یزد گرد نخست ساسانی

یزدگرد اول ساسانی کیست؟

یزد گرد اول ساسانی به سال ۳۹۹ میلادی شاهنشاه ایران شد. به گفته فردوسی بزرگ یزدگرد اول از درگذشت برادرش (بهرام چهارم) بسیار خوشحال بود چرا که به پادشاهی ایران نائل گشته بود. پدر یزدگرد یکم شاپور سوم می باشد و نام همسر وی (مادر بهرام گور) شوشاندخت است. یزدگرد اول ساسانی تا سال ۴۲۰ میلادی یعنی چیزی در حدود ۲۱ سال حکومت نمود.
یزدگرد یکم برخلاف نوشته ها پادشاهی بسیار مهربان و نیک خواه بود و همانطور که در ادامه خواهیم گفت، او به همه دین های دیگر از جمله مسیحیت و یهودیت احترام خاصی قائل بود.

یزدگرد یکم

دوران یزدگرد اول

در منابع پهلوی؛ نام او را یزدکرت و لقب او را بزه کار قید کرده اند. پیداست که این لقب را موبدان زرتشتی به وی داده اند و علت این کار آن است که وی دربارۀ مسیحیان قائل به مسامحه و تساهل بوده است. در منابع مسیحی سریانی از یزدگرد اول به نیکی یاد شده و پیروان عیسی بر خلاف زرتشتیان او را شاهی نیکوکار و طرفدار مسیحیت و مسیحیان خوانده اند. پروکوپیوس مورخ بیزانسی سخاوت و بزرگ منشی این پادشاه را تحسین می کند. بر عکس، مورخان عرب و ایرانی که نوشته هایشان مبتنی بر تواریخ زرتشتی است، او را به صفاتی چون بزه کار و فریبنده نسبت داده اند. بنا به گفتۀ آنان ، یزدگرد اول مردی ناسپاس و بد گمان بود و اگر در حضورش از کسی به نیکی یاد می شد، ناراحت می شد و می پنداشت که شخص مورد نظر، تعریف کننده را تطمیع کرده است.

همچنین بدخوی و بد خواه بود و همواره فرصت می جست تا مردم را شکنجه کند و کیفر دهد. طبری در ضمن نقل خطبۀ بهرام پنجم پسر یزدگرد اول چنین می نویسد؛ “بهرام در خطابۀ پادشاهی خود گفت که پدرش پادشاهی خود را با نرمی و ملایمت شروع کرد، ولی چون رعایا قدر او را ندانسته و فرمان نبردند، سختی در پیش گرفت و خون بسیار ریخت.” همچنین بنا به نوشتۀ طبری؛ ” رعیت برای حفظ خویش از ستم و بیداد او، چاره نداشتند جز اینکه به قوانین نیکو و قواعد خردمندانۀ پادشاهان پیشین توسل جویند، چنانکه چند بار سر به شورش برداشتند.”
از مجموع نوشه های بالا می توان چنین برداشت کرد؛ یزدگرد یکم شهریاری با اراده و نیک بود و میل داشت پادشاهی نیکوکار باشد؛ ولی با دیدن دخالت بیجای بزرگان و روحانیان زرتشتی در امور اداری کشور تصمیم گرفت تا در نهایت دست آن ها را از کارهای کشوری کوتاه کند و در این راه ناگزیر شد سختگیری و بیداد پیشه کند.

یزدگرد
سگه یزدگرد نخست

روابط ایران با بیزانس در زمان یزدگرد اول

در زمان یزدگرد اول امپراتوری روم شرقی یا بیزانس در تحت الحمایه او در آمد، تا جایی که آرکادیوس امپراتور بیزانس چون مرگ را نزدیک دید، برای آن که پسرش بی مانع بر تخت سلطنت بنشیند و امپراتوری شرقی از گزند نبرد های ایران در امان بماند، به موجب وصیتنامۀ خویش، ولیعهد خود تئودوس را که در گهواره بود، به یزدگرد سپرد و خواهش کرد که از امپراتوری وی حمایت و پشتیبانی کند. یزدگرد اول پس از اطلاع از مفاد وصیتنامۀ آرکادیوس، آنتیوخوس را که خواجه ای دانا و خردمند بود برای تربیت تئودوس به قسطنطنیه پایتخت روم شرقی یا همان بیزانس فرستاد و به سنای بیزانس اعلام کرد که دشمن امپراتور صغیر، دشمن پادشاه ایران تلقی خواهد شد.

پس از آن که تئودوس به سن قانونی رسید، تحت حمایت یزدگرد بر تخت نشست و به طوری که روایت کرده اند، تا یزدگرد زنده بود نسبت به بیزانس(روم شرقی) کمال جوانمردی و گذشت را رعایت می کرد و امپراتوری روم به هیچ وجه از سوی ایران نگرانی نداشت. حتی هنگامی که امپراتور سفرایی را به دربار حامی خود اعزام داشت و خواستار بذل توجه بیشتری نسبت به مسیحیان ایران شد، یزدگرد فرستادگان را که از روحانیان بلند پایه بودند به گرمی پذیرفت، و رفتار خود را دربارۀ مسیحیان تعدیل کرد و فرمان ساختن کلیسا و انجام مراسم مذهبی را داد.

در سال ۴۰۹ میلادی اوضاع و احوال امپراتوری بیزانس بسیار بود و در زیر فشارهای سنگینی که از طرف مردم نیرومند و تازه نفس شمالی بر آن وارد می آمد، کمرش خم شده بود. افراد مزبور که به طوایف گوناگونی تعلق داشتند، در اثر فشار هون ها همواره دو امپراتوری شرقی و غربی روم را مورد حمله و تاخت و تاز قرار می دادند، چنانکه در سال ۴۱۰ شهر روم یعنی پایتخت امپراتوری هزار سالۀ روم غربی به دست شخصی به نام آلاریک سقوط کرد. مورخان بر این باورند که یزدگرد در آن زمان می توانست تمام نقاط بین النهرین و شامات و آسیای صغیر را از چنگ رومیان در آورد، اما صلح طلبی وی و مراتب دوستی و مودت آرکادیوس نسبت به او، مانع بروز جنگ بین ایران و بیزانس گردید.

سقوط امپراطوری روم غربی

رفتار یزدگرد با مسیحیان و یهودیان

باید دانست که علاوه بر اینکه یزدگرد اول نسبت به مسیحیان حسن نیت داشت، طبعا در امور ادیان قائل به مسامحه بود؛ چنانکه نسبت به قوم یهود نیز که از اهمیت سیاسی چندانی برخوردار نبود، خوشرفتاری می کرد. او حتی “شوشین دُخت یا شوشاندخت” دختر “ریش گالوتا” پیشوای قوم یهود را به همسری خود در آورد.
رفتار یزدگرد به مسیحیان چندان نیکو بود که ایشان وی را شاه مسیحی می خواندند. اما مسیحیان از این خوشرفتاری سوء استفاده کرده و بنا را بر جسارت گذاشتند، به طوری که یزدگرد ناچار روش خود را تغییر داد و آنان را تنبیه کرد. به عنوان مثال می توان از وضعی سخن گفت که در شهر “هرمزد اردشیر” واقع در خوزستان اتفاق افتاد؛ کشیشی به نام حَشو آتشکده ای را که در نزدیکی کلیسای شهر قرار داشت، ویران ساخت. نظر به اینکه این کار به تحریک عبدا اسقف معروف صورت گرفته بود، شاه شخصا محرک و مباشر ویرانی آتشکده را محاکمه کرد و به عبدا دستور داد تا آتشکدۀ ویران شده را از نو بنا کند و چون عبدا از اجرای این کار سر باز زد، به اعدام محکوم شد.

تولد بهرام گور

در سال ۴۰۰ میلادی پسر یزدگرد یکم به دنیا آمد، و نام وی را بهرام نهادند. یزدگرد از زاده شدن بهرام بسیار خوشحال شده بود و ستاره شماران ایرانی و هندی پیشگویی کردند آن کودک فرمانروایی گرانمایه و پرهیزگار و پادشاه همه جهان خواهد شد؛ و از سوی دیگر موبدان از ترس این که بهرام رفتار زشت پدر را فرا گیرد و فرمانروایی ستمگر و اهریمنی شود( از نظر موبدان زرتشتی) از پادشاه خواستند که بهرام را به دست دایه ای سپارد تا به نیکی پرورش یابد و هنرهای شاهانه را بیاموزد که قرار بر این شد که ی را به منذر حاکم سرزمین حیره که دست نشانده ایران ساسانی بود بسپارند.

یزدگرد
سگه یزدگرد نخست

مرگ یزدگرد یکم (یا ترور؟)

سبب و علت مرگ یزدگرد به درستی معلوم نیست. به موجب روایات ایرانی، وی در نزدیکی دریاچۀ سو (چشمۀ سبز نیشابور) در اثر آسیب وارده از لگد اسب کشته شد. ولی بعضی کشته شدن یزدگرد را ناشی از توطئه می دانند. مرگ یزدگرد در سال ۴۲۰ میلادی اتفاق افتاد. نولد مورخ آلمانی می گوید قتل او در اثر یک توطئه صورت گرفته و توطئه گران این افسانه را از آن جهت ساخته اند که اذهان را از خود منحرف سازند و کسی متوجه نگردد که ایشان اقامت یزدگرد را در محل دوردستی مغتنم شمرده، او را که مورد قبولشان نبوده است، از میان برداشته اند. مدت پادشاهی یزدگرد اول ۲۱ سال بود.

در شاهنامه درباره چگونگی مرگ یزدگرد چنین آمده است که سالیانی از پادشاهی یزدگرد گذشته بود. پس او از ستاره شناسان خواست تا به او بگویند که مرگش در کجا و در چه زمانی اتفاق خواهد افتاد. ستاره شناسان گفتند که مرگ شاه زمانی است که به‌ سوی چشمه «سَو» برود. یزدگرد یکم سوگند یاد کرد که چنین نکند.

«چو بشنید زو شاه سوگند خورد / به خُراد و برزین و خورشید زرد؛
که من چشمه سَو نبینم به چشم/ نه هنگام شادی نه هنگام خشم»

روزی از بینی یزدگرد خون روان شد. پزشکان دربار نزد وی آمدند، اما بهبود نیافت. پزشکان گفتند که چاره ای نیست جز اینکه شاه که به چشمه سَو رود، خداوند را یاد کند و نیایش‌ کنان از خداوند بخواهد که او را از این دشواری رهایی سازد. یزدگرد خواستِ آنان را قبول کرد و با همراهان بسیاری از مهان و اشراف زادگان از دریای شهد عبور کرد تا نزدیک چشمه سَو رسید. آب چشمه را بر سر و صورت خویش مالید و از خداوند یاد کرد. اندکی پس از آن، دیگر از بینی او خونی نیامد. پس، از سر غرور بفرمود نیازی به ماندن در آنجا ندارد و بازمی ‌گردد.

در این زمان اسپی سپید و زیبا از چشمه برآمد. یزدگرد به سربازان دستور داد تا اسب سرکش را بگیرند، اما پیرامونیان شاه از گرفتن اسب عاجز ماندند. یزدگرد ناگزیرخود زین و لگام برداشت و بر اسپ خوی بنشست و به ‌سوی اسب رفت تا پاردُم از زیر دُم اسب بگذراند. اسب سپید رمید و لگدی بر شاه نواخت و او را کشت. چون شاه بزرگ از پا درآمد، اسب زیبا به درون چشمه رفت و ناپدید شد . همراهان شاه پیکر بی‌ جان یزدگرد را شستند و سوی پارس بردند و در دخمه نهادند.

جانشین یزدگرد اول

یزدگرد اول پیش از مرگ خویش پسرش بهرام را جانشین خود اعلام کرده بود.
یزدگرد یکم دارای دو فرزند به نام های شاپور و بهرام بود. شاپور فرماندار ارمنستان بود و بهرام نیز در حیره در نزد اعراب روزگار به سر میبرد. پس از مرگ پادشاه، از ارمسنتان به تیسفون آمد ولی چون بزرگان کشور که پس از قتل یزدگرد نمیخواستند هیچ کدام از فرزندان وی به پادشاهی برسد، در نتیجه شاپور را به قتل رساندند و اشراف زاده ای به نام خسرو زورستان را بر تخت نشاندند.
بهرام با آگاهی از مرگ پدر با کمک اعراب به تیسفون حمله کرد و توانست با لقب بهرام پنج یا بهرام گور بر تخت ایران بنشیند .

یزدگرد یک ساسانی در شاهنامه

فردوسی بزرگ در شاهنامه بخش یزدگرد یکم را بیشتر به تولد بهرام گور و بزرگ شدن وی اختصاص داده است که در ویدئوی زیر اشعار گرانبهای فردوسی بزرگ را میتوانید گوش فرا دهید.

منبع تاریخ پارسی

بهترین از سراسر وب

[toppbn]
ارسال یک پاسخ