معمولاً آنچه از ژولیوس سزار شنیدهایم، مبتنی بر قدرت نظامی و نبوغ او در رویارویی با دشمن است. البته نمیتوان منکر پیروزیهای متعدد وی در اروپا، خاورمیانه و شمال آفریقا شد؛ اما خب! وقتی تاریخ را ورق میزنیم، به صفحاتی برمیخوریم که نبوغ امپراتور را زیر سوال میبرد و نشان میدهد که غرور سزار، دامی مهلک بر سر راه او بودهاست و احتمالاً، همین مسئله بود که در نهایت او را به تیر غیب دوستش، «بروتوس» گرفتار کرد.
سزار به بیماری صرع مبتلا بود و عوارض ناشی از آن، گاهوبیگاه وی را درگیر میکرد؛ او در دقایقی که دچار حمله عصبی میشد، بسیار آسیبپذیر بود و البته، غرورش اجازه نمیداد که این مسئله را بپذیرد. چند سال قبل از آغاز امپراتوری وی، دزدان دریایی «کیلیکیه» راههای تجارت دریایی روم را به شدت تهدید کرده بودند.
زیان حاصل از این مسئله، سنای روم را واداشت تا سزار را در رأس نیروهایی، برای سرکوب دزدان بفرستد. او هم که قصد داشت نبوغ نظامی خود را به رخ رقیبان بکشد، از مسیری حرکت کرد که به عقل جن هم نمیرسید و مثلاً خواست دزدان را غافلگیر کند!
اما راهی که او انتخاب کرده بود، به دلیل شرایط اقلیمی، باعث بیماری سربازان و البته تحریک بیماری صرع خودش شد. درست زمانی که سزار دچار حمله عصبی شده بود، دزدان دریایی «کیلیکیه» به آنها حمله کردند؛ سپاه او نابود شد و خودش هم به اسارت دزدان دریایی درآمد! سزار چند ماهی را در جزیره دزدان سپری کرد؛ آن هم در وضعی بسیار مصیبت بار، تا روم بهای آزادی وی را پرداخت و دزدان از جانش گذشتند.
سزار چند وقت بعد به همان جزیره حمله کرد و تمام ساکنان آن را از بین برد؛ اما این کشت و کشتار باعث نشد که لکه ننگ اسارت چند ماهه در جزیره دزدان دریایی از دامن او پاک شود؛ مسئلهای که هوش و نبوغ نظامی امپراتور آینده را زیر سوال میبرد.
منبع
روزنامه خراسان