حسن صدر حاج سیدجوادی درباره راز مرگ تختی معتقد است، علیرغم شایعههای بسیاری که در مورد قتل تختی به وسیله ساواک در افواه جریان داشته، واقعیاتی مبنی بر تأیید خودکشی او وجود داشته است. واقعیتی که او بدان استناد میکند.
روزنامه سازندگی نوشت: حسن صدر حاجسیدجوادی کسی که عمر در راه روزنامه نگاری گذاشت و با دکترای ادبیات فارسی استاد دانشگاه تهران بود، از پدر نسب به مبارزان مشروطه میبرد. خاطرات کسانی، چون حاج سیدجوادی که سالها در عرصه فرهنگ و سیاست حضوری فارغ از منصب و مقام داشته اند و همواره با دغدغه فرهنگ و آگاهی بخشی زیسته اند برای درک مختصات فرهنگی، اجتماعی و سیاسی تاریخ دور و نزدیک ما اهمیتی بسیار دارد.
حاج سیدجوادی که در خانوادهای با سابقه فعالیتهای فرهنگی و اجتماعی بالیده است در کتاب «خاطرهها و رویدادها» با زبان فرهنگی مردی دغدغهمند نه تنها خاطرات خود که فضای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی روزگار خود را روایت میکند. اطلاعات جذاب و ریزه کاریهای خواندنی از چندوچون فعالیت یکی از پرسابقه ترین، قدیمیترین و مهمترین روزنامههای ایران، اطلاعات، که سالها در آن قلم زده و در بخشهای مختلف آن دبیر و سردبیر و مدیر بوده است، به دست میدهد.
حضور حاج سیدجوادی در وزارت فرهنگ نیز اطلاعات مفیدی از سازوکار فعالیتهای سازمانی و فرهنگی آن روزگار به دست میدهد به ویژه آنکه آزاداندیشی و روحیه آزادگی او در مواجهه با اهالی قدرت و سیاست و در مقابل مداخلات سیاسیون و ساواک در رسالت آگاهی بخشی او برای هر اهل فرهنگ و رسانهای میتواند درس آموز باشد.
نخستین تلاشهای روزنامه نگارانه
حاج سیدجوادی در نقل خاطرات از کودکی خود آغاز کرده و به سرعت میگذرد و از نخستین مواجهه های خود با دنیای روزنامه نگاری میگوید زمانی که با خواندن خبری در روزنامه مبنی بر امکان
چاپ روزنامه بدون مجوز تصمیم به انتشار روزنامه هفتگی «صدای قزوین» میگیرد.
روزنامهای که از پایان امتحانات نهم تا پایان تحصیلات دبیرستان او انتشار مییابد. او که پس از واقعه آذربایجان و انعکاس اعمال و رفتار گردانندگان فرقه دموکرات آذربایجان و اطرافیان پیشه وری، در بیزاری عمومی نسبت به
شوروی و حزب توده همراه بوده و به اندیشههای ملی گرایش داشته است، در تهران به نیروی سوم میپیوندد و در نشریه نیروی سوم قلم میزند. روایتی که از کودتای ۲۸ مرداد در این دوران به دست میدهد، خواندنی است:
«شب ۲۸ مرداد، حدود ساعت ۶ بعدازظهر من در باشگاه حزب، دفتر روزنامهی نیروی سوم بودم. تلفن زنگ زد، از دفتر رئیس شهربانی بود… گویا تیمسار صفاری بود که به ادب و نزاکت شهرت داشت… گفت: من دستور نخست وزیر را ابلاغ میکنم. ایشان فرمودند: به آقای ملکی بگویید: اعضای حزب خودتان را که هم اکنون در خیابانها مشغول تظاهر هستند جمع کنید. گروهی اخلالگر مأمور اجرای نقشههای شومی هستند. باید با آنها برخورد شود…
فردای آن روز… حدود ساعت ۱۰ صبح به من اطلاع دادند که عدهای اراذل و اوباش به طرف حزب میآیند. بلافاصله کلاس را تعطیل کرده به اتفاق رفقا باشگاه حزب را
ترک کردیم. فرصت کافی برای فرار نداشتیم، ناچار به خانهی همسایهها پناه بردیم. من همراه دو سه تن از دوستان نظاره گر غارت و چپاول باشگاه و دفتر حزب بودم… اینها همان افراد ملتی بودند که به قول آقای اردشیر زاهدی علیه حکومت دیکتاتوری
مصدق قیام کرده بودند!
گروه نمادین دیگری از مردم که علیه حکومت مصدق قیام کرده بودند، در یک کامیون روباز احساسات ملی را به نمایش میگذاشتند! خانم ملکه اعتضادی و چندتن از همراهان او که بخش قابل توجهی از زنان نجیب و عفیف پایتخت را نمایندگی میکردند، ضمن تکرار شعار جاوید شاه، مصدق را به باد فحش و دشنام گرفته بودند.»
او که خود تمایلات ملی گرایانه داشت، روز پیش از کودتا در سرمقاله نیروی سوم با عنوان؛ «شاه هنگامی که فرار کرد تابوت سلطنت را هم با خود برد» نوشت: «امروز هم در ایران ترحم به دربار و سلطنت معنی ندارد. برای اصلاح وضع اقتصادی و اجتماعی کشور رژیم سلطنتی باید جای خود را به جمهوری بدهد…» سرمقالهای که اگر همراهی سرگردی مصدقی نبود میتوانست حکم اعدام او را در پی داشته باشد.
راز مرگ تختی
حضور حاج سیدجوادی در عرصه روزنامه نگاری و فرهنگ او را با چهرههای نامی فرهنگ، ادب و ورزش محشور کرده و به روایت او از بسیاری رویدادها اعتبار و اهمیتی بسیار میدهد.
ازجمله چهرههای ورزشی ملی که نویسنده از نزدیک میشناخته، تختی بوده است. او با روایت کوتاهی از آشنایی اش با تختی به بازیهای المپیک رم اشاره میکند که در حق تختی نادآوری شده و مدال طلای او را نقره کرده اند و در مورد ناامیدی و شکستهای او مینویسد:
«در سالهای بعد چند بار طعم تلخ شکست را چشید، تا بالاخره وقتی در زیر فشارهای سخت نامرادیها و شکستهای دیگر زندگی قرار گرفت به حیات پرافتخار خود پایان داد؛ زیرا قهرمان جهان هرگز تحمل نگاههای ترحم انگیز دوستان و دیگران را نداشت.»
او در ادامه با اشاره به خبر مرگ تختی که «حتی در آن فضای نامساعد خفقان، طوفانی برپا کرد» معتقد است علیرغم شایعههای بسیاری که در مورد قتل تختی به وسیله ساواک در افواه جریان داشته، واقعیاتی مبنی بر تأیید خودکشی او وجود داشته است. واقعیتی که او بدان استناد میکند، به نقل از دفتریار دفترخانه تهران، علی اصغر شکروی است که خبر از حضور تختی در دفترخانه برای انتقال خانه مسکونی به مادر و خواهرش هفتهای پیش از مرگش میدهد. هرچند این روایت در روزنامه اطلاعات منتشر شده برای مردم عادی باورپذیر نبوده و بر این گمان بوده اند که روایت دفتریار برای تبرئه ساواک از اتهام قتل طراحی شده بوده است.
حاج سیدجوادی به مقالهای اشاره میکند که در شماره ۵۴ مجله فیلم و سینما در آذر ۱۳۷۸ در مورد مرگ تختی نوشته است. «این واقعیت را نمیتوان انکار کرد که در خودکشی تختی سهم اساسی و مسئولیت اصلی متوجه دستگاه دوزخی ساواک بود. اقدامات ظالمانهی ساواک به دستور شاه، فشارها، محدودیت ها، دهن کجیها و اعمال شیطانی آن دستگاه، تختی را که با برخی ناهنجاریهای خانوادگی رو به رو بود، به بنبست کشاند و قهرمان بلندآوازه جهان را در چنان تنگنا قرار داد که ناچار به زندگی پرافتخار خود پایان داد.»
زلزله بوئین زهرا
حاج سیدجوادی که روزنامه نگاری را رسالتی در راستای بررسی مشکلات جامعه و ارائه راه حل برای آنها میداند، در خاطراتش نمونههای چندی از دغدغه مندی و مسئولیت پذیری اجتماعی خود را تصویر میکند، از آن جمله در هنگام وقوع زلزله بوئین زهرا است که از سوی روزنامه برای بازدید مناطق زلزله زده رفته و با عمق ویرانی و مصیبت رو به رو میشود.
با توجه به بی اعتمادی عمومی به سازمانهای دولتی همچون شیر و خورشید سرخ، پیشنهاد میدهد با استفاده از اعتبار مؤسسه اطلاعات کمکهای مردم نیکوکار را برای بازسازی یک دهکده ویران شده جمع آوری کرده و گزارش پیشرفت کار را به صورت هفتگی در روزنامه اطلاعات درج کنند. به همین منظور در گفتگو با معتمدان محلی دهکده حصار را که به صورت کامل ویران شده بود در نظر گرفته و با تشکیل هیئت امنا و جمع آوری کمکهای مردمی در عرض یک سال آن روستا را آباد میکنند.
حاج سیدجوادی به واسطه حضور در یکی از مهمترین روزنامههای کشور و آشنایی با بسیاری از اهالی فرهنگ و سیاست روزی برای دیداری خصوصی با هویدا دعوت میشود. او با ذکر جزئیاتی از گفتگوهای این دیدار از درخواست هویدا برای چاره جویی به جای عیب جویی و انتقاد میگوید و پاسخ خود که: «برخی عیبها و انتقادها نیاز به راهنمایی و چاره جویی ندارند.
شما علاوه بر دخالت در انتخابات مجلس شورا و سنا در انتخاب اعضای انجمن شهر و رئیس آن نه تنها در تهران بلکه در شهرستان ها نیز دخالت میکنید. حتی رؤسای انجمنهای خانه و مدرسه در آموزشگاههای کشور به میل شما غالباً از تیمساران بازنشسته انتخاب میشوند. اعضای انجمنهای شهر و خانه و مدرسه که دخالتی در سیاست ندارند و هیچ خطری را متوجه مملکت نمیسازند. مردم را آزاد بگذارید که افراد کارآمد و لایق را انتخاب کنند. اگر آنها خوب کار کرده رضایت مردم را جلب کردند، چه بهتر و اگر بد کار کردند و نتوانستند رضایت مردم را به دست آورند بار دیگر انتخاب نمیشوند و قصور و تقصیری هم متوجه شما نبوده مورد انتقاد و کینهی مردم قرار نمیگیرید.
هویدا که سعی میکرد در تمام زمینهها خود را تبرئه کرده سیستم و دستگاه را مسئول معرفی کند، در پاسخ یکی از انتقادهای دکتر شیرینلو با دست اشاره به عکس شاه کرد، یعنی او نمیگذارد. من بدون هیچ قصد و نیتی خطاب به او گفتم: – آقای نخست وزیر این جواب شما روزی مورد قبول قرار نخواهد گرفت!… حالا که این خاطره را بازگو میکنم از خودم میپرسم: هنگامی که هویدا در دادگاه انقلاب برای تبرئه خود دستگاه و سیستم را مقصر معرفی میکرد آیا سخن آن روز مرا به یاد آورد…»