ماجرای کودتا علیه شاه نابینا در دوره صفویه چه بود؟

شاه‌عباس که در تاریخ از او همچون کوروش و داریوش هخامنشی با لقب «کبیر» یاد شده است، طی ۴۱‌سال حکمرانی، پادشاهی صفوی را به اوج شکوه رساند و بر سیاست برخورد از موضع ضعف با امپراتوری عثمانی خط بطلان کشید.
شاه‌اسماعیل صفوی با رسمیت‌بخشیدن به مذهب تشیع- به‌عنوان دین رسمی قدم نخست را برای متحدکردن قومیت‌های مختلف و متنوع ایرانی محکم برداشت و طی ۲۳‌سال سلطنت همه تلاش خود را برای یکپارچه‌کردن ایران که ۲۰۰‌سال پس از برافتادن سیطره ایلخانان مغول هر گوشه آن را شاهی، سرداری و طغیانگری برای خود برداشته بود، به کار گرفت.
او در سرکوب گردنکشان داخلی بیش از آنچه در ابتدا تصور می‌رفت، ظفر یافت و شاید بزرگ‌ترین شکستش را بتوان در مقابله با دشمن خارجی یعنی امپراتوری عثمانی و مصاف با چالدران قلمداد کرد که غم آن تا آخر عمر کوتاه سلطان جوان با او بود.
اسماعیل یکم که در چهاردهمین بهار عمر خود بر تخت سلطنت ایران نشست، به هنگام وفات در ۳۷سالگی، تمام سرزمین‌هایی را که زمانی «ایران زمین» نامیده می‌شدند، به زیر پرچم صفویان درآورد و این مهم تا پیش از آن تاریخ از عهده دیگر سلسله‌های ایرانی همچون صفاریان، سامانیان، طاهریان، زیاریان و آل‌بویه برنیامده بود.

صلح اجباری با عثمانی‌ها به بهایی گزاف

با مرگ شاه‌اسماعیل یکم، پسر ارشد او تهماسب بر تخت نشست و این درحالی بود که ایران همچنان از سمت غرب پهلو به پهلوی امپراتوری قدرتمند عثمانی می‌زد. پس مصلحت ایجاب می‌کرد شاه جوان ضمن نگه‌داشتن جانب احتیاط، گزک دست همسایه قلدر ندهد.
چنین شد که در دوران سلطنت طولانی‌مدت تهماسب یکم (بالغ بر ۵۲سال) به لطف انعقاد چندین و چند معاهده که هم در ظاهر و هم باطن به نفع عثمانی‌ها بود، درگیری مهمی در مرز‌های دوکشور پیش نیامد و همین تاریخ‌نگاران را مجاب کرد تا روزگار پادشاهی تهماسب را دوره تثبیت سلسله صفوی نام دهند.
پس از تهماسب یکم، فرزند او اسماعیل دوم زمام امور ایران را در دست گرفت و این درحالی بود که مرز‌های غربی تحت پیمان صلح آماسیه با امپراتوری عثمانی در آرامش و امنیت کامل بود و در مرز‌های شرقی و شمالی نیز نیرویی که بتواند ایران را به مزاحمت بیندازد، دیده نمی‌شد.
اسماعیل دوم کمتر از دو‌سال سلطنت کرد و به دلیل آنکه ۲۰‌سال از عمر خود را به سبب شک پدر در زندان گذرانده بود، در اندک مدتی به شاهی بدبین، شکاک و خونریز تبدیل شد که سزای آن مسموم‌شدن به دست سران قزلباش و مرگ در ۴۰سالگی بود. پس از اسماعیل دوم، فرزند دیگر شاه تهماسب یعنی محمد خدابنده بر تخت نشست و مشی پدر را در مدارا با همسایه قدرتمند ادامه داد.

کودتا علیه شاه نابینا و پایان دوران فترت

اسماعیل دوم پس از نشستن بر تخت همه برادران خود را که به نوعی مدعی بالقوه سلطنت به شمار می‌رفتند، از دم تیغ گذراند، اما محمد خدابنده را به سبب نابینایی امان داد؛ زیرا تا آن روز سابقه نداشت شاهی نابینا بر ایران حکم براند.
اما پس از مرگ مفاجات اسماعیل دوم این رسم شکسته شد و سلطان محمد خدابنده به‌عنوان چهارمین‌شاه از سلسله صفوی تاج سلطنت ایران را بر سر گذاشت. درطول ۱۰‌سال حکمرانی سلطان محمد خدابنده، به دلیل نابینایی شاه سران و امرای قزلباش قدرت فراوان یافتند و خزانه کشور توسط بزرگان سلسله صفوی و نزدیکان دربار خالی شد.
اما در دهمین‌سال سلطنت شاه نابینای صفوی، مرشد قلی‌خان استاجلو حاکم مشهد، با ترتیب‌دادن یک کودتای بدون خونریزی عباس‌میرزا سومین پسر سلطان محمد خدابنده را به سال ۹۶۵ خورشیدی در قزوین بر تخت نشاند تا به این ترتیب سلطنت قدرتمندترین شاه سلسله صفوی بر ایران آغاز شود.
شاه‌عباس که در تاریخ از او همچون کوروش و داریوش هخامنشی با لقب «کبیر» یاد شده است، طی ۴۱‌سال حکمرانی، پادشاهی صفوی را به اوج شکوه رساند و بر سیاست برخورد از موضع ضعف با امپراتوری عثمانی خط بطلان کشید.
قدرتمندترین شاه صفوی ۳۹۱‌سال پیش در چنین روزی، برابر ۳۰ دی ۱۰۰۷ خورشیدی، در ۵۸سالگی درگذشت و جانشینان او طی یک قرن باقیمانده از عمر این سلسله هرگز نتوانستند آن را به دوران اوج خود بازگردانند.
منابع: شهروند به نقل از «تاریخ عباسی» نشر وحید و «عالم آرای عباسی» نشر امیرکبیر
منبع فرادید

بهترین از سراسر وب

[toppbn]
ارسال یک پاسخ