محمد شاه قاجار از تولد تا پادشاهی
محمّد میرزا فرزند عباس میرزا در روز ۶ ذیقعده ۱۲۲۲ ق ۲۶ دسامبر ۱۸۰۷ م در تبریز متولد شد و تا بیست و هشت سالگی مراتب رشد را در تبریز نزد پدرش عباس میرزا و خاندان قائم مقام طی کرد. جنگ های دوره دوم ایران و روسیه از جمله حوادثی بود که در جوانی تجربه کرد و با توجه به اینکه پدرش عباس میرزا، ولیعهد فتحعلی شاه بود، در طول این سال ها تمام نگاهها به تبریز معطوف می شد.
(واتسن، ۱۳۴۰: ۱۹۳) بر طبق فصل هفتم عهدنامه ترکمنچای، روسیه عباس میرزا را وارث تاج و تخت ایران میشناخت، (قاضیها،۱۳۸۰: سند شماره ۱۴) پس از فوت عباس میرزا، فتحعلی شاه با این که فرزندان بسیاری داشت به دلیل علاقه اش، به عباس میرزا او محمد میرزا را به ولایت عهدی انتخاب کرد. (شمیم، ۱۲۷:۱۳۴۲) فتحعلی شاه علاوه بر الزام بر اجرای تعهدی که بهموجب یکی از مواد قرارداد ترکمانچای سپرده بود، این مصلحت را در نظر داشت که تعیین هر یک از پسرانش به عنوان ولیعهد، عدم رضایت و طغیان دیگر پسران را به دنبال خواهد داشت که کشور را به صحنه ی نزاع تبدیل خواهد کرد.
محمد میرزا با حکم ولایتعهدی به آذربایجان رفت (نادر میرزا، ۲۴۶:۱۳۵۳) در تبریز در جایگاه خاصه ولیعهد های ایران در زمان قاجاریه به تخت نیابت سلطنت تکیه زد. (ظهیرنژاد ارشادی،۱۳۸۱:۴) فتحعلی شاه در سال ۱۲۵۰ ق در گذشت و محمد میرزا در ۱۴ رمضان ۱۲۵۰ ق/ ۱۸۳۵ م به عنوان جانشین فتحعلی شاه را رسماً در تهران به نام محمد شاه قاجار تاجگذاری کرد.
نا آرامی های اولیه حکومت محمد شاه قاجار و نقش قائم مقام و تثبیت قدرت محمد شاه
با مرگ فتحعلی شاه محمد میرزا به کمک میرزا ابوالقاسم قائم مقام، تایید سفیران روس و انگلیس به تهران آمد و به سرکوب مخالفان مشغول شد. قائممقام برای اعلام سلطنت محمدشاه و عزیمت به پایتخت، افزون بر آماده کردن یک نیروی نظامی با مشورت جان کمپبل سفیر انگلستان در ایران و افسران انگلیسی صورت گرفت، به هموار کردن زمینه از میان برداشتن مخالفان احتمالی دست زد. قائم مقام ابتدا ولیعهد را با موافقت و پشتیبانی نمایندگان روس و انگلیس در شب یکشنبه هشتم ماه رجب سال ۱۲۵۰ قمری به تخت نشاند و خطبه خواند و سکه بنام وی زد و در چچهاردهم رجب همان سال به همراه نمایندگان دو دولت مذکور با اردوی آذربایجان و توپخانهای به فرماندهی 《سرهانری لیدنسی》 افسر انگلیسی از تبریز آزمون تهران شدند.
زمانی که مرگ فتحعلی شاه در اصفهان به گوش پسران و نزدیکان او رسید، هر کدام به سودای سلطنت در گوشهای از ایران پیام نمودند اخبار مرگ شاه در مناطق دور از پایتخت بهانهای برای بروز ناآرامی شد، هر بخشی از خاک ایران به دست یکی از پسران او افتاد.
از مهمترین مخالفان محمد شاه قاجار ، حسین علی میرزا فرمانفرما برادر تنی عباس میرزا، معروف به ظل السلطان و دیگر عمو ها بودند. علی شاه که داعیه سلطنت داشت، به محض اطلاع از درگذشت فتحعلی شاه در اصفهان بلافاصله خود را شاه نامید و به مخالفت با محمد شاه پرداخت و حدود نود روز حکمرانی کرد. به نام خود سکه ضرب کرد.
ظلالسلطان پس از جلوس به تخت سلطنت 《سیف الملوک》 فرزند ارشد خود را به ولایتعهدی برگزید (سعادت نوری، ۴۵۵:۱۳۶۴) و در نخستین اقدام به ضبط جواهرات خصوصی فتحعلی شاه و اشغال عمارت سلطنتی پرداخت (هدایت، ۱۳۸۰: ۹/۱۷۰). او با پولهای پدرش شروع به بذل و بخشش کرد و به خوشگذرانی پرداخت.
ظل السلطان زمانی که شنید محمد شاه قاجار برای دفع او در تدارک سپاه است، برادرش امام وردی کشیک چی باشی را با پانزده هزار نفر به آذربایجان گسیل داشت، محمدشاه که از حمایت روس و انگلیس برخوردار بود و ضمناً وزیر لایق و کاردانی چون قائم مقام ثانی در خدمت داشت عازم تهران شد، نیروهای دو طرف در تاکستان قزوین به هم رسیدند، اما جنگی صورت نگرفت، امام وردی میرزا قوای خود را تسلیم قائم مقام نمود. با این خیانت، ظل السلطان، با همه بذل و بخششهای سخاوتمندانه اش بی یار و یاور شد و به حرم خاقان پناه برد و از قائم مقام که صاحب اختیار کامل ایران بود تامین خواست. وزیر بزرگ به او تأمین داد، به شرط آنکه آنچه گرفته بود باز پس دهد و ظل السلطان تسلیم شد. (خان ملک ساسانی، ۴۸:۱۳۶۲) او به اتفاق برادران به اردبیل اعزام گردیدند و در قلعه ی آنجا زندانی و سپس موفق به فرار شدند، آنان ابتدا به روسیه و سپس به عتبات در قلمرو عثمانی رفتند. علی شاه تا پایان عمر یعنی تا سال ۱۲۷۱ ق در آن شهر اقامت گزید. (همان: ۲۶۳)
پس از مرگ فتحعلی شاه، حسینعلی میرزا فرمانفرما – سومین فرزند فتحعلی شاه – حاکم فارس و حسنعلی میرزا شجاع السلطنه حاکم کرمان، بر ضد محمدشاه شدند. فرمانفرما که مدعی تاج و تخت بود. خود را پادشاه مستقل خواند، سکه و خطبه به نام خود زد. (هالینگبری،۴۴:۱۳۶۳) سپاه محمد شاه قاجار در نزدیکی شیراز با هم به نبرد برخاستند و در طی این نبرد حسنعلی میرزا شجاع السلطنه با دادن تلفات بسیار شکست خورد، سرانجام شورش دو برادر به پایان رسید، قوای شجاع السلطنه نیز در نزدیکی قُمشه شکست خورده و دستگیر شدند، عده ای نیز از ایران گریختند.(وزیری، ۷۸۰:۱۳۷۰) شجاع السلطنه را به دستور قائم مقام کور کردند و فرمانفرما را نیز در عمارت خورشید سکونت دادند که بعدها به مرض وبا درگذشت. (امداد، ۱۵۶:۱۳۸۷)
حوادث و وقایع دوران سلطنت محمد شاه قاجار
حوادث مهم خارجی و بین المللی
– انعقاد قرارداد بین انگلیس و روسیه به منظور حفظ استقلال ایران ( ۱۲۵۰ ق/ ۱۸۳۴ م)
– آغاز پادشاهی ملکه ویکتوریا در انگلستان پس از مرگ ویلیام چهارم پادشاه انگلستان در ۲۰ ژوئن ۱۸۳۷ م/ ۱۲۵۲ ق، ملکه ویکتوریا در هجده سالگی به پادشاهی رسید و ۶۴ سال پادشاهی کرد و در سال ۱۹۰۱ درگذشت. او مظهر قدرت و نفوذ انگلستان در اروپا و جهان بود، به طوری که عصر ویکتوریا اوج امپراتوری مستعمراتی بریتانیا بود. (نهرو، ۱۳۵۵: ۲/۱۰۵۷)
– آغاز انقلاب سیاسی در اروپا به ویژه آلمان، فرانسه و اتریش با هدف برانداختن حکومت های سلطنتی ( ۱۲۶۴ ق/ ۱۸۴۸ م)
حوادث مهم داخلی
قتل قائم مقام فراهانی و صدارت حاج میرزا آقاسی (۱۲۵۱ ق/۱۸۳۵ م)
– حمله محمد شاه به هرات و محاصره آن شهر (۱۹۵۳ ق/ ۱۸۳۷م)
– قطع رابطه ایران و اگلیس در پی حمله محمد شاه قاجار به هرات، آمدن ناوگان انگلیسی به جنوب و تصرف خارک و عقبنشینی محمدشاه از هرات (۱۲۵۴ق/ ۱۸۳۸ م)
– صلح محمد شاه با کامران میرزا و حمله والی بغداد به خرمشهر (۱۲۵۴ ق/۴۰-۱۸۳۹)
– شورش آقاخان محلاتی و سرکوبی آن (۱۲۵۵ ق/ ۱۸۴۰ م)
– شورش یارمحمدخان در افغانستان و قتل کامران میرزا و سکه زدن به اسم محمد شاه، شاه ایران نیز به او لقب ظهیرالدوله داد (۱۲۵۵ ق/ ۱۸۴۱ م)
– کشتار شیعیان کربلا توسط سپاه عثمانی و آمادگی حمله محمدشاه به عتبات و آغاز مذاکرات سه ساله ایران و عثمانی در ارزروم (۱۲۵۸ ق/۱۸۴۳ م)
– انعقاد معاهده ارزروم دوم با تلاش میرزا تقی خان فراهانی (۱۲۶۳ ق/ ۱۸۴۷ م)
– منع تجارت برده و کنیز از راه دریا توسط ایران (۱۲۶۴ق/ ۱۸۴۸ م)
– درگذشت محمد شاه قاجار و آغاز سلطنت ناصرالدین شاه (۱۲۶۴ق/ ۱۸۴۸ م)
صدارت قائم مقام
قائم مقام نقش مهمی در به سلطنت رساندن محمد شاه داشت، او پس از تاجگذاری شاه به صدارت عظمی رسید، او با سرکوبی مخالفان خانوادگی و شورش عشایر فارس پایه های حکومت محمد شاه را مستحکم نمود و حتی دو تن از برادران محمد شاه به نامهای خسرو میرزا و جهانگیر میرزا که احتمال شورش از جانب آنها میرفت به دستور او کور شدند. ( سپهر، ۱۳۷۷: ۲/۳۶)
میرزا ابوالقاسم قائم مقام در طول مدت صدراعظمی خود به اقدامات و اصلاحات قانونی گوناگونی در زمینه امور مالی و اقتصادی، امور اداری و دیوانی و فرهنگی و امور نظامی کشور پرداخت. قائم مقام پس از آنکه به طغیان مدعیان تاج و تخت را از میان برداشت سعی کرد تا تجدید حیات تازهای به جامعه ایران بدهد و کشور را به راه پیشرفت و توسعه بیندازد. ولی اقدامات او با واکنش مخالفان داخلی و درباری و سیاست خارجی استعماری مواجه شد و به عزل و قتل او انجامید.
اولین اقدام قائم مقام در این دوره صدراعظمی اصلاح امور مالی بود، او در این رابطه هیچ گونه ملاحظه ای به خرج نداد. او وضع مالی کشور را نظم کلی بخشید. برای دربار و پادشاه حقوق ثابت برقرار نمود و مواجب دیوانیان و خیلی از مستمری ها را محدود ساخت. قائممقام در زمینه امور سیاسی و اداری کوشید تا قدرت و اختیارات بیش از حد شاه و درباریان و شاهزادگان حاکم بر ایالات را کاهش دهد و امکان کوشید از همان ابتدای صدارتش، به شیوه معمول در دولت های غربی نوعی تفکیک و مرز روشنی بین قدرت سرعت و قدرت دولت برقرار سازد. به هر حال اقدامات قائم مقام در نظارت به امور مالی کشور و جلوگیری از حیف میل خزانه عمومی کشور، خشم و دشمنی مواجب بگیران و دزد های دیوانی و درباری و شاهزادگان ولخرج و عیاش و مواجب بگیران مفتخوار را بر علیه او برانگیخت.
در زمینه سیاست خارجی، سیاست اصلی قائم مقام این بود که در برابر مطامع دولتهای انگلستان و روسیه، هم از سیاست موازنه منفی و هم از سیاست موازنه مثبت استفاده می کرد. در واقع قائم مقام فراهانی همواره میکوشید هر دو سیاست 《موازنه منفی و مثبت》 را با هدف حفظ استقلال و تمامیت ارضی ایران به کار بگیرد. از این رو، فشاری در مسائلی که ممکن بود به منافع عمومی کشور آسیب برساند پرهیز میکرد.
یکی از خصوصیات مهم قائم مقام در سیاست خارجی، ایستادگی در برابر افزون طلبی خارجیان بود. او در مقابل تطمیع و تهدید خارجیان تسلیم نشد و حتی به قیمت جانش نیز حاضر نشد منابع کشورش را به بیگانگان تسلیم کند.
عوامل برکناری و قتل قائم مقام دوم
میرزا ابوالقاسم قائم مقام پس از به سلطنت رسیدن محمد شاه قاجار و منصوب شدن به مقام صدارت، سازماصادقانه مشغول خدمت به محمد شاه و کشور شد و قصد ایجاد رشد و پیشرفت و ترقی مملکت را داشت. اما به فاصله کوتاهی بعد از احراز مقام صدارت به دستور احمدشاه استارت برکنار شد و به قتل رسید. عوامل متعددی در عزل قائممقام دخالت داشته است، ولی به نظر میرسد عامل عمده و اصلی عزل و قتل قائم مقام مخالفت قائم مقام با سیاستهای استعماری روسیه و انگلیس در ایران به خصوص مخالفت وزیر مختار انگلیس با قائم مقام به خاطر امتناع قائم مقام با انعقاد موافقت نامه بازرگانی با دولت انگلیس بوده است.
وزیر مختار انگلیس به دلیل سیاست خارجی مستقلانه قائم مقام با وی دشمن شد و شاه و درباریان را بر علیه وی برانگیخت و وزیر مختار روسیه هم در این ماجرا از برکناری قائممقام حمایت کرد و اقدامی در دفاع از قائم مقام انجام نداد. عوامل اصلی عزل و قتل قائم مقام را می توان چنین برشمرد:
عامل اول اینکه قائم مقام حقوق درباریان و حتی خود شاه و شاهزادگان را محدود ساخت. او برای دربار و پادشاه حقوق ثابت و معین برقرار نمود و مواجب دیوانیان و خیلی از مستمری ها را محدود ساخت. بدیهی است که شخص شاه، اول مخالف این رای قائم مقام بود و میخواست از اختیارات نامحدودی که پدربزرگش، فتحعلی شاه در اموال دولت داشت، چیزی کاسته شود. عامل دوم توسعه مخالفان داخلی و درباریان و رقبای وارن هم بوده است. رقبای داخلی قائم مقام، افرادی بودند که می خواستند جانشین قائم مقام شوند.
بعد از فوت و فتحعلی شاه و به سلطنت رسیدن محمدشاه، افرادی چون 《عبدالله خان امین الدوله》 و 《الهیار خان آصف الدوله》 داماد شاه، در صدد کسب مقام صدارت اعظمی بودند، ولی با رسیدن قائم مقام به منصب صدارت، آنها در تلاش خود موفق نشدند و قائممقام توانست آنها از میدان مبارزه خارج سازد. یکی دیگر از رقبای قائم قام، حاجی میرزا آقاسی ایروانی، معلم محمد شاه بود که خود قائم مقام ترقی او را در دربار فراهم ساخته بود.
عامل سوم برکناری قائم مقام، متهم شدن قائم مقام به توسعه و اقدام برای برکناری و حتی به قولی قتل محمد شاه قاجار بوده است.
عامل چهارم در برکناری قائم مقام، نحوه رفتار قائم مقام و سختگیریهای قائم مقام و سختگیریهای قائم مقام نسبت به محمد شاه بوده است. قائم مقام طبعاً فردی بی اعتماد به دیگران و خودرای بود و کلیه امور را به دست خود گرفته بود و به کسی اعتماد نداشت، البته گذشت زمان نشان داد که انگلیس در تمام سران ترانه درباره نفوذ داشت. رابرت گرانت واتسن نویسنده انگلیسی که نظریاتش نسبت به قائم مقام غرض آلود بوده است، در این مورد مینویسد:《 محمدشاه به کلی زیر نفوذ صدر اسلام خود قائم مقام بود و این شخص نسبت به تقرب دیگران در نزد ارباب خود، حسادت می ورزید و تمام سعی بر این بود که فقط دست پروردگان او با شاه جوان تماس بگیرند.》 (واتسن، ۲۶۳:۱۳۴۰) در واقع مخالفت قائم مقام با سیاستهای استعماری و سلطه طلبانه روسیه و انگلستان از عوامل اصلی برکناری و قتل قائم مقام میباشد. انگلیسیها، در زمان صدارت قائم مقام، برای انعقاد عهدنامه تجاری بر اساس و همانند معاهده ترکمانچای اصرار فراوان نمودند و قائممقام به هیچ وجه زیر بار این خواسته انگلیسیها نرفت و استدلال قوی با خواسته های آنها مخالفت کرد. وی به وزیر مختار انگلیس گفته بود، تا اجرای مواد عهدنامه ترکمنچای را در تحصیل تاسیس قنسولخانههای روسیه در ایران، رد کرده ام و تا آخر نیز به هر طریقی که باشد، با مردی و نامردی رد خواهم کرد. به همین جهت، به هیچ دولت دیگری نمی دهنم، چون این امر برای ایران زیان بخش است و انگلستان نباید در موضوع آنقدر برای ما ضرر دارد، پافشاری کند، و الا چه فرقی با تعدی روسها دارد که با زور سرنیزه، عهدنامه ترکمنچای را به ما تحمیل کردند (خان ملک ساسانی، ۱۳۶۲ ۷۰-۶۹)
سرانجام در روز شنبه ۲۳ سفر ۱۲۵۱ قمری ۱۸۳۵ محمد شاه دستور احضار قائم مقام را داد وقتی وارد باغ گلستان شد دیگر اجازه بیرون رفتن ندارد و غرب در شب آخر ماه صفر ابتدا با قنداق تفنگ قائم مقام را مجذوب و سپس با دستمالی خفش کردند جسد او را به حضرت عبدالعظیم بوده و بدون گفتهاند که خاک میسپارند محمدشاه سوگند یاد نموده که تیغ به روی قائم مقام نکشد، به همین علت او را خفه می نماید (سپهر،۱۳۷۷:ج ۲/۳۹) و کلیه ی اموال و اثقال و حتی کتابخانه اش را نیز گرفتند و بستگانش را بازداشت و زندانی نمودند.
پس از قتل قائم مقام، حاجیرمیرزا آقاسی تمام نوشته های او را سوزاند به جز آنچه که رمز دار بود و پس از آن به غارت خانه، خویشان و بستگان قائم مقام پرداخت و املاکشان را در فراهان، شمیران تهران و آذربایجان مصادره کرد. عیال و اطفال قائم مقام در آستانه حضرت عبدالعظیم متحصن شدند، دیگر اقوام در قم متحصن شدند (بامداد، ۱۳۷۱: ۴/۱۶۸) و امیر کبیر در دوران صدارت آنها رد از تحصن بیرون آورد.
ابوالقاسم قائم مقام، در جهان دانش و فرهنگ و ادب، جایگاه او به مراتب بالاتر و والاتر از دنیای سیاست دارد. قائم مقام در حکمت و ادب و نظم و نثر فارسی و عربی استاد بود. منشات و مکتوب های او نثر شیوای آن عصر و به سبک گلستان سعدی است. قائم مقام در شعر از سبک خراسانی پیروی میکرد و خود نیز اهل ابتکار و نوآوری بود.
قائممقام در شعر«ثنائی» تخلص میکرده است. (خانلری، ۱۳۴۸: ۳۹۰) متون عهد قاجار، قدرت قائم مقام را در شعر فارسی و عربی ستودهاند. که در ادب فارسی و عربی به تصدیق همه استاد بوده است. ضوابط فنی و بدیعی را با قدرت و استیلای تمام در شعرش به کار گرفته است و از این جنبه با قویترین شاعران کلاسیک ایران هم تراز است. قائم مقام درنثر اعتباری به مراتب بیشتر از شعر دارد او را 《سید المرسلین》 و 《خداوند انشای فارسی》 خوانده اند.
صدارت حاج میرزا آقاسی
با مرگ قائم مقام، صدارت به حاج میرزا آقاسی که فردی رند سالوس، ریاکار و عوام فریب بود، رسید. او شاگرد ملا عبدالصمد همدانی از پیروان شاه نعمت الله بود که با نشان دادن دهها کرامات محمد میرزا – شاه – را واله و شیفته ی خود کرد و نفوذ عجیبی در اعماق روح او نمود. (جهانگیر میرزا، ۱۳۲۷: ۶۴-۶۳)
حاج میرزا آقاسی ظاهری بسیار لاغر و نحیف داشت و در اثر کهولت سن کمی خمیده شده بود. در همان سال نخست صدارت با دسیسه و نیرنگ تمام مدعیان صدارت و رقیبان احتمالی را از میدان بدر کرد. واتسن، ۱۳۴۰: ۲۳۲-۲۳۱) در زمان صدارت او سوء حکومت در جمعیع ممالک ایران در تزاید بود و مردم بیچاره از شدت فقر و پریشانی به هلاکت میرسیدند و به حکام مملکت نفرین میکردند. (مارکام، ۱۳۶۷: ۱۳۰(
حوادث دوران صدارت حاج میرزا آقاسی:
– شیوع بیماری وبا و طاعون
سه روز پس از قتل قائم مقام بیماری وبا که سراسر کشور را فرا گرفته بود، به تهران رسید و موجب مرگ و میر عده زیادی گردید. مردم این رویداد را نشانه قهر و غضب الهی می پنداشتند که در نتیجه قتل قائم مقام بر مردم نازل شده است. وبای سال ۱۲۵۱ ق که در تهران و دیگر شهرهای ایران شیوع یافت باعث مرگ پنجاه هزار نفر در کشور گردید. (سیمونیچ، ۱۳۵۳: ۹۷) تلفات این بیماری فقط در منطقه ری، در حدود هشتصد هزار نفر بود. با توجه به اینکه جمعیت ایران در آن ایام شصت و هفت میلیون تخمین زده می شده و جمعیت تهران به یکصد هزار نفر هم نمیرسیده، می توان اذعان داشت که تعداد تلفات نسبتاً زیاد بوده است. (ناطق، ۱۳۵۸: ۹۷)
بارون فیودرکورف نیز در این باره مینویسد: 《از مرگ به هم هنوز یک ماه نگذشته بود که در تهران طاعون پیدا شد و به همراه آن همسفر جدا ناپذیرش یعنی وبا از راه رسید.》( کورف، ۱۳۷۲: ۲۶۶)
– فتنه ی آقاخان محلاتی
فتنه ی آقاخان از دو جهت قابل بررسی است. در درجه اول به عنوان یک بحران سیاسی داخلی و در درجه دوم، به انگیزههای اعتقادی و هویت آن و همچنین انتقال امامت اسماعیلیه اهمیت ویژهای دارد، اگرچه این فتنه نمایشگر یک کوشش تازه در راه به دست آوردن قدرت دنیوی برای امانت نبود، بلکه تا اندازه ای به سبب درگیری با درباریان پدید آمده بود این فتنه برای خدمت به منافع انگلیس در جلوگیری از تثبیت سلطه ایران بر هرات نیزطرح ریزی شده بود. ( الگار، ۱۴۵۹: ۳۲).
قیام آقاخان محلاتی پیشوای فرقه ی اسماعیلیه، ظهور باب، پیدایش مدعیان بیشمار کرامت و اعجاز در گوشه و کنار ایران ناشی از سوء سیاست حاجی میرزا آقاسی (خورموجی، ۱۳۶۳: ۳۰-۲۹) و محصول افزایش افسردگی، یاس و تلخ کامی ملت ایران و مشاهده ی خیانتها، دورویی و بی رحمی سیاستمداران بود.
از دوره ی فتحعلی شاه قاجار، عنوان امام اسماعیلیان نزاری به 《حسنعلی شاه》 چهل و ششمین امام اسماعیلی، اطلاق می شد. پس از مرگ حسنعلی شاه، فرزند شاه خلیل الله در ۱۱۹۴ ه ق ۱۷۸۰ م به امام رسید. او در سال ۱۲۳۰ ق از مقرر خود دولت آباد از آبادی های محلات که در اقطاع وی بود، به یزد آمد تا به پیروان اسماعیلی خود در کرمان به شهربابک و هند نزدیک تر باشد، ولی در یزد به علت درگیری محلی به قتل رسید. بازماندگان شاه خلیل الله به تهران آمده، در زاویه مقدسه ی حرم حضرت عبدالعظیم حسنی متحصن شدند. (سپهر، ۱۳۷۷: ج ۲/۲۹۰) فتحعلی شاه از آنها دلجویی کرد و آنها را به تهران آورد و دختر خود سرو جهان خانم را به پسر ارشدش شاه خلیل الله به نام سردار محمدحسن خان داده، بعد از چندی وی را به لقب آقاخان اول ملقب نمود. (الگار، ۱۳۵۹ : ۵)
محمد حسن خان در دربار اقامت داشت از طرف فتحعلی شاه به حکمرانی خمین و قم و محلات منصوب گردید چون در محلات اقامت گزید به محلاتی مشهور شد. (ساعی،۱۳۲۹، ۲۲)
محمد شاه در اولین سال سلطنت خود به پیشنهاد قائم مقام فراهانی، آقاخان را به حکومت کرمان و بلوچستان منصوب کرد. (سپاهی، ۱۳۸۵: ۷۹) با مرگ قائم مقام فراهانی، با نظر حاج میرزای آقاسی، آقاخان محلاتی از حکومت کرمان عزل شد و با بی احترامی به تهران احضار شد. (خورموجی، ۱۳۶۳: ۲۹) آقاخان تصمیم گرفت در ارگ بم متحصن شود و علیه حکومت قاجار موضع بگیرد و پس از مدتی اقامت در ارگ بم در سال ۱۲۵۲ ق در کرمان سر به شورش برداشت و در زمانی بسیار کوتاه توانست در دو عرصه مذهب و سیاست وارد شود. (حسینی، ۱۳۲۹: ۸)
محمدشاه که این حرکت را بر ضد خود می پنداشت، تعدادی را برای سرکوب وی به کرمان فرستاد که پس از چهارده ماه محاصره در ارگ بم آقاخان محلاتی را وادار به تسلیم نمود. او را ابتدا به کرمان و سپس به تهران آوردند، مقارن این احوال به هنگام بازگشت محمد شاه از هرات، آقاخان در شاه عبدالعظیم متحصن گردید و سرانجام مورد عفو شاه واقع شد. (همان: ۲۰)
آقاخان پس از شکست در نخستین حرکت سیاسی و نظامی خود، به املاک خانوادگی اش در محلات بازگشت حدود دو سال ( ۱۲۵۲ الی ۱۲۵۴ ق) در آن حوالی ماند ۱۲۵۶ ق/ ۱۸۴۰ م محمدشاه به دلیجان، نزدیکی محلات سفر کرد. آقاخان به بهانه آشکار از رفتن به حضور شاه سر باز زد و با فرستادن قاصدی اجازه خواست همراه خانوادهاش برای سفر مکه ایران را ترک گوید، شاه پذیرفت. آقاخان ابتدا خانواده ی خود را از طریق عتبات از ایران خارج کرد. و سپس همراه جمعی از پیروان خود مهلت را از جنوب ایران و کرمان ترک گفت. (سپهر، ۱۳۷۷: ج ۲/۳۵۰) وی پس از بیرون آمدن از محلات، با کمک دبیر خود که در شبیه نگاری مهارت داشت، سندی مهر شده به مهر شاهی جعل کرد که به موجب آن حکومت کرمان به وی سپرده شده است. (وزیری، ۱۳۷۰: ۲/۳۸۸) او همراه این فرمان جعلی، مکتوبی از خود به حاکمان محلی نگاشت و آنان را به همراهی خواند. آقاخان صبح روز ۱۵ رجب ۱۲۵۶ ق ۱۲ سپتامبر ۱۸۴۰ م از حوالی یزد عازم کرمان گردید. غروب همان روز، بهمن میرزا بهاءالدوله حاکم یزد که نامه ی حاج میرزا آقاسی را مبنی بر جعلی بودن فرمان انتصاب آقاخان دریافت کرده بود، با دسته ای از سپاهیان خود به تعقیب وی پرداخت. (خورکوجی، ۱۳۶۳: ۳۰)
پس از برخوردی کوتاه، آقاخان راه قلعه ی کالمند در نزدیکی شهربابک را در پیش گرفت و با جنگ و گریز از کالمند به شهربابک به مراکز قدیمی پیروان خود گریخت. (حسینی، ۱۳۲۹: ۲۵۹) و قلعه گشوده شد. او به کمک انگلیسیها راه کرمان را در پیش گرفت (آدمیت، ۱۳۶۲: ۲۵۹) و از حاکم کرمان شکست خورد و از خراسان عازم قندهار افغانستان شد. و بساط امامت اسماعیلی از ایران برچیده شد.
شورش آقاخان گرچه نتیجه سوء سیاست حاج میرزا آقاسی بود، ولی شورش او به تجزیه جنوب شرقی ایران منجر شد، که نقش انگلیس در این امر قابل توجه است. آقاخان با سیاستهای انگلستان همسو بود، به محض اینکه آقاخان به رودخانه سند رسید دوباره از طرف انگلیسیها به خدمت گماشته شد، چون نقشه ی تسخیر هرات عملی نشده بود و موضوع انتزاع بلوچستان نیز مطرح بود، آقاخان خدمت شایان توجهی به دولت انگلیس کرد. به طوری که خود انگلیسیها به آن اذعان دارند. (همان: ۳۱۱) بدون شک علت اصلی حمایت انگلیس از آقاخان استفاده از او برای گذاشتن نخستین سنگ بنای کمربند حفاظتی هند بود آنان از سالها قبل از اجرای چنین نقشهایی را دنبال میکردند. (سپاهی، ۱۳۸۵: ۱۰۰)
فعالیت های آقاخان در خدمت به دولت انگلیس و آشوبهایی را که در مرزها، به خصوص در مرز بلوچستان به وقوع می پیوست، حاج میرزا آقاسی را واداشت تا طی نامه ای به دولت انگلیس اعتراض کند و تقاضای استرداد او را بنماید. (ساعی، ۱۳۲۹: ۲۴) اما انگلیس دست از حمایت او بر نداشت و تنها پس از آنکه مدارکی را دال بر فتنه انگیزی آقاخان در بلوچستان ارائه داد، او را در سال ۱۲۶۳ ه ق از بمبئی به کلکته کوچاندند. (سپاهی، ۱۳۸۵: ۸۱)
– فتنه ی سالار
الله یار خان آصف الدوله فرزند محمد خان بیگلربیگی به واسطه ی خدمات پدرش و دامادی شاه مفتخر شد و از طرفی یکی از خواهرانش نیز به عقد عباس میرزا درآمد؛ به این ترتیب آصف الدوله دایی محمد شاه قاجار شد. آصف الدوله پس از عبدالله خان امین الدوله به وزارت فتحعلی شاه رسید و در دوره ی دوم جنگهای ایران و روس شرکت جست، ولی به دلیل بی کفایتی و بی تدبیری از معرکه ی جنگ با روسها گریخت.
در زمان صدارت قائم مقام، آصف الدوله و پسرش محمد حسن خان سالار به حکومت خراسان فرستاده شدند. پس از مرگ قائم مقام، آصف الدوله به تهران آمد و منتظر صدارت شد. اما زمانی که حاج میرزا آقاسی به صدارت رسید و با اکراه به فرمان شاه به خراسان بازگشت، ولی کینه ی حاج میرزا آقاسی را همیشه به دل داشت. (جهانگیر میرزا، ۱۳۲۷: ۲۴۰)
در سال ۱۲۶۲ آصف الدوله از شاه تقاضا کرد که مقام تولیت آستان قدس را به او بدهد و پسرش حسن خوان سالار را به حکمرانی خراسان بگمارد. در این زمان سالار اصرار داشت که علنا بر ضد حکومت مرکزی قیام کند، ولی آصف الدوله عقیده داشت، باید با بهمن میرزا برادر محمد شاه والی آذربایجان متحد شده، که به کمک او محمد شاه را از سلطنت خلق کنند و زمام امور را در دست گیرند. سالار پیشنهاد پدرش را قبول نکرد. آن دو به تهران آمدند، در تهران با بی اعتنایی روبرو شدند و آصف الدوله به حالت تبعیض روانه عتبات عالیات گردید، سپس طی حکمی میرزا محمد خان بیگلربیگی، داماد شاه و برادر بزرگ حسن خان سالار را برای حکومت خراسان فرستاده شد،
اما او به تحریک برادرش محمد حسن خان سالار، علیه شاه سر به شورش برداشت. (سپهر، ۱۳۷۷: ج ۲/۱۷۲) و سرانجام شکست خورد و به دشت ترکمن پناه برد و بهمن میرزا نیز که در تهران اقامت داشت از ترس محمدشاه به سفارت روس پناهنده شد. (بینا، ۱۳۴۲: ۲/۸۸- ۸۹ ) فتنه ی سالار تا مدتها ادامه یافت تا سرانجام در جمادی الثانی ۱۲۶۵ قمری به درایت امیرکبیر غائله پایان یافت. انگلیسیها برای سرگرم کردن دولت ایران و منحرف ساختن آنان از مسئله ی هرات از این شورش پشتیبانی نمود.
– بحران هرات
آشفتگیهای بعد از مرگ فتحعلیشاه، قحطی، گرسنگی ناکارآمدی دولت مردان قاجاری، هرات را به یکی از بحرانی ترین مناطق ایران تبدیل کرده بود. علاوه بر این دخالت انگلستان در حکمرانی هرات زمینه ی ایجاد نخستین بحران مرزی را برای محمد شاه قاجار در دوران حکومتش را فراهم کرد.
شهر هرات از دیرباز بخشی از خاک ایران بوده و حکام آن نیز از طرف دولت مرکزی ایران منصوب میشدند.
سیاست انگلستان در قبال هرات این بود که این منطقه را به هر طریقی که شده از ایران جدا کند و به عنوان سدّ دفاعی هندوستان در مقابل تصرفات روسیه تزاری حفظ نماید. ( اسکندری، ۱۳۸۸: ۸۰) در حالی که حکومت ایران خود را ناگزیر می دید تا امنیت هرات را برقرار کند، زیرا کانون فساد و منشاء تحریک اُمرای محلی و عشایر خراسان بزرگ شده بود. اگرچه انگلیسیها در ابتدای دوره ی قاجار خواهان اقتدار ایران و به رسمیّت شناختن مالکیّت ایران بر هرات بودند تا در برابر دولت روس سدّ دفاعی برای حمله به نداشته باشند، زمانی که دولت ایران در جنگهای خود با روسیه ضعیف شد، انگلیس بر آن شد که با ایجاد دولتی جدید یک سنگر قوی دفاعی بین هند و روس و ایران به وجود آورد.
گرچه دولت ایران در طی سه مرحله ای که در دوران سلطنت فتحعلی شاه، محمد شاه ناصرالدین شاه بود تلاش های زیادی صورت داد که هرات را به آغوش ایران زمین بازگردانند، ولی انگلستان با تمام قدرت نظامی خود وارد عمل می شد و کفه ترازو را در جهت مطامع استعماری خود و به زیان ایران سنگین می نمود. (عضدالملک،۱۳۷۶: ۱۸۷)
انگلیس، دولت روسیه را عامل حمله ایران به هرات میدانست، در صدد برآمدند تا محمد شاه قاجار جوان را از این حرکت منصرف سازند و از طرف دیگر در تحکیم قوای افغانها کوشش نمودند. در پی این سیاست انگلیسیها، “کامران میرزا” و “فتح محمد خان” را همراه با هدایای نفیس به دربار فرستاد و اظهار اطاعت و سرسپردگی نمود. اما تقاضای کامران میرزا مورد موافقت تهران قرار نگرفت. چون شاه مصمم به تسخیر هرات بود. سرانجام در تاریخ 《یکشنبه نوزدهم ربیع الثانی سال ۱۲۵۳ هجری لشکرکشی به زمانی به هرات از تهران صادر شد》 (فرهاد میرزا، ۱۳۶۶: ۴۸۱). در ابتدا مأموران انگلیسی پوشش کردند که محمد شاه قاجار جوان را به هر ترتیبی که هست از قشون کشی به هرات منصرف نمایند و سعی کنند قضایا با مذاکرات دوستانه حل و فصل شود ولی کنت سیمونیچ وزیرمختار روس به پادشاه ایران توصیه کرد که تسخیر هرات که فعلاً با دوازده هزار نفر مرد جنگی امکان پذیر می باشد، به طور قطع بعدها با چندین برابر آینده ممکن المحصول نخواهد بود. ( هنت، ۱۳۵۷: ۶)
هنگامی که سپاه محمد شاه به سوی هرات حرکت کرد مک نیل سفیر کبیر انگلیس در ایران با سپاه او همراه شدند تا در فرصت مناسب از پیشروی سپاه ایران به سوی هرات جلوگیری کند اما طولی نکشید که به سبب دستگیری پیک سفارت بریتانیا که وظیفه ی ارسال اخبار اردوگاه ایران را به افسران بریتانیایی مستقر در هرات بر عهده داشت مناسبات محمدشاه با وی رو به تیرگی نهاد. (برومند، ۱۳۸۱: ۲۲۷)
در روز هفتم ماه شعبان ۱۲۵۳ ه ق سپاهیان محمد شاه در کنار 《قلعه غوریان》 اردو زده، در مقابل دشمن صف آرایی کردند و قلعه ی غوریان را فتح کردند، (جهانگیر میرزا، ۱۳۲۷: ۲۶۲) و حاکم آن شیر محمد خان تسلیم شد. پس از مدتی نیروهای ایران هرات را محاصره درآوردند. در هنگام محاصره هرات بین وزیر لشکر، شاه و حاج میرزا آقاسی اختلاف افتاد که محمدشاه با اصرار فراوان و پی در پی به سرداران سپاه دستور به تسخیر هرات می داد، حاج میرزا آقاسی محرمانه به یک یک آنها توصیه میکرد که فرمان شاه را نادیده انگارند و به هیچ کاری مبادرت نجویند. (محمود، ۱۳۵۳: ۲۶۲) اعمال حاجی میرزا از روی عدم بصیرت او در کار نظام و قشون کشی بود نه از روی خیانت.
محمد شاه برای اینکه کار محاصره را به اتمام برساند و برای حریف فائق آید، تصمیم گرفت شخصاً عملیات را اداره کند و دستور حمله نهایی را صادر کند، اما پیش از اینکه به این عمل اقدام کند مستر مک نیل، وزیر مختار انگلیس که در این هنگام در اردوی شاه بود، اجازه خواست که به داخل هرات برود و کامران میرزا را وادار به تسلیم کند. اما او کامران میرزا و یارمحمدخان را علیه ایران تحریک کرد و آنان را به تعمیر دیوارههای ویران شهر و مقاومت تشویق کرد و ده هزار تومان طلا به ایشان داد. وقتی این ماجرا به گوش شاه رسید. دستور داد مستر مک نیل از دستگاه بیرون برود. (سپهر، ۱۳۷۷: ج ۲/۶۷) مک نیل نیز شاه را تهدید به جنگ با بریتانیا نمود.
رفتار و کردار مستر مک نیل در هرات محمد شاه قاجار و حاج میرزا آقاسی را بر آن داشت که شخصی را به سفارت انگلستان فرستاده از اعمال او شکایت و تقاضای تعویض او را بنمایند. از این رو حسینخان مقدم (آجودان باشی) روانه اروپا کردند و اهداف دیگری که آجودان باشی دنبال میکرد برقراری دوستی با سایر دول اروپایی قدرتمند آن روز بود. این مأموریت انجام شد، اما وی نتوانست کاری از پیش ببرد.
لشکرکشی به هرات در سال ۱۲۵۳ ه ق با تهدید انگلستان مبنی بر قطع رابطه سیاسی با ایران پایان یافت (اتحادیه، ۱۳۸۰: ۸۳ تا ۱۰۵) و سپس اشغال جزیره خارک (گرمرودی، ۱۳۴۷: ۵۴۵) توسط انگلیسیها، محمدشاه را مجبور کرد بدون انعقاد قرارداد با کامران میرزا از محاصره ی هرات دست بردارد و به تهران بازگردد.
محمد شاه در محاصره ی هرات ناکام ماند و اقدام او در جنگ با یاغیان هرات در برابر دسایش انگلستان به جایی نرسید. در محاصره ی هرات شمار زیادی از سربازان و افسران ایران کشته شدند.
– بحران خلیج فارس
در زمان محمد شاه قاجار دولت بریتانیا برای جلوگیری از استیلای ایران بر هرات، ناوگان دریایی مجهزی به خلیج فارس فرستاد و خارک را اشغال کرد. انگلستان در این دوره در اندیشه نفوذ در مناطق جنوبی ایران برای محافظت از هند بود.
با لشکرکشی محمد شاه قاجار به سوی هرات و عدم موافقت مقامات ایران با خواسته های دولت انگلیس، حکومت بمبئی طبق دستور حکومت هند، ناوگانی مرکّب از پنج کشتی جنگی و یک واحد پیاده نظام متشکّل از پانصد نفر سپاهی هندی را در ربیع الاول ۱۲۵۴ ق/ ژوئن ۱۸۳۸ م به خلیج فارس فرستاد و این نیروها جزیره خارک را اشغال کردند. (تیموری، ۱ق۸۱: ۱۴۸) همچنین لندن از دولت خواست که حاکم فارس و بوشهر را توبیخ کند و این اقدام را شرط برقراری روابط و خروج از جزیره خارک عنوان کرده بود. دولت ایران به خواسته های انگلیس عمل کرد اما نیروهای بریتانیا پس از ورود دوباره ی مک نیل به ایران، همچنان در جزیره خارک باقی ماندند و زیر نظر نماینده ی بریتانیا در بوشهر به فعالیّت ادامه دادند. (رضویان، ۱۳۸۷: ۵۷)
– حادثه مُحمره، (خرمشهر)
در سال ۱۲۵۳ ق زمانی که محمد شاه قاجار مشغول محاصره هرات بود، دولت عثمانی، علی رضا پاشا وزیر بغداد را علیه دولت ایران به انگیخت تا خرمشهر را تسخیر کند. چون تسهیلاتی که دولت ایران برای بازرگانان و مسافرانی که از بندر خرمشهر ایاب و ذهاب می کردند، درنظر گرفته بود، موجب شد از عایدات بندر بصره کاسته شود. حاکم شهر و اهالی بندر تا حدی که میتوانستند به مقابله پرداختند، ولی در مقابل دولت عثمانی تاب مقاومت نیاورده، تلفات زیادی دادند و بلاخره لشکریان دولت عثمانی بندر خرمشهر را اشغال نمودند و به قتل و غارت پرداختند. (بینا، ۱۳۴۲: ۲/۷۴)
محمد شاه در هرات از این موضوع اطلاعات حاصل نمود، به میرزا جعفر خان مشیرالدوله که در این موقع سفیر کبیر ایران در اسلامبول بود، دستور داد، با صدر اعظم و وزیر خارجه آن دولت وارد مذاکره شده، گوشزد نماید که اگر چنان چه قضایای خرمشهر از دولت عثمانی جبران نشود و خسارت وارده تامین نگردد منجر به قطع رابطه با آن دولت خواهد شد. در جواب اعتراض دولت ایران به اُمنای دولت عثمانی ادعا کردند که خرمشهر خاک دولت عثمانی است و دولت عثمانی به قصد تنبیه اتباع خود اقدام به این عمل نموده است.
در این زمان سلطان محمود عثمانی درگذشت و سپاه عثمانی در جنگ با ابراهیم پاشای مصری شکست خورده بود، مشیرالدوله اغتنام فرصت کرده با اعتراض به عمل عثمانی باب عالی را ترک و تهدید نمود. دولت عثمانی در مقابل این تهدید نماینده ای را به ایران فرستاد، معادل سیصد هزار تومان خسارت این حمله را مسترد کرد. ولی حاجی میرزا آقاسی پنج کرور تومان به عنوان خسارت خواستار شد و نماینده برگشت و کار خرمشهر به تاخیر افتاد تا وقتی که میرزا تقی خان وزیر نظام مامور به سفر ارزنه الروم گشت. (سپهر، ۱۳۴۲: ۲/۲۵۴)
وقتی درگیری ایران با عثمانی قطع شد دولت عثمانی از دولتهای انگلیس و روسیه خواست با میانجیگری بین ایران و عثمانی مانع این درگیری شوند و با سفرای دول ایران و عثمانی در شهر ارزنه الروم مجلس مذاکره برقرار کنند. (هدایت، ۱۳۸۰: ۱۰/۲۹۷) بعد از مدتی سفراو وزرای خارجه تصمیم گرفتند تا بین دولت های ایران عثمانی صلح برقرار کنند؛ بر این اساس چهار نفر وکیل تعیین شدند تا رضایت دولت ایران را جلب کنند. برای این منظور حاج میرزا ی آقاسی، میرزا جعفر خان مشیرالدوله را که از سفارت استانبول بازگشته بود مأمور کرد تا به اتفاق سایر وکلا در ارزنه الروم توقف کند؛ اما وقتی میرزا جعفر خان به تبریز رسید بیمار شد و در بستر افتاد. پس حاج میرزای آقاسی از میرزا تقی خان فراهانی که وزیر نظام بود، خواست تا از تبریز به جای مشیرالدوله به ارزنه الروم برود. میرزا تقی با دویست نفر از بزرگان با ارزنه الروم رفت. (اعتماد السلطنه، ۱۳۶۷: ۳/۱۶۷۲)
تقی خان فراهانی، وزیر نظام در اوایل سال ۱۲۶۰ ه ق به حکم دولت ایران مذاکرات خود را در ارزنه الروم آغاز کرد. وزیر نظام تا سال ۱۲۶۳ه ق در ارزنه الروم ماند. در آن مدت اتفاقات بسیاری برای میرزاتقی خان امیرکبیر افتاد و نزدیک بود که در شورش اهالی که علیه شیعیان تحریک شده بودند کشته شود. سرانجام با تلاش این مرد بزرگ عهدنامه ی ارزنه الروم در شانزدهم جمادی الثانی ۱۲۶۳ ه ق. بین سلطان عبدالحمید، میرزا تقی خان و انور افندی در نخ ماده منعقد شد و مرزهای غربی ایران با دولت عثمانی به ثبات و آرامش رسید. (جهانگیر میرزا، ۱۳۲۷: ۲۸۸)
– فتنه ی باب
سید علی محمد شیرازی مشهور به باب فرزند میرزا رضای بزاز شیرازی در اول محرم ۱۲۳۵ ه ق. در شهر شیراز متولد شد ) .ریاضی هروی، ۱۳۷۲: ۱۴) پدرش بزاز و عموهایش در کار تجارت بودند. او نیز مدت پنج سال در جوانی در بوشهر مشغول تجارت بود .(اعتمادالسلطنه، ۱۳۲۴: ۴۵۵(
وی در کودکی به مکتب فردی به نام 《شیخ عابد》 رفت و خواندن و نوشتن را نزد وی آموخت و چون 《شیخ عابد》 از شاگردان 《شیخ احمد احسائی》 و 《سید کاظم رشتی》 بود، 《علی محمد》 از همان دوران با آراء و عقاید شیخیه آشنا شد.
سید علی محمد شیرازی به سال ۱۲۵۰ ق در پانزده سالگی همراه با دایی خود برای تجارت راهی بوشهر شد و پنج سال در این شهر ماند، سپس در سال ۱۲۵۴ ق زمانی که نوزده سال داشت به کربلا مسافرت کرد و در درس 《سید کاظم رشتی》 حاضر شد و در جرگه ی شاگردان سید کاظم رشتی درآمد و مدت یک سال در خدمت 《سید کاظم رشتی 》 بود و به ریاضت و چله نشینی و اعتکاف پرداخت.
سید علیمحمد در سال ۱۲۵۷ ق پس از سه سال اقامت در کربلا به شیراز مراجعت کرد و پس از فوت سید کاظم رشتی در سال ۱۲۵۹ ق بین دو تن از شاگردان او در باب جانشینی و ریاست فرقه شیخیه یعنی مقام شیعه کامل رقابت پیدا شد. (ریاضی هروی،۱۳۷۲: ۱۴)
در جانشینی سید کاظم رشتی، دو نفر ادعای این مقام را کردند، یکی محمد کریم خان کرمانی که رئیس کل شیخیه متأخرین گردید و دیگری سید علی محمد شیرازی که وی به جهان را به جای عنوان شیعه ی کامل عنوان 《رکن رابع 》را برگزید و خود را باب خواند. و منظور سید علیمحمد از اختیار کلمه ی باب این بود که او در زمان غیبت وسیله ی ارتباط مردم با امام غایب است. این ادعای را سید محمد علی محمد هزارمین سال غیبت امام دوازدهم نمود. (سرنا، ۱۳۶۲: ۳۴) طولی نکشید که سید علی ادعا کرد که وی همان قائم موعود مهدی منتظر و امام ثانی عشر است و لقب باب را به یکی از پیروان خود 《ملاحسین بشرویه》 داد. (اعتضاد السلطنه، ۱۳۶۳: ۳۳) عمده گروندگان به باب از شیخیه و شاگردان سید کاظم رشتی بودند.
در سال ۱۲۶۰ ق سید علی محمد باب در بوشهر دستگیر و در شیراز محاکمه شد. او در نزد علما به عجز و ناتوانی خود اذعان نمود و ادعای خود را انکار کرد و استقبال نمود و تا مدتها در شیراز در گوشه انزوا بسر برد. (آدمیت، ۱۳۶۲: ۱۹۸) علی محمد باب در شوال ۱۲۶۱ ق بیمار و از شیراز فرار کرد و به اصفهان رفت. و عده ای از مردم را هواخواه خود کرد. پس از مدتی حاجی میرزا آقاسی به حبس باب در قصبه ی کلین پرداخت. (افراسیابی، بی تا، ۱۷۵ تا ۱۸۹) و سپس به قلعه چهریق[۱] تبعید کرد.
پس از مرگ محمدشاه کار بابی ها رونق گرفت. امیرکبیر تقاضای اعدام باب را جهت سرکوبی فتنههای داخلی کرد. در زمان میرزا تقی خان امیرکبیر در نقاط مختلف ایران فتنه ی بابی ها شدت گرفت. و باب در روز دوشنبه ۲۷ ماه شعبان ۱۲۶۶ ق اعدام شد.
دولتهای روس و انگلیس علی رغم تمام رقابتی که با یکدیگر داشتند بر حمایت از بابیه موضع مشترکی را اتخاذ کردند. البته باب در شرایطی ادعا نمود که مردم علاوه بر فقر اقتصادی در فقر فرهنگی و علمی غوطه ور بودند به سادگی دعوت هر منجی دروغین را می پذیرفتند تا التیامبخش دردشان شود. (ناطق، ۱۳۵۸: ۶۴)
– مرگ محمد شاه قاجار
محمد شاه در روز ششم ماه شوال ۱۲۶۴ ق چهارم سپتامبر ۱۸۴۸ در اثر بیماری طولانی مدت نقرس، در سن ۴۱ سالگی، پس از چهارده سال سلطنت در گذشت. با نزدیک شدن مرگ شاه حاج میرزا آغاسی دیگر رفت و آمد به کاخ را موافق مصلحت ندید، زیرا تنها پشتوانه ی بزرگ او در حال مرگ بود و وی در میان دربار و بزرگان دشمنان زیادی داشت. او ابتدا عده ای سپاه در تهران دور خود جمع نمود، اما عاقبت چنین دید کاری از پیش نمی برد، با دادن تمام اموال خود محمدشاه جان خود را آزاد کرد از ترس به حضرت عبدالعظیم پناه برد و در آنجا بست نشست. (شیبانی، ۱۳۵۸: ۷۹) امیر کبیر پس از جلوس ناصرالدین شاه به تخت سلطنت، موجبات خروج آبرومندانه او را از ایران را فراهم ساخت و حاجی به عتبات عالیات رفت و یک سال بعد در رمضان ۱۲۶۵ ق/ ۱۸۴۸ م درگذشت.
۵-۵ . سیاست مذهبی محمد شاه
محمد شاه قاجار بر خلاف اسلاف خود، به تشویق حاج میرزا آقاسی و همسر صوفی منشش خدیجه تجریشی (معروف به جیران) مادر عباس میرزا – به تصوف روی آورد و از علمای اخباری و اصولی دوری گزید، و به علما اجازه ی دخالت در کارهای دولتی را نداد، در نتیجه نفوذ و اعتبار علمای دین در پایتخت بسیار کم شد. در نتیجه ائتلاف علما و حاکمیت از بین رفت، این کارها موجب شد علما، شاه و صدراعظمش را غاصب بدانند. محمد شاه قاجار با توصیه صدراعظم بقاع شیخ فرید الدین عطار و شیخ محمد شبستری و مزارات دیگر صوفیه را در کرمان و نایین و بسطام مرمت نمود و صوفیان را وارد مناصب دولتی نمود و به آنان مسئولیتهای مختلف داد و نیز خواست جلوی قدرت اقتصادی علما را بگیرد و حتی زمین های حاج ملا محمد تقی برقانی مشهور به شهید ثالث را گرفت و در عوض قم را به تیول میرزا نصرالله اردبیلی، صدرالممالک داد، در ایام ولیعهدی عباس میرزا، معلمی محمد میرزا را به عهده داشت، میرزا آقاسی توانست این منصب را از او برباید. (اشرفی،۱۳۸۶: ۶۰) او متعلق به قطب حسین علی شاه و مجذوب علی شاه بود. (صدرالممالک اردبیلی،۱۳۵۲: ۵-۳) علاوه بر آن محمدشاه برای تضعیف علما، محاکمه عرف را توسعه داد و تا می توانست از بست نشستن در خانه علما جلوگیری کرد.
صدراعظم های محمد شاه
میرزا ابوالقاسم قائم مقام فراهانی
خاندان قائم مقام، از خاندانهای معروف و بزرگ اهل علم و ادب بوده و سالها مشغول خدمتگزاری سلاطین صفویه و زندیه بودند. میرزا محمد حسین فراهانی پسر میرزا عیسی فرزند میرزا ابوالفتح از سادات حسینی قریه هزاوه فراهان بود. میرزا محمدحسین که مردی لایق و درستکار بود در زمان کریم خان زند (۱۱۶۳-۱۱۹۳ ه ق) وارد خدمات دیوانی شد. پس از انقراض دودمان زند آقا محمد خان قاجار، میرزا محمد حسین فراهانی را به تهران احضار و به او پیشنهاد وزارت کرد، میرزا محمدحسین سالخوردگی از قبول آن امتناع ورزید. اما برادرزادهاش میرزا بزرگ را در دربار قاجاریه گذارد و خود به عتبات عالیات رفت.در آن روزها حاج میرزا ابراهیم کلانتر ( اعتماد الدوله) مقام صدارت داشت و میرزا بزرگ به سمت محرر یا منشی او منصوب گردید. (عضد الدوله، ۱۳۵۵: ۹۶)
میرزا عیسی معروف به میرزا بزرگ و ملقب به قائم مقام اول، پسر میرزا محمدحسن و برادرزاده میرزا محمد حسین فراهانی بود. میرزا بزرگ در خردسالی پدرش را از دست داد و در نتیجه، تحت سرپرستی عمویش میرزا محمدحسین، تربیت و بزرگ شد. میرزا محمدحسین تنها دخترش را به ازدواج در آورد. میرزا ابوالقاسم قائم مقام دوم، پسر میرزا بزرگ از دختر میرزا محمد حسین فراهانی بود. میرزا بزرگ قائم مقام دوران جوانی را زیر نظر امام و پدرزن خود، گذراند و به دربار لطفعلی خان زند رفت و آمد داشت و در کارهای حکومتی به میرزا محمدحسین وزیر کمک میکرد.
میرزا بزرگ در سال ۱۲۳۳ ه ق ۱۷۹۹ م از طرف فتحعلی شاه به مقام وزارت و پیشکاری یا للگی عباس میرزا بیگلربیگی (والی) آذربایجان که بیش از ده سال از سنش نمی گذشت منصوب شد. میرزا بزرگ در سال ۱۲۱۸ ه ق لقب 《قائممقام 》گرفت. اعطای این عنوان به وزیر ولیعهد به این معنی بود که، همچنان که ولیعهد جانشین پادشاه است، وزیر جانشین صدراعظم تلقی میشود. میرزا بزرگ تا سال ۱۲۲۵ ه ق وزارت و پیشکاری ولیعهد را همچنان بر عهده داشت. و در این سال وزارت ولیعهد را به پسر بزرگ خود میرزا حسن واگذار کرد، و چون میرزا حسن در سال بعد درگذشت، مقام او به پسر بعدی یعنی ابوالقاسم داده شد. (بامداد، ۱۳۷۱: ۲/۵۱۲) در سال ۱۲۳۷ ه ق میرزا بزرگ درگذشت همه مناصب پدر به پسر که حدود سی و چهار سال از سنش میگذشت، واگذار شد. در سال بعد (۱۲۳۸ ه ق) طبق فرمانی از طرف فتحعلی شاه قاجار منصب 《قائم مقامی دیوان اعلی》 به او داده شد. (اعتمادالسلطنه، ۱۳۴۹: ۱۱۹)
میرزا ابوالقاسم قائم مقام در سال ۱۱۹۳ یعنی در همان سالی که کریم خان زند درگذشت، در 《هزاوه 》 فراهان اراک، تولد یافت. قائم مقام تا سال ۱۲۲۶ ق در تهران به خدمات دیوانی اشتغال داشت و در این سال، به دستور پدر به تبریز احضار شد. او در این ایام، حدود سی وسه سال داشت و در سال ۱۲۳۸ ه ق نیز از طبق فرمانی از طرف فتحعلی شاه قاجار منصب 《قائم مقامی دیوان اعلی》 به او داده شد. (همان) و او را ابتدا 《سید الوزرا 》 می گفتند یک سال بعد یعنی در ربیع الاول سال ۱۲۳۸ ه ق عنوان قائم مقامی رسماً به وی داده شد.
یک سال پس از اطلاق عنوان قائم مقامی و میرزا ابوالقاسم، فتحعلی شاه وی را به تهران احضار کرد، به علت شکایت عباس میرزا از عملکرد قائم مقام و بدگویی و نفاق افکنی، حسودان، او را از خدمات دیوانی معذول ساختند. (۱۲۳۹ ه ق). برکناری قائم مقام دو سال به طول انجامید. در غیاب او، امور دستگاه نایب السلطنه سخت آشفته شد. به همین خاطر قائم مقام را از انزوا بیرون آوردند و منزلت و مناصب پیشین او را به وی دادند. (قائم مقامی، بی تا: ۲۳)
بازگشت قائم مقام به مناصب قبلی خود، مصادف با ایامی بود که مقدمات جنگ های دوره دوم بین ایران و روسیه فراهم میشد. عباس میرزا و قائم مقام با شروع جنگ جدید مخالف بودند. و دست زدن به این جنگ را عمل بیهوده می دانستند. آنان می خواستند جلوی تحریکات و انگیزه هایی را که باعث بروز جنگ می شود بگیرند. زیرا معتقد بودند، قشون ایران آماده جنگ با روسیه نبوده و قدرت نظامی روسیه درقفقاز قابل مقایسه با ایران نبود، فتحعلی شاه وقتی علت مخالفت را پرسید قائم مقام گفت: اعلیحضرت چه مبلغ مالیات می گیرند؟ شاه جواب داد: قریب شش کرور، قائم مقام می پرسد: دولت روس چه مبلغ مالیات می گیرد؟ شاه می گوید: می شنوم ششصد کرور، قائم مقام میگوید: به قانون حساب کسی که ۶ کرور مالیات می گیرد، با کسی که ۶۰۰ کرور عایدات دارد، از جنگ در نمی آید. (قائم مقام، ۱۳۸۶: مقدمه ۲۴) این اظهار عقیده، مخالف میل شاه واقع شد و دشمنان فرصت یافته او را به دوستی با روسیه متهم کرده، معزولش ساختند و چون مصمم به جنگ با روسیه بودند،صلاح ندیدند او در آذربایجان بماند، از این رو، او را به مشهد مقدس، تبعید نمودند. (همان) انگلیسی ها خواهان برافروختن دوباره جنگ ایران و روس بودند. (ناطق، ۱۳۵۸: ۶۴) وقتی جنگ در گرفت، دولت انگلیس علی رغم قراردادهایی کا با ایران داشت، هیچ کمکی به ایران نکرد.
دور دوم جنگهای ایران و روسیه دو سال طول کشید و عباس میرزا به فرماندهی کل سپاه ایران انتخاب شد. مرحله اول جنگ، چون روس ها در حقیقت غافلگیر شدند و مهیای جنگ نبودند، سپاهیان ایران به یاری مسلمین ولایات از دست رفته، به فتوحات سریعی توفیق یافتند. لشکریان ایران به سهولت عموم اراضی از دست رفته را به دست آوردند. ولی سپاهیان روسی با کمک نیروهای امدادی، پس از مدتی توانستند بر سپاهیان ایران پیروز شوند و شهرهای دربند و گنجه به دست روسها افتاد. روس ها تمام نواحی سابق را در سواحل بحر خزر تصرف کردند و تا طالش و مرقان پیش آمدند. سپس گنجه و تبریز به دست روسها افتاد.
عباس میرزا تقاضای صلح کرد. شرایط پاسکیویچ سردار روس برای مصالحه سخت بود. برای مذاکرات صلح با وجود قائم مقام نیازمند شدند. فتحعلی شاه، فرخ خان پیش خدمت خاص خود را به عذرخواهی از قائم مقام و تقاضای اغماض از گذشته به مشهد فرستاد. و او را استمالت نموده، به تهران بردند. فتحعلی شاه بعد از شور با قائم مقام وکالت نامهای با اختیارات تام در عقد صلح با دولت روس به نام نایب السلطنه نوشته، به دست قائم مقام داد و او را روانه آذربایجان نمود. (سپهر، ۱۳۷۷: ج ۱/۲۳۰-۲۲۸) قائم مقام، عباس میرزا را که در کوههای اطراف قریه ترکمنچای به سر میبرد ملاقات کرد. و از او برای مذاکره با سردار روس، اختیارات تام گرفت و عازم تبریز شد. (نفیسی، ۱۳۸۳: ۱۴۶/۲) و پس از مذاکرات طولانی عهد نامه ترکمانچای به خط قائم مقام نوشته شد.
با مرگ فتحعلی شاه، محمد میرزا به کمک میرزا ابوالقاسم قائم مقام به پادشاهی رسید و شاه قاجار نیز به پاس خدمات او و به توصیه پدر مرحومش او را به صدارت رساند.
حاج میرزا آقاسی
حاج میرزا عباس آقاسی پسر میرزا مسلم از طایفه بیات ایروان بود و در سال ۱۱۹۸ ه ق به دنیا آمد. جوانی را در عتبات گذراند و در نزد ملا عبدالصمد همدانی ملقب به فخرالدین به تلمذ پرداخت و سپس دختر او را به زنی گرفت. ملا عبدالصمد در حمله وهابی ها به کربلا کشته شد و آقاسی به همدان و سپس به تبریز وارد شد. و در تبریز زمین و آب دست و پا کرد. آقاسی به پیشنهاد حاکم خوی معلمی فرزندان عباس میرزا را عهده دار شد و در محمد میرزا نفوذ فوقالعادهای گذاشت تا حدی که او را از اولیا الله می دانست.
او پس از قتل قائم مقام به صدارت رسید، چند سال پس از صدارت با عزت نساء خانم، دختر فتحعلی شاه پادشاه و عمه محمدشاه ازدواج کرد. آقاسی در مدت صدر اعظمی اش در دولت محمد شاه قاجار که ۱۴ سال به طول انجامید دوران پرفراز و نشیبی را طی کرد، مورخان نظرات متفاوتی درباره او دارند. در مورد حاج میرزا آقاسی چند گونه قضاوت وجود دارد، برخی پژوهشگران او را فردی سالوس، ریا کار و مضحک دانسته که دل در گرو قنات و توپ داده و تمام سرمایه کشور را صرف هزینه این دو امر کرده است.
برخی او را فردی فکور، آزاد اندیش، اهل تسامح و مدارا دانسته که هم و غم وی عمران و آبادی و حفظ استقلال و تمامیت ارضی ایران بود. او نظارت بیشتری به اداره امور توسط حکام ایالات پرداخت و با مصادره اموال شاهزادگان، اراضی آن را بین روستاییان تقسیم نمود. (ناطق، ۱۳۵۸: ۳۳-۳۱)
از نقاط قوت آقاسی میتوان به همتش در تقویت کشاورزی اشاره نمود به طوری که بیش از ۱۴۰۰ قریه را در ایران احداث یا احیا کرد و همه ی آنها را به دولت بخشید و نیز همّت آقاسی در تجهیز و تقویت نیروی نظامی قابل تحسین است[۲]. چرا که وی با این کار تلاش نمود دشمنان ایران را بر سر جای خود بنشاند. اهتمام او به جلوگیری از خونریزی نابجا از دیگر محاسن آقاسی شمرده میشود. علاوه بر این وی را ادیبی شاعر دانستهاند که اشعار و تالیفاتی در زمینه ی سیاست، اعتقادات و عرفان از خود به جای گذاشته است.
رابطه محمدشاه و حاجی میرزا آقاسی بعد از صدارت، جنبهء شاگرد و معلمی را از دست داده و به مرحلهء مرید و مرادی رسیده بود، حاجی ذهن خرافی محمد شاه قاجار را تسخیر کرده بود، کراماتی که به او نسبت می دادند موجب شده بود، شاه مطیع محض او شود. شاه از درد پا شدیداً در عذاب بود. وقتی حاجی کاری برای پای علیلش نکرد، شاه چنین تلقین میکرد که حاجی نمیخواهد پایم خوب شود تا اینکه در بهشت بهتر از آن بهره بگیرم. (اعتماد السلطنه، ۱۳۴۹: ۱۸۸)
حاجی آقاسی در طول مدت صدارت مالک و صاحب و اجاره دار عدهای کثیری از رقبات و استحداثات شد و در آبادانی آنها مستمرا جهد کرد و پیش از مرگ محمد شاه قاجار جمیع املاک و عمارات که تعداد آنها را صاحب ناسخ التواریخ بالغ بر یک هزار و چهارصد و سی و یک قریه ودیه و مزرعه در شمار نوشته است به پادشاه ایران و مصالحه شرعی کرد و از شر نگهبانانی آنها آسوده گشت و پس از چندی به سوی عراق عرب رفت. (افشار، ۱۳۴۳: شماره ۱۹۳)
[۱] .قلعه ای است از دهستان چهریق از توابع شهرستان خوی
[۲] . در این زمینه به دستور آقاسی رساله ای به نام (صواعق النظام) در ترکیب توپ و خمپاره توسط محمد رضا مهندس توپچی تبریزی نگاشته شده است.
منبع:
- تاریخ تحولات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و مذهبی ایران از آغاز دوره ی قاجار تا انقلاب مشروطیت، دکتر سید حسن قریشی
- تهیه الکترونیکی: سایت تاریخ ما، اِنی کاظمی
اگریک مرددرقوم قجربوده همان اغاممدخان خواجه بودوبس،والابقیه به لعنت خداهم نمی ارزیدند،وعرضه وتوانایی اداره یک روستاروهم نداشتن چه برسه به کشورپهناوری مثه ایران.متاسفانه این دودمان باستثنااون خواجه فقط مسبب بدبختی وازدست رفتن اب وخاک ایران بودندوبس
سلام. متنتان چنان پر از اشتباهات تایپی و املایی است که در بعضی سطرها کلاً قابل خواندن نیست. خواندنش آنقدر حالگیر و اعصاب خرد کن بود که ناچار از خیر تا آخر خواندنش گذشتم. دوست عزیز برای خوانندهتان، رسانهتان و البته خودتان ارزش و احترام بیشتری قائل شوید.
در پایین صفحه، درباره خودتان نوشتهاید: «همواره این امید را داشتهام که بتوانم یک گام مثبت در راستای بهبود وضعیت فرهنگی کشورم، همچنین بهبود حافظه تاریخی مردم کشورم بردارم» این خیلی خوب است اما قبل از آن لازم است که «یک گام مثبت در راستای بهبود کار خودتان و تدوین، ویرایش، اجرا و انتشار درست آن بردارید».
پیروز باشید.
سلام. متنتان چنان پر از اشتباهات تایپی و املایی است که در بعضی سطرها به راحتی قابل خواندن نیست. خواندنش آنقدر حالگیر و اعصاب خرد کن بود که ناچار از خیر تا آخر خواندنش گذشتم. دوست عزیز برای خوانندهتان، رسانهتان و البته خودتان ارزش و احترام بیشتری قائل شوید.
در پایین صفحه، درباره خودتان نوشتهاید: «همواره این امید را داشتهام که بتوانم یک گام مثبت در راستای بهبود وضعیت فرهنگی کشورم، همچنین بهبود حافظه تاریخی مردم کشورم بردارم» این خیلی خوب است اما قبل از آن لازم است که «یک گام مثبت در راستای بهبود کار خودتان و تدوین، ویرایش، اجرا و انتشار درست آن بردارید».
پیروز باشید.