اصغر قاتل و اولین قتل‌های زنجیره‌ای

زمستان سال۱۳۱۲، برای تهرانی‌ها سردتر و مخوف‌تر از سال‌های قبل بود. دهم دی‌ماه آن سال، جوانی که برای شکار به بیابان شترخان رفته بود، جسد بی‌سری پیدا کرد و به اداره تأمینات نظمیه خبر داد. تأمینات‌چی‌ها جست‌وجو در محل را آغاز و ۲ جسد دیگر هم پیدا کردند که همه کمتر از ۲۰سال سن داشتند.
وحشت تهران را فرا گرفت. بعد از ۲ماه تلاش بی‌نتیجه نظمیه برای پیداکردن قاتل، این بار جمجمه جوانی در جلالیه تهران (پارک لاله) و چند روز بعد هم جنازه جوان ۳۰ساله‌ای در قنات امین‌آباد تهران پیدا شد.

سردار تیمورخان، مفتش مأمور این پرونده شد. همان اول کار چند مقنی اجیر کرد تا قنات‌ها و چاه‌های جنوب تهران را یک‌به‌یک بگردند، اما این جست‌وجو‌ها هم حاصلی نداشت. تا این که ساعت ۱۱ صبح روز دهم اسفند، مأموران به مرد قوی‌جثه‌ای که با یک سینی بامیه و پیت حلبی به‌دست به سمت یکی از چاه‌ها می‌رفت مشکوک شدند و او را دستگیر کردند.

در جست‌وجوی اولیه در پیت حلبی همراهش، تعدادی لباس خونی و چاقویی دسته‌فلزی پیدا کردند که آثار خون روی آن دیده می‌شد. مرد ادعا کرد که لباس‌ها را از بازار شهر ری خریده است، اما مأموران قانع نشدند و او را به اداره تأمینات تهران بردند. خیلی زود در بازجویی مشخص شد که او کسی نیست جز نخستین قاتل زنجیره‌ای تهران.
علی‌اصغر بروجردی، مردی ۴۱‌ساله و قوی‌جثه بود با شمایلی خشن و مخوف. چهارشانه بود، با مو‌هایی روشن و چشمانی آبی. پدر و پدربزرگش راهزن بودند و کاروان‌ها و مسافران مسیر اراک به ملایر را لخت می‌کردند.
خانواده او بعد از کشته‌شدن پدر اصغر، برای فرار از بدنامی به عراق رفتند. ۲برادر اصغر قهوه‌خانه‌ای راه انداختند و اصغر پادوی قهوه‌خانه آن‌ها شد. جنایت‌های اصغر قاتل از همان جا شروع شد.
اوایل کسی را نمی‌کشت و فقط پسربچه‌ها را گول می‌زد و آزار و اذیت می‌کرد، اما خیلی زود با شکایت والدین بچه‌ها به زندان می‌افتد. وقتی بعد از ۹ سال از زندان آزاد شد، تصمیم گرفت برای این که بعد از جنایتش گیر نیفتد، بچه‌ها را به قتل برساند و در رودخانه غرق کند.
طبق اعترافاتش، ۲۵ پسربچه را در عراق کشته بود. در آخرین قتلش در عراق، کودکی او را حین قتل دیده و از دستش فرار کرده بود. همان شب، اصغر به ایران گریخته بود.

علی‌اصغر بروجردی، پس از فرار از عراق، چند سالی در شهر‌های مختلف آواره بود تا این که بالاخره از تهران سر درآورد. در کاروانسرای رضاخان در حاشیه تهران حجره‌ای گرفت و در پوشش بساط بامیه‌فروشی دوباره قتل‌هایش را آغاز کرد. او در تهران ۸ نفر دیگر را هم کشت تا این که در اسفند ۱۳۱۲ دستگیر شد.

اصغر قاتل در زندان جزء به جزء هر قتل را تعریف کرد و گفت که فقط یک عده بی‌سروپا را کشته است و آن‌ها آدم حسابی نبوده‌اند و قصدش این بوده که نسل آن‌ها را براندازد. در چند ماهی که در تهران در زندان بود، مأموران زندان از خوف قدرت بدنی‌اش تمام خواسته‌هایش را تأمین می‌کردند.
آنچنان که در خاطرات زندانیان سیاسی دوران رضاخان آمده است که او هر روز چند پرس چلوکباب و دوغ می‌خورده و مأموران از ترس جانشان در انجام خواسته‌هایش هیچ کوتاهی‌ای نمی‌کردند.

سرانجام بعد از برگزاری دادگاه در خردادماه سال۱۳۱۳، علی‌اصغر بروجردی به جرم قتل ۸ نفر به اعدام محکوم شد. اصغر قاتل در ششم تیرماه در میدان سپه (توپخانه) در میان سیل عظیم جمعیتی که برای تماشای اعدام او آمده بودند، دار زده شد، اما شرح کار‌ها و قتل‌های او تا سال‌ها در دل مردم ترس می‌انداخت.»

منبع: روزنامه همشهری
عضویت
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد درون خطی
دیدن تمامی دیدگاه ها