نقش احتمالی خلیفه عباسی در برافروختن آتش حمله مغول به ایران
در همه مقاطع تاریخی فرمانروایان برای حمله به کشورهای مجاور و تسخیر آنها از مدت ها قبل برای تسخیر آنها نقشه و برنامه ریزی داشته اند،مثلا عراق از زمان شاه برای تسخیر بخش هایی از ایران نقشه داشته است،و حتی در زمان شاه نیز بارها درگیری های پراکنده مرزی بین ایران و عراق وجود داشته است،بعد از انقلاب اسلامی صدام حسین از آشفتگی ناشی از انقلاب که جبر هر انقلابی در جهان است استفاده کرده،و به بهانه های ساختگی ایران را مورد حمله قرار داد،در زمانی که هیتلر نیز قصد برافروختن آتش جنگ جهانی دوم را داشت نیز به یک بهانه که به قتل رسیدن چند سرباز نازی در مرز با لهستان متوصل شد که عده ی بسیاری نیز معتقد هستند که این قتل نیز توسط نازی ها انجام شده است.این حادثه قرنها قبل در ایران اتفاق افتاده بود.بدون تردید اگر سران یک کشور قصد بر افروختن آتش جنگ را نداشته باشند همانند اختلافات مرزی هند و پاکستان و یا اختلافات کره شمالی و جنوبی،حتی اگر در مرز دو کشور تبادل آتشی صورت بگیرد و چند نفر نیز کشته بشوند،آتش جنگی که ممکن است میلیون ها نفر را به کشتن دهد را نمی افروزند.
زمانی که اقوام مغول به نزدیک ایران رسیدند،در ابتدا حمله ای به ایران صورت نگرفت و خان مغول نیز بازرگانانی راهی ایران کرد،و بعدها به بهانه کشتار بازرگانان ایرانی به دست خوارزم شاهیان حمله به ایران را که منجر به نابودی گسترده ایران و بعد از آن نابود کردن تمدن اسلامی شد را آغاز کردند.بدون تردید اگر جنگهای صلیبی و حمله مغول به تمدن اسلامی صورت نگرفته بود امروز کشورهای مسلمان در جایگاه دیگری قرار داشتند.
اما مساله قتل و غارت بازرگانان مغول که گفته می شود یکی از آنها می تواند فرار بکند[؟]و خود را به خان مغول برساند،همواره مورد بحث مورخین بوده است.اما برتولد اشپولر در کتاب تاریخ مغول در ایران نظریه جالبی را در این مورد مطرح می کند:
اگرچه الناصر الدین الله خلیفه عباسی(۶۲۲-۵۷۵ ه.ق)توانست برای آخرین بار به دولت خلفای پیامبر اسلام،وجهه ای ببخشد اما جانشینان وی قادر نبودند حدود قلمرو خود را با فرمان روایان همسایه حفظ کنندوچه در شرق قلمرو خلافت؛محمد بن تکش خوارزمشاه قدرت بسیار یافت،و برای دستگاه خلافت چنان خطری شد که می بایست پیوسته از وی برحذر باشندوخوارزم شاه در این هنگام در مرزهای شرقی کشور با شاهان قراختای و غور سرگرم نبرد بود؛آن زمان کسی در بغداد نمی دانست که این جنگها چه مدت دوام خواهد یافت؛و نیز احتمال می رفت پس از پایان این جنگ ها خوارزمشاه با تمام نیرو به خلیفه عباسی حمله برد.در این موقع در ۶۱۴ ه.ق به دربار خلیفه گزارشی رسید که در آسیای مرکزی تموچین نامی که مغولان وی را به ریاست برگزیده اند و به وی لقب چنگیز داده بودند توانسته است سرزمین و قبایل گوناگون را تحت فرماندهی خود با یکدیگر متحد کند و به این ترتیب نیرویی عظیم به وجود آورد.میرخواند مورخی ایرانی که با وقایعی که می نگاشت،تا حدی فاصله زمانی داشت نقل می کند که خلیفه از روی ناچاری به این فرمانروا روی آورد تا خطری که از جانب همسایگان خلافت بود دفع نماید.[۱]
همانطور که این مورخ اشاره کرده در زمان حمله خان مغول به خوارزم شاهیان،آنها در گیر نبرد با همسایگان خود بوده اند و بدن تردید علاقه ای به باز کردن یک جبهه نبرد تازه نداشته اند،علاوه بر آن خلفای عباسی از این حربه که به جان هم انداختن دو گروه و قوم مختلف بود،در زمان بابک و افشین استفاده کرده بودند،و نتیجه گرفته بودند.و از قدرت واقعی مغول ها و آتشی که حتی گریبان خود عباسیان را نیز گرفت و منجر به نابودی خود آنها نیز شد آگاهی نداشته اند و این بار ضرب المثل تفرقه بنداز و حکومت کن به ضرب المثل چاه کن همیشه ته چاه است تغیر ماهیت داده بود،و حتی ممکن است خوارزم شاهیان نقش مستقیمی در قتل بازرگانان مغول نداشته باشند و عده ای با دستور خلیفه عباسی بهانه در گرفتن جنگ را همانند اتفاقی که بعد ها در زمان جنگ جهانی دوم در مرز لهستان رخ داد برای چنگیز مغول مهیا کرده باشند. بدون تردید این زوایای کور تاریخ که سرنوشت ملت ها را در مسیر دگرگونی قرار داده است به همراه دلایل آنها باید بیشتر و بیشتر مورد برسی پژوهشگران تاریخ قرار گیرد.
———–
[۱]تاریخ مغول در ایران برتولد اشپولر صفحات ۲۳ و ۲۴
این می تونه از این دیددرست باشه که مادر سلطان خوارزمشاه ترکان خاتون به خلیفه ارادت زیادی داشت وحاکم اترار مورد حمایت اون بود ممکن حاکم به توصیه خلیفه به اون منسب گماشته شده باشه تا بتونه شاه رو در جبهه شرق سرگرم کنه علاوه بر این نامه نگاری چنگیز خان با شیخ نجم الدین کبری مبنی بر امان دادن به او وشاگردانش یا جواب شیخ به شاه درباره قتل شاگردش بدست ترکان خاتون که خون بهای او سربریده همه ماست .نشون میده هم چنگیز خان از اوضاع ایران اطلاع داشته هم بعضی افراد از هجوم مغول اطلاع داشتن .در ضمن خلیفه این حربه رو در زمان سلطان غزنوی وبر علیه قیام ال بویه بکاربرد تا در مقابل قتل عام شیعیان هوادار ال بویه وایرانیان استقلال طلب بر ایران حکومت کنه ودر دفعه قبل تر هم با دادن وعده حکومت منطقه ماورالنهر به سامانیان وصفاریان ودرگیر کردن ان دو زمینه نابودیه هردوشون رو فراهم کرد .البته نابودی عباسیان بیشتر مدیون بعضی ایرانیان درون دستگاه مغول بود مثل خواجه نصیرالدین طوسی
در یک منبع تاریخی که درپانزده سال قبل مطالعه کرده بودم نوشته شده بود که ترکان خاتون برای انکه از حمایت خلیفه از ولیعهدی پسرش در برابر سلطان جلال الدین بهرهمند شود درپیامی محرامانه که به اصفهان سفرنموده بود به خلیفه قولمیدهد چنانچه ازولیعهدی فرزندش حمایت نماید دختر جوان خودرا به صیغه ان کفتار درخواهد اورد وبا دستور ونقشه خلیفه قرار براین شده بود چنانچه سلطنت محمد خوارزمشاه مخاطره بیفتد خلیفه سلطان قول خواهد داد چنانچه پسر ترکان خاتون را جانشین اینده اش اعلان نماید به وی درجهت تحکیم سلطنش کمک خواهد نمود روی همین ایده ترکان خاتونباکشتن تجار وبازرگانان مغولی خواسته بود نقشه به مخاطره انداختن سلطنت شوهرش را عملی سازد اما چنگیز که کشور ایران را درکف دستهایش دید به زن جنایت کار رحم نکرد اما تکلیف خلیفه را برعهده فرزندان خود گذاشته بود که این وظیفه به نوه وی هلاکوخان واگذار گردید