حکایت ریش گذاشتن ایرانیان در دوران صفویه و قاجار
اعتمادالسلطنه در خاطرات خود می نویسد: «در زمان ناصرالدین شاه گروهی از روحانیون از شاه تقاضا کردند که مردها ریش بگذارند و زنها کفش پاشنه نخواب نپوشند»(بنگرید به روزنامه خاطرات اعتمادالسلطنه…ص۹۵۰)
تاریخ ریش در ایران فراز و نشیبهای زیادی داشته است. برخی موارد ارزش به شمار می آمده و برخی زمانها ضد ارزش! مثلا برخی زمانها اهمیت ریش چنان بود که هرکسی از مردان مرتکب جرمی میشد، تراشیدن ریشش یکی از تنبیهات بود معمولا ریشش را تراشیده سوار بر چهارپایی کرده، گرد شهر میگرداندند.
ژان گوره فرانسوى در مورد ابتدای قاجاری می نویسد:«ریش بلند نزد مردان ایران نشانه وقار و حیثیت بود و جوانان آرزو داشتند که داراى ریش بلند بشوند تا اینکه بتوانند در سلک مردان درآیند. آقامحمدخان به مناسبت نداشتن ریش، ناراحت بود و چون میدید ملاحان روسى ریش ندارند، متوجه شد که بین روسها داشتن ریش الزامى نیست اما در ایران ریش مردها به قدرى اهمیت داشت که اگر مردى ریش خود را میتراشید، حتى مورد نکوهش زنش هم قرار میگرفت … آقا محمدخان که میدانست، نمیتواند داراى ریش شود، تصمیم گرفت که مردان دیگر را بدون ریش نماید و دستور داد که مردان ریش خود را بتراشند. براى ریش مردان ۶ نوع مالیات وضع کردند و کمترین مالیات از ریش روستاییان گرفته میشد.» (خواجه تاجدار…ص۴۸۳) مردم براى نجات از این مالیات جدید به روحانیان توسل جستند. ولى این نیز مؤثر نیفتاد…
برعکس دوره آقامحمدخان، شاه عباس برخلاف پادشاهان قدیم و نیاکان خود، ریش خود را تراشید و به گفته منجم مخصوصش، جلال الدین محمد یزدی: یکرنگانِ بلاد نیز در ریش تراشیدن موافقت نمودند، حتی برخی از حکام ایران برای خوش آمدِ شاه، تمام مردم و از آن جمله علما و سادات و «صلحا» را هم به تراشیدن ریش مجبور کردند. همین منجم در تاریخ ریش تراشی گفته است:
تراشیدم چو موى ریش از بیخ
تراش مویم آمد سال تاریخ (۹۷۷)
نه سال بعد، در روز پنجم ذیقعده سال ۱۰۰۶ نیز فرمان داد که همه مردان ایران ریش بتراشند و ریش تراشی عام شد. (تاریخ عباس، نسخه خطى.)
شاه عباس سبیل خود را بسیار کلفت و بلند میگذاشت و برخلاف ریش، هرگز کوتاه نمیکرد و از دو سو روى گونه ها تاب میداد. (زندگى شاه عباس اول… ج ۲، ص ۱۱٫) «در کتاب داستانهاى ایرانى که ظاهرا در دوره صفویه نوشته شده است، خطاب به «استاد سلمانى» چنین آمده است:
سرم راسرسرى متراش اى استادسلمانى/ که ماهم در دیارخودسرى داریم و سامانى
تاورنیه در سفرنامه خود مینویسد: «شاه (شاه صفى) عقیده مرا در خصوص حسن و جمال زنها سؤال کرد. جواب گفتم: این فقره بسته به عادات هر مملکتى است: در ژاپون، زنهاى صورت پهن را دوست میدارند؛ در چین پاى خیلى کوچک را علامت حسن و جمال زن میدانند؛ در جزایر برنه و آرشن، هر زنى که دندانهایش سیاه تر است محبوب تر است؛ در جزیره ماکاسار، براى اینکه زنى به کمال زیبایى برسد، در جوانى چهار دندان جلویش را مى کشند و چهار دندان طلا بجاى آن میگذارند. در مملکت اعلیحضرت، براى زنها ابروى انبوه بهم پیوسته مطلوب است و حال آنکه در فرانسه برعکس، زنها موى وسط ابرو را با منقاش میکَنند و زیر و روى ابرو را برمى دارند و ابروى لنگه لنگه نازک را دوست دارند. خلاصه حُسن و جمال زنها بسته به سلیقه و عادت مردهاست. آنچه در یکجا جزو محسنات است در جاى دیگر در شمار معایب است. (سفرنامه تاورنیه…ص ۷۲۹٫) در خصوص ریش, او می نویسد: «هرکس ریشش بلندتر باشد، در خاک عثمانى محترم تر است، ولى در ایران، ریش را می تراشند، و سبیل هرچه بلندتر و کلفتر باشد، قشنگتر و گرامی تر است. من یک قاپوچى شاه ایران را دیدم، سبیلش بقدرى بلند بود که میتوانست در پشت گردن گره نماید. به این مناسبت، مواجبش دو برابر شده بود.شاه عباس در سالهاى اول پادشاهى خود با دو چیز به دشمنى برخاست: یکى ریش و دیگرى تریاک، در سال دهم سلطنت خویش فرمان ریش تراشى عام داد و این حکم چنان به خشونت و سختى اجرا شد که در بسیارى از شهرهاى ایران ریش سادات و صلحا را هم تراشیدند. (تاریخ اجتماعى ایران…ج۷ص۲۳۱)
بطور کلی میتوان گفت که در این مسئله, عنصر مذهبی کمتر دخیل بوده حتی در دوره هایی، ریش بیشتر نشانه اشرافیت بوده است.