اسطورههای بعل
اسطورههای بعل/Baal – myrhs/_در اوگاریتی [b’]
اسطورههای بعل بر روی الواح گل رس به الفبای میخی اوگاریتی بهوسیلۀ کاتب اِلی ملک Elimelek، ثبتشده است. این متون، یک دوره روایات بههمپیوسته را تشکیل میدهد که همه آنها، ماهیت و کردار بعل بهویژه بعل هداد را نشان میدهد که به نظر میرسد وابسته به یک نمونۀ اسطورهشناسی مربوط به سال معمول کشاورزی و سال نیایشی مردم اوگاریت است. لوحها در وضع مطلوبی حفظ نشده و اول و آخر آنها افتاده است. بنابراین، دنبالۀ دقیق الواح مختلف هنوز تااندازهای فرضی است و ترجمۀ بسیاری از عبارات، نامفهوم است_ اسطورهشناسی اوگاریتی. خلاصه زیر به نقل از ترجمۀ اخیر از مور Moor(۱۹۸۷) است.
این دوره با ضیافتی شروع میشود که بهوسیلۀ بعل به مناسبت پیروزی او بر موت Mot (مرگ) برپا شد، در پیرامون بعل دخترانش دیداری Pidary « دختر شهد گیاه» و تالای Tallay « دختر مه» قرار دارند و رامشگری همراه با صدای سنج آواز میخواند، سپس، بخشی به دنبال میآید که نیز مشهور به قصر بعل است و با توصیف الهۀ آنات آغاز میشود که خود را میآراید پیش از آنکه به درهها برود، تا میان دو شهر بجنگد و در آنجا اهالی کنار دریا را شکست دهد. این الهه، در میان مردم آشوب برپا میکند و خود را با سرها و دستهای مقتولان میآراید و ازآنجا به این اعمال خشونتآمیز بسنده نمیکند، از وسایل خانۀ خود ارتشی میسازد و تا زانو در خون فرو میرود. پس از اطفای شهوت خود برای نبرد، وضع قبلی را بازمیگرداند و آب برمیگیرد و خود را با شبنم آسمانی و روغن و باران سوار بر ابرها میشوید.
بعل قاصدانی نزد آنات میفرستد و او را به کوه زافون Zaphon احضار میکند تا بتواند« سخن درختان و نجوای سنگها و غرش آسمانها را بر زمین و سیلاب را به ستارگان آشکار سازد.» آنات درباره بعل نگران است و مشتاقانه میپرسد که او چه دشمنی تهدید میکند. اکنونکه این الهه، باهمۀ دشمنان مقابله کرده است. قاصد، این الهه را مطمئن میسازد که بعل سالم است. وی از او دعوت میکند که به اربابش بپیوندد. این الهه از میان غار دور دست خود به سرعت بهسوی زافون حرکت میکند، جایی که بعل او را با مهربانی میپذیرد. [ افتادگی متن] بعل به آنات شکایت میکند که در میان خدایان، فقط او است که خانه و درباری ندارد.آنات به دفاع از او برمی خیزد و به نزد آل پدر خود می شتابد و تقاضا میکند که پدرش کاری دربارۀ خانه بعل انجام دهد. زیرا بعل اکنون «پادشاه ما و داور ما» است و کسی بالاتر از او نیست. به نظر میرسد که دو پهلو سخن میگوید و کسی شاید اشتارت، همسر ال تصمیم میگیرد که کسی را دنبال کوتهار و هاسیس Kothar andHasis، صنعتگر ماهر بفرستد که در مصر ساکن است. آنات در زحمت است زیرا، دیگر خدایان حسود به نظر میرسد که او را می آزارند .
ال قول میدهد که آنها را مسحور کند و به آنات میگوید که با « فهرستی از لاجورد » « فهرستی از طلا» بیابد. بخش سوم دربارۀ ماموریت برای کوتهار و هاسیس است که بیدرنگ عازم مصر میشوند. بعل در دشواری است. کسی( اشتارت؟) بر ضد او توطئه چیده و اکنون ال تصمیم میگیرد که از یم، بهجای بعل، طرفداری کند و قصر را به او تقدیم نماید[ افتادگی متن].ستون پنجم لوحه،سخت است و ظاهراً حاوی رویا یا پیشگویی بعل است. بدین مضمون که« میان سنگها ، میان سنگهای بستر رود »گرفتار است. لوح سوم معمولاً بعل و یم ذکر میشوند و مبارزه میان این دو خدا، را به ثبت میرساند. یم، بهصورت آبهای توفانی به شکل خدا درآمده نیز موسوم به زبل جم zblejam یعنی« شاهزاده دریا »،را ذکر میکند . نمایندهای نزد آل خدای متعالی آسمانی میفرستد که در آنجا این پیام را بدهند: « کسی را که موردحمایت اوست به ما تسلیم کن از بعل و ملازمان او پسر داگان چشم بپوش که مایلم طلاهایش را به ارث ببرم.» ال کاملاً آماده است که بعل را تسلیم کند،ولی بعل سلاحهای خود را برای حمله به قاصدان بر میدارد و براثر دخالت آشتارت از این کار باز داشته میشود. یم [ افتادگی] پس از شکست دادن بعل، جایگاه نیمه تمام دشمن خود را بر فراز کوه زافون zaphon به تصرف درمیآورد. اما بنابه نوشتۀ ستون سوم، نمیتواند در آنجای بگیرد( زیرا بسیار فربه است و به کوتهار و هاسیس گفته میشوند که قصر تازه ای برای او بسازند. خدا آشتار،Aštar ، در مورد قصر با یم، به مخالفت میپردازد و آنها شروع به نبرد[ افتادگی متن]، کوتهار و هاسیس موفق به فرار میشوند و با بعل سخن میگویند که در وضع بدی قرار دارد و زیر میز شاهزاده از ترس، قوز کرده است. وی اعلام میکند که زمان نبرد با یم فرارسیده است و « سلطنت جاودان را میخواهد.» او دو سلاح سحرآمیز (?mdm:چماق؟ ) موسوم به « خرد کننده» ( Igrš) و دنبال کننده (aymr) را آورده است.
بعل به شانۀ یم می کوبد و تعقیب کننده برجمجمۀ او ضربه میزند.یم شکست میخورد و بعل میخواهد او را بکشد. ولی آشتارت جلو او را میگیرد. یم اسیر میشود. لوح بعدی مطلب بازسازی قصر بعل را دنبال میکند. بعل با آنات برای کمک گرفتن از ایشتار بانوی اشراح دریا، عازم میشود تا ال را ترغیب کند که به ساختن قصر بعل ادامه دهد. آنها از کوتهار و هاسیس می خواهند که هدایای فراوانی جهت نرم کردن اخلاق آشتارت بدهند. آشتارت، که در محلی دور دست کنار دریا زندگی میکند، مشغول برپا داشتن مراسمی کنار ساحل است که آنات و بعل وارد میشوند هنگامیکه آنها حضور می یابند او به وحشت میافتد و تصور میکند که آنها برای کشتن پسرانش بهعنوان انتقام آمده اند. اما براثر هدایای گرانبهایی که آنها آوردهاند، دلگرم میشود [ افتادگی متن] بعل و آنات، آشتارت را ترغیب میکنند که بر خری زین ببندد و از شوهرش ال، دیدار نماید، تا از طرف بعل دفاع کند. ال از دیدن او شگفت زده میشود و سرانجام، رضایت خود را برای ساختن قصر بعل ابراز میدارد. آشتارت به او یادآور میشود که اکنون زمان مناسبی برای بارآنهای بعل است که« آوایش را در ابرها به صدا درمیآورد و آذرخش های زمین را آزاد میسازد.» آنات، خبر خوش را به بعل میرساند که به کوتهار و هاسیس دستورهایی درباره طرح قصر میدهند و اصرار می ورزند که این قصر باید دارای پنجره باشد. مصالح ساختمانی شامل نقره، طلا، چوب سرو آزاد، از لبنان آورده میشود وکار ساختمان آغاز میگردد. یک آتش سحرآمیز آن فلزات گرانبها را مبدل به سنگ و آجر میکند وکار ساختن قصر به پایان میرسد. بعل شادمان است و در صدد جشنی برای تکمیل خانه خود همراه با خویشاوندانش برمیآید [ افتادگی]. بعل از غارت نود شهر بازمیگردد و به کوتهار و هاسیس دستور میدهد که پنجره ای در خانه تعبیه کنند و از طریق شکافی در ابرها صدای مقدس خود را منعکس کرد تا اینکه زمین به لرزه افتاد.
بعل در این قصر تاجگذاری میکند و بر قدرت خود میبالد. اما حتی در این اعتلای قدرت خویش آگاه است که سرنوشت او پایین رفتن از« حلق موت» است.او دشمنانش را میبیند ( توفانهای شن خشکی که باعث پژمردگی گیاهان میشود)و قاصدان خود را به جهان فرودین میفرستد و « مرگ» را به قصر خود دعوت میکند. پاسخ موت خصمانه است از این مطلب، خشمگین است که هرگز به ضیافت خدایان دعوت نمیشود و بعل را تهدید میکند. لوح بعدی، ملاقات میان بعل و موت را توصیف مینماید. کاپان capan و اوگار ugar ،قاصدان بعل از جهان فرودین با این پیام موت باز میگردند: « من تو را در لقمه های سرخ دوجبی میخورم و تو از تکههای بزرگ دو ذراعی به حلق موت، پسر ال، فرو میروی و در حلق ال قهرمان محبوب فرو میروی [ افتادگی متن]، آرواره های گشودۀ موت چنین توصیف میشود:« یک لب تا زمین و یک لب تا آسمان.» بعل پیامی میفرستد و سرنوشت خود را میپذیرد. ای مرگ به دیدن من بشتاب، من برای همیشه بردۀ تو هستم [ افتادگی متن] کسی که شاید شاپاش šapaš، خورشید» الهه به بعل در پنهانی درباره سفر او به جهان فرودین توصیه میکنند[ افتادگی متن]، در طی ضیافتی در قصرهای ال و بعل، غیبت بعل جلبتوجه میکند و سوگواری آغاز میشود[ افتادگی متن]. در ستون پنجم بعل دستورهایی دریافت میدارد در اینکه چگونه از جهان فرودین بگریزد، میبایستی تالای Tallay و پیداری pidary را بگیرد و بهسوی دو کوه از گذرگاه به غرب برود جایی که خورشید به جهان فرودین پایین میآید. در راه، به گوسالۀ مادهای در بیابان برمیخورد و هفتادوهفت بار، هشتاد و دو بار با او آمیزش میکند.این امر منتهی به برادر تو آمان یک گاو نر میشود [ افتادگی متن]، دو قاصد قبل از ال وارد میشوند و گزارش میدهند که جسد بعل را یافته اند. شاید بدن همین« تو آمان» باشد که موت آن را بهجای بعل بلعیده باشد. مرگ بعل در بهشت اعلام میشود. ال در قصر خویش برای سوگواری در مرگ او از تخت خود فرود میآید. آنات نیز مراسم سوگواری را بهجای میآورد و خود را غمگین میسازد و سپس به جستجوی بعل میپردازد. لوحه ششم، هنگامیکه درمییابد که آنچه تصور کرده بود جسد عاشق خود او بوده است.
آواز شاپاش، خورشید-الهه میخواهد که جسد بعل را روی شانهاش بردارد تا او را با بقیۀ هدایا در زافون به خاک بسپارد، سپس بهسوی ال میرود و خشمگینانه اعلام میدارد که آشتارت و پسرانش در این هنگام به سبب مرگ بعل شادی میکنند.درواقع، ال، آشتارت را احضار میکند دور از این الهه میخواهد یکی از پسرانش را بهعنوان جانشین بعل معرفی کند. آشتارت پاسخ میدهد که این شخص، باید یکی تز کسانی باشد که رطوبت میآورد و آشتارت پیشنهاد میکند که بر تخت بعل بنشیند. اما پایش به میز زیر پا وسرش به متکا نمیرسد،مجبور میشود، از تخت فرود بیاید زیرا در جای بعل جای نمیگیرد (افتادگی متن ).آنات به جستجوی بعل میپردازد. «مانند قلب مادهگاوی به آنات برای گوساله اش، مثل قلب میشی برای بره اش، قلب آنات برای بعل چنین بود» این الهه به جهان فرودین میرود که قلمرو خاص مرگ است. موت اعتراف میکند که بعل را خورده تا مدت زیادی آنات نزد او التماس میکند. سرانجام، این الهه موت را میگیرد «او را با چاقو می درد، از الک رد میکند می سوزاند، خرد میکند، آسیاب میکند و سرانجام، او را در دشت مانند بذر می افشاند جایی که پرندگان گوشتش را می خورند(افتادگی متن).از ال خواسته میشود پیشگویی یک خواب را انجام دهد. اگر خواب ببیند که از آسمانها روغن میبارد و در وادی ها عسل جاری میشود، و معلوم میگردد که بعل هنوز زنده است.
درواقع، ال به همین شیوه خواب میبیند و شادی میکند و آنات را نزد شاپاش میفرستد تا از او بخواهد بیشتر به جستجوی بعل بپردازد. ال در پیام خود به شاپاش ، دشتهای خشک و سوختهای را توصیف میکند که در انتظار دریافت رطوبت از سوی بعل هستند. خورشید –الهه به آنات توصیه میکند که شراب جوشان را به درون مشکها بریزد و تاج گلهایی بیاورد (افتادگی متن). کسی اقدامات بعل را پس از بازگشتش توصیف میکند که چگونه پسران آشتارت را میکشند یعنی کسانی که از مرگ او شادی میکنند و اینکه چگونه تخت و تاج خود را دوباره به دست میآورد. هفت سال بدون حادثه میگذرد، سپس، موت (که او نیز زنده شده است)،بعل را به مبارزه میطلبد و به یکی از برادران بعل دستور میدهد که زیانهایی را که به او توسط آنات رسیده جبران کند. بعل تظاهر میکند که بنا به گفتۀ او رفتار میکند، اما نسبت به موت نادرستی مینماید و«برادران موت» را به او تقدیم میدارد(همچنین پسران ال وآشتارت را) شاید گرازهایی که قربانی معمولی برای ارواح در گذشتگان خدایان جهان فرودین در اوگاریت بودند. هنگامیکه موت کشف میکند که یکی از خویشاوندان خود را خورده است به زافونzaphon بازمیگردد و با بعل باهم بهسختی میجنگند ولی هیچ یک غالب نمیشوند. شاپاش سرانجام، دخالت و به موت اخطار میکند که ال سلطنت او برجهان فرودین از میان برمیدارد و اگر به جنگیدن با بعل ادامه دهد، موت بازمیگردد (افتادگی متن).عبارات نهایی متن دارای یک نتیجه سودمند است و سلطنت جاودانی را به بعل میسپارد و خدایان دیگر شاپاش را دعوت میشود که بر روح مردگان با کمک کوتهار و هاسیس فرمانروایی کند.
تصویری از اسطورههای بعل