امپراتور گمشده روم باستان

کارل گوستاو هرائوس از آن دسته افرادی نبود که به راحتی تحت تاثیر قرار بگیرد. او که یک محقق سرسخت متولد سوئد بود، در پایین ترین رتبه کارش را  به عنوان بازرس مجموعه مدال‌های امپراتوری در وین شروع  کرد و به دلیل توجه دقیق و وسواس زیاد به جزئیات معروف بود. با این حال، وقتی در مارس ۱۷۱۳، مجموعه‌ای از هشت سکه طلا و نقره روی میز او قرار گرفت، شگفت زده شد. طبق یادداشت های او، آنها اخیراً در ترانسیلوانیا کشف شده بودند. هرائوس نمی‌توانست بگوید دقیقاً کجاست، اما آنها از مشاور دربار، یوهان دیوید فون پالم، خریداری شده بودند، و به نظر می‌رسد که متعلق به انبار بزرگ‌تری بوده‌اند که از آن زمان پراکنده شده بود.

بیشتر سکه های هرائوس نسبتاً معمولی بودند. علاوه بر یک سکه باستانی اسکندر مقدونی و یک دینار رومی از ۴۷ قبل از میلاد، دو تا از امپراتور فیلیپ اول (r.244-49) یا دوم (r.248-49) و یکی از گوردیان سوم (r.238-r. 44) – همه کیفیت نسبتاً متوسطی داشتند. اما دو مورد آخر استثنایی بودند. اگرچه حروف روی آن زمخت بود، اما هرائوس به وضوح می‌توانست نام «اسپونسیان» را تشخیص دهد ،یعنی امپراتور رومی که تا آن زمان در تاریخ اسمی از او برده نشده بود.

البته، هرائوس می‌دانست که ساخت سکه‌ها چیزهای زیادی را به جای می‌گذارد. آنها هیچ شباهتی به کیفیت سکه هایی که او قبلا دیده بود نداشتند. از برخی جهات، آنها کاملاً عجیب بودند. در حالی که بیشتر سکه های رومی ضرب می شدند، این سکه ها با ریختن فلز مذاب در قالب درست شده بودن که  فرآیندی بسیار کندتر و ناکارآمدتر به شماره میرفت. اما این موضوع خیلی هرائوس را به درگیر نکرد. به نظر او، سکه‌های اسپونسیان احتمالاً متعلق به طبقه‌ای از ارزهای موقتی هستند که به «سکه  رومی»( barbarous radiate) معروفند. در طول قرن سوم، زمانی که امپراتوری روم تحت تاثیر بی‌ثباتی قرار گرفت، مدعیان تاج و تخت سلطنتی گاهی مجبور بودند صرفاً برای پرداخت پول سربازان خود سکه‌هایی را سریع بسازند و اغلب این کار را به فلزکاران محلی و کم تجربه می سپردند. هرائوس معتقد بود که اگر سکه‌های اسپونسی واقعاً « سکه  رومی » بودند، واضح بود  که چرا آنها این شکلی هستند. مهمتر از همه، همین دلیل نشان می دهد که چرا این امپراتور “فراموش شده” است.

 سکه های مدرن مضحک

اما همه با این دلیل قانع نشدند. در سال ۱۸۶۸، هنری کوهن سکه شناس فرانسوی هم در این باره تردید کرد. او متصدی کابینه مدال ها در کتابخانه ملی فرانسه و یکی از مقامات برجسته در زمینه سکه های رومی بود. او احساس می‌کرد که کیفیت سکه‌های اسپونسیان خیلی ضعیف‌تر از آن است که قابل اعتماد باشد. به نظر او، آنها اصیل نبودند، بلکه سکه‌های مدرن و مضحکی تصور می شدند که بسیار بد ساخته شده بودند.

این که جعلی بودند یا نه کسی نمی داند. دست‌کم از قرن شانزدهم، عتیقه‌فروشان مشتاق و کلاهبرداران پول‌فروش به طور یکسان سکه‌های «قدیمی» را برای لذت یا سود می‌ساختند. برخی از آنها واقعی تر از بقیه بودند، اما همه از نمونه‌های واقعی الهام گرفته بودند و اغلب برخی از موتیف‌های مشابه را بازتولید می‌کردند. شاید معروف ترین نمونه ها توسط جیووانی کاوینو (۱۵۰۰-۷۰) ساخته شده باشد که مجموعه ای از سکه ها و مدال های بسیار چشمگیر را ضرب کرد،و  ظاهراً صرفاً برای نشان دادن استعداد خود در تقلید از آثار کلاسیک این کار را انجام داده.

اگر سکه های اسپونسیان تقلبی بودند، به این معنی بود که خود اسپونسیان نیز احتمالاً جعلی هست و همچین امپراتوری وجود خارجی نداشته است.

امپراتور احتمالی

برای بیش از ۱۵۰ سال، سکه های هرائوس به همراه سکه های دیگر مبادله می شد. اما در نوامبر ۲۰۲۲، این روال تغییر کرد. همانطور که مشخص شد، اینها تنها سکه‌هایی نبودند که نام اسپونسیان را بر روی خود داشتند. در میان گنجینه بزرگتر فون پالم چندین نمونه دیگر وجود داشت. این‌ها به‌ مقدار کم درطول زمان به کلکسیونرها در سراسر اروپا فروخته شدند. با گذشت زمان، تعدادی از آنها گم شدند. اما دو تا باقی ماند. یکی از آنها به موزه بروکنتال در سیبیو، رومانی رسید. دیگری را ویلیام هانتر، یک پزشک اسکاتلندی که علاقه زیادی به جمع آوری آثار باستانی داشت، خرید. او بعداً آن و سه سکه دیگر از گنجینه فون پالم را به همراه بقیه مجموعه خود به دانشگاه گلاسکو سپرد. در آنجا بود که نظر پل ان. پیرسون، استاد علوم زمین در دانشگاه کالج لندن را جلب کرد.

پیرسون در حین تحقیق درباره کتابی درباره تاریخ روم، تصادفاً به سکه‌های اسپونسیا اشاره کرد و با جسپر اریکسون، متصدی سکه‌شناسی در موزه و گالری هنری هانتری در گلاسکو تماس گرفت. با مشکوک شدن به این که داستان چیزهای بیشتری از آنچه هرئوس یا منتقدانش متوجه شده بودند وجود دارد، تصمیم گرفتند تحلیل علمی کاملی از سکه های موجود در انبار فون پالم انجام دهند.

شکارچی، دانشگاه گلاسکو فیلیپ I/II با تاج تابشی و لباس نظامی، نیزه و کره در دست، حدود 260-70 ©، دانشگاه گلاسکو.
شکارچی، دانشگاه گلاسکو فیلیپ I/II با تاج تابشی و لباس نظامی، نیزه و کره در دست، حدود ۲۶۰-۷۰ ©، دانشگاه گلاسکو.

به همراه سه همکار در دانشگاه از گلاسکو – میشلا بوتیچلی، جاکک اولدر و لینه اسپروژنیس – پیرسون و اریکسون از میکروسکوپ و طیف‌سنجی برای بررسی سطح چهار سکه در مجموعه هانتری استفاده کردند. چیزی که آنها پیدا کردند قابل توجه بود. ساییدگی‌های میکروسکوپی روی سطح سکه اسپونسیان با الگوهایی که روی سکه‌های واقعی دیده می‌شود مطابقت داشت و حاوی ذخایر معدنی بود که نشان می داد  یک دوره طولانی در زیر زمین بوده است. همانطور که تیم پیرسون در مقاله‌ای که در PLOS ONE منتشر شد، استدلال کردند، این نشان می‌دهد که نه تنها در حین گردش دچار ساییدگی شده است، بلکه زمانی نیز دفن شده بودند. تیم پیرسون همچنین دریافتند که مقدار طلای مورد نیاز برای تولید «مجموعه اسپونسیان » زیاد است. هزینه ای معادل ۱۶۷۰۰ پوند – مبلغ هنگفتی که برای ریسک کردن یک جاعل معمولی اوایل مدرن نمی ارزید. در مجموع، به نظر می‌رسید که این نشان می‌دهد که سکه اسپونسیان معتبر است – و اینکه اسپونسیان یک امپراتور واقعی بوده است.

این همه چیز نبود. پیرسون در کتاب خود،” امپراتوری روم در بحران، ۲۴۸-۲۶۰″، افکاری در مورد «امپراتوری» اسپونسیان ارائه کرد. از آنجایی که سکه‌های اسپونسیان موجود در انبار فون پالم در ترانسیلوانیا، در کنار سکه‌های دوران حکومت گوردیان سوم و فیلیپ اول/دوم، یافت شده بود، پیرسون حدس زد که اسپونسیان احتمالاً یک ژنرال فرصت‌طلب بوده است که پس از آن تلاش می‌کرد برای خود دولتی در داچیا بسازد آن هم در زمان مرگ فیلیپ اول/دوم در سال ۲۴۹ – یا به احتمال کمتر در زمان حکومت انحصاری گالیینوس (۶۸-۲۶۰)، که شاهد شورش های متعددی بود.

همه اینها تا حدی منطقی است. با توجه به هرج و مرج قرن سوم، اگر امپراتوری بالقوه مانند « اسپونسیان » برای مدت کوتاهی در حاشیه امپراتوری شکوفا شده بود،سپس  پیش از ناپدید شدن تنها چند سکه که ظاهری عجیب داشتند را از خود به جا گذاشته، توجیه این مساله چندان تعجب آور نبود. این تنها امپراتور گمشده در تاریخ نبود. همانطور که آلفرد دیل اشاره کرده است، حداقل یک امپراتور دیگر که قبلاً «گمشده» بود، با همین الگو مطابقت دارد. دومیتیان دوم – که احتمالاً برای چند هفته در حدود سال ۲۷۱ بر شمال گال حکومت کرد – هم خودشان و هم سلطنتشان  آنقدر کوتاه بود که سلطنتش هم  تنها از روی شواهد سکه شناسی شناخته می شود و حتی این مساله هم برای مدتی هم زیر سوال رفت. در سال ۱۹۰۰ سکه ای به نام او در مزرعه ای در فرانسه پیدا شد. مانند  اسپونسیان ، بسیاری این را به عنوان جعلی رد کردند – تا اینکه در سال ۲۰۰۳، یک سکه دیگر در آکسفوردشایر ظاهر شد و سه سال بعد، سومین مورد در بلغارستان ظاهر شد.

سرها و قصه ها

با این حال، در حالی که نتایج تحلیل علمی پیرسون چشمگیر است، هنوز هم دلیل خوبی برای تردید در مورد صحت سکه‌های اسپونسیان و در مورد وجود خود  آن هست.

اول، بخاطر پرتره اگرچه برای امپراتورهای قرن سوم (و غاصبان) کاملاً معمول بود که با تاج «درخشان» نشان داده شوند، اما  سبک او عجیب به نظر می رسید. این پرتره تا حدی ساده و  پوچ به نظر می رسد، و این واقعیت که سر است و نه یک نیم تنه، غیرعادی است. با مرگ الکساندر سوروس در سال ۲۳۵، معمول شده بود که پرتره‌ها شامل چند چین در ردایشان در قسمت پایین گردن می‌شدند اما  اینکه چرا سکه‌های اسپونسیان این چین ها را طبق سنت ندارد معلوم نیست.

دوم به خاطر نوشته های روی آن؛ اینکه فقط قسمتی از دور سر را طی می کند به خودی خود غیر معمول است. اما مهمتر از آن متنش است: «IMP. SPONSIANI. یک مشکل آشکار در این مورد وجود دارد. «SPONSIANI» حالت ملکی دارد یعنی متعلق به اسپونسیان اماSponsian»  حالت فاعلی دارد یعنی خود اسپونسیان. درست است که شایدعمدی نبوده باشد. همانطور که آلیس شارپلس در مقاله‌ای برای انجمن سکه‌شناسی آمریکا اشاره کرده است، ممکن است هنگام  ریختن مواد در قالب هنگام ساختش یک لغزش باعث شده قسمتی از «N» دو بار مهر بخورد و حرفی شکل I  در اخر نوشته به خود بگیرد. اما به سختی می توان باور کرد که قسمتی از یک حرف این اتفاق براش بیفتد اما پرتره آن کاملا تمیز  مهر بخورد.

برعکس این موضوع حتی نگران‌کننده‌تر است. این شکل به طور مستقیم از یک دناری جمهوری خواه از کایوس مینوسیوس آگورینوس( Caius Minucius Augurinus ) در سال ۱۳۵ قبل از میلاد کپی شده است و ستونی را نشان می دهد که به یاد جدش لوسیوس برپا شده بود، کسی که به عنوان فرماندار بازار در سال ۴۳۹ قبل از میلاد توزیع غلات را تضمین کرد و یک کودتای احتمالی را خنثی کرد.  برای توضیح این موضوع، پیرسون پیشنهاد می کند که حروف C. AUG. (= Caius Augurinus) در بالا ممکن است به اشتباه به معنای «سزار آگوستوس» تعبیر شده باشد و از این رو این طرح برای مرتبط کردن آنها با اسپونسیان بازتولید شده است – اما این حدس و گمان خیالی است. هیچ دلیلی وجود ندارد که چرا یک باید  امپراتوری سکه ای تا این حد مبهم از ۴۰۰ سال قبل را سرقت کند  و هیچ سابقه ای هم برای ترکیبی از تصاویر تصادفی وجود ندارد.

روی یک سکه طلای امپراتوری فیلیپ I/II که نیم تنه روما را با کلاه ایمنی بالدار نشان می دهد، حدود 260-70. c.260-70 ©, دانشگاه کلاسکو.
روی یک سکه طلای امپراتوری فیلیپ I/II که نیم تنه روما را با کلاه ایمنی بالدار نشان می دهد، حدود ۲۶۰-۷۰. c.260-70 ©, دانشگاه کلاسکو.

در نهایت، شواهد علمی وجود دارند. اینکه سطح با خراش پوشانده شده است، جای بحث ندارد. اما اصلاً مشخص نیست که اینها واقعاً در جریان گردش ایجاد شده اند یا نه. اگرچه آنها به برخی از آسیب‌هایی که روی سکه‌های اصلی دیده می‌شود شباهت دارند، تحقیقات بسیار کمی در مورد سکه‌ها انجام شده است.

این موضوع تیم پیرسون را مجبور کرد فرانک اسپانسیان گلاسکو را با فرانک فرانسه قرن نوزدهمی که به مدت ۱۰۰ سال در گردش بود و شباهت چندانی هم به هم ندارد باهم دیگر مقایسه کند. اگرچه ذخایر معدنی نشان می دهد که انبار فون پالم که حاوی سکه های امپراتور گمشده بود مدت زیادی را در زیر زمین سپری کرده است، اما چیزی نمی توان گفت که سکه اسپونسیا در دوران باستان دفن شده است.

سوالات دیگری نیز وجود دارد. اگر سکه اسپانسیان اصل است، چرا با چنین مجموعه عجیبی از سکه های دیگر پیدا شده است؟ چگونه سکه های رومی قرن سوم با یک سکه اسکندر مقدونی و یک دیناری جمهوری خواه در داچیا قاطی شدند؟

دیدن یعنی باور کردن؟

به نظر می رسد بسیار محتمل تر است که سکه های اسپونسیان توسط جاعلان اولیه مدرن ساخته شده باشند تا فلزکاران رومی. اما چرا کسی این همه زمان و پول صرف تولید چیزی تا این حد آماتوری کرده است؟ پاسخ واضح این است که آنها، همانطور که مری بیرد گفته است، جاعل آماتور بوده. همه می دانند جاعل آلمانی کندرا کوجائو ( Konrad Kujau) آنقدر نادان بود که حروف اول آدولف هیتلر را روی جلد دفتر خاطرات فرضی او اشتباه نوشت. اما این پاسخ شاید خیلی ساده باشد. یکی دیگر از احتمالات جذاب تر این است که صاف و تمیز نبودن سکه ها ناشی از این است که با دست ساخته شده است. اگر جاعل می‌خواست اسپونسیان را باور کنیم باید آن را به شکلی قابل قبول می ساخت. اولین قدم انتخاب یک چارچوب زمانی و زمینه مناسب بود در مکانی  دورافتاده در زمان هرج و مرج، جایی که یک امپراتور «گمشده» بتواند به راحتی پنهان شود. سپس جاعل باید سکه را مطابق انتظارات ما می ساخت. چیزی بیش از حد هوشمندانه می تواند مشکوک به نظر برسد. اما یک آماتور ممکن است تقریباً از پس آن بربیاید. بالاخره کدام غاصب وقتی برای تصاحب تاج و تخت می‌جنگد، برای خلق شاهکارها وقت دارد؟ به شرطی که خیلی غیرقابل قبول به نظر نرسد، بی هنری بودن آن منعکس کننده بی ثباتی آن دوران بود و بر معقول بودن آن می افزاید. اگر از پیش تصوراتمان استفاده کنیم،این سکه ها در فریب دادن دیگران ما را هم شریک جرم خودش می کنند. به عبارت دیگر، آنچه را که می خواهیم ببینیم، میبینیم.

نیازی به گفتن نیست که نمی‌توانیم مطمئن باشیم که آیا واقعاً هدف جاعل این بوده است یا خیر. اما این حقیقت که ما هنوز در مورد وجود اسپونسیان پس از بیش از ۳۰۰ سال بحث می کنیم. در مورد سکه‌های باستانی، درست مانند سیاست مدرن، همیشه به پیچیدگی نیاز نیست تا معتبر به نظر برسد. گاهی اوقات، هنر فریب در بی هنری نهفته است – و ناشیانه ترین خیالات اغوا کننده ترین هستند.

 الکساندر لی عضو مرکز مطالعات رنسانس در دانشگاه وارویک است. آخرین کتاب او، ماکیاولی: زندگی و زمانه او، اکنون با جلد شومیز در دسترس است.

مترجم زهرا طاهری

منبع historytoday

بهترین از سراسر وب

[toppbn]
ارسال یک پاسخ