دودمان هرقل (هراکلیوس – سلسله هراکلیوسی)

هراکلیوس پس از فوکاس،  به پادشاهی نشست و مدت سلطنتش سی و یک سال بود ( ۶۴۱ – ۶۱۰ میلادی).  او را در تواریخ مسلمین هرقل نوشته‌اند.  او در کاپادوکیه در حدود ۵۷۵ میلادی متولد شد و در ۶۱۰ میلادی بر فوکاس شورید و جای او را بر اریکه پادشاهی بگرفت.

در این وقت دولت روم با مخاطرات عظیم مواجه بود.  آوارها در طرف شمال غربی و سپاه ایران در جبهه شرقی،  از دریای سیاه تا مصر،  هستی آن را تهدید می‌کردند. (شیبانی، ۱۳۱۱، ص ۳۲۸). این قرن همراه با بحرانی وخیم و تعیین کننده بود که حیات امپراتوری را به خطر انداخته بود. جدیدترین مورخ دولت بیزانس استروگورسکی برای زمان هرقل اهمیت فوق العاده ای قایل می‌شود.

این نظر تا حدودی درست است.  در قرن هفتم،  تمدن بیزانس دچار کسوف حقیقی شد،  دیگر نه نویسندگان و نه مورخان وجود داشتند و نه ابنیه با عظمتی.  در همه جا ترس و خشن ترین خرافات حکمفرما بود.  معذالک این علامت انحطاطی پایدار نبود،  بلکه نشانه بحران عمیقی بود که احتمالاً شکل امپراتوری را عوض می‌کرد.

عکس هراکلیوس %d8%af%d9%88%d8%af%d9%85%d8%a7%d9%86-%d9%87%d8%b1%d9%82%d9%84-%d9%87%d8%b1%d8%a7%da%a9%d9%84%db%8c%d9%88%d8%b3-%d8%b3%d9%84%d8%b3%d9%84%d9%87-%d9%87%d8%b1%d8%a7%da%a9%d9%84%db%8c%d9%88%d8%b3%db%8c Tarikhema.org
هراکلیوس و پسرش

سرچشمه این بحران در تشتتی که مشرق را مخالف مغرب، و در خود مشرق، ممالک تابع دین حقیقی(ارتودوکس) را مخالف ایالات پیرو مونوفیزیسم کرده بود.  مساعی خسته کننده ژوستینین برای اینکه رومی گری را دوباره زنده کند به هدر رفت و نتیجه اقدامات او که به راه بدی سوق داده شده بودند این شد که در قرن بعد اعراب متمولترین استانهای شرقی را تسخیرکردند و اسلاوها،  در شبه جزیره بالکان استقرار دایمی‌یافتند و دولتی بلغار بوجود آوردند.

نتیجه آنکه در امپراتوری از هر لحاظ جغرافیایی،  نژادی،  اقتصادی،  مذهبی، اداری- تبدیلات قطعی به وقوع پیوست.  دیگر امپراتوری رومی وجود نداشت،  بلکه امپراتوری یونانی خاور به وجود آمده بود.  این امپراتوری تابع این اوضاع جدید شد به شکلی که البته کوچک‌تر اما یکنواخت تر بود و با قوای واقعی آن متناسب تر و برای مبارزه با دشمنانی که آن را محاصره کرده بودند آماده تر شده بود،  به حیات خود ادا داد و به همین شکل تا قرن پانزدهم دوام آورد (لومرل، ۱۳۲۹، صص ۳-۸۲).

هراکلیوس (۶۲۴ – ۶۱۰ میلادی) را دو خطر خارجی به شدت تهدید می‌کرد: یکی آوارها بودند که به قسطنطنیه هجوم می‌آوردند و اگر استحکامات قسطنطنیه نبود،  آن را تسخیر کرده بودند. ولی دیوارهای بلند مانع از سقوط قسطنطنیه شد.  دیگری ایرانیان بودند که در آسیای صغیر نفوذ کردند و سپس به طرف جنوب رهسپار شدند و اورشلیم و اسکندریه در مصر را متصرف شدند.  با این تصرفات دوره هخامنشیان برای ایرانیان تجدید شد (بریتانیکا، اینترنت، ۲۰۰۴).

ایرانیان،  پس از جنگی درازمدت،  اورشلیم را غارت کردند و به مصر هجوم بردند و،  به همراهی لشکر آوار،  نزدیک بود که قسطنطنیه را نیز بگیرند لیکن قوای ایران در ۶۲۸ میلادی به دست هراکلیوس نابود گردید،  چندان که هرگز نیروی دوباره نیافت. هراکلیوس پیشرفت قوم اسلاو را در بالکان نیز متوقف کرد (گیبون، ۱۳۸۱، جلد دوم ،ص ۹۹۵).

دولت ایران در زمان خسرو انوشیروان به اوج خود رسید.  نوه او،  یعنی خسرو دوم (خسروپرویز)، سیاست فاتحانه را تعقیب کرد و به امپراتوری روم شرقی حمله برد و در سال ۶۱۳ میلادی دمشق را متصرف شد و سال بعد،  با کمک ۲۶ هزار نفر یهودی،  بیت المقدس را تسخیر کرد و صلیب مقدس را که آن را صلیب حقیقی می‌گفتند از آنجا برداشت و به تیسفون فرستاد (ممتحن، ۱۳۷۰، جلد دوم، ص ۶۹۸).

عکس هراکلیوس %d8%af%d9%88%d8%af%d9%85%d8%a7%d9%86-%d9%87%d8%b1%d9%82%d9%84-%d9%87%d8%b1%d8%a7%da%a9%d9%84%db%8c%d9%88%d8%b3-%d8%b3%d9%84%d8%b3%d9%84%d9%87-%d9%87%d8%b1%d8%a7%da%a9%d9%84%db%8c%d9%88%d8%b3%db%8c Tarikhema.org
نبرد هراکلیوس و خسرو دوم

سرداران ایران در آسیای صغیر فتوحاتی کرده،  الدها،  و انطاکیه،  و دمشق را تسخیر نمودند. سپس اورشلیم را متصرف شدند.  عاقبت اسکندریه و بعضی نواحی مصر را فرو گرفتند. این قسمتها از عهد هخامنشیان به بعد از تصرف ایران خارج شده بود.

در این تاریخ، یعنی ۶۱۵ میلادی،  قدرت و شوکت خسرو به اوج رسید. درسرحدات شرقی مهاجمان پادشاهی، که نسبش به هفتالیان می پیوست،  و تابع خاقان ترک بود، به پایمردی یکی از سرداران خسرو موسوم به سمبدات باگراتونی ارمنی،   دفع شد و این پادشاه به خاک هلاک افتاد.  وجود سکه های خسرو در این نواحی شاهد ای مدعاست (کریستینسن، ۱۳۷۸، ص ۵۸۳). سرداران ایرانی به محاصره قسطنطنیه پرداختند،  ولی وسیله عبور از بوسفر را نداشتند.

عاقبت،  هراکلیوس موفق شد که از پیشرفت سپاه فاتح ایران جلوگیری کند.  او لشکریان شاهنشاه را باز پس راند.  آسیای صغیر و ارمنستان را فتح کرد و به آذربایجان درآمد و،  در ۶۲۳ میلادی، شهر کنزک را تسخیر و آتشکده بزرگ آذرگشنسپ را ویران کرد.  خسرو،  به هنگام فرار از این شهر،  آتش مقدس را به همراه برده بود.

در سال‌های بعد قوم خزر از نژاد ترک،  که در ظرف نیمه اخیر قرن ششم در قفقاز مسکن گزیده بودند،  دربند را به چنگ آوردند و با قیصر روم عقد مودت بستند.  قیصر در این وقت به بین النهرین (ناحیه دجله) لشکر کشید،  در ۶۲۸ میلادی کاخ سلطنتی را در دستگرد به تصرف آورد و مهیای محاصره تیسفون شد.  خسرو پایتخت را ترک کرد و خود را به مأمنی رساند و،  چیزی نگذشت که،  در اثنای شورشی،  به درود حیات گفت (گیرشمن، ۱۳۶۸، ص ۳۶۹).

به نظر می رسید که عناصر طبیعت همه بر ضد خسرو برخاسته اند،  زیرا طغیانهای عظیم دجله، نواحی حاصلخیز را به باتلاق تبدیل کرد و موجب سقوط قسمتی از کاخ شاهی تیسفون گردید. پادشاه که مریض بود از امضای معاهده صلح با هرقل سرباز زد.

عکس هراکلیوس %d8%af%d9%88%d8%af%d9%85%d8%a7%d9%86-%d9%87%d8%b1%d9%82%d9%84-%d9%87%d8%b1%d8%a7%da%a9%d9%84%db%8c%d9%88%d8%b3-%d8%b3%d9%84%d8%b3%d9%84%d9%87-%d9%87%d8%b1%d8%a7%da%a9%d9%84%db%8c%d9%88%d8%b3%db%8c Tarikhema.org
هراکلیوس صلیب را به اورشلیم بازمی‌گرداند.

دی،  که از هر طرف فرماندهان عاصی او را احاطه کرده بودند،  عاقبت ضربت قطعی را – از دست پسر خود – که از مریم، شاهدخت بیزانسی متولد شده بود – نوش کرد (دولاندلن، ۱۳۷۰، ص ۳۵۲). بدین ترتیب،  قسمت اول سلطنت هراکلیوس قرین با افتخاراتی بود که وی را می‌توان احیاء کننده امپراتوری روم شرقی دانست و اگر حمله اعراب قدرت رومیها را در هم نشکسته بود،  بدون تردید،  نتایج عالی تری نصیب او می‌شد.

در ۶۳۴ میلادی،  اعراب وارد شام شدند و این سرزمین و سپس مصر را تصرف کردند. درصورتی‌که درهمین ایام چنین به نظر می رسید که هراکلیوس تمام نیروی خود را از دست داده وفرصت گرانبهای خود را صرف بحث در مسائل مذهبی و الهی می‌کند (دولاندلن،۱۳۷۰،ص۳۵۲)

دو سال پس از بازگرداندن صلیب مقدس به اورشلیم،  تهاجم اعراب و مسلین به روم از طرف جنوب شرقی شروع شد و در فاصله کمی آنچه را هرقل از خسروپرویز فتح کرده بود به تصرف در آورد.  در این ضمن،  هرقل شمشیر را با تسبیح عوض کرد در داخل قصر خود در کنار بوسفر به عبادت مشغول شد.

مشاجرات مذهبی مخصوصا کشمکش میان اورتودوکس ها و مونوتلیتها، که هرقل خود باعث آن شده بود،  در ارکان دولت بیزانس ضعف و تزلزل تولید کرد.  تهاجم اعراب به‌آسانی پیشرفت کرد و در مدتی کوتاه حوزه فرات و سوریه و فلسطین و مصر را فراگرفت و،  از طرف آسیای صغیر،  به بوسفر نزدیک شد.

هرقل از شدت یأس و اضطراب در عیش و مستی فرو رفت و ساعات خمار خود را به مباحثات مذهبی پرداخت.  هراکلیوس در ۶۴۱ میلادی، بدون آنکه سدی در مقابل پیشرفت اعراب ایجاد کند،  جان سپرد و پسرش قسطنطین سوم به‌جای او نشست (دولاندلن، ۱۳۷۰، ص ۳۵۲).

عکس هراکلیوس %d8%af%d9%88%d8%af%d9%85%d8%a7%d9%86-%d9%87%d8%b1%d9%82%d9%84-%d9%87%d8%b1%d8%a7%da%a9%d9%84%db%8c%d9%88%d8%b3-%d8%b3%d9%84%d8%b3%d9%84%d9%87-%d9%87%d8%b1%d8%a7%da%a9%d9%84%db%8c%d9%88%d8%b3%db%8c Tarikhema.org
تصویر هراکلیوس و دو پسرش

 تم ها و نظامی‌شدن امپراتوری  

یکی از نخستین اقدامات هراکلیوس بازسازی سپاه بود. او در آسیای صغیر مناطقی نظامی،  به نام «تم»، تأسیس کرد.  فرمانده هر «تم» فرماندار غیرنظامی آن منطقه نیز بود و سربازانش به کار کشاورزی نیز اشتغال داشتند. نظام «تم» باعث به وجود آمدن سپاهی به مراتب بهتر و قابل اعتمادتر شد،  چرا که امپراتوری دیگر ناگزیر نبود به سربازان مزدور پرهزینه و غیرقابل اعتماد متکی باشد (جیمز کوریک، ۱۳۸۳،ص۹۰).

هراکلیوس در برابر هجوم و تهدید دشمنان خارجی تصمیم گرفت که در راه تقویت نیروی نظامی به اصلاحاتی دست بزند،  ازاین‌رو،  با کمک و همراهی روحانیون و اعطای زمینهای زراعتی به سربازان و تشویق آنان،  به زودی ارتش نیرومندی به وجود آورد که فرماندهی آن با اختیارات کلی به عهده یک ژنرال،  که استراتژ نامیده می‌شد،  محول گردید. درنتیجه،  قدرت قشون حافظ سلطنت و حکومت روم شرقی شد.

البته،  باید گفت که در مدت چندین قرن این دستگاه نظامی همواره یکی از اصول اداری روم بوده و،  هر گاه دولتها به شدت هدف تهدید دشمنی قرار گرفته اند،  به ایجاد چنین سازمانی مبادرت جسته اند.  چنانکه در زمان ژوستینین هم برخی نواحی تحت اداره یکی ازماموران ژوستینین یا کنت ژوستینین که جامع کلیه اختیارات لشکری و کشوری بودند قرارمی گرفتند.

تأسیس دو اگزارگ نشین راون و قرطاجنه (کارتاژ) در برابر تهدید لمباردها وبربرها در زمان جانشینان ژوستینین مؤید این نظریه است.

این دستگاه جدید نظامی، که به «تم» معروف است،  در قرن هفتم توسعه کامل یافت و بعدا برای اینکه قدرت نظامی و اداری در دست یک نفر یا در یک محل قرارنگیرد،   امپراتوران مجبور شدند که آن را به ناحیه های جزء تبدیل کنند.  بدین ترتیب،  نظام تم در تمام ایالت‌های امپراتوری گسترده شد (مؤیدی، ۱۳۴۵، ص ۱۴۳).

در هر حال،  این سازمان جدید یک مرتبه ایجاد نشد، بلکه در ایالاتی که تهدید می‌شدند متدرجا برقرار گردید.

در قرن هفتم این نظام توسعه یافت و به زودی اسم جدیدی پیدا کرد: کلمه یونانی تما،  که در بدو امر به معنی سپاه بود،  عاقبت به حوزه ای اطلاق شد که این واحد در آنجا تمرکز یافته بود.

عکس هراکلیوس %d8%af%d9%88%d8%af%d9%85%d8%a7%d9%86-%d9%87%d8%b1%d9%82%d9%84-%d9%87%d8%b1%d8%a7%da%a9%d9%84%db%8c%d9%88%d8%b3-%d8%b3%d9%84%d8%b3%d9%84%d9%87-%d9%87%d8%b1%d8%a7%da%a9%d9%84%db%8c%d9%88%d8%b3%db%8c Tarikhema.org
کروب و هراکلیوس

همانگونه که گفتیم،  تم ها برطبق احتیاجات به تدریج سازمان یافتند.  در قرن هفتم هرقل تم ارامنه بر ضد ایرانیان و تم آناتولی را برای حمایت از آسیای صغیر در برابر اعراب و،  پس از آن، تم اوپسیکون را برای حمایت از پایتخت تم دریا را در جواب تهدید پادگان جدید اعراب،  تم تراکیه را بر ضد بلغارها،  تم هلاد یا هلادیک را برای جلوگیری از اسلاوهای یونانی و تم سیسیل را برای مبارزه در برابر تهدید اعراب در مغرب تشکیل داد.  آشکار است که این نظام جدید،  که فقط در قرن هشتم تکمیل شد و اداره امور ایالات و تقسیمات کشور را به هم زد،  پیوسته پیشرفت خطر خارجی را دنبال می‌کرد (لومرل، ۱۳۲۹، صص ۹۱-۹۰).

در اسناد تاریخی از ۱۸ «تم» نام برده شده است.  با توجه به مطالب بالا و سایر ارای نویسندگان، می‌توان چنین نتیجه گرفت که این سازمان جدید نظامی اساس تشکیلات نظامی امپراتوری بیزانس در عصر قرون‌وسطی به شمار می رود،  که علاوه بر اجرای وظایف  سنگین سربازی،  وظیفه مهم اقتصادی و اجتماعی نیز به عهده داشتند،  زیرا وجود سربازان روستایی روز به روز خرده مالکان کشاورزی را در خاک امپراتوری تقویت می‌کرد و ازادی عمل و قدرت آنان را افزایش می‌داد (مؤیدی، ۱۳۴۵، ص ۱۴۶).

و در هر تم سربازان از اهالی بومی استخدام می‌شدند؛ در عوض خدماتشان …به آن‌ها زمینی داده می‌شد،  اما آن‌ها اجازه نداشتند از آن دست بکشند یا از وظایف سربازی خود سرباز بزنند. پسرانشان وارث املاک و تعهد به نبرد میشدند (کوریک، ۱۳۸۳، ص۹۱).

سرانجام،  امپراتوری،  در همان اوقات،  و درنتیجه همان تمرکز ارضی و نژادی صفت دیگری پیدا کرد.  بدین معنی که به طور کلی امپراتوریی یونانی یا،  به عبارت دیگر،  امپراتوریی یونانی آسیایی شد.  خیال موهوم امپراتوری رومی که ژوستینین مدت یک  قرن آن را زنده نگاهداشته بود،  به انضمام استعمال زبان لاتینی،  از بین رفت.

مطمئن ترین علامت رسوخ تمدن یونانی که در واقع همان پیروزی زبان یونانی است که در قرن هفتم رایج شد.  از آن به بعد،  زبان یونانی زبان رسمی،  زبان قانونگذاری و زبان اداری شد.  زبان ارتش و فرماندهی و عناوین کارمندان و،  حتی القاب خود امپراتوری،  به یونانی در آمدند (لومرل، ۱۳۲۹، ص ۹۱).

عکس هراکلیوس %d8%af%d9%88%d8%af%d9%85%d8%a7%d9%86-%d9%87%d8%b1%d9%82%d9%84-%d9%87%d8%b1%d8%a7%da%a9%d9%84%db%8c%d9%88%d8%b3-%d8%b3%d9%84%d8%b3%d9%84%d9%87-%d9%87%d8%b1%d8%a7%da%a9%d9%84%db%8c%d9%88%d8%b3%db%8c Tarikhema.org
نامه ای که توسط حضرت محمد (ص) فرستاده شده به هراکلیوس، امپراتور بیزانس.

جانشینان هراکلیوس      

در دوره هراکلیوس،  به‌ویژه،  پس از مرگش، گسترش و توسعه حکومت را مشاهده می‌کنیم. پس از پیامبر اسلام،  خلفا ضربات سختی را بر امپراتوری بیزانس وارد کردند و سرزمین‌های بسیاری را که در سلطه بیزانس بودند در اختیار گرفتند.  سوریه،  فلسطین،  اسکندریه و سپس بین النهرین در سلطه اعراب مسلمان در آمدند (بریتانیکا، اینترنت، ۲۰۰۳).

جانشینان هراکلیوس تا ۷۱۷ میلادی در امپراتوری فرمانروا بودند.  در بین آن‌ها فقط دو یا سه نفر،  به علت طولانی بودن مدت سلطنتشان یا به علت اهمیت کارهایی که انجام داده اند شایسته نام بردن اند.  آن‌ها عبارت بودند از کنستان دوم (۶۴۲ تا ۶۶۸ میلادی)،  کنستانتن چهارم تا سال ۶۸۵،  و ژوستینین دوم معروف به «بینی بریده»، از سال ۶۸۵ تا ۶۹۵ و از سال ۷۰۰ تا ۷۱۷ میلادی (لومرل، ۱۳۲۹، ص ۸۲).

چون هراکلیوس،  بعد از سی سال و چهار ماه سلطنت،  در نهایت ضعف و ناتوانی،  در دوم مارس ۶۴۱ میلادی،  درگذشت بین پسران وی کنستانتن سوم و هراکلئوناس اختلاف و کشمکشهای زیادی برای به دست آوردن تاج و تخت امپراتوری بروز کرد،  ولی به زودی براثر تحریکات مادر هراکلئوناس،  که می خواست فرزند خود را به سلطنت برساند،  کنستانتن سوم بعد از چند ماهی فوت کرد و هراکلئوناس زمام امور مملکت را شخصاً به دست گرفت.

۱. هراکلئوناس

هراکلئوناس  بعد از فوت برادرش رسماً به سلطنت رسید،  اما دیری نپایید که به علت بدرفتاری با فرزندان کنستانتن سوم،  که می خواست آن‌ها را از سلطنت محروم کند،  آشوب انقلاب بزرگی برخاست.  شورشیان،  بعد از موفقیت،  هراکلئوناس و مادرش را از قصر سلطنتی اخراج کردند.  و چون شورشیان بینی او و زبان مادرش،  مارتین،  را بریدند،  بقیه زندگی آنان در محیطی خلوت و دور از اجتماع گذشت (مؤیدی، ۱۳۴۵، ص ۱۴۷).

۲. کنستان دوم (۶۶۸ – ۶۴۱ میلادی)   

کنستان دوم (کنستانس)،  فرزند کنستانتن سوم،  هفت سال سلطنت کرد. کنستان دوم،  که امیدی به حفظ امپراتوری خود نداشت،  به‌جای مقابله با اعراب،  درصدد برآمد که ایتالیا را از لمباردها پس بگیرد،  اما کوشش او به نتیجه نرسید (ممتحن، ۱۳۷۰، ص ۷۰۱).  سرانجام ناامید از نجات مشرق،  به سوی سیسیل حرکت کرد تا در آنجا شاید بتواند حکومت مرکزی را تأسیس و روم را به پایتختی انتخاب کند (مؤیدی، ۱۳۴۵، ص ۱۴۷).

از او بد نوشته‌اند،  مظالم او فتنه در مملکت انداخت و شورشهای عمومی برپا کرد.  او شبانه از قسطنطنیه گریخت و به دست یکی از سرداران خود در جزیره سیسیل در حمام در سن سی و هشت سالگی به قتل رسید (شیبانی، ۱۳۱۴، ص ۳۳۰).

عکس هراکلیوس %d8%af%d9%88%d8%af%d9%85%d8%a7%d9%86-%d9%87%d8%b1%d9%82%d9%84-%d9%87%d8%b1%d8%a7%da%a9%d9%84%db%8c%d9%88%d8%b3-%d8%b3%d9%84%d8%b3%d9%84%d9%87-%d9%87%d8%b1%d8%a7%da%a9%d9%84%db%8c%d9%88%d8%b3%db%8c Tarikhema.org
کنستان دوم

۳.کنستانتین چهارم (۶۸۵ – ۶۶۸ میلادی)   

کنستانتین چهارم،  معروف به پوگونات (دلقکار)،  پس از قتل پدر،  به پادشاهی نشست و دولت متزلزل پدر را به ارث برد.  در زمان او،  قسطنطنیه هفت سال (۶۷۹- ۶۷۲ میلادی) در محاصره اعراب بود.  تنها به یمن قوای بحری رومیها در تصرف مهاجمین نیفتاد،  اما از طرف شمال غربی بلغارها زورآور شدند و روم را به دادن خراج مجبور کردند (شیبانی،۱۳۱۴ ،ص ۳۳۰).

براثر دلاوریهای کنستانتین و مخصوصا مواد مذاب و مشتعلی که سپاهیانش اب می‌کردند و پرتاب می‌کردند ترکیبی از گوگرد و قیر و آهک زنده و نفت بود و با آب خاموش نمی‌شد،  ناوگان جنگی اعراب سوخت و شهر آزاد شد. اعراب این محلول مشتعل را که، مخترع آن کامینیکوس از مردم سوریه بود، «اتش یونانی»  خواندند. بعدها که قاعده ساختن این آتش را اعراب کشف کردند (اتش عربی) نام گرفت و اعراب آن را در جریان جنگ‌های صلیبی به ضد مسیحیان به کار بردند (ممتحن، ۱۳۷۰، ص ۷۰۱ ).

کنستانتین چهارم،  برای خاتمه دادن به اختلافات شدید مذهبی در ۶۸۱ میلادی  شورای دینی قسطنطنیه را تشکیل داد و پس از بحث زیاد مونوتلیسم محکوم و مذهب واقعی (ارتدوکس) مجددا تأیید گردید.  با این اقدام سرچشمه دیگری برای منازعات،  یعنی رقابتهای میان اسقف قسطنطنیه و اسقفهای اسکندریه و بیت المقدس و انطاکیه از بین رفت و این بار تمام ارتدوکس های شرقی پیرامون اسقف قسطنطنیه تمرکز یافتند و بر نفوذ وی در حکومت افزوده شد.

کنستانتین چهارم مدت ۱۷ سال و دو ماه سلطنت کرد و در سپتامبر ۶۸۵ میلادی به مرض اسهال خونی درگذشت (مؤیدی، ۱۳۴۵، ص ۱۴۸).

۴. ژوستینین دوم (۶۹۵ – ۶۸۵ میلادی)    

ژوستینین قریب شانزده سال پادشاهی کرد.  در زمان او فتنه در اطراف مملکت پدید آمد و اعراب از طرف مشرق و بلغارها از طرف شمال غربی به تهاجم پرداختند و از ژوستینین کاری بر نیامد (شیبانی، ۱۳۱۴، ص ۳۳۱).

در زمان سلطنت این پادشاه سفاک،  به سبب تعدی و بی عدالتی مأموران دولت،  هرج و مرج داخلی شدت یافت،  و براثر شورش مردم قسطنطنیه،  ژوستینین دوم دستگیر و به بندر خرسون در کریمه تبعید گردید و به‌جای وی سرداری به نام لئونس از ۶۹۸-۶۹۵ میلادی سلطنت کرد او نیز گرفتار توطئه ملوانی به نام آسپیمار شد و از سلطنت کنار رفت. سپس آسپیمار با عنوان تیبرسوم  رسمه زمام امور مملکت را به دست گرفت (۷۰۵-۶۹۸ میلادی).

ژوستینین دوم با یک وقفه ده ساله (۹۶۵-۷۰۵ میلادی) با کمک و همراهی بلغارها از زندان فرار کرد و بار دیگر به قسطنطنیه باز گشت.  با ورود وی به پایتخت،  غاصبان سلطنت دستگیر و به امر امپراتور کشته شدند.  به این ترتیب،  با آنکه با توجه به وضع آشفته مملکت انتظار می رفت ژوستینین با اتخاذ روشی ملایم و سیاست و تدبیر خاصی در تأمین رفاه و آسایش و جلب رضایت مردم قسطنطنیه توفیق حاصل کند و از این راه از زوال دودمان هرقلی جلوگیری کند، بی اعتنایی و بی توجهی وی به خواسته های مردم سبب انقلاب و شورش سختی شد که درنتیجه بار دیگر از سلطنت خلع و به دستور ژنرال باردان یا فیلیپیکوس،  فرمانده شورشیان در داماستری زندانی شد. چون بار دیگر قصد فرار کرد دستگیر و با خانواده اش نابود شد (۷۱۱-۷۰۵ میلادی).

عکس هراکلیوس %d8%af%d9%88%d8%af%d9%85%d8%a7%d9%86-%d9%87%d8%b1%d9%82%d9%84-%d9%87%d8%b1%d8%a7%da%a9%d9%84%db%8c%d9%88%d8%b3-%d8%b3%d9%84%d8%b3%d9%84%d9%87-%d9%87%d8%b1%d8%a7%da%a9%d9%84%db%8c%d9%88%d8%b3%db%8c Tarikhema.org
ژوستینین دوم

زمامداری فیلیپیکوس هم که مردی بسیار متعصب و سختگیر در امور مذهبی بود و در اداره امور مملکت علاقه ای به خود نشان نمی‌داد چندان طولی نکشید،  زیرا بعد از دو سال،  با توطئه یکی از درباریان به نام آرتیموس،  از سلطنت بر کنار شد (۷۱۳-۷۱۱ میلادی).

سلطنت آرتیموس یا آناستاز دوم نیز با سلسله اغتشاشات و هرج و مرجهایی روبه رو شد.  با اینکه آناستاز برای خواباندن این شورشها و برقراری نظم تلاش زیادی کرد،  نتیجه ای نگرفت و با طغیان فوجی از سربازان، که تئودوز سوم فرماندهی آن را به عهده داشت،  از سلطنت خلع و در دیری زندانی و در سال ۷۲۰ میلادی،  به جرم توطئه بر ضد لئون سوم کشته شد.  مدت سلطنت آناستاز دو سال بود(۷۱۵-۷۱۳ میلادی).

تئودوز سوم،  که سر تحصیلدار گمنامی بیش نبود و مردی بی استعداد و بی کفایتی به نظر می رسید،  با وجود اینکه با کمک و مساعدت ارتش به امپراتوری انتخاب شده بود،  در مقابل تهدید اعراب به ناچار به نفع لئون سوم ایزوری از سلطنت کناره‌گیری کرد و بقیه عمر خود را با فرزندش در دیری گذراند (مؤیدی، ۱۳۴۵، صص ۹-۱۴۸).

بدین ترتیب،  پس از قتل ژوستینین دوم در ۷۱۱ میلادی، لشکریان روم در عرض چهار پنج سال چندین نفر را به پادشاهی نشاندند و آن‌ها را از تخت سرنگون کردند. سرانجام (۷۱۷ میلادی)، لئون،  سردار قشون مشرق روم،  قسطنطنیه را به تصرف در آورد و به پادشاهی نشست.  او با لیاقت شخصی خود مملکت را امن کرد و تزلزل را برانداخت.  او را لئون سوم ایزوری (ایسوری) خواندند.

عکس هراکلیوس %d8%af%d9%88%d8%af%d9%85%d8%a7%d9%86-%d9%87%d8%b1%d9%82%d9%84-%d9%87%d8%b1%d8%a7%da%a9%d9%84%db%8c%d9%88%d8%b3-%d8%b3%d9%84%d8%b3%d9%84%d9%87-%d9%87%d8%b1%d8%a7%da%a9%d9%84%db%8c%d9%88%d8%b3%db%8c Tarikhema.org
نابودی امپراتورهای بیزانس ژوستینین دوم و فیلیپیک

منبع:

  • ، نوشته محمد امیر شیخ نوری و محمدرضا نصیری
  • انتشارات پیام نور، چاپ شده در ۱۱ مهر ۹۷
  • تهیه الکترونیکی: سایت ، اِنی کاظمی

بهترین از سراسر وب

[toppbn]
ارسال یک پاسخ