سلسله و دودمان ایزوری (۸۶۷-۷۱۷ میلادی)
چراغ دودمان هرقل، براثر هرجومرج و شورش خاموش شد. آخرین امپراتور، تئودوز سوم، که قادر به اعاده انتظامات نبود، استعفا داد و استراتژ آناتولی، لئون، که طرفدارانش او را دعوت کرده بودند در کلیسای سنت صوفی تاج امپراتوری بر سر گذاشت.
لئون سوم، که از مردم ایزوری آسیای صغیر بود، از سال ۷۱۷ تا ۷۴۱ میلادی سلطنت کرد (لومرل، ۱۳۲۹، ص ۹۴). پدرش دامدار بود و به پرورش گوسفند می پرداخت. چون کار او در زمان ژوستینین رونق گرفت، پانصد گوسفند را با پسرش لئون به امپراتور پیشکش کرد. لئون یکی از محافظان کاخ امپراتور شد و سپس به مقام فرماندهی سپاهیان آسیای صغیر و بعد به امپراتوری رسید (ممتحن، ۱۳۷۰، ص ۷۰۳).
لئون سوم، که به نام عقیده بعضی از مورخان (تئوفان) اصلا ایزوری و شاید از اهالی ژرمانیسه در سوریه شمالی (ناحیه کوهستانی ماراش) بوده است، افسری لایق و کاردان و کارآزموده بود. چون در جنگهای اعراب و امپراتوری روم شرقی از خود شجاعت بی نظیری نشان داد و با کمال رشادت و فداکاری در برابر هجوم قشون اعراب دفاع درخشانی از قسطنطنیه کرد، وجهه خوبی در میان توده مردم به دست آورد و، با استفاده از آن با، کمک طرفدارانش، در کلیسای سنت صوفی تاج امپراتوری را بر سر گذاشت (مؤیدی، ۱۳۴۵، ص۱۵۳).
درباره این دوره قضاوتهای متناقص شده است. در حقیقت، دوره مذکور دنباله منطقی قرن هفتم است. در خارج، مسائل اسلاو، بلغار، عرب، به طور محسوسی دارای همان صفات سابق بودند و از دست رفتن مغرب درنتیجه تاجگذاری شارلمانی بود. (لومرل، ۱۳۲۹، صص ۶-۹۵).
درباره ویژگیها و مختصات دوره لئون سوم میان مورخان قرونوسطی و قرون جدید تفاوتها و اختلافات فراوان مشاهده میشود. مورخان قرونوسطی، که موافق تکریم پیکره ها و تصویرهای نقاشی شده مقدس، یا شمایلهای مریم مقدس، مسیح قدیسان گوناگون بودند، تصویر بدی از او به دست دادهاند و اقدامات او را ناچیز شمرده اند. اما مورخان قرون جدید سیاستهای او را ستودهاند و تصمیم او را مبنی برای بین بردن شمایل مقدسین در داخل کلیساها درخور ستایش و مقدمهای بر نهضت مارتین لوتر که باعث مذهب پروتستان شد دانستهاند. این نویسندگان او را در اعداد نابغهها به شمار آورده اند (هاسی، ۱۹۶۶، ص ۶۱).
وقتی لئون سوم به سلطنت رسید، ابتدا درصدد فرونشاندن شورشهای داخلی برآمد. برای نیل به این مقصود، با روشی بسیار خشن و تند مخالفان و آشوبگران داخلی را سرکوب کرد. سپس، با تغییر مقررات و نشر قوانین جدید مالیاتی، کشاورزی، قضایی و نظامی در تقویت سازمانهای اداری و لشکری مملکت اهتمام کافی به خرج داد و به اصلاحات دامنهداری دست زد. برای اینکه مانند گذشته افراد متجاسر و جاهطلب داخلی نتوانند توطئههایی ترتیب دهند، با اختیارات تام و قدرت مطلقه حکومت کرد و به هیچکس اجازه دخالت در اداره امور مملکت را نداد. چنانکه در باب دخالت مجلس سنا در امر حکومت چنین اظهار میکرد: این وظیفه امپراتور است که از امانتهایی که طبیعت به وی سپرده است نگهداری کند (کوئردان، ۱۹۷۳، ص ۴۴).
در نامههایی به پاپ مینویسد: من پادشاه و نیز پیشوای دینمبرای اصلاحات نظامی و سرکوبی دشمنان داخلی و خارجی، نظام «تمها» را توسعه داد و هر یک از تمها یا ایالتها به اطاعت یک استراتژ درآمدند و با این ترتیب موفق شد اغتشاش و انقلاب مدهش سیسیل را با اعزام سرداری بی رحم و لایق فورا بخواباند. همچنین توانست در ۷۲۰ میلادی قیام آناستاز دوم، امپراتور مخلوع، را به شدیدترین وجه سرکوب و او را به جرم توطئه دستگیر کند و بکشد و امنیت و آرامش را در مملکت برقرار کند. نیز در ۷۱۷ و ۷۱۸ میلادی، با تقویت و تجدید سازمانهای دفاعی مملکت، توانست ارتش نیرومند عرب را، که قسطنطنیه را محاصره و پایتخت راتهدید میکرد، شکست سختی بدهد و آنها را وادارد که قسمت غربی آسیای صغیر را تخلیه کنند. با این موفقیت درخشان به پیشرفت اعراب در مشرق پایان داد، همان طور که در ۷۳۲ میلادی شارل مارتل در شهر پواتیه، تعرض اعراب را که از اسپانیا شروع شده بود متوقف گردانید (مؤیدی، ۱۳۴۵، ص ۱۵۴). تاریخ بیزانس کمبریج تعداد سپاه اعراب را۰۰۰/ ۱۸۰ نفر برآورد کرده است که ۲۵۰۰ کشتی آنها را همراهی میکرد (هاسی، ۱۹۶۶، ص ۶۳).
ازنظر اصلاحات اقتصادی و مالی کشور به اقدامات و اصلاحات اساسی مبادرت کرد. به دستور امپراتور، دست منتفذان و عناصر ماجراجوی از کارهای مالی کشور و خزانه مملکت کوتاه شد، با جمع آوری و مرکزیت دادن کامل درآمدهای کشور و نظارت دقیق بر هزینه های کشوری پیشرفتهای عظیمی در امپراتوری نسبت به دوران گذشته حاصل شد (مؤیدی، ۱۳۴۵، ص ۱۵۴). برای جبران صدمات و زیانهای وارد شده و از جنگهای داخلی و ترمیم خرابیهای مملکت به افزایش مالیاتها فرمان را دو املاک کلیسایی سیسبیل و کالابر را مصادره و نواحی متروک را از نو آباد کرد. خلاصه، میتوان گفت که لئون سوم، با وضع قوانین مالی، در اندک زمانی موفق شد که، با دلسوزی و دقت کامل در دریافت عواید و پرداخت مخارج، کسری بودجه مملکت را مرتفع سازد.
برای رونق دادن به مبادلات تجارتی از راه دریا به تنظیم و نشر مجموعه ای اقدام کرد که به قانون رودس؟ معروف شد، چون خسارات وارد شده به کاروانهای تجارتی از تاخت و تاز و دستبرد دزدان دریایی بر طبق قراردادی از طرف دولت جبران میشد و از طرف دیگر سود حاصل نیز به طرز عادلانه ای بین تجار تقسیم میشد. این موجب تشویق بازرگانان و بهبود وضع اقتصادی مملکت شد (مؤیدی، ۱۳۴۵، ص ۱۵۵).
ازنظر قضایی، تغییرات اساسی مهمی در دادگستری صورت گرفت، با پرداخت حقوق کافی به قضات مراکز فساد و ارتشاء را از مملکت ریشه کن ساخت و قسمتی از مقررات و مواد اساسی قوانین گذشته را که می خواست با عقاید مذهبی خود هم آهنگ سازد تغییر داد، مثلاً شرایط مربوط به ازدواج و یا وظیفه مهمی را که مادران در امر تربیت داشتند با تدوین که یا مجموعه ای تعیین و عملی ساخت (مؤیدی، ۱۳۴۵، ص ۱۵۵).
خلاصه میتوان گفت که سیاست لئون سوم ازنظر اجتماعی و اقتصادی با وضع قوانین روستایی و کشاورزی بسیار مفید آثار مطلوبی به بار آورد، زیرا، بنا بهنظریه ویل دورانت، با آزادی زارعان از نفوذ فئودالیزم جلوگیری کامل شد و اراضی وسیعتری برای کشت در اختیار سربازان قرار گرفت تا بهجای خدمت نظام به آبادانی مزارع اقدام کنند. اما ازنظر مذهبی یکصد و بیست سال وضع مشرق را مغشوش کرد (۸۴۲-۷۲۶میلادی) و در خارج هم ارتباط روم و قسطنطنیه قطع شد (همان، ۱۳۴۵، ص ۱۵۶).
لئون سوم پسرخود، کنستانتین پنجم ملقب به کرپرونیم، را از سال ۷۴۱ تا ۷۷۵ میلادی در تخت و تاج سهیم کرد. او نیز به پدر خود تأسی و پسرش، لئون چهارم، را از ۷۷۵تا ۷۸۰ میلادی با خود شریک کرد. این سه امپراتور سلسله ایزوری را تشکیل میدادند که بیش از شصت سال حکومت پایدار برای امپراتوری روم شرقی را تأمین کرد (لومرل، ۱۳۲۹، صص ۹۴).
بخش اول: ایکونوکلاسم (تمثال شکنی)
معنی تحت اللفظی ایکونوکلاسم «شکستن و خرد کردن تصاویر و تمثالها» است. درحقیقت، نهضت ایکونوکلاسم، در بدو امر، همچون واکنشی بود بر ضد پرستش و عبادت تصاویر مقدس و، سپس، واکنشی بر ضد برخی اعمال که آنها را خرافاتی میدانستند، از قبیل روشن کردن شمع و سوزانیدن عود و، بالاخره، گاهی حتی بر ضد پرستش حضرت مریم و مقدسین و مخصوصاً پرستش اعضا یا اشیایی که از مقدسین به یادگار مانده بود (لومرل، ۱۳۲۹، صص ۱۰۰-۹۹).
در قرن هشتم، حکومت مبارزه با مالکیت ارضی کلیساها را آغاز کرد. برای قطع نفوذ کلیسا درعین حال، با شمایل پرستی نیز مبارزه میشد و به همین مناسبت این جنبش به نام مبارزه با شمایل (ایکونوکلاسم) معروف شد (کاسمینسکی، ۱۳۵۸، ص ۵۳).
پرستش تمثالها بهتدریج بهکلیسا راه یافته بود و هر قدمی که در این راه برداشته میشد خاطر خرافاتیان را خشنود میکرد. لیکن، در آغاز قرن هشتم، که تمثال پرستی به اعلى مراتب آن رواج یافته بود، آن دسته از یونانیان که جرئت کمتری داشتند ترسیدند که مبادا در پشت نقاب عیسویت، دین آبا و اجداد خود را زنده کرده باشند (گیبون، ۱۳۸۱،ج دوم،ص۱۰۵۵).
استفاده از تصاویر مذهبی، خاصه بهصورت شمایل با تصاویر اولیای مقدس، در اوایل سده ششم چنان دامنه ای گرفت که رفته رفته اتهام بت پرستی از این طرف و آن طرف برضد بیزانس بر سر زبانها افتاد. شمایل پرستان برهان میآوردند که شمایل برای پرستش نیست، بلکه از آن برای ارتقای فهم دینی اشخاص بیسواد استفاده می کنند.
این نهضت، که در استانهای آسیای صغیر امپراتوری آغاز شد، مدعی بود که نگهداری پیکره ها و تصویرهای مقدس، یا شمایلهای مریم مقدس، مسیح و مقدسات گوناگونی که در کلیساها، صومعه ها، مغازهها و خانههای بیزانس یافت میشود، گناه و معصیت به شمار می رود. تمثال شکنان بهویژه از آن لحاظ نگران بودند که به نظر میرسید مردم این شمایلها را می پرستند، عملی که رنگ و بوی ادیان کلاسیک روم و یونان را داشت (کوریک، ۱۳۸۰، ص ۱۱۴).
لئون سوم در ابتدا به اعتدال و احتیاط پیش رفت و شورایی عظیم از سناتوران و اسقفان تشکیل داد و با موافقت ایشان در ۷۲۶ میلادی قانونی وضع کرد که همه تمثالها را از کلیسا و محراب بردارند و در ارتفاعی مناسب در کلیسا قرار دهند تا مردم همه آنها را ببیند و خرافاتیان را بدانها دسترسی نباشد (گیبون، ۱۳۸۱، ج دوم، ص ۱۰۵۷).
لئون سوم، با صدور دومین فرمان خود در ۷۶۳ میلادی، به دنبال شورای مذهبی که در قسطنطنیه تشکیل شد، تصاویر مذهبی و نماز بردن بر آنها را ممنوع کرد، تا بدان حد که تمثالهای مسیح و مریم عذرا و قدیسین را نیز منهدم کردند (گیبون، ۱۳۸۱، ج دوم، ص ۱۰۵۸). به دنبال این تصمیم عملیاتی از قبیل خرد کردن تصاویر یا گچ مالی روی آنها و پراکندن یادگارهای مقدسین به وقوع پیوست، امپراتور ضمناً مبارزه شدیدی را بر ضد راهبان، که طبعاً پرحرارتترین مدافعان تصاویر بودند، آغاز کرد. او اموال راهبان را مصادره کرد، صومعهها را به شکل عرضی و غیرمذهبی در آورد و راهبان مقیم صومعهها را بیرون کرد( لومرل، ۱۳۲۹، ص ۱۰۰).
سربازانی که شمایلها را برمیداشتند هدف حمله شهروندان خشمگین قرار گرفتند و شورش برپا شد. هنگامیکه شورشیان، به حمایت از شمایلها، استقلال خود را از قسطنطنیه اعلام داشتند، جنگ داخلی درگرفت بعدها، مسبب شورش، به همراه ناوگانش، به دست نیروی دریایی امپراتوری غرق شد.
در غرب، پاپ گریگوریوس دوم تمثال شکنی و سیاستهای لئون را محکم کرد. لئون، با خارج کردن جنوب ایتالیا از زیر اقتدار پاپ، ضربه متقابل را وارد آورد. از دست رفتن این قلمرو به اعتبار پاپ لطمه زد و اجاره بهای زمینهای متعلق بهکلیسا و این منطقه را از خزانه او خارج ساخت.
دو امپراتور بعدی نیز تمثال شکن بودند و پسر لئون، کنستانتین پنجم، بهویژه مجری بی رحم تمثال شکنی بود. کنستانتین دستور داد هزاران شمایل را نابود کردند و حامیان آنها را شکنجه و قطع عضو کردند و به قتل رساندند. تمثال شکنی سرانجام در ۸۴۳ یعنی ۶۸ سال پس از مرگ کنستانتین، غیرقانونی اعلام شد (کوریک، ۱۳۸۰، صص ۱۵-۱۱۴).
لئون سوم قصد داشت منع تمثال پرستی را، به اعتبار فتوای شورای عمومی مذهبی، یکی از اصول ایمان اعلام کند، ولی تشکیل چنین شورایی نصیب فرزند او، کنستانتین، شد. مذاکرات و احکام بسیاری از شوراهای ایالتی مقدمه ای شد برای فراهم آمدن شورایی عمومی در حومه قسطنطنیه، در ۷۵۴ میلادی، که متشکل از جمع عظیم سیصد و سی و هشت اسقف از اروپا و آناتولی بود، زیرا که اسقفان انطاکیه و اسکندریه بندگان خلیفه بودند، ازاینرو، پاپ جماعات کاتولیکی مذهب ایتالیا و مغرب را از مشارکت در امور مذهبی با یونانیان مسیحی باز داشته بود. پس از شش ماه مشاوره، سیصد و سی و هشت اسقف به اتحاد رای فتوایی امضا و صادر کردند که هر علامت مشهودی برای نمایاندن مسیح کفر است و ارتداد، مگر عشای ربانی، و نماز بردن بر تمثالهای اولیای دین باعث فساد مسیحیت و تجدید مذهب بت پرستی است و اگر کسی از تحویل دادن اشیای مورد پرستش که در نزد خود دارد امتناع ورزد، از شریعت و امپراتوری نافرمانی کرده و مجرم است (گیبون، ۱۳۸۱، ج دوم، ص ۱۰۵۸).پاپ گریگوری دوم این تصمیم را غیرقانونی اعلام کرد و از پذیرش آن سرباز زد (هاسی، ۱۹۶۶، صص ۷۱-۷۰).
مردم مشرق از پرستش تمثالهای مقدس بهشدت اکراه داشتند، اما ایتالیاییان، که مردمی متعصب بودند، با قوت هر چه تمامتر از تمثال پرستی دفاع میکردند و صور قدیسین را عزیز و گرامی می داشتند. (گیبون، ۱۳۸۱، ج دوم، ص ۱۰۶۲). لئون سوم و جانشینان او را به همین مناسبت بت شکن لقب داده اند (دولاندلن، ۱۳۷۰، ص ۳۵۳). مورخان و نویسندگان نظریات مختلفی در این باب ابراز داشته اند. در اینجا عقاید بعضی از آنها را آورده ایم (مؤیدی، ۱۳۴۵، ص ۱۰۲). سلسله و درمان ایزوری واسیلیف، مورخ روسی، مبارزه با تصویر پرستی را عملی سیاسی دانسته به نظر شوارزلز، لئون سوم با اقدام به این کار می خواسته ملت بیزانس را از قید و تسلط کلیساها آزاد کند. زیرا کلیسا، با استفاده از این کار (پرستش تصاویر) قدرت روزافزون خود را بر عوام الناس افزایش میداد.المبارد، مورخ فرانسوی، نیز معتقد بود که لئون سوم از این طریق در نظر داشت که از پیشرفت بت پرستی جلوگیری نماید.
شارل دیل مورخ فرانسوی و بوری مورخ انگلیسی اتخاذ این سیاست مذهبی را با اصلاحات سیاسی و اجتماعی توأم دانستهاند و معتقدند که لئون سوم، با مبارزه با بتپرستی قصد داشته مالکیت آن زمان را، که با توسعه یافتن صومعهها در بیزانس به وجود آمده بوده تضعیف کند، زیرا افزایش قابل ملاحظه راهبان و صومعه ها و قدرت و ثروت و امتیازات آنها خطرهای بزرگی را ازنظر اقتصادی کشور در برداشت و ازنظر اجتماعی رقابت غیرقابل اعتراضی بین هیئت مذهبی بسیار مقتدر و ثروتمند و هیئت غیرروحانی، که از این نعمت و آسایش ازلحاظ ثروت دنیوی دور بود، وجود داشت. پس منسوخ کردن پرستش تصاویر بهمنظور پیشگیری از خطرهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی کشیشان و راهبان بسیار به موقع بوده است.
ویل دورانت نیز در این مورد مینویسد (دورانت، ۱۳۷۳، صص ۷-۵۴۶): در اوان مسیحیت، کلیسا هرگونه تمثالی را بهمنزله بازمانده شرک مردود میشمرد و به مجسمههایی که مشرکان، بهمنظور نمایش دادن خدایان میساختند، با نفرت نگریسته بود.
اما پیروزی مسیحیت، در دوران کنستانتین، و نفوذ محیط، سنتها، و پیکره سازی یونان در قسطنطنیه و شرق هلنیستی از این مخالفت کاسته بود. در میان مردم، تصویرها و پیکرهها و یادگارهای متبرک پرستش میشد. مردم در برابر آنها به سجده میافتادند، آنها را می بوسیدند، در برابرشان شمع و عود و عبیر می سوزاندند، تاج گل بر سر آنها می نهادند و از نفوذ غیبی آنها انتظار معجزات داشتند. در عالم مسیحی یونانی در همه جا تمثالهای متبرک دیده میشد: در کلیساها، صومعه ها، خانهها و دکانها و حتی روی اثاث منزل و زیورآلات کوچک و لباسهایی که به تن میکردند. لئون سوم از این زیاده رویهای عامیانه آزرده خاطر بود. در نظر او چنان مینی که شرک می رود تا با این شیوه بر مسیحیت چیره شود و نیش و کنایه هایی را ی مسلمانان، یهودیان و فرقه های مسیحی بر ضد خرافات جماعات اصیل آیین اظهار داشته بود بهخوبی احساس میکرد. او، برای تضعیف نفوذ راهبان در مردم و حکومت و برای جلب حمایت نسطوریان و پیروان مذهب وحدت طبیعت، شورایی بزرگ از اسقفها و سناتورها تشکیل داد و با موافقت آنان در ۷۲۶ میلادی فرمانی را اعلام داشت که طبق آن مقرر شد هرگونه شمایلی از کلیساها برداشته شود؛ نشان دادن تمثال مسیح و مریم عذرا بهکلی ممنوع و دستور داده شد که روی نقاشیهای دیوارهای کلیساها را گچ اندود کنند.
برخی از روحانیون عالیمقام از این فرمان پشتیبانی کردند، اما روحانیون دون پایه تر و راهبان، زبان به اعتراض گشودند و مردم سر به شورش برداشتند. افسران سپاه امپراتوری را از ونیز، راونا و روم بیرون کردند و شورایی مرکب از اسقفان غربی، که ازجانب پاپ گرگوریوس دوم احضار شده بود، بی آنکه از شخص امپراتور نامی ببرد، تمثال شکنان را لعن و تکفیر کرد.
بخش دوم: کنستانتین پنجم (۷۷۵-۷۴۱ میلادی)
پس از مرگ لئون سوم در ۱۸ ژوئن ۷۴۱ میلادی، پسرش، کنستانتین پنجم که شریک او در امپراتوری بود، به سلطنت نشست. او شدیدا با شمایل پرستی مخالف و از آن متنفر بود. از همین روست که طرفداران شمایل پرستی از او بد گفته اند و اقدامات او را حقیر شمرده اند، هر چند که آنها نیز معترضند که او در بین مردم محبوبیت داشته و او را سرداری بزرگ و خردمند دانستهاند (هاسی، ۱۹۶۶، بخش اول، ص ۷۲). چون او در عقیده مذهبی خود تعصب فوقالعاده ای نشان میداد، اکثر مورخان و وقایع نگاران چندان نظر خوبی درباره او نداشته اند. به همین سبب، به او لقب کپرونیم یا سرگین داده اند. تئوفان در باب این وجه تسمیه چنین مینویسد (مؤیدی، ۱۳۴۵، ص ۱۷۱): کنستانتین پنجم، برعکس دیگر امپراتوران که شکار و اسب سواری را دوست می داشتند، بیشتر وقت خود را در طویله امپراتوری به تماشای اسبها می گذراند و بوی پهن نیز به مذاق وی خوشایند بوده است.
مورخ دیگر ارمنی در این زمینه مینویسد (مؤیدی، ۱۳۴۵، ص ۱۷۲): بعد از مرگ لئون سوم، کنستانتین پنجم که ملقب به کابالینوس بود به سلطنت رسید. قشون عرب در کنار رود هالیس با او در جنگ بود. کنستانتین فرمان داد که پهن زیادی جمع آوری کنند و به رودخانه بریزند. از منظره رودخانه اعراب به وحشت افتادند، زیرا تصور کردند که عده قشون امپراتور رو به فزونی گذاشته و آنها از ترس فرار کردند. در باب نظر بالا میتوان چنین حدس زد که شاید امپراتور با این عمل می خواسته است که یک حیله جنگی به کار ببرد، چنان که در یونان قدیم نیز به چنین کاری دست زده شده است و جزئیات آن در آناباز گزنفون دیده میشود. بدین معنا که یونانیان برای اینکه به دشمن نشان دهند که سپاه فراوانی در اختیار دارند، پهنها را جمع میکرده و در رودخانه ریختند.
کنستانتین پنجم سیاست پدر خود را تعقیب کرد و شورشها را فرو نشاند (دولاندلن، ۱۳۷۰، ص ۳۵۳). او وظیفه خود می دانست که قدرت نوپای بلغارها را که به خطرناک بودن آن پی برده بود نابود سازد. او خود شخصاً در چند جنگ با بلغارها فرمانده بود و حتی در پیکار بزرگی که، در ۷۶۲ میلادی، در شهر آنکیالوس، درگرفت پیروز شد، اما سرانجام شکست خورد و در زمان ایرن، بلغارها امپراتوری را مجبور کردند که به ایشان باج بدهد (مؤیدی، ۱۳۴۵، ص ۱۷۲).
ازنظر مذهبی او شورایی مرکب از اسقفهای کلیسای شرقی، که به اشاره او (در ۷۵۴ میلادی) در قسطنطنیه تشکیل شد تمثال پرستی را به منزله «اعمل شنیع» محکوم کرد و فتوا داد که شیطان بت پرستی را بدین وسیله دوباره رواج داده است و «نقاش جاهلی» را که با دستهای نجس خود چیزی را صورت می بخشد که فقط قلب باید به آن معتقد باشد، تخطئه کرد و مقرر داشت که کلیه تمثالهای کلیساها محو و نابود شوند. کنستانتین این امریه را بدون هیچ دوراندیشی با اعتدالی به اجرا گذاشت و راهبانی را که مقاومت می ورزیدند به زندان فرستاد و شکنجه داند. بار دیگر چشمها از کاسه درآمد، زبانها بریده شد، بینیها کنده شد؛ به طریق را شکنجه دادند و سر از بدنش جدا ساختند
(۷۶۷ میلادی). کنستانتین پنجم صومعه ها و دیرها را بست، اموال آنها را ضبط کرد، ابنیه آنها را به مصارف غیرروحانی اختصاص داد و اراضی متعلق به صومعه ها را به مقربان خویش بخشید. حکمران افسوس، با تصویب خود امپراتور، راهبان و راهبه های آن ایالت را به دور هم جمع کرد و آنها را مجبور ساخت که یا با یکدیگر وصلت کنند یا به مرگ تن در دهند. تعقیب و آواز این جماعت مدت پنج سال (۷۷۱-۷۶۵ میلادی ادامه داشت.
کنستانتین فرزند خود، لئون چهارم، را واداشت تا سوگند یاد کند که خط مشی تمثال شکنانه او را ادامه دهد (دورانت، ۱۳۷۳، ص۵۸۴). در مورد مرگ امپراتور می نویسند (مؤیدی، ۱۳۴۵، ص ۱۷۳): در بهار ۷۷۵میلادی که کنستانتین پنجم از نهمین جنگ با بلغارها مراجعت میکرد، به تب شدیدی دچار شد. او را به آرکادیو پلیس می برند و به کشتی سوار می کنند تا به نیکومدی ببرند. ولی در چهاردهم سپتامبر ۷۷۵ فوت میکند. او ۵۶ سال سن و سی و چهار سال و دو ماه و بیست و شش روز سلطنت کرد و در سن آپوتر دفن گردید، ولی در زمان سلطنت میخاییل سوم در ۸۵۵ میلادی جسد او را از خاک درآوردند و آتش زدند.
بخش سوم: شورش آرتاواسد
چون کنستانتین پنجم زمام امور مملکت را به دست گرفت وضع داخلی کشور ازنظر مذهبی و سیاسی فوقالعاده آشفته و مغشوش بود. او با سلسله شورشها و تحریکات داخلی روبهرو گردید که یکی از آنها شورش آرتاواسد بود.
آرتاواسد، استراتژ ارمنستان و از سرداران صمیمی لئون سوم، بود. زمانی که لئون میخواست به ضد تئودوز سوم قیام کند به او وعده داده بود که در صورت موفقیت دخترش آن را به ازدواج او درخواهد آورد و او را در خانواده سلطنتی خود شریک خواهد نمود. بهاینترتیب بعد از برکناری تئودوز سوم به وعده خود وفا نموده و آرتاواسد را به استراتژ یکی از معروفترین تمها «اپسیکیون» (opsikion) منصوب نمود. اما آرتاواسد بعد از مرگ لئون سوم از وضع آشفته مملکت استفاده نموده و به این فکر افتاد که خود حکومت را به دست گیرد و شخصاً امپراتور روم شرقی شود. به دنبال چنین قصدی برعلیه کنستانتین پنجم قیام نمود و خود را امپراتور خواند (مؤیدی، ۱۳۴۵، صص ۴-۱۷۳).
آرتاواسد، به یاری تمهای اپسیکیون، تراس و ارمنستان و دیگر افراد ناراضی از سیاست مذهبی امپراتور، سپاه عظمی فراهم آورد و موفق شد تا دوم نوامبر ۷۴۳ میلادی، قدرت را در دست بگیرد و شمایل پرستی را دوباره رایج کند (هاسی، ۱۹۶۶، بخش اول، ص ۷۳).
کنستانتین پنجم، با توجه به آرای وقایع نگاران، از این توطئه و نیت سوء آگاهی کامل داشته است و شاید به همین سبب بوده است که در ژوئن ۷۴۱ میلادی که می خواسته قسطنطنیه را برای شرکت در جنگ اعراب ترک گوید از آرتاواسد و پسران او دعوت میکند که در مرکز فرماندهی برای مشورت در امر نظامی شرکت نمایند. آرتاواسد، بهجای اینکه دعوت امپراتور را بپذیرد، به طور ناگهانی به قسطنطنیه حمله برد و بزر از سرداران امپراتور را، که در نظر داشت از حملات و پیشروی او به پایتخت جلوگیری کند، غافلگیر کرد و به قتل رساند.
وقتی که کنستانتین پنجم ازاینرویدادها باخبر شد، بیدرنگ به سوی آموریون شتافت و در مرزهای «تم» آناطولیک به دفع فتنه کوشید و آرتاواسد، با کمک و همراهی تئوفان مونوتیس که در غیاب امپراتور در قسطنطنیه حکومت میکرد، بهآسانی وارد پایتخت شد. در شهر چنین شایع شد که چون کنستانتین پنجم در جنگ کشته شده است، لذا آرتاواسد یکی از مقربان و سرداران لایق امپراتوری بهجانشینی وی برگزیده شده است.
چون آرتاواسد صاحب تاج و تخت شد، برای پیشرفت نقشه های بعدی و استحکام و تقویت پایههای سلطنت بهموجب فرمانی پرستش تصاویر را مجدداً برقرار کرد تا از این راه بتواند نظر پاپ روم را به خود جلب کند و از نفوذ و قدرت معنوی و مذهبی وی بهره گیرد، اما موفق نشد. زیرا طولی نکشید که کنستانتین پنجم با جمعآوری سپاه فراوان، در اوت ۷۶۳ میلادی، آرتاواسد را شکست سختی داد و، بعد از تصرف داردانل و محاصره قسطنطنیه، در دوم نوامبر ۷۴۳ میلادی، آرتاواسد و فرزندش را که موفق به فرار شده بودند دستگیر کرد (مؤیدی، ۱۴۶۵، ص ۱۷۵). آرتاواسد و دو پسرش را کور کردند. همچنین اسقف آناستازیوس، که در این قیام بر ضد امپراتور سهم اساسی ایفا کرده بودند دستگیر و در ملا عام شلاق زده شد و برای تحقیر بیشتر او را وارونه سوار الاغ کردند در شهر گرداندند. بقیه طرفداران و همکاران آرتاواسد یا اعدام مدد یا قطع عضو یا چشمهای آنها را کور کردند (هاسی، ۱۹۶۶، ص ۸۱).
بخش چهارم: لئون چهارم (۷۸۰-۷۷۵ میلادی)
با مرگ کنستانتین پنجم، دوره اول ضد شمایل پرستی به پایان رسید. پسر کنستانتین، لئون چهارم، جانشین پدر گردید. نظام دفاعی امپراتوری را هم در برابر بلغارها و هم در برابر اعراب تقویت کرد. دوره سلطنت او را دوره گذار از ضد تصویر پرستی به تصویر پرستی قلمداد کردهاند، چون همسرش ایرن و پسرش کنستانتین ششم با تصویر پرستی موافق بودند (هاسی، ۱۹۶۶، ص ۸۱). اما خود او مخالف تصویر پرستی بود (دولاندلن، ۱۳۷۰، ص ۳۵۶). او، باوجود ضعف مزاج، آنچه از دستش برمیآمد انجام داد. لئون چهارم برای جلب رضایت توده مردم به بهبود و توسعه اقتصادیات کشور همت گماشت، از گرانی اجناس موردنیاز مردم جلوگیری کرد، برای تعدیل مالیاتها اقدام و برای تأمین رفاه و آسایش ملت دستوراتی صادر کرد. به دنبال اقدامات مفید امپراتور، مردم پایتخت هم از وی خواستند که پسرش کنستانتین را، که در آن زمان ۵ سال بیشتر نداشت، در سلطنت با خود شریک کند. گرچه لئون چهارم قلباً به این امر راضی نبود، زیرا نمی خواست از طفولیت، فرزندش را گرفتار کشمکشهای سیاسی کند، براثر اصرار و پافشاری مردم، با نظر آنان موافقت کرد و در عید پاک ۷۷۶ میلادی در مراسمی پسرش را با عنوان کنستانتین ششم در سلطنت شریک کرد. مرگ لئون چهارم در ۸ سپتامبر ۷۸۰ میلادی در سی سال اتفاق افتاد (هاسی، ۱۹۶۶، ص ۸۲).
بخش پنجم: کنستانتین ششم (۷۹۷-۷۸۰ میلادی)
امپراتریس ایرن با کفایت و بی هیچ باکی به اداره امور پرداخت و برای همدلی با احساسات مذهبی مردم، و بدون سروصدا، اجرای فرمانهای تمثال شکنی را خاتمه داد؛ به راهبان اجازه داد که به صومعه ها و منابر وعظ خویش برگردند و اسقفهای عالم مسیحیت را به شرکت در دومین شورای نیقیه (۷۸۷ میلادی) دعوت کرد. این شورا، که با حضور سیصد و پنجاه تن اسقف زیر نظر سفرای پاپ تشکیل شد، احترام گذاشتن به تمثالهای متبرک (نه پرستش آنها) را از نو معمول داشت، و این عمل را طریقه مشروعی برای ابراز ایمان و پرهیزکاری فرد مسیحی دانست (دورانت، ۱۳۷۳، صص ۹-۵۴۸).
این ملکه روشی مخالف مکتب ایکونوکلاسم (تمثال شکنی) اتخاذ کرد و با تمام قوا بر اکثریت روحانیون کمک کرد تا مجسمه ها و صورتها را بهکلیسا برگردانند. به همین علت او را جزو مقدسان کلیسا (سنت ایرن) شمرده اند و در تقویم کلیسا روزی به نام او اختصاص داده اند (شیبانی، ۱۳۱۴، ص ۳۳۳).
ازنظر سیاست خارجی، برای اینکه بتواند با مجال بیشتر و فرصت کافی دست به اصلاحات داخلی بزند، به ناچار روش ملایم و معتدل تری در پیش گرفت: در برابر حملات اعراب به کریزوپلیس در سال ۷۸۳ میلادی به عقد پیمانی اقدام کرد و به پرداخت خراج به اعراب تن داد (دولاندلن، ۱۳۷۰، ص ۳۵۴). این پیمان با هارونالرشید، پسر خلیفه مهدی، منعقد شد و مقرر گردید که بیزانس، به ازای آتش بسی سی ساله، سالانه۰۰۰/۷۰ یا ۰۰۰/۹۰دینار به مسلمانان پرداخت کند (هاسی، ۱۹۶۶، ص ۸۳). او حمله اسلاوها به یونان را نیز خاتمه داد. و در ایتالیا ایالتهای پاپی به سبب ناتوانی قسطنطنیه در برابر مهاجمات لمباردها آشکارا از بیزانس جدا میشدند و به ناچار به کارلوونژینها ملحق می گردیدند. رابطه سیاسی میان غرب و بیزانس، با الحاق لمباردی به امپراتوری فرانک، فوقالعاده تیره و مغشوش شده بود.
بنابراین، ایرن به این فکر افتاد که، از طریق اصلاح مذهبی، باب مذاکرات را با فرانک ها باز کند و با ایجاد دشمنی بین پین پادشاه فرانک و پاپ پل اول به هدفهای سیاسی خویش برسد. بنابراین، در بهار ۷۸۱ میلادی، بنا به گفته تئوفان، با اعزام دو مأمور عالیرتبه به ایتالیا، از شاهزاده خانم روترود، یکی از دختران شارلمانی، پادشاه فرانک، برای کنستانتین ششم خواستگاری کرد. با این درخواست موافقت شد، مشروط به اینکه شاهزاده خانم به سبب قلت سن چندی در غرب بماند و در این مدت به فراگرفتن زبان یونانی مشغول شود تا در آشنایی به رسوم و تشریفات خاص بیزانس دچار اشکال نگردد. بدین طریق، توانست درنتیجه این دادوستد زناشویی، سیاست خارجی بیزانس را با شارلمانی که در آن زمان به اوج قدرت خود رسیده بود مدتی در حال موازنه نگاه دارد تا حد امکان قدرت مطلقه امپراتوری را در دست خود حفظ کند. او برای نیل به این مقصود از هیچ اقدام و جنایتی رویگردان نبود (مؤیدی، ۱۳۴۵، ص ۴-۱۸۳).
در ۷۹۰ میلادی، کنستانتین ششم به سن بلوغ رسید و چون دید که مادرش از تفویض اختیارات به او اکراه دارد، وی را از مقامش معزول و تبعید کرد. دیری نگذشت که آن جوان رئوف بر سر رحم آمد و مادر را به دربار بازگردانید و او را شریک قدرت امپراتوری خویش ساخت (۷۹۲ میلادی) (دورانت، ۱۳۷۳، ص ۵۴۰). از مراجعت ایرنه به قسطنطنیه و دخالت او در اداره امور کشور سبب شد که آتش کینه و انتقام در دل امپراتریس شعله ور گردد و دربار بار دیگر مرکز فتنه و دسیسه شود. سرانجام مادر سنگدل امپراتور، برای حفظ سلطه، و نفوذ خویش به فعالیتهای تحریک آمیزی دست زد و باهمکاری عدهای از رجال مؤثر دستگاه توانست با سعایت و فتنه گری، مقام و قدرت پادشاهی فرزندش را در میان نظامیان، ملت و بهویژه کلیسا سخت متزلزل سازد (مؤیدی، ۱۳۴۵، ص ۱۶۸).
درنهایت امپراتور، براثر توطئهای که مادرش تدارک دیده بود، دستگیر و در« قصر مقدس» که بیستوشش سال قبل در آنجا به دنیا آمده بود محبوس و به امر امپراتریس کور شد. امپراتور زجرها کشید تا مرد و با مرگ او سلسله ایسوری منقرض شد (شیبانی، ۱۳۱۴، ص ۳۳۴). و با مرگ امپراتور، ملکه ایرنه در ۷۹۷ میلادی به قدرت رسید و تا سال ۸۰۲ میلادی،
که برکنار شد، حکومت کرد. او حکومتش را با عنوان «امپراتور» آغاز کرد و نام باسیلیوس، و نه باسیلیسا را که اسمی زنانه است، بر خود نهاد (دورانت، ۱۳۷۴، ص ۵۴۹).
ملکه ایرنه (۸۰۲-۷۹۷ میلادی) پس از کور کردن فرزندش و به دست گرفتن زمام امور، روابط خود را با کشیشان و کلیسا مستحکم تر کرد، روحانیون را دلجویی کرد و نواخت و به تعمیر و بنای صومعههای متعدد پرداخت و کلیه دیرهای تعمیر شده، بهویژه صومعه بزرگ استودیوس در قسطنطنیه را به سبک خاصی تزیین نمود. مؤسسات خیریه بنا نهاد و پایتخت را زیبا کرد و به پیروی از سیاست امپراتوران قرن ششم بیزانس مایل بود در بهبود و توسعه اقتصادیات مملکت بکوشد. ازاینرو، در تأمین رفاه و آسایش مردم اهتمام و مجاهدت کافی به خرج داد. قیمت اجناس ضروری مردم به وضع فاحشی کاهش یافت و در تعادل و موازنه دخل و خرج مملکت فعالیت و علاقه زیادی از خود نشان داد.
باوجوداین گونه اقدامات مفید، ایرنه در حفظ نظم و امنیت داخلی کشور نتوانست، چنانکه باید، توفیق کامل به دست آورد و اغلب با منازعات و تحریکات فتنه جویان و بزرگان کشور مواجه میگشت. این کشمکشها و منازعات روزبهروز بحران داخلی را شدیدتر کرد. سرانجام، در ۸۰۲ میلادی هواخواهان بتشکنی علم طغیان برافراشتند و، با استفاده از غیبت او، که برای استراحت در کاخ ییلاقی نزدیک قسطنطنیه اقامت داشت، وی را از مقام امپراتوری عزل کردند و نیسفور، خزانهدارش، را امپراتور خواندند. ایرنه چون وضع را چنین دید سر تسلیم فرود آورد و از امپراتور جدید تقاضا کرد که فقط به وی اجازه دهد تا به سلامت و بدون تعرض کسی از پایتخت بیرون رود.
امپراتور جدید چنین وعدهای داد، لیکن وی را به جزیره لسبوس (میتیلین امروزی) تبعید کرد (مؤیدی، ۱۳۴۵، صص ۹۰-۱۸۹). ایرنه از راه خیاطی روزگار میگذراند و ۹ ماه بعد در آنجا، بیآنکه پول یا دوستی در دنیا داشته باشد، درگذشت (دورانت، ۱۳۷۳، ص ۵۴۹).
بخش ششم: نیسفور اول (۸۱۱-۸۰۲ میلادی)
بعد از برکناری ایرنه و تبعید او به جزیره لسبوس، نیسفور شخصاً زمام امور مملکت را به دست گرفت. وی مردی بود محیل و قدرشناس و حریص و نالایق و بی تصمیم و متلون الطبع. شاید بخت نیز با او همراه نبود. اعراب لشکرش را در مشرق شکست دادند و قسمتی از ممالک روم را مجدداً به تصرف آوردند.
نیسفور از هارونالرشید، که در آن هنگام خلیفه بود، خواست تا باجی را که پرداخت شده بود پس دهد. این درخواست خشم هارونالرشید را برانگیخت و قلم و دوات خواست و بر پشت نامه وهن آور او نوشت «به نام خدای رحمان الرحیم» از هارونالرشید امیرمؤمنان به نیسفور، سگ روم، ای کافرزاده، نامهات را خواندم. جواب آن است که خواهی دید، نه آنچه خواهی شنید. والسلام» (حتی، ۱۳۴۴، جلد اول، ص ۳۸۰). | هارونالرشید در ۱۹۱ هجری/ ۸۰۶ میلادی به آسیای صغیر با ۰۰۰/۱۳۵۰ نفر لشکر کشید. او شهر هرقله و تعداد زیادی قلعه نظامی از استحکامات بیزانس را به تصرف خود درآورد و ۰۰۰/۳۰سکه و بقول اعراب ۰۰۰/۵۰ سکه از نیسفور جزیه گرفت و سپس به قبرس حمله کرد (هاسی، ۱۹۶۶، ص ۹۱). این واقعه نمودار حد اعلای قدرت و تسلط دولت عباسی است (حتی، ۱۳۴۴، ج اول، ص ۳۸۰).
امپراتور جدید، ازنظر سیاست داخلی به سبب بروز اختلافات و کشمکشهای مذهبی با مشکلات فراوانی روبهرو شد و برای اینکه با وضع موجود از عهده اداره و مملکت برآید، قصد کرد که با تغییر قوانین و اصلاحات مالی از این بی نظمیها آشفتگیها به نحوی که اقتضا میکند جلوگیری و سکون و آرامش کامل را در مملکت تأمین و برقرار کند.
برای رسیدن به این هدف، او نیز به مذهب توسل جست، زیرا به سبب نفوذ و قدرت روزافزون فرقههای ضد شمایل پرستی از طرفی و ازدیاد طرفداران متعصب صومعهها و کشیشان از طرف دیگر، وضع مغشوش به وجود آمده بود که هر آن انتظار میرفت براثر گسترش منازعات مذهبی، مملکت گرفتار آشوب و هرجومرج شدیدی شود
در این دوره، فعالیت و عقاید فعالیت مختلف دسته های مهم مذهبی به شرح زیر بود (مؤیدی، ۱۳۴۵، صص ۵- ۱۹۴):
- دسته اول ارتدوکسها، که طرفدار قدرت کلیسایی و دولتی بودند و آرزو داشتند، که با رفع هرگونه اختلافات مذهبی، محیط آرام و مناسبی به وجود بیاید تا در سایه آن صلح و امنیت عمومی در مملکت مستقر شود.
۲. هواخواهان شمایل شکنی که عده آنها در ایالات شرقی رو به فزونی گذاشته بود و همواره در نظر داشتند که مانند سابق در مقابل توسعه و قدرتهای مؤثر کلیساها و بهویژه کشیشان مبارزه کنند.
۳. دسته سوم طرفداران جدی و سرسخت کشیشان و صومعهها، که سر دسته آنها تئودور، کشیش متعصب صومعه استودیوس در قسطنطنیه بود. این جماعات، برخلاف دسته دوم، از مدافعان آشتی ناپذیر شمایل پرستی بودند و عقیده داشتند که باید تمام مردم و حتی امپراتور نیز در برابر دستورات و احکام کلیسایی سر اطاعت فرود آورند. نیسفور در برابر این قدرتهای مذهبی در ابتدا شدت عملی از خود نشان نداد و سیاست معتدل و روش ملایمی در پیش گرفت، ولی چون دید که سیاست مذهبی آنها با آرای سیاسی وی مغایرت کلی دارد و با این کیفیت نخواهد توانست به وضع آشفته مملکت سروسامانی ببخشد، به این فکر افتاد که از تحریکات کشیشان و هواخواهان آنها، که اغلب از رجال مملکتی بودند، شدیدا جلوگیری کند و قدرت و تسلط کامل خویش را در دستگاههای دولتی و کلیسایی برقرار سازد. به همین علت به اذیت و آزار رساندن به کشیشان فرمان داد و ضمناً، برای اینکه اراده شخصی خود را ازنظر مذهبی نیز به آنها تحمیل کند، با اصلاح قوانین مالی، معافیت مالیاتی املاک کلیسایی را لغو کرد تا از این راه هم بنیه مالی کلیسا را ضعیف کند و هم به دولت توانایی خریدن قسمت بزرگی از زمین دیرها را بدهد.
هواخواهان کلیسا شدیدا به این عمل دولت اعتراض و دخالت مستقیم امپراتور را در امور کلیسا رد کردند. وقتی که امپراتور از مخالفت علنی تئودور در این باب باخبر شد، تئودور و پلاتون را تبعید کرد و فرمان داد که صومعه استودیوس را، که بالغ بر ۷۰۰ تن کشیش در آنجا کار میکردند، ببندند و ویران کنند. بدین طریق، موفق شد بر مخالفان داخلی فایق آید (مؤیدی، ۱۳۴۵، ص۶-۱۹۵).
در باب روش و عقیده مذهبی نیسفور اول آرا و عقاید گوناگونی بیان شده که، به علت اهمیت موضوع، در زیر به طور خلاصه بیان میشود (مؤیدی، ۱۳۴۵ ، ص۱۹۷):
- علت شکست تئودور کشیش متعصب استودیوس را ناشی از وجود عدهای از روحانیون مخالف می دانند که پنهانی در کار وی اشکال تراشی میکردند و باطنا نظرات و اقدامات پدرسالارانه نیسفور را تأیید و تقویت میکردند.
۲. در آغاز، روش مسالمت آمیز امپراتور در امور مذهبی سبب شد که مخالفان نیسفور نتوانند در این باره عقیده صریحی را ابراز بدارند، یعنی نه او را مخالف تصویر پرستی و نه موافق آن نشان دهند، از طرف دیگر رفتار محبت آمیز وی با فرقه پولیسین نیز این بهانه را به دست مخالفان امپراتور داد که تصور کنند که وی کم و بیش طرفدار این فرقه است. .
۳. عدهای معتقد بودند که نیسفور اول امپراتور بیزانس اصلا زندیق و مشرک است اتخاذ روشهای مختلف مذهبی فقط برای مصلحت مملکت بوده و ظاهری است.
وی برای مقابله با بلغارها و تصرف بلغارستان در سالهای ۸۰۷ و ۸۰۸ میلادی دو اقدام بی نتیجه داد. اما کروم، خان مهاجم و جدید بلغارستان، با حمله به شهر ساردیکا (صوفیه) آن را با خاک یکسان کرد. نیسفور شهر را پس گرفت. و بازسازی کرد (هاسی، ۱۹۶۶ ،ص ۹۲ ). درنهایت، در طرف شمال غربی در جنگ با بلغارها در ۸۱۱ میلادی به قتل رسید و مردم روم از ظلم و تعدی او خلاص شدند. در این ضمن، شارلمانی تاج امپراتوری روم غربی را در پسین روز قرن هشتم میلادی بر سر گذاشت. و تقسیم دولت قدیم را به غربی و شرقی برای همیشه تکمیل کرد و دیگر امید برای وحدت این دو قسمت روم باقی نگذاشت (شیبانی، جلد دوم، ص ۳۳۵).
بخش هفتم: میخاییل اول (۸۱۳-۸۱۱ میلادی )
میخاییل که رسماً طرفدار مرام ارتدوکسی بود، با موافقت سنا و مردم به تخت امپراتوری نشست. او رئیس دربار و داماد نیسفور و پادشاهی ضعیف النفس و بی کفایت بود. در مدت سلطنت کوتاهش، نه تنها منازعات مذهبی زمان نیسفور اول فیصله نیافت، بلکه دوباره وضع نامناسبی در مملکت ایجاد گشت.
او نیز از امپراتوران نالایق به شمار رفته است. از سوء رفتار همسرش، پروکوپیا فتنه در مملکت پدید آمد، با توجه به بی کفایتی او، کارها به دست همسرش پروکوپیا، که رفتاری ناشایست داشت، اداره میشد. وضعیت امپراتوری در زمان سلطنت میخاییل اول به شرح زیر بود (مؤیدی ،۱۳۴۵، ص ۲۰۰-۱۹۹): ۱. در زمان امپراتوری نیسفور اول فرقه پولیسین به سبب آزادی که در ابراز عقیده داشتند بهتدریج در تمام نقاط امپراتوری، بهویژه در قسطنطنیه و تراس، پراکنده شده بودند و عده زیادی از آنها در خدمات دولتی و نظامی مشغول خدمت شده بودند. چون در این هنگام خطر هجوم بلغارها فوقالعاده زیاد شده بود و امپراتور بیزانس، ازنظر حفظ و دفاع از پایتخت، به سربازان آزموده و سلحشور احتیاج فراوان داشت، مردم پایتخت برای افراد این فرقه، که از بهترین سربازان امپراتوری به شمار میرفتند، احترام خاصی قایل بودند. اما دیری نگذاشت که براثر سعایت و تفتین، امپراتور را از نفوذ و قدرت روزافزون پولیسینها ترساندند و او فرمان اذیت و شکنجه آنان را صادر کرد. در پی این دستور عدهای از آنها کشته و عدهای دیگر به تبعید و شکنجه محکوم گردیدند. البته، ناگفته نماند که، به سبب اعتراض عدهای از رجال و بزرگان کشور به این عمل امپراتور، در تنبیه و تعقیب آنها تخفیفی حاصل گردید و تنها به مصادره اموال و تبعید آنها اکتفا شد.
۲. وجود اکثریت بت شکنان و نارضایی آنها از سیاست مذهبی امپراتور سبب شد که تشنجات و هرجومرج داخلی افزایش یابد و آثار ضعف و ناتوانی در تمام شئونات مملکتی مشهود گردد. ذکر این نکته خارج از اهمیت نیست که عده مخالفان امپراتور در پایتخت بیش از سایر جاها بود و آنها سعی داشتند از اتفاقات و جریانات عمومی کشور به نفع خود استفاده کنند و مخالفت خود را علنا به امپراتور نشان دهند. چنانکه در ۸۱۳ میلادی، که قشون متجاوز و خونخوار کروم در تراس و مقدونیه مشغول قتل و غارت بودند، فرق مخالف شمایل پرستی برای اعتراض به سیاست مذهبی امپراتور، در کنار قبر کنستانتین پنجم، به تظاهرات دسته جمعی شدید پرداختند.
در پی این اعتراضات متوالی و تهدید پایتخت امپراتوری از طرف تزار کروم به نظر میرسید که دوران سلطنت میخاییل اول به پایان رسیده است و تظاهرکنندگان قصد دارند با برکناری وی و انتخاب کس دیگر به مقام امپراتوری به وضع آشفته و مغشوش مملکت از نو سروسامانی بدهند، ولی آشکار شد که از تمثال شکنان، به جز اعتراض و هیاهو، اقدام دیگری در این باب برنمی آید.
ازنظر سیاست خارجی میخاییل اول سعی داشت که سیاست نیسفور اول را دنبال کند و، با تنظیم و امضای قراردادهای سیاسی، خود را به دربار امپراتور فرانک نزدیک سازد و از بروز هرگونه اختلاف و علل دیگری که باعث جدایی قسطنطنیه و شارلمانی شود، شدیده اجتناب کند. بنابراین، در اکتبر ۸۱۲ میلادی، سفیری به همراه سفیر فرانکی، که در زمان نیسفور اول برای انجام قراردادی به قسطنطنیه آمده بود، به اکس لاشاپل روانه ساخت. سفیر بیزانس مأموریت داشت که نقشه های سیاسی نیسفور اول را در دربار فرانک تعقیب و معاهده صلحی با امپراتور فرانک امضا کند و در ضمن از یکی از شاهزاده خانمهای فرانک نیز برای تئوفیلاکت، فرزند میخاییل اول خواستگاری کند.
اما به علت وقوع پیشامدهای دیگر، امپراتور نتوانست از این اقدامات مفید سیاسی خود بهره ببرد، زیرا در ژوئن ۸۱۳ میلادی، بعدازآنکه شکست سختی از خان تزار در نزدیکی آندریانوپل به قشون او وارد آمد، به علت طغیان قشون تراکیه، ناگزیر گردید، بدون اینکه دفاعی از خود یا از حق سلطنت فرزندش کند از سلطنت کناره بگیرد و بقیه عمر خود را در صومعه جزیره پروته به نام آتاناز گذراند.
سرش را تراشیدند و او را به زمره راهبان و دیر نشینان درآورند (دورانت، ۱۳۷۳،ص۵۵۰). گویی در آن زمان، دیرنشینی کفاره بی کفایتی و بیلیاقتی بوده است، نه زهد و پارسایی (ممتحن، ۱۳۷۰، ص ۷۰۹).
ماسی (۱۹۶۶) در تاریخ کمبریج اروپا مینویسد: او در برخورد با بلغارها، پس از پیروزیهایی، عاقبت در ۲۲ ژوئن ۸۱۳ میلادی در ورسینسیا نزدیک آندریانوپل شکست سختی خورد. در این زمان رهبری گروه مخالفان را لئوی ارمنی، استراتژ آناتولی، بر عهده داشت که امپراتور را مجبور به کنارهگیری کرد و خود بهجای او نشست.
بخش هشتم: لئو پنجم (۸۲۰-۸۱۳ میلادی)
پس از خلع امپراتور، لئو، سردار ارمنی، به پادشاهی نشست (۱۱ ژوئیه ۸۱۱ میلادی). او، با عنوان لئون پنجم و باسیاست نظامی بسیار سختگیرانه، هفت سال و نیم در ممالک روم شرقی پادشاهی کرد. او اشرار را برانداخت، اما باسیاست ضد شمایل پرستی خود روحانیون و کلیسا را به مخالفت شدید واداشت (شیبانی، ۱۳۱۴، ص ۳۲۵). لئو به امپراتوری برگزیده شد تا استحکامات ضعیف امپراتوری بیزانس را تقویت و دوباره سازماندهی کند. خلقوخوی او شبیه به لئوی سوم بود. اولین اقدامش، برضد بلغارها بود که قسطنطنیه را محاصره کرده بودند و امپراتوری را به خطر انداخته بودند. کروم یا تزار بلغارها، که همه جا را به آتش می کشید و غارت میکرد و در مزامبریا در پاییز ۸۱۳ میلادی شکست خورد و در سال بعد در ۱۴ آوریل ۸۱۴ میلادی ناگهان فوت کرد و لئو با پسر او امرتاژ، متارکه ای سی ساله را امضاء کرد (هاسی، ۱۹۶۶، ص ۹۸).
لئو پنجم در مبارزه مذهبی شدت بیشتری نشان میداد و طرفداران شمایل پرستی آزار و شکنجه میکرد و آنها را به شدت تعقیب می نمود (دولاندلن، ۱۳۷۰ ص ۳۵۴). به نوشته بعضی مورخان، بهزودی پادگان قسطنطنیه به هواخواهی « بت شکنان» به تظاهرات شدیدی دست زدند و قصد این سربازان خرد کردن اشیای متبرکه و بیاحترامی به تصاویر مقدس بود، چنانکه در این تظاهرات به تصویر مقدس مسیح نیز، حمله ور شدند و به طرف آن سنگ و گل پرتاب میکردند. تظاهرکنندگان پنهانی از طرف لئو پنجم پشتیبانی میشدند.
در ابتدای ۸۱۵ میلادی، بهموجب فرمان امپراتور، بوسیدن پرده محراب نیز قدغن شد و به دنبال آن برای اینکه امپراتور بتواند هواخواهان متعصب نیسفور را از نظر مذهبی به فرمان خویش در آورد، مجمعی با عضویت عدهای از روحانیون طرفدار نیسفور و فرق ضد تصویر پرستی در قصر امپراتوری منعقد گردید. در این مجلس بحث های کلی درباره مرام بت شکنی و مضار آن درگرفت و چون با اعتراض شدید روحانیون کلیسا روبهرو گردید و نتیجه ای از مذاکرات گرفته نشد، امپراتور برای رسیدن به مقاصد مذهبی خویش فرمانی صادر کرد که بهموجب آن تشکیل و شرکت هرگونه مجامع عمومی و خصوصی برای طرفداران پاتریارش نیسفور منع گردید. بدین ترتیب هواخواهان شمایل پرستی زیر نظارت دقیق دستگاه پلیس قرار گرفتند.
هرکدام از کشیشان و روحانیون، که حاضر نبودند از دستور امپراتور تبعیت کنند، یا بدون کوچکترین رحم و شفقتی تنبیه و مجازات میشدند، چنانکه وقتی کشیش متعصب قاده حاضر نشد به پای مقدسین شلاق بزند و از فرمان امپراتور در این مورد امتناع کرد، به ۱۳۰ ضربه شلاق در ملا عام محکوم گردید. بعد از اجرای حکم، کشیش نامبرده را در خیابانها و معابر عمومی گرداندند و سپس در زیرزمینی او را به حال خود گذاشتند تا سه روز بعد براثر جراحات وارد شده به وضع دلخراشی فوت کرد.
ادامه این وضع نامطلوب و سختگیری تحمل ناپذیر درباره کشیشان عده زیادی از مردم قسطنطنیه را به طغیان و سرکشی واداشت و در برابر احجاف و ستمگریهای امپراتور آنان را به قیام و شورش متحد گردانید تا آنجایی که در دربار توطئه ای بر ضد و ترتیب داده شد که سردسته توطئه چیان میخاییل لوبگ از سرداران تراکیه و نزدیک بوی بود. لئو پنجم از این جریان مطلع شد و او را توقیف کرد تا به جرم خیانت به دست جلاد سپارد، اما طرفداران میخاییل برای اینکه جان او را از خطر مرگ نجات دهند در شب نوئل ۸۲۰ میلادی، هنگامیکه امپراتور در کلیسا به ترنم سرودی مشغول بود او را به قتل رساندند (دورانت، ۱۳۷۳، ص ۵۵۰).
منبع:
- تاریخ بیزانس، نوشته محمد امیر شیخ نوری و محمدرضا نصیری
- انتشارات پیام نور، چاپ شده در ۱۱ مهر ۹۷
- تهیه الکترونیکی: سایت تاریخ ما، اِنی کاظمی