آثار و نگهداری آنها سعی بلیغ کرده اند. به استناد نوشته دینکرد، داریوش سوم واپسین شهریار هخامنشی که از ۳۳۶ تا ۳۳۱ پیش از میلاد سلطنت کرد، مجموعه ای از آثار فوق الذکر را در گنج شایگان که باید آرشیو مهمی بوده باشد و به آن بایگانی سلطنتی گفته می شده،[۴۱] نگهداری کرد و سپس ای بایگانی و سایر خزانه ها به مجرد سقوط امپراطوری هخامنشی به دست اسکندر مقدونی و یارانش افتاد و طعمه آتش گردید. در روایات و گزارشهای تاریخی آمده است که چنین برخوردی با آثار فرهنگی ایرانیان به کرات اتفاق افتاده است، ولی ایرانیان پیوسته در گردآوری، نونگاری و نگهداری این مواریث ناکامل و آسیب دیده کوشیده اند. این نکته را در مورد به آتش کشیده شدن کاخ پرسپولیس توسط اسکندر مقدونی و سربازان یونانی باید درنظر داشت که الواح گلی فراوانی که در خزانه بودند بر اثر حریق شمار زیادی از آنها پخته شده و دوام بیشتری یافتند و هم اکنون مورد استفاده، ترجمه و مطالعه مورخان می باشند.[۴۲] از سویی به خاطر وفور اشیاء در خزانه های کاخ سربازان اسکندر اشیاء ارزشمند را با خود می بردند. آنان لباسهای شاهانه را پاره پاره کرده تا هر کدام از سربازان صاحب قطعه ای از آن بشوند.[۴۳]

    پژوهشهای جامع و گسترده ای پیرامون پیشینه و سرنوشت آثار و نوشته های ایران باستان در دست است که با چشم پوشی از اندک اختلافات و لغزشهایی که در نتیجه گیریهای این پژوهشها به چشم می خورد، از نظر محتوا و تحلیل همه بر این باوراند که در دوران اشکانی خدمات ارزنده ای در زمینۀ مواریث فرهنگی ایران باستان شده است. به این ترتیب در یک ارزیابی کلی می توان پیشینۀ این نوشته ها را به صورت و در جدول زیر خلاصه کرد :

    نوشته های وندیداد و نیرنگستان که احتمالاً هر دو ابتدا به خط پهلوی اشکانی بوده اند در زمان فرمان پنجم اشکانی (از ۲ پیش از میلاد تا ۴ پس از میلاد مسیح) نگاشته شد.[۴۴] گفتنی است که چه در دورۀ اشکانیان و چه در عصر زمام داری ساسانیان، به موازات نگارش و تدوین نوشته ها، کتیبه ها و الواح نیز به رشته تحریر در می آمدند که اهمیت کمتری از نوشته های دینی و علمی ندارند. کتیبه ها و الواح بعضاً جنبۀ تاریخی و تاریخ نگاری آموزنده ای دارند. در زمان اردشیر بابکان کتیبۀ سُرخ کتل[۴۵] به رشتۀ تحریر درآمد که برخی از پژوهشگران نگارش این کتیبه را به سال ۲۶۱ میلادی همزمان با شکست والریانوس قیصر روم از شاپور اول ساسانی می دانند. در عصر شاپور یکم افزون بر نگارش کتیبۀ سرخ کتل در سال ۲۷۱ میلادی یعنی یک سال پیش از فوت شاپور یکم کتیبه آرا نیز نگاشته[۴۶] شد. در سال ۲۹۳ میلادی کتیبه پایکولی در غرب ایرانی به دستور نرسی هفتمین پادشاهی ساسانی نگاشته شد.[۴۷] اندرزنامه های متعدد منتسب به آذرباد مهراسپندان روحانی برجسته و مشاور امور فرهنگی و دینی شاپور دوم و گردآوری پندنامه های پشتیبان به دستور شاپور دوم در طول بیست سال اول زمام داری شاپور صورت گرفت. برگزیده ای از اندرزهای پیشینیان (چتیک اندرز یپوریوتکشان)[۴۸] به همین مجموعه اطلاق می شود. در عصر خسرو یکم (انوشیروان) بیشترین کار در زمینه های فرهنگی، تألیف، ترجمه، تدوین و نونگاری آثار علمی، دینی و فرهنگی در ایران باستان صورت گرفت. از جمله بازنویسی و نونگاری و ترجمه نوشته هایی مانند پستها، یسناها و وندیداد که به زبان پهلوی بود، به زبان اوستا به دستور همین پادشاه به اجرا درآمد. کتابهای هفتم و نهم دینکرد که در دوران اسلامی تدوین نهایی یافتند مؤید این نظریه هستند. تشکیل مجمعی از علمای دینی و موبدان برجسته و صاحب نظر تحت عنوان کانون علمی – فقهی جهت نگارش ۲۱ نسک از متون دینی در همین زمان تحقق یافت.[۴۹] تدوین نوشته های مینوی خرد و نامۀ تنسر که احتمالاً در زمان اردشیر بابکان اقدام به نگارش نخستین سطور آن شده بود در زمان انوشیروان به پایان رسید و به مرحله انتشار درآمد. کتاب ششم دینکرد و سایر مجموعه ها و گردآوریها از سخنان حکیمان و خردمندان پیشین نیز در عصر انوشیروان نگاشته شدند. کتاب هزاره ماده قانونی تحت عنوان مادگان هزاردادستان[۵۰] به سرپرستی دو روحانی بزرگ عصر خسرو به نامهای ویشاپور[۵۱] و بخت آفرید[۵۲] با افزودن فناوری متعددی به مرحله نهایی خود رسید. این کتاب قبلاً نامۀ فرخ نام داشته و شخصی روحانی و صاحب نظر به نام فرّخ مرد پور بهرام پور هرمز پیشتر نخستین فصلهای آن را نوشته است. بنا به روایتی در عصر هرمزد چهارم پسر و جانشین خسرو انوشیروان و بهرام ششم (چوبین) و خسرو دوم (پرویز) مراحل نهایی نوشته های باقیمانده در زمینه های دینی، قوانین و متون علمی ایران باستان پشت سر گذاشته شد و از جمله نوشته های فوق به مرحله انتشار رسید. در دوران زمام داری اردشیر سوم و هرمزد پنجم ساسانی نوشته های ارزشمند خداینامه[۵۳]، کارنامه[۵۴] اردشیر بابکان و نوشته آیینی شایست نه شایست[۵۵] و فصلهای اول تا دهم تفسیر وندیداد و نیرنگستان به رشتۀ تحریر درآمده اند. در عصر زمام داری خلفای راشدین[۵۶] از ۶۳۲ تا ۶۶۱ میلادی نوشته های اداویرافنامه[۵۷]، یادگارزیر (آیتگار[۵۸] زریران) و ویس و رامین[۵۹] در طول جنگهای بویب[۶۰]، قادسیه[۶۱] و نهاوند جهت اسلامی کردن ایران نگاشته شدند[۶۲].

    در دوران زمام داری خلفای بنی امیه[۶۳] که از ۶۶۱ تا ۷۴۹ به طول انجامید نوشته های مختلف و متعدد دینی و علمی به زبان و خط پهلوی به رشته تحریر درآمدند که مهمترین این نوشته ها عبارتند از : بهمن یشت[۶۴]، سوتگرنسک[۶۵]، جاماسپ نامه[۶۶] و یادگار جاماسپ[۶۷] در دوران زمامداری المنصور خلیفه عباسی[۶۸] (۷۵۴ تا ۷۷۵ میلادی) متن مهم جغرافیا تاریخی ایران تحت عنوان شهرستانهای ایران[۶۹] به رشته تحریر درآمد[۷۰].

W1siZiIsInVwbG9hZHMvcGxhY2VfaW1hZ2VzLzI1MTYwNTFjNDMzODBjNjg5N18xMDI0cHgtQnJvY2toYXVzX2FuZF9FZnJvbl9FbmN5Y2xvcGVkaWNfRGljdGlvbmFyeV9iNF83MzgtMC5qcGciXSxbInAiLCJ0aHVtYiIsIngzOTBcdTAwM2UiXSxbInAiLCJjb252ZXJ0IiwiLXF1YWxpdHkgOTEgLWF1dG8tb3JpZW50Il1d (569×390)

    نوشتۀ پهلوی کجستگ ابالیش[۷۱] (ابالیش نفرین شده) در زمان مأمون[۷۲] خلیفۀ عباسی نگاشته شد. کتابهای سوم تا پنجم دینکرد در دوران خلافت المعتصم[۷۳]، المتوکل[۷۴]، المعتضذ[۷۵]، المهتدی[۷۶] و المعتمد[۷۷] بین سالهای ۸۷۰ تا ۸۹۲ میلادی نوشته شدند[۷۸].

    نوشته های دادستان دینی[۷۹] و گزیده های زادسپرام[۸۰] بین سالهای ۸۹۲ تا ۹۰۲ در دوران خلافت المعتضد[۸۱] نگاشته شدند. در دوران حکومت طاهریان که از ۸۲۱ تا ۸۴۵ میلادی طول کشید نوشته شکندگمانیک ویچار[۸۲] توسط شخصی به نام مردان فرخ اوهرمزدان[۸۳] نوشته شد. در عصر زمام داری صفاریان[۸۴] که از ۸۶۱ تا ۹۰۰ میلادی بود کتاب بسیار مهم بندهش[۸۵] براساس یادداشتهای پیشین که به جای مانده و سامان دهی شده بود به صورت جامع به رشته تحریر درآمد.

    در زمان سامانیان[۸۶] (۸۶۴ تا ۱۰۰۵ میلادی) نوشته روایت پهلوی[۸۷] به رشته تحریر درآمد. این کتاب دربرگیرنده نظرات، سفارشات و اندرزهای پیشوایان دینی ایران باستان و اصلاحات انجام شده در این یادداشتها می باشد. در سالهای ۹۳۴ تا ۱۰۳۵ که عصر زندگی فردوسی[۸۸] شاعر بزرگ توس است. کتاب معروف شاهنامه که براساس خداینامه به نظم درآمده بود، تنظیم شد. زندگی وی همزمان با زمام داری غزنویان و آل بویه[۸۹] (۹۳۲ تا ۱۰۵۵ میلادی) بوده است. دوران حکومت زیاریان[۹۰] (۹۲۷ تا ۱۰۳۵ میلادی) و غزنویان[۹۱] (۹۷۷ تا ۱۱۹۱ میلادی) در تاریخ به عنوان زمان به سستی گراییدن آیین زرتشت در فارس است که این واقعه تدریجی از سال ۱۰۰۰ میلادی سیر خود را پیمود.[۹۲]

    در زمان حاکمیت تیموریان[۹۳] که از ۱۳۷۰ تا ۱۴۹۵ میلادی در تاریخ ثبت است. دین فوق در خراسان نیز در طول سدۀ چهاردهم میلادی به ضعف گرایید. این روند در عصر فرمانروایی سلسله قراقویونلو[۹۴] (۱۳۷۸ ال ۱۴۶۸ میلادی) نیز ادامه داشت. سلسله قراقویونلو و آق قویونلو[۹۵] (۱۳۷۸ تا ۱۵۰۲ میلادی) در مغرب ایران فرمانروایی می کردند.

    ناگفته نماند که برخی از نوشته هایی که به واقع متعلق به عصر اشکانیان بوده است مانند نوشته درخت آسوریگ و نوشته داروی خورسندی و پاره ای انتشار آثار دیگر در زمینه های پزشکی، داروشناسی، حکمت و هیئت و نجوم و بازی شطرنج (ویچرشن چترنگ) و نامه و یا پندنامۀ انوشیروان پورقباد را به سده های پانزده تا هفده میلادی نسبت داده اند. نوشته معروف سد در را، شاهزادگان سلجوقی که از ۱۱۸۶ تا ۱۰۳۸ میلادی فرمانروایی می کرده اند در تاریخ ادبیات ایران ثبت کرده اند. به استناد این گزارشات دو تن از شاهزادگان سلجوقی به موازات انجام کارهای سیاسی در عرصۀ کشورداری در زمینه های فرهنگ و ادب ایران نیز با آنکه ترک تبار بوده اند. خدمات، مطالعات و تحقیقاتی انجام داده اند. این دو شاهزاده به نامهای بهرام و منوچهر در تاریخ ثبت گردیده اند.[۹۶] جا دارد که یکبار دیگر این جمله را یادآوری کنم که نکته ای بسیار با اهمیت است و آن این است که همان گونه که در این تحقیق و گردآوری ملاحظه شد در دوران اسلامی بیش از عصر ساسانیان در زمینه ادبیات دینی – علمی و اخلاقی و سایر دانشهای ایران باستان آثاری گردآوری، نگارش و تدوین شده است تا در مقایسه با دوران خود ساسانیان و این می رساند که دوران اسلامی، عصر مطالعه، تحقیق، فرهنگ پروری و اشاعه بینش علمی و اخلاقی بوده است، حتی در عصر مغولان این کار پیشرفت کرد.

[۱]. Darius I. (522-486 v.ch.)

[۲]. Elamisch.

[۳]. Babylonisch.

خط آکادی همان خط میخی سومری است.   Akkadisch  .[۴]

[۵]. Brandenstein, W.+ Mayrhofer, M.: 1964, (Hb. Des Altpersischen, Wiesbaden, S. 17ff

[۶]. Assyrisch.

[۷] .  پیرنیا، حسن: تاریخ ایران از آغاز تا انقراض ساسانیان، چاپ خیام (۱۳۱۳)، ص ۳۰- ۱۲۹.

[۸]. Ninive.

[۹]. Sargon I. (2584- 2530 v.ch.)

 ۱ . نگاه کنید به او مستد، ا.ت، تاریخ شاهنشاهی ایران، ص ۶۰- ۱۷۰.

[۱۱].  Kyros II. (559-529 v.ch.)

[۱۲]. Kambyses II. (529-522 v.ch)

[۱۳].  Lydien (546 v.ch.)

[۱۴].  Babylonien (539 v.ch.)

[۱۵]. Agypten (525 v.ch.)

[۱۶]. Griechisch.

[۱۷]. Judisch.

[۱۸]. Hebraisch.

[۱۹]. Agyptisch.

[۲۰] . کخ، هایدماری: ۱۳۷۹، از زبان داریوش، ترجمه دکتر پرویز رجبی، ص ۲۳.

[۲۱].  Marco Polo.

[۲۲]. Pietro della Vale.

[۲۳]. Chardin.

[۲۴]. Prof. Carsten Niebuhr.

[۲۶]. Sir Henry Rawlinson.

[۲۷]  . Geory Friedrich Grotefend.

[۲۸] . Gottingen.

[۲۹]  . کخ، هایدماری : همان، ۱۳۷۹ (چاپ پنجم)، ص ۲۶ و : ریپکا، یان : (۱۳۵۴) تاریخ ادبیات ایران، ترجمه عیسی شهابی، ص ۴۷.

[۳۰]  . Perspolis.

[۳۱]  . کخ، هاید ماری : پیشین (۱۳۷۹) ص ۲۶ در رابطه با کتیبه های سه زبانه نگاه کنید به کخ، هایدماری، ۱۳۷۹، تصاویر رنگی ۱۱ و ۱۴.

[۳۲] . پیش از گرونفند جهانگردان و محققان تنها تصاویری از کتیبه ها را به کشورهای خود برده و به بایگانیهای سلطنتی می سپردند، از جمله پیترو دلاواله جهانگرد ایتالیایی ولی از ابتکار و توفیقی که گروتفند داشت، بی بهره بودند.

[۳۳]  . Suez – Kanal.

[۳۴]  . Pahlav.

[۳۵] . Parthav, Partav

 این واژه از خاستگاه اشکانیان یعنی خط پارت، پارث گرفته شده است، پارتیان نام دیگر اشکانیان است. نام اشکانیان برگرفته از نام ارشک بنیانگذار سلسله اشکانی است که علیه یونانیان حاکم بر ایران به پا خاست.

[۳۶]  . Brandenstein + Mayrhofer, a.a.O.S. 14.

[۳۷]  . Colpe, C : Wb M. (1975) S. 174 ff.

[۳۸]  . Valakhs I (Vologeses I. 52-80. n.ch.)

[۳۹]  . Hinz, W. : Zarathustra. S. 14.

[۴۰]  . Barr, K. Hb.d. Rel. Geschinchte. S. 299 Anm.

[۴۱]  . Barr, K. A.a.O.S. 301+ Colper, C.Religion der Partherzeit, S.. 1011.

به این بایگانی گنج شاپیگان گفته می شود و در آثار پهلوی ساسانی به کرات از آن نام برده شده است.

[۴۲]  . کخ، هایدماری : ۱۳۷۹، همانجا، ص ۸۰-۱۷۶ و ۱۷۷.

[۴۳] . Gong –i- sapigan.

[۴۴]  . خدادادیان، اردشیر، پیشینه زبان و ادبیات پهلوی، شمارۀ ۶ سال ۱۲، مجله بررسیهای تاریخی، ص ۷۲.

[۴۵]  . Surkh – Kotal – Inschrift.

[۴۶]  . Cople, c. : Wb M.S. 174.

[۴۷]  . Inschrift von Paikuli, Colpe, C. A.a.O.S. 174-5.

[۴۸]  . Citak andarz I Pouryotkesan = گزیده ای از پندهای نخستین آموزگاران

[۴۹] . Cople, C.A.a.O.S. 176.

[۵۰]  . Madiyan – i- hazar dadistan.

[۵۱] . Wehsabuhr .

[۵۲]  . Bokht Afrid.

[۵۳]  . Khwatay Namag.

[۵۴]  . Karnamag I Artakhsir I Papakan.

[۵۵]  . Sayast Ne Sayast.

[۵۶]  . Vier rechtgeleitete Kalifen.

[۵۷]  . Arday Wiraz Namag.

[۵۸]  . Ayadgar I Zareran.

[۵۹]  . Wis u Ramin.

[۶۰]  . Buwayb.

[۶۱]  . Qadisiya.

[۶۲]  . Cople, C.A.a.O. 176.

[۶۳]  . Omaijaden – Kalifen.

[۶۴]  . Vahman Yast.

[۶۵]  . Sudgar Nask.

[۶۶] . Jamasp Namag.

[۶۷]  . Ayadgar I jamaspig.

[۶۸] . Almansur.

[۶۹]  . Sahristaniha – ye – jran.

[۷۰]  . Colpe, C.A.a.O. 177.

[۷۱]  . Gujastag Abalis.

[۷۲]  . al- Mutaziz.

[۷۳]  . al – Mutasem.

[۷۴]  . al – Mutawakkil.

[۷۵]  . al – Mutaziz.

[۷۶]  . al – Muthtadi.

[۷۷]  . al – Mutamed.

[۷۸]  . Colpe, 177+ خدادادیان، پیشین، ص ۸۰- ۷۲

[۷۹]  . Dadistan – i – Denig.

[۸۰]  . Vicitagihay – i zadspram.

[۸۱]  . al – Mutazed.

[۸۲]  . Sekand Gumanig vicar.

[۸۳]  . Mardan Farrokh i ohrmazdan.

[۸۴] . Saffariden – Dynastie.

[۸۵]  . Bundahisn.

[۸۶]  . Samaniden.

[۸۷]  . Pahlavi Rivayat.

[۸۸]  . Firdausi.

[۸۹]  . Bujiden.

[۹۰]  . Zijariden.

[۹۱]  . Gaznaviden.

[۹۲]  . Colpe, C. : A.a.O. 177.

[۹۳]  . Timuriden.

[۹۴]  . Qara Qujunlu.

[۹۵]  . Aq Qujunlu.

[۹۶]  . خدادادیان، پیشین، ص ۸۳.

منبع : کتاب تاریخ ایران در دوره ساسانیان

نویسنده : دکتر اردشیر خدادادیان

نشر الکترونیکی سایت

بهترین از سراسر وب

[toppbn]
ارسال یک پاسخ