آزرمیدخت، پادشاه زن ساسانی
آزرمیدخت ساسانی، دختر شاه خسرو پرویز و همسرش شیرین، و نوهی هوشنگ ساسانی بود. او در دورهی ساسانیان در قرن هفتم میلادی زندگی میکرد. اطلاعات بسیار کمی دربارهی زندگانی او وجود دارد، اما به عنوان یک شخص مهم در تاریخ ایران شناخته میشود.
آزرمیدخت کیست؟
آزَرْمیدُخْت دختر خسرو پرویز ساسانی و یکی از نوادگان انوشیروان که به مدت چند ماه پادشاه ایران بود (۶۳۰م). او به اختلاف نقل های تاریخی از چهار ماه تا یک سال و ۴ ماه حکومت کرده است .
آزرمیدخت موقعی به پادشاهی انتخاب شد که ساسانیان به سبب جنگهای طولانی و ضعف بنیۀ مالی کشور، در سراشیب سقوط افتاده، و سران کشور از یافتن فردی شاخص و مقتدر در میان خاندان سلطنت، برای جانشینی خسرو دوم درمانده بودند؛ به خصوص که شیرویه پسر خسرو پرویز، پس از مرگ پدر، ۱۷ تن از برادران خود را کشته بود . در مدت ۴ سال (۶۲۸ -۶۳۲م) حدود ۱۰ تن به سلطنت رسیدند که بیشتر آنان به توطئۀ درباریان و شاهزادگان بازمانده کشته شدند. از جمله اینان پوراندخت ، خواهر آزرمیدخت بود که مدت کوتاهی پس از انتخاب به سلطنت به قتل رسید .
پایتخت آزرمیدخت تیسفون (مداین) بود .
تقریباً همۀ مورخان اسلامی او را به زیبایی ستوده و از او با لقب «عادله» یاد کردهاند. در مجمل التواریخ و القصص آمده است که نام اصلی او خورشید بوده ، اما پدرش او را آزرمی میخوانده است.
گویند آزرمیدخت چون بر تخت نشست، چنین گفت: «روش ما همان روش پدر ما خسرو پیروزمند خواهد بود و اگر کسی با ما به خلاف برخیزد خونش بریزیم» . وی زنی مقتدر بوده است، چنانکه حتى برای خود وزیری انتخاب نکرد و به رأی و تدبیر خویش حکومت میراند.
منابع تاریخی
رواج توطئۀ ناشی از کوتاه بودن زمامداری شاهان ساسانی پس از خسرو پرویز، همچنین ناشناس بودن شاهزادگانی که یکی پس از دیگری و گاهی همزمان با یکدیگر به سلطنت میرسیدند، سبب پیدایش افسانههایی دربارۀ این شاهان شده است. یکی از این شاهان آزرمیدخت است که شاید به این سبب که او از نادر زنان جهان باستان است که به سلطنت کشوری پهناور رسیده است، تقریباً در گزارشهای همۀ مورخان سدههای نخستین اسلامی به او پرداختهاند. در هیچ کدام از مآخذی که به آزرمیدخت پرداختهاند، خبر چندانی از فعالیت سیاسی و اجتماعی این شاه ساسانی به چشم نمیخورد و بخش مهمی از این گزارشها، به داستان عشق فرخ پسر هرمزد به او و توطئۀ قتل این سردار به دست آزرمیدخت اختصاص یافته است.
نجابت و عفت آزرمیدخت
ظاهراً گزارش طبری و ابن اثیر (همانجا) منشأ همۀ گزارشهای بعدی شده است: فرخ پسر هرمزد، اسپهبد خراسان که شیفتۀ آزرمیدخت بوده است، به او پیغام میدهد که او را به همسری خویش بپذیرد. آزرمیدخت که از او بیم داشته است، پاسخ میدهد، چون ازدواج ملکه با وی روا نیست، بهتر است که فرخ پنهانی به دیدار او برود. فرخ نیز چنین میکند و خود را به مداین میرساند و شبهنگام روی به کاخ مینهد، اما بیآنکه ملاقاتی رخ داده باشد، به دست محافظان شاه گردن زده میشود و روز بعد سپاهیان او سردار خود را جلو در کاخ سلطنتی کشته مییابند و چون از زنخواهی سردار خود آگاه بودند، تعرضی نمیکنند، اما پسر فرخ که در حوادث جنگ میان ایرانیان و اعراب به نام رستم فرخزاد خوانده شده است، به خونخواهی پدر از خراسان به مداین لشکر میکشد و پس از تصرف دربار، آزرمیدخت را به قتل میرساند و یا او را زهر میخوراند و یا به قول ابن اثیر (همانجا) چشمهای او را میل میکشد .
ابن اثیر در جای دیگر ماجرای برکناری آزرمیدخت را به گونۀ دیگری نقل میکند ایرانیان غافل از پیشروی مسلمانان، سرگرم کشاکشهای حکومتی بودند. هنوز چیزی از انتخاب شاپور پسر شهریار به سلطنت نگذشته بود که آزرمیدخت بر او شورید و او را با فرخزاد بکشت. پوران به پادشاهی برخاست و گزارش کار به رستم پسر فرخزاد نوشت و از او یاری خواست. رستم به پایتخت حمله برد و سپس آزرمیدخت را کور کرده، مجدداً پوران را به شاهی برگزید. از سرنوشت بعدی آزرمیدخت خبری نیست و با توجه به اینکه رستم فرخزاد دعوی سلطنت نکرد و تا پایان حکومت ساسانیان، به رغم دست به دست شدن مکرر سلطنت، سردار سپاه ایران ماند، بعید نیست که ماجرای آزرمیدخت با فرخ پسر هرمزد آبشخوری واقعی داشته باشد.
در مجمل التواریخ آمده است که آزرمیدخت در ناحیۀ اسدآباد قصری به نام «آزرمیدخت اندر هامون» و نشستگاهی بزرگ بر سر تل ساخته بوده است که در زمان تألیف کتاب، ویرانههای آن هنوز برجای بوده است . شاید این قصر همان باشد که یاقوت نیز به آن اشاره کرده است. از بناهای دیگر منسوب به آزرمیدخت آتشگاهی است در ده قرطمان روستای ابخاز . گزارشهای مجمل التواریخ و حمزۀ اصفهانی دربارۀ این بناها، به سبب کوتاهی فرمانروایی آزرمیدخت و هرج و مرجهای داخلی، دور از حقیقت به نظر میآیند. امکان دارد که ساختمان این بناها در زمان او به پایان رسیده باشند.
توصیفات ظاهری
در مآخذ آمده است که آزرمیدخت پیراهنی سرخ و منقش و شلواری آسمانگون و مرصع بر تن میکرده، و تاجش سرخ بوده است و به هنگام نشستن بر سریر، تبرزین در دست راست میگرفته، و دست چپ را بر تیغ تکیه میداده است .
از آزرمیدخت چند سکه برجای مانده است: دو سکه از مجموعۀ کوریه که در سال نخست حکومت وی، در ضرابخانۀ ویسپشادخسرو ضرب شده است؛ دو سکۀ دیگر که تیمسار پیروزان بر آنها دست یافته است. یکی از این دو سکه در ضرابخانۀ ویسپشاد و دومی که تاکنون منحصر به فرد مانده است، در ضرابخانۀ شیرجان، احتمالاً شیراز ضرب شده است، ۶ نمونۀ دیگر در مجموعۀ مورگان موجود است که ۵ تای آنها در ضرابخانۀ ویسپشاد خسرو و ششمی در شیراز ضرب شده است ، دو سکه نیز در کتابخانۀ ملی پاریس نگهداری میشود و همچنین سکۀ دیگری که در اختیار فروغی بوده است.