عشق های متعدد ناصر الدین شاه و وسواس های عجیبش

همیشه حرم‌سرای شاهان و آداب برخورد آنان با زنان برای همگان جذابیت داشته است به ویژه آن که اعتماد السلطنه روایت کرده ناصرالدین شاه هنگام مرگش ۲۰۰۰ زن داشت.

در این بین عبدالله مستوفی در جلد یک کتاب «شرح زندگانی من» در بخش سلطنت ناصرالدین شاه و صفحات ۳۷۷ تا۳۷۹ روایتی از دختر معمار باشی و آمدن آن به حرم شاه تحت عنوان «مال بد بیخ ریش صاحبش» دارد.

می‌نویسد: «این روز‌ها اشعار دیگری هم بچه‌های کوچه می‌خواندند و آن راجع به ربابه خانوم دختر حاجی ابوالحسن معمار باشی بود که شاه او را ازدواج کرده و به مجرد دیدار، او را به خانه پدرش پس فرستاده بود.

ناصرالدین شاه غیر از چند تا زنی که در اوایل به وساطت مادرش گرفته بود و یکی دو تای آن‌ها هم از خانواده سلطنت بودند باقی هفتاد هشتاد زنی که تا این وقت در حباله خود داشت، تقریبا همه را دیده و پسندیده بود.»

حاجی ابوالحسن معمار باشی اصفهانی ملقب به صنیع الملک (ح۱۲۴۵-۱۳۰۵ق/۱۸۲۹–۱۸۸۸م) به گفته یحیی ذکا از جمله بنایانی بود که از حدود سال ۱۲۹۱ ق. زیر دست محمد حسن خان اعتماد السلطنه در کاخ‌ها و باغ‌های سلطنتی تهران کار می‌کردند.

برخی از کاخ‌های سلطنتی تهران با معماری و طراحی وی پدید آمده است. از جمله «تالار سلام»، «تالار آینه» و سرسرا‌های و حوضخانه‌های مربوط به آن در کاخ گلستان.

در ۱۳۰۰ ق. حاجی ابوالحسن به استدعای میرزا ابراهیم خان امین السلطان وزیر دربار به منصب معمار باشیگری ارتقاء یافت و در دربار ناصری ثروت زیادی به دست آورد.

افزون بر مدرسه و مسجد «حاج ابو الحسن معمار باشی» مشهور به «صنیعیه»، «عمارت خوابگاه» ناصر الدین شاه هم هنر دستان اوست.

معمارباشی در حدود ۶۰ سالگی به مرض حصبه در تهران درگذشت. پس از مرگ وی دولت نیز در صدد تصرف اموال او بر آمد که از میان تنها سهم شاه ۴۵ هزار تومان شد.

در اندرون شاه مهمانی می‌شد و زن‌های شاه از خانم‌های اقوام خود و زن‌های رجال دعوت می‌کردند و شاه هم به اندرون می‌آمد و زن‌های خارج هم نباید از رو بگیرند، البته میان آن‌ها دختر‌هایی هم بودند که اگر پسند شاه می‌شدند با رضایت پدر و مادر ازدواج به عمل می‌آمد.

خانم‌های جا افتاده که سمت ریاست بر حرمخانه داشتند، خدمتکار‌هایی تربیت می‌کردند. شاه آن‌ها را اگر می‌پسندید، به شیخ اسدالله، شیخ الحرم که برای آموختن قرائت و مسائل نماز خانم‌های حرم هر روز مواظب خدمت بود، فورا دختر خدمتکار را برای شاه صیغه می‌کرد و بر عده زن‌ها یکی افزوده می‌شد.

شاه به باغات و ییلاقات می‌رفت، بر حسب تصادف دختری در کنار نهری آمده بود آب ببرد و شاه می‌دید و می‌پسندید، بعد از استرضای پدر و مادر به حرم خانه وارد می‌گشت و به وسیله صیغه خوانی شیخ الحرم زن شاه بود.

خانم‌های جا افتاده حرم برای تحصیل تقرب از این جوجه رقیب‌ها، برای خود خیلی به دم پر شاه می‌دادند و سعی می‌کردند که همیشه خدمتکار‌های زیبای خوشروی خوش ادای خوش حرف تربیت شده در دستگاه خود زیاد داشته باشند.

ماجرای دختر باغبان باشی و یاد جیران

اتفاق افتاده که یک خواهر زن شاه شده خواهر جوانترش برای دیدار خواهر به حرم خانه رفته، شاه طالب خواهر دوم هم شده بود.

جمع بین دو خواهر شرعا ممنوع است، شاه مدت خواهر بزرگتر را می‌بخشید و بدون این که او را از حرم خارج کند، خواهر کوچکتر را صیغه می‌کرد و بعد هر وقت هوای خواهر اولی به سرش میزند همین عمل را درباره خواهر دومی مجری می‌نمود.

عایشه خانوم و لیلی خانوم خواهر‌های میرزا عبدالله خان یوشی، انتظام الدوله، که هردو از زن‌های ناصرالدین شاه بودند همین وضع را داشتند.

در این اواخر شاه دختر باغبان از گلی را دید و او را به زنی به حرم خانه برد. این خانوم به قدری زیبا و با وجود جوانی به اندازه‌ای عاقل و فهمیده بود که واقعا ناصرالدین شاه را فریفته خود کرده و مقامش در حرم خانه به حدی بالا رفته بود که با خانم‌های کهنه کار مانند انیس الدوله، امین اقدس و شمس الدوله دختر عموی شاه هم پهلو به پهلو می‌زد.

این خانوم خواهر کوچکتری داشت که برای دیدار خواهر خود به حرم خانه رفته و بی‌اندازه طرف علاقه شاه واقع شد.

شاه می‌خواست با این دو خواهر هم همین معامله را بکند، ولی متانت دختر باغبان بیش از خواهر میرزا عبدالله خان بود. دختر بزرگ آمدن خواهر را به حرم خانه قدغن و به شاه عرض کرد انتخاب یکی از ما دو نفر در اختیار اعلیحضرت است.

شاه نه از خواهر اولی دل می‌کند و نه به فراق دومی دل می‌داد. کار عشق ناصرالدین شاه نسبت به این دو خواهر به جایی رسید که سر پیری اشعاری هم راجع به سوز و گداز خود از فراق خواهر کوچکتر سرود.

سبب علاقه ناصرالدین شاه به این دختر باغبان که پدرش را باغبانباشی کرد و رضوان الملک لقبش داد به جهت شباهتی بود که این خانم به جیران دختر تجریشی که در سن جوانی بدرود زندگی گفت و مورد علاقه فراوان شاه بود، داشته است.

بعد‌ها در جای خود خواهیم دید که شاه هم در آستانه قبر جیران که به فروغ السلطنه ملقب‌اش کرده بود و معشوقه جوانی‌اش بود جان خواهد سپرد.

باغبانباشی باردار در لباس چینی که پسر او و ناصرالدین شاه پس از تولد در چهارماهگی درگذشت.

فاطمه سلطان باغبانباشی معروف به باشی و خانم باشی از همسران ناصرالدین شاه در سال‌های آخر عمر او بود.

بر اساس گزارش موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، چندی بعد ناصرالدین شاه عاشق خواهر کوچکتر او ماه‌رخسار خانم می‌شود.

پیش‌تر ناصرالدین‌شاه دو خواهر به نام‌های عایشه و لیلی را همزمان به عقد خود درآورده بود.

اعتمادالسلطنه درباره عشق شاه به خواهر همسرش با وجود مخالفت همسرش نوشته: «شاه (به ماه‌رخسار) میل مفرط دارد و در حقیقت عاشق است. مدام و متصل اشعار عاشقانه می‌خواند و آنی و دقیقه‌ای از خیال او بیرون نیست

خانم باشی شاه را به خوردن تریاک و هلاکت خود می‌کند در صورت وقوع این وصلت تهدید می‌کند.

او چندین بار قهر می‌کند، در نهایت ناصرالدین‌شاه ماه‌رخسار خواهر خانم‌باشی را در جاجرود بدون اطلاع خواهرش به اندرون می‌برد.

جالب آن که، چون چشمان خانم باشی به چشمان جیران فروغ‌السلطنه، همسر محبوب و در گذشته ناصرالدین شاه شباهت داشت او خواستار لقب فروغ‌السلطنه شد، اما هیچ وقت به این لقب دست نیافت هرچند اقتداری مانند او داشت.

وسواس‌های عجیب ناصرالدین شاه

ناصرالدین شاه به قدری به عظمت و ابهت مقام سلطنت اهمیت می‌داد که دستمال‌های جیب خود را که طبعاً کرک می‌شد، از جیب خود خارج نمی‌کرد که مبادا متصدی شست و شو آب خشک شده بینی شاه را در دستمال ببیند.

زمستان‌ها دستمال چرک خود را به بخاری می‌افکند و خود را از آن خلاص می‌نمود و تابستان‌ها لای علف‌های باغ و این سر و آن سر پرت می‌کرد.

از طرفی خانم باشی بی‌خبر از همه جا شاه را تهدید می‌کند که تا همسری برای خواهرش نیابد روی او را نخواهد دید.

شاه افراد مختلفی از جمله شمس‌الدوله یکی دیگر از همسرانش را واسطه می‌کند، اما بنا بر نوشته اعتمادالسلطنه هر چه شمس‌الدوله به خانم باشی می‌گوید، خانم باشی هم‌چون یک مجتهد جواب می‌دهد.

واسطه دیگر میرزا علی‌اصغرخان امین‌السلطان صدراعظم است، اما آن گونه که میرزا علی خان امین‌الدوله در دفتر خاطراتش نوشته این رفت و آمد سبب دل به خانم باشی سپردن صدراعظم می‌کند.

شاه از جوانی مبتلا به نزف‌الدم بود و زیرشلواری او همیشه به خون آلوده می‌گشت. برای پنهان داشتن آن پیشخدمت محرم او دستور داشت که همین که شاه در سر حمام رخت خود را می‌کَنَد و لباس آلوده را از انظار مستور و به نفع خود آن را تصرف کند.

به همین جهت در حساب رختدار خانه همیشه دیده می‌شد که روزی یک زیر شلواری نو برای شاه تهیه شده و خود شاه هم حساب را دیده و و جزئیات آن را رسیدگی و اصلاحاتی در آن به عمل آورده و نسبت به این قلم (عبدالله مستوفی) که خیلی به نظر بی‌منطق است چیزی نگفته و گذشته است.

شاهی که اینقدر مواظب این جزئیات باشد البته راضی نخواهد شد که هم بستر و بالین او از حرم خانه خارج شود و مثلا در نزد شوهری که بعد خواهد کرد، اسرار خلوت کردن شاه را با زن‌هایش افشا کند؛ بنابراین خیلی ممکن بود که شاه بعد از ملاقات اولیه دیگر رغبتی به زنی که تازه گرفته نداشته باشد، ولی چون زن شاه شده بود نباید از حرم خانه خارج گردد.

تابلوی بزرگ ناصرالدین شاه و ۴۰ زن حرمسرای او اثر بزرگمهر حسین‌پور در گالری راه ابریشم در تهران رونمایی شد.

صدراعظم به بهانه نصیحت کردن خانم‌باشی و دیدار پدر و مادر و زیارت مقابر او را سوار بر کالسکه می‌کرد و به تفرج می‌برد. در تمام این مدت شاه مخفیانه و به دور از چشم خانم‌باشی خواهرش ماه‌رخسار را ملاقات می‌کرد.

سرانجام خانم‌باشی به اجبار و علیرغم میل باطنی، رضایت خود را از ازدواج شاه با همسرش اعلام می‌کند به شرط این‌که شاه خواهرش ماه‌رخسار را به اندرون نیاورد و منزلی در شهر برای ملاقات با خواهرش تهیه کند که شاه هم چنین می‌کند

تنبان زری ربابه

از طرف دیگر هم چنانکه دیدیم هیچ وقت معامله ندیده نمی‌کرد، ولی معلوم نیست چه شده بود که این بار به حرف خواجه سرایان که شاید حاجی ابوالحسن معمارباشی پدر دختر هم آن‌ها را قبلا خریده بود اطمینان و معامله‌ای ندیده کرده بود.

دختر هم به تجمل پرداخته تا توانسته بود طلا و نقره و زربفت و زری و ترمه و مروارید دوزی همراه خود آورده بود. معلوم نشد که چه چیز این دختر در نظر شاه زننده آمد که به مجرد دیدار، خانوم را با جهیزیه‌اش به خانه پدر پس فرستاد.

نقادی مردم از این پیش آمد که شاید برای مردم عادی هم خیلی اتفاق می‌افتاد، اما جهت تازگی آن بود که شاه رسم نداشت بار را جایی فرود آورد که تحمل یک بار ملاقات را هم نداشته باشد.

از طرف دیگر اصرار دختر و پدرش در این ازدواج که دست به دامن رشوه به خواجه سرایان شده بودند و شاید از همه بیشتر موضوع کشیدن ترمه و مروارید به رخ شاه در این تصنیف سازی مداخله داشته است.

اشعاری که ساخته بودن دارای مضمون‌های به قرار ذیل بود: یل زری نداشتی؟ تنبان مرواری نداشتی؟ شوهر شاه میخواستی؟ رو رو رو ربابه، دلم واست کبابه!»

با عزل صدراعظم، حسین خان پدر خانم‌باشی عریضه‌ای به مظفرالدین‌شاه نوشت. در این عریضه آمده: «دو سه ماه است دختر من را عزیز خان (صدراعظم سابق) به خانه خود برده و می‌گوید عیال من است و من از ترس صدراعظم جرات اظهار نداشتم حال هم که رفته‌ام بیاورم باز می‌گوید عیال من است».

به این ترتیب ماموران مظفرالدین‌شاه به خانه میرزا علی اصغر خان امین السلطان می‌روند و به عزیزخان چوب وافری می‌زنند و خانم‌باشی را به خانه پدر برمی‌گردانند.

 

بهترین از سراسر وب

[toppbn]
ارسال یک پاسخ